iran-emrooz.net | Tue, 13.11.2007, 10:03
خدایان یونانی را بازگردانیم
مری لفکوویتس / برگردان: علیمحمد طباطبایی
شارحین برجسته سکولار و ملحد پیش از این گفته بودند که دین، زندگی بشری را «مسموم» میکند و باعث ایجاد خشونت و رنج بیپایان میگردد. اما آن سم مهلک نه خود دین که یکتاپرستی است. یونانیان باستان که دین چندخدایی داشتند از به قتل رساندن کسانی که خدایان دیگری را میپرستیدند جانبداری نکرده و هرگز ادعای آن را نداشتند که دینشان پاسخهای صحیحی برای هر مشکلی در اختیار دارد. دین یونانیان باستان آنها را از ضعف و ناتوانی خود آگاه نموده و باعث میگردید که آنها وجود دیدگاههای متفاوت در بارهی یک موضوع را به رسمیت بشناسند.
هنوز هم موارد بسیاری وجود دارد که ما میتوانیم از این تصورات باستانی از الوهیت چیزهایی بیاموزیم، حتی اگر کاملاً موافق باشیم که رسم قربانی کردن حیوانات، خداانگاری رهبران و پیشگویی آینده از روی امعاء و احشا حیوانات و پرواز پرندگان دیگر به گذشتهها تعلق دارد.
دانشجویان هندوی من همیشه میتوانند چیزی را ببینند که بسیاری از محققین متوجه آن نمیشوند: خدایان یونانی صرفاً مظاهری از نیروهای طبیعت نبودند، بلکه موجودات مستقلی با قدرتهای خارقالعاده که جهان و هرچیز در آن را نظارت و کنترل میکردند. بعضی از این خدایان کاملاً محلی بودند، مانند الهههای رودخانه و جنگل. دیگر خدایان جهانی بودند، مانند زئوس، خواهر و برادرها و فرزندانش.
زئوس به طور مستقیم با انسانها گفتگو نمیکرد، بلکه فرزندانش ـ آتنا، آپولو و دیونیزوس ـ نقش بسیار فعالی در زندگی بشر بازی میکردند. آتنا از بقیه خدایان به زئوس نزدیکتر بود. بدون کمک او هیچ کدام از قهرمانهای بزرگ نمیتوانست کارهای استثنایی و شگفت آور خود را به انجام رساند. آپولو میتوانست به انسانهای فانی بگوید که در آینده برای آنها چه پیش میآید. دینونیزوس میتوانست ادارک انسان را به نحوی تغییر دهد که او چیزهایی را که وجود نداشتند ببیند. در یونان باستان او را به عنوان خدای تئاتر و شراب مورد پرستش قرار میدادند. در روزگار خود ما او میتوانست خدای روان شناسی باشد.
زئوس یا فرمانروای خدایان دیگر قدرت خود را به کمک هوش خود و در همراهی با دیگر قدرتهای برتر حفظ میکرد. او بر خلاف پدرش (که خود او را از قدرت به زیر کشیده بود) تمامی قدرت را برای خود نگه نمیداشت، بلکه اختیارات و امتیازاتی را هم به خدایان دیگر واگذار میکرد. او یک حاکم مستبد نبود بلکه به سخن خدایان دیگر گوش میداد و توسط آنها متقاعد میشد.
یکی از ویژگیهای مهم و متمایز تظام اعتقادی یونان، گشودگی در برابر بحث و پرسوجو بود و بر این نظر بود که تصمیمات جمعی اغلب به نتایج بهتری منجر میشود. احترام در برابر گوناگونی دیدگاهها، نظام جمعی حکومت آتنیها را که دموکراسی خوانده میشد، تحت تاثیر قرار داد.
بر خلاف سنت ادیان تک خدایی، آئین چندخدایی یونانی ـ رومی چندفرهنگه بود. یونانیها و رومیها مشابهتی با دیدگاه تنگنظرانه و بستهی یهودیهای باستان نداشتند که در نظر آنها الوهیت فقط میتوانست مذکر باشد. همچون بسیاری دیگر از مردم عهد باستان در شرق مدیترانه، یونانیها الوهیتهای مونث را هم به رسمیت میشناختند و آنها تمامی نیروهایی را که به خدایان مذکر نسبت میدادند در مورد الههها هم میپذیرفتند.
آن گونه که فیلسوف یونانی تالس نوشته، جهان مملو از خدایان است که همگی آنها نیز مستحق احترام و سربلندیاند. یک چنین درک سخاوتمندانهای از طبیعت الوهیت باعث گردید که یونانیان و رومیهای باستان خدایان دیگر ملل را بپذیرند و مورد احترام قرار دهند (به جای آن که آنها را خوار شمارند) و ملل دیگر را برای تصورات خاص خود از دینداری تحسین کنند. هنگامی که یونانیها در ارتباط نزدیک با یک ملت بخصوص قرار میگرفتند، آنها به خدایان خارجی نامهای خدایان خود را میدادند: الهه مصری ایزیس برای آنها به دمتر و هوروس به آپولو تبدیل گردید و الی آخر. ازاین رو آنها خدایان ملل دیگر را به درون معبد خدایان خود وارد میکردند.
آنچه برای آنها غیرقابل پذیرش بود بیخدایی بود که منظور آنها از آن، خودداری از باور به وجود هرخدایی به طور کل بود. یکی از دلایلی که بسیاری از مردم آتن از سقراط رنجیده خاطر شده بودند این بود که او ادعای آن را داشت که یک خدای بخصوص به طور شخصی با او صحبت میکند اما او نمیتواند آن را نام برد. به نحوی مشابه هنگامی که مسیحیان اولیه وجود هرگونه خدایی مگر خدای خودشان را انکار میکردند، رومیها نسبت به آنها دچار سوء ظن سیاسی و انگیزههای فتنهجویانه شدند و آنها را به عنوان دشمنان حکومت مورد تعقیب قرار میدادند.
بنابراین وجود خدایان بسیار گوناگون در مقایسه با نظام تک خدایی، یک روایت بسیار پذیرفتنیتر از حضور شر و بینظمی در جهان ارائه میدهد. یک انسان فانی شاید از حمایت یک خدا برخوردار باشد، اما شاید موجب خصومت خدای دیگری شده باشد، خدایی که وقتی خدای حامی او غایب است میتواند به او حمله کند. الهه هرا (Hera) از هرکول قهرمان متنفر بود و الهه جنون را فرستاد تا او را به قتل زن و فرزندانش وادار کند. پدر هرکول زئوس کاری برای متوقف کردن آن نکرد آنهم با وجودی که او عاقبت به هرکول عمر جاودانی بخشید.
لیکن در سنت ادیان تک خدایی که در آنها خدا همه جا حاضر و همیشه خوب است، انسانهای فانی باید خود به خاطر آنچه همیشه به هر دلیل خراب از آب در میآید مورد سرزنش و ملامت قرار گیرند، آنهم با وجودیکه خداوند به شر اجازه میدهد در جهانی که او آفریده همچنان وجود داشته باشد. در تورات، خداوند خانواده و ثروت ایوب پیامبر را از او میگیرد، اما پس از آن که ایوب به قدرت خداوند سرفرود میآورد، دوباره قدرت و سعادت را به او باز میگرداند.
خداوند قوم یهود، زمین را برای فایده رسانی به انسانها آفریده است، اما در نگاه یونانیان، خدایان زندگی را برای انسانها دشوار ساخته بودند و هیچ تلاشی برای بهبود زندگی بشر انجام نمیدادند و مرگ و رنج انسانها را مجاز میدانستند. خدایان به عنوان مسکن دردها فقط میتوانستند پیشنهاد کنند که مردم شاهد آن باشند که پیشرفتهای بزرگ گرامی داشته میشوند. نه امیدی به یک زندگی شاد در میان بود و نه پاداش پس از مرگ. اگر چیزی درست از آب درنمیآمد، که به طور اجتنابناپذیری چنین بود، انسانها میبایست جهت همدردی و یافتن آرامش نه به خدایان که به انسانهای دیگر پناه آورند.
جدایی میان بشریت و خدایان برای انسانها ممکن گردانید که بدون آن که احساس تقصیر کنند یا از انتقام و تلافی جوییهای الوهیت، که تورات از آنها الهام گرفته بود، بترسند به درگاه خدایان شکوه کنند. انسانهای فانی در تفکر و تعمق در بارهی منش و نیتهای خدایان کاملاً آزاد بودند. الهیات یونانی با اجازه دادن به انسانهای فانی برای مطرح ساختن پرسشهای دشوار، انسانها را تشویق به آموختن و جستجوی علتهای ممکن و احتمالی رویدادها میکرد. فلسفه ـ یا همان اختراع ویژهی یونانیها ـ ریشههایش در چنین جستجوگریهای دینی است ـ و همینطور ریشههای علم.
شگفت آن که امتیاز اصلی دین یونان باستان در توانایی آن در شناخت و پذیرش جایزالخطا بودن انسان قرار دارد. انسانهای فانی نمیتوانند بر این تصور باشند که خود تمامی پاسخها را داشته باشند. اما کسانی که به احتمال زیاد میدانند چه کاری را باید انجام دهند، پیامبرانی هستند که به طور مستقیم از خدا الهام گرفتهاند.
با این وجود پیامبران به طور اجتناب ناپذیری با مقاومت روبرو میشوند، زیرا مردم آن چیزهایی را میشنوند که میخواهند بشنوند، حال چه درست باشند و چه اشتباه. انسانهای فانی مستعد خطا کردن در لحظاتی هستند که گمان میکنند میدانند که چه میکنند. خدایان از این ضعف انسانها کاملاً آگاهند و اگر بخواهند با آنها ارتباطی برقرار کنند ترجیح میدهند که این کار را به طور غیرمستقیم انجام دهند. مثلاً از طریق نشانهها و علاماتی که انسانهای فانی اغلب از آنها برداشتی غلط میکنند.
دین یونان باستان قوانینی برای این جهان عرضه میکند که از بسیاری جهات قابل قبولتر است از آنچه ادیان تک خدایی ارائه میدهند. نظام اعتقادی یونانیان به طور علنی اعتماد کور بر مبنای امیدهای واهی را که گویا بالاخره همه چیز به خوبی و خوشی تمام خواهد شد منع میکند. چنین شکاکیت سالمی در بارهی هوش انسان و دستاوردهای او هرگز به اندازهی امروز مورد نیاز نبوده است.