ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Sat, 19.04.2025, 19:19
کتابی درباره جشن‌های ۲۵۰۰ ساله

تهیه و ترجمه: علی‌محمد طباطبایی

نگاهی به کتابی در باره جشن‌های ۲۵۰۰ ساله سلطنت پهلوی
و بررسی انگیزه‌های این جشن در این کتاب

بخش اول

مقدمه کوتاه مترجم: از هنگامی که امکان تهیه کتاب به زبان‌های خراجی از طریق اینترنت میسر گردید یکی از تلاش‌های من یافتن کتابی در باره جشن‌های ۲۵۰۰ ساله سلطنت پهلوی بود که در نهایت و پس جستجوی‌های بسیار موفق به یافتن فقط یک کتاب شدم که در این بخش ابتدا به مقدمه‌ی آن می‌پردازیم و در بخش‌های بعدی به فصل اول که موضوع آن انگیزه‌های شاه و اطرافیانش از برگزاری این جشن‌ها است. البته من این کتاب را چندین سال پیش خواندم و اکنون که پس از سال‌ها دوباره به کار ترجمه مشغول شده‌ام، به نظرم مطالعه مقدمه‌ی کتاب و ترجمه آن به عنوان یک مقاله بسیار ضروری آمد، به ویژه از این جهت که این کتاب به طور کل با دیدی بی‌طرفانه به جشن‌های ۲۵۰۰ ساله پرداخته است.

بخشی از مقدمه کتاب مورد نظر:

در اکتبر ۱۹۷۱، سران کشورها، شخصیت‌های سیاسی و فرهنگی، رهبران تجاری و روزنامه‌نگاران از سراسر جهان به دعوت محمدرضا شاه پهلوی به تخت جمشید آمدند تا دو هزار و پانصدمین سالگرد بنیان‌گذاری امپراتوری پارس توسط کوروش بزرگ را جشن بگیرند. این رویداد به‌عنوان نمایشی باشکوه و مجلل از تئاتری سیاسی طراحی شده بود که شاه در مرکز صحنه آن قرار داشت. او به ایران و جهان به‌عنوان پادشاهی بزرگ معرفی شد که هم سنتی بود و هم مدرن، وارث و مدافع سنت دوهزار و پانصد سالهٔ سلطنت و در عین حال یک انقلابی که در حال نوسازی کشورش بود. پادشاهان و امپراتورها، روسای جمهور و نخست‌وزیران به شهر باستانی تخت جمشید آمدند تا به شاه و رویای او از ایران ادای احترام کنند.

برای مخاطبان داخلی، این رویداد به تقویت بنیان‌های ایدئولوژیک رژیم پهلوی کمک کرد و این باور را ترویج نمود که موفقیت‌های کشور همواره وابسته به تاج و تخت بوده و خواهد بود. برای مخاطبان بین‌المللی، این رویداد آغازگر دوره‌ای جدید از شکوفایی و نفوذ جهانی ایران بود. ایران دیگر بازیچهٔ قدرت‌های امپریالیستی نبود، بلکه به بازیگری مهم در عرصهٔ بین‌المللی تبدیل شده بود.

در سراسر جشن‌ها، نظام سلطنتی به‌عنوان پیام‌آور شکوه ایران معرفی شد و شاه به‌عنوان تضمین‌کنندهٔ آن. چهرهٔ محوری مراسم رسمی، کوروش بزرگ بود که به‌عنوان پادشاهی خیرخواه، پدری برای مردم خود و کسی که صلح را برای بشریت به ارمغان آورد، ستوده شد. در همین حال، شاه به‌عنوان جانشین معنوی او معرفی گردید. متن‌هایی مربوط به اصول رفرم‌های انقلاب سفید شاه بر روی لوح‌های سنگی در شهرهای سراسر ایران حک شد و در کنار آن‌ها، متن استوانهٔ کوروش که رژیم پهلوی رسماً آن را به‌عنوان نخستین منشور حقوق بشر به رسمیت شناخته بود، قرار داده شد.

برای تأکید بر این موضوع در سطح بین‌المللی، نسخه‌های گچی از استوانهٔ کوروش ساخته و در مقر سازمان ملل در نیویورک و ژنو به نمایش گذاشته شد. در سراسر جهان کنفرانس‌ها و نمایشگاه‌هایی دربارهٔ فرهنگ و تمدن ایران برگزار گردید و بنا به گفتهٔ یک تاریخ‌نگار، در سال‌های پس از جشن‌ها، در نتیجهٔ توجهی که این رویداد برانگیخت، تعداد آثار منتشرشده دربارهٔ ایران باستان تقریباً دو برابر شد.(۱) پژوهشگر فرانسوی، ژان پرو، همچنین اشاره کرده است که این جشن‌ها موجب تجدید علاقهٔ جهانی به دوران هخامنشیان شدند.(۲) شاه با یادآوری هژمونی منطقه‌ای تاریخی و نفوذ فرهنگی جهانی ایران به مردم خود و جهان، و با تعهد به پیروی از الگوی نیاکان خود، آینده‌ای به‌ همان با شکوهی گذشته برای ایران امروز وعده داد.

برنامهٔ رویدادهای جشن‌های ایران شامل مراسمی در آرامگاه کوروش در پاسارگاد، یک کنگرهٔ بین‌المللی ایران‌شناسی، رژه‌ای در استادیوم تهران و مراسمی در آرامگاه رضا شاه بود. اما بحث‌برانگیزترین رویداد، که خشم مخالفان سیاسی رژیم پهلوی را برانگیخت، ضیافت شام مجلل در سالن پذیرایی شهرک چادری بود که مخصوص این جشن‌ها در نزدیکی بقایای باستانی تخت جمشید ساخته شده بود.

در واکنش به انتقادات گسترده نسبت به این ضیافت، رژیم شاه بعدها زیاده‌روی‌ها و شکوه و جلال آن را کم‌اهمیت جلوه داد، اما در آن زمان، روزنامه‌های حامی رژیم از آن به‌عنوان پُرشکوه‌ترین مهمانی تاریخ یاد کردند.(۳) عمدتاً به‌دلیل تجمل افراطی این ضیافت و اشرافیت واقعی یا خیالی شهرک چادری، جشن‌ها به‌عنوان رویدادی بیش از حد پرزرق‌وبرق، نامناسب و غیرضروری توصیف شده‌اند— برخی حتی جنجال پیرامون این مراسم را به‌عنوان نقطهٔ آغاز نارضایتی گستردهٔ عمومی از حکومت شاه می‌دانند که در نهایت به انقلاب ۱۹۷۸–۱۹۷۹ منجر گردید. این جشن‌ها به‌عنوان اشتباهی پرهزینه و نمایش پر زرق و برقی در خاطره‌ها مانده‌اند، اشتباهی که، به گفتهٔ ماروین زونیس، «ویژگی باقی‌مانده در ادامه‌ی حکومت شاه» شد.(۴) سایر تحلیل‌های تاریخی نیز به «مصرف بی‌حدوحصر» (۵) این رویداد و «خودبزرگ‌بینی فزاینده» شاه اشاره کرده‌اند. (۶)

در آن زمان، در حالی که رسانه‌های ایران، شکوه و جلال این رویداد را نشانه‌ای از موفقیت آن می‌دانستند، برخی روزنامه‌های غربی جنبه‌های پرهزینهٔ آن را به باد انتقاد گرفتند و هزینه‌های گزاف آن را با فقر بخش‌های بزرگی از جمعیت ایران مقایسه کردند. برای مثال، مقاله‌ای در دیلی تلگراف نوشت: «در کشوری که میانگین درآمد سرانه بیش از ۲۰۰ پوند در سال نیست... دهقانان، که اکثریت جمعیت را تشکیل می‌دهند و نه سواد خواندن و نه نوشتن دارند، از آنچه در حال وقوع است، چیز زیادی نمی‌دانند.»(۷)

گزارشی از واشنگتن دیلی‌نیوز این جشن‌ها را «نمایشی بیهوده، متکبرانه و مبتذل از ثروت» خواند و از زوج سلطنتی تمسخرآمیز یاد کرد: «اگر بخواهیم منصف باشیم باید بگوییم که فرح پهلوی هرگز در مورد دهقانان گرسنهٔ ایرانی نگفته است که “بگذارید آنها خاویار بخورند.” «اما او [ملکه] به نظر کمی خسته و خمیده می‌آید از بس که به خودش جواهرات آویزان کرده، حال و هوای این مهمانی بسیار شبیه به فضای جشن‌ها‌های ماری آنتوانت است.» (۸) نشریه نیوزویک نوشت که این رویداد «ترکیبی از شکوه و خودپسندی، از جلال سلطنتی و ایرادگیری‌های خُرد» بود. (۹) علاوه بر هزینه‌های ادعایی بالای این رویداد در تخت جمشید، برخی کشورها نگرانی‌هایی داشتند که مشارکت آن‌ها شاید به‌عنوان تأییدی بر کارنامهٔ حقوق بشری شاه تلقی شود.

گزارش‌های رسانه‌ای از این رویداد انگیزهٔ سیاسی داشتند و برخی خبرنگاران آشکارا با جنبش‌های معترض علیه رژیم شاه همدلی نشان دادند که در این دوره شدت گرفته بود. برای مثال، جاناتان رندال، خبرنگار واشنگتن پست، اذعان داشت که گزارش تحقیرآمیز او از این رویداد، روشی برای «بی‌اعتبار کردن جشن‌های شاه» بوده است.(۱۰) به گفتهٔ اندرو اسکات کوپر، گزارش‌های رندال «تصویری ویرانگر از شرایط ایران ارائه داد و شاه را به‌عنوان دیکتاتوری فاسد و بی‌رحم معرفی کرد.»(۱۱)

در مقابل، هندریک یونکر که در آن زمان سفیر هلند در ایران بود، با عصبانیت دربارهٔ نحوهٔ پوشش رسانه‌ای این رویداد اظهار داشت: «رسانه‌های غربی پیش و پس از این جشن‌ها، با معدود استثناهایی، به‌شکلی گزارش دادند که به نظر من حداقل کودکانه بود و قطعاً هیچ گونه دانش عمیق و واقعی از کشور، مردم، آداب و رسوم و پیشرفت آن نداشتند، آنها بدون تحلیل عینی دقیق و حتی بدون هیچ‌گونه تفکر جدی نوشته شده بودند.»(۱۲) او همچنین اضافه کرد که خبرنگارانی که در این جشن‌ها شرکت کردند، در انتظار اتفاقی ناگوار بودند: «آن‌ها در انتظار خون، حمله یا حادثه‌ای بودند. به هیچ چیز دیگری علاقه نداشتند.»(۱۳)

یونکر بخشی از تصویر را از قلم انداخت، زیرا تمام گزارش‌ها درباره‌ی جشن‌ها منفی نبودند. بسیاری از آن‌ها کاملاً مطلوب بودند و بر توسعه‌ی اقتصادی اخیر ایران تمرکز داشتند. برای مثال، مقاله‌ای در روزنامه‌ی لوموند منتشر شد که استدلال می‌کرد «هزینه‌ی جشن‌های تخت جمشید به ملت ایران پرستیژ بخشیده است، وجهه‌ای که همچنان به رشد خود ادامه خواهد داد» (۱۴)، در حالی که گزارش‌های والتر شوارتز از گاردین در مقاله‌ای آمریکایی به‌عنوان پاسخی به اتهامات سرکوب و بدبختی در ایران ذکر شده بودند. طبق این مقاله، اگر گاردین، «یک روزنامه‌ی انگلیسی با گرایش لیبرال» که «نه در پی عذرخواهی برای دیکتاتورهاست و نه پوشاندن کاستی‌های آن‌ها»، توانسته ایران را به خاطر دستاوردهایش تحسین کند، پس این «حرف مهمی است».(۱۵)

واکنش رسانه‌ها به جشن‌ها عموماً نه کاملاً منفی بود و نه کاملاً مثبت، اما برخی از خبرنگاران آشکارا با این رویداد خصومت ورزیدند و گزارش‌های آنان بیش از سایرین در یادها مانده است. علاوه بر این، حضور تعداد زیادی از رهبران کشورها در مکانی بیگانه و توجه شدید رسانه‌ای، به هیجان‌زدگی رسانه‌ای دامن زد، زیرا خبرنگاران به گمانه‌زنی‌های بی‌پروا پرداختند، به‌ویژه درباره‌ی هزینه‌ها. آن‌ها احساس جسارت کردند تا هر رقمی را، هرچند غیرواقعی، مطرح کنند.

در نحوه‌ی نگاه برخی دیپلمات‌ها و مفسران به شاه، نوعی تحقیر و نگرش از بالا به پایین به چشم می‌خورد، و می‌توان نوعی خشم تحقیرآمیز را در واکنش‌ها به شکوه دربار پهلوی مشاهده کرد. به‌عنوان مثال، جورج بال، دیپلمات پیشین آمریکایی، ابتدا درباره‌ی تاج‌گذاری و سپس درباره‌ی جشن‌ها نوشت: «چه نمایش مضحک و اسفباری! پسر یک سرهنگ از یک هنگ قزاق ایرانی، که نقش امپراتور کشوری را بازی می‌کند که میانگین درآمد سرانه‌ی آن ۲۵۰ دلار در سال است و در حالی که به دستاوردهای خود در نوسازی کشورش می‌بالد، در جامه‌ها و نمادهای استبداد کهن آراسته شده است. پس جای تعجب نبود که ما در میان خودمان که بودیم داشتیم درباره‌ی شکنندگی ساختاری از مد افتاده که انتظاری قابل تردید از پادشاهی مستبد را با نمایش‌های پرهزینه ترکیب کرده بود، سخن می‌گفتیم. به نظر من، این جشن‌ها توهینی عمدی به فقیرانی بود که کشور را پر کرده بودند. با این حال، اگر ولخرجی‌های ورسای در برابر کاخ گلستان هیچ نبود، به بزرگ‌ترین توهین هنوز چهار سال زمان باقی مانده بود. شاه و ملکه‌ی او ۱۲۰ میلیون دلار صرف یک نمایش پرزرق‌وبرق در تخت جمشید کردند که نه عمر خیمه‌دوز (Omar the Tentmaker)، بلکه پیر خیمه‌دوز (Pierre the Tentmaker) و دیگر تاجران کالاهای لوکس پاریس از آن سود بردند. چند رهبر درجه‌ی دو در کنار اسپایرو اگنیو (Spiro Agnew) حضور داشتند، اما جهان یا بیش از حد مؤدب بود یا بیش از حد فاقد شوخ‌طبعی که بخندد.»(۱۶)


تصویر توسط هوش مصنوعی و با همکاری مترجم تهیه شده است

همان‌گونه که شجاع‌الدین شفا، یکی از معماران جشن‌، در مصاحبه‌ای که پس از مرگش منتشر شد، اشاره کرد، رقم ۱۲۰ میلیون دلار هیچ مبنای واقعی ندارد و تا زمان برگزاری جشن‌ها، درآمد سرانه‌ی ایران در واقع به میزان قابل توجهی از ۲۵۰ دلار [در گذشته] افزایش یافته بود. (۱۷) شفا چنین تحلیل‌های تحقیرآمیز را واکنشی به ظهور ایران به‌عنوان یک قدرت اقتصادی می‌دانست و آن‌ها را ناشی از «ناخرسندی از این واقعیت که کشوری جهان سومی [مانند ایران] از مرزهایش فراتر رفته بود» می‌دانست. (۱۸)

در حالی که بال، شاه را به‌دلیل اینکه فرزند یک قزاق بود، مورد حمله قرار می‌داد، شفا استدلال می‌کرد که خاندان‌های نخبه‌ی ایالات متحده خود از نوادگان زندانیانی هستند که توسط الیزابت اول تحت هدایت سِر والتر رالی به آمریکا فرستاده شدند.(۱۹) سپس شفا چنین ادامه می‌دهد: «پس چرا در کشوری دیگر، با هزاران سال تاریخ، فرزندی که از یک قزاق زاده شده، نتواند ۲۵ قرن تمدن و فرهنگ کشورش را جشن بگیرد؟»(۲۰) اگرچه تحلیل تاریخی شفا درباره‌ی آمریکا محل تردید است، اما او نکته‌ای را مطرح می‌کند که ارزش بررسی دارد، و هرچند ایران در این دوره دارای اقتصادی رو به رشد بود، به نظر می‌رسد که برخی از مفسران غربی احساس می‌کردند که شاه بیش از اندازه خود را بالاتر از حدش تصور می‌کند.

با وجود جذابیت آشکار جشن‌ها برای رسانه‌ها، مجموعه‌ی آثار پژوهشی درباره‌ی این رویداد نسبتاً محدود است و بیشتر روایت‌ها در تاریخ‌های کلی ایران پهلوی یا خاطرات سیاسی ظاهر می‌شوند. در آن زمان، بسیاری از گزارش‌های مربوط به جشن‌ها بر جنبه‌های دراماتیک و اهمیت تاریخی این مناسبت تأکید داشتند، امری که رژیم پهلوی نیز آن را تشویق می‌کرد و بر نحوه‌ی برخورد مورخان با این موضوع تأثیر گذاشت. سخنرانی شاه در آرامگاه کوروش در ۱۲ اکتبر الهام‌بخش گزارش‌های خلاقانه‌ای بود، مانند این مورد از گاردین: «تندبادی از شن به سوی شاه وزید. او هنگام سخن گفتن به بالا نگاه کرد و تندباد راه خود را تغییر داد و با احترام فاصله‌اش را حفظ کرد. اگر سه جادوگر ظاهر می‌شدند و شکوه تازه‌ای را پیشگویی می‌کردند[منظور سه ایرانی هستند که گفته می‌شود آمدن مسیح را پیش‌گویی کرده بودند]، چندان نامناسب به نظر نمی‌رسید.» (۲۱)

استفاده از توهم مذبوحانه در اینجا چشم‌گیر است، حتی باد نیز گویا به شاه دارد احترام می‌گذارد، در حالی که اشاره‌ای در حال و هوای شکسپیری، در واقع به رازآلودگی این رویداد می‌افزاید. ویلیام شاوکراس، در کتابش «آخرین سفر شاه» (۱۹۸۸)، نیز این تصویر را بازآفرینی کرده و این صحنه را در زمینه‌ی سقوط اجتناب‌ناپذیر شاه که کمتر از هشت سال بعد رخ داد، قرار می‌دهد. شاوکراس می‌نویسد، «این تندباد به‌طور گسترده‌ای به‌عنوان نشانه‌ای خوش‌یمن تلقی شد. اما چنین نبود.» (۲۲)

در عوض، صحنه برای یک تراژدی مهیا شده بود. شاه، همانند مکبث، قادر نبود در برابر وسوسه‌های قدرت مقاومت کند و جشن‌ها در نهایت نه به‌عنوان نمادی از اوج قدرت شاه، بلکه به‌عنوان نقطه‌ی آغاز سقوط او تلقی شدند. شاوکراس ادامه می‌دهد: «این جشن قرار بود گرامیداشت ۲۵۰۰مین سالگرد امپراتوری‌ای باشد که کوروش بزرگ در سده‌ی ششم پیش از میلاد بنیان نهاد. اما در نگاه به گذشته، می‌توان آن را نقطه‌ی آغاز پایان سلسله‌ی پهلوی دانست که تنها پنجاه سال پیش‌تر توسط پدر شاه بنیان‌گذاری شده بود.» (۲۳)

این تلقی که جشن‌ها به نحوی به انقلاب منجر شدند، یا حتی نقطه‌ی آغاز نارضایتی گسترده بودند، و یا ضعف‌های کشنده‌ای را در شخصیت شاه آشکار ساختند، به بخشی بی‌درد سر و آسان‌یاب در روایت سقوط شاه تبدیل شده است. شاوکراس، که فصل مربوط به جشن‌ها را در کتاب خود «مهمانی» نامیده است، می‌نویسد: «برای خود شاه، این جشن‌ها به معنای گسستی کامل از واقعیت بودند. او هرچه بیشتر درگیر نقش پادشاهی خود و اهمیت این که وی جانشین مستقیمی از کوروش است گردید.» (۲۴) ماروین زونیس، در کتاب خود «شکست باشکوه»، نیز بر «مهمانی» تمرکز می‌کند و بیش از پیش این ایده را مطرح می‌کند که جشن‌ها نقطه‌ی عطفی در سلطنت شاه بودند. (۲۵)

جشن‌های ۲۵۰۰ ساله تا اندازه‌ای به دلیل توجه منفی‌ای که دریافت کردند، به عنوان یک شکست در نظر گرفته شدند. در واقع این توجه منفی با این تصور تقویت می‌شد که این جشن‌ها یک اقدام غیر‌مسئولانه و پرهزینه از سوی شاهی خودبزرگ‌بین بوده است. ازاین‌رو، در نوشته‌های مرتبط با جشن‌های ۲۵۰۰ ساله، معمولاً بر افراط‌گرایی و تجمل‌گرایی این مراسم تأکید می‌شد. برای مثال، نیکی کدی از این جشن‌ها به‌عنوان «بسیار پرهزینه و بیهوده» یاد می‌کند، (۲۶) درحالی‌که جیمز بوچان می‌نویسد که «پرسپولیس عنصری از خیال‌پردازی را وارد سبک پهلوی کرد، گویی یک شاهزاده‌نشین اسباب‌بازی، ارتشی نیم‌ میلیونی به دست آورده باشد.» (۲۷)


تصویر توسط هوش مصنوعی و همکاری مترجم تهیه شده است

«روی متحده» در کتاب «ردای پیامبر» می‌نویسد که «مهمانی پرسپولیس کمابیش موفق بود»، اما «بسیاری از ایرانیان تحت تأثیر آن قرار نگرفتند. کل هزینه این ماجرا حدود سیصد میلیون دلار بود.»(۲۸) فخرالدین عظیمی نیز به «توهم قدرت که شاه به‌طور مداوم در خود پرورده بود» و «غرور خطرناک» او که در این جشن‌ها بازتاب یافت، اشاره می‌کند.(۲۹) چنین روایت‌هایی با این ایده‌ی عمومی همخوانی دارد که این جشن‌ها صرفاً یک «مهمانی» بود که برای سرگرم کردن شخصیت‌های برجسته‌ی بین‌المللی و تقویت خودبزرگ‌بینی شاه برگزار گردید.

مستند بی‌بی‌سی که نخستین بار در سال ۲۰۱۶ با عنوان «سقوط و انحطاط: آخرین مهمانی شاه ایران» پخش شد، همین روایت را تکرار می‌کند. این مستند تقریباً به‌طور کامل بر مهمانان ویژه‌ی پرسپولیس و هزینه‌های هنگفت جشن تمرکز دارد، درحالی‌که گروهی از پیشخدمت‌ها و سرآشپزهای سالخورده از خاطرات و شایعات آن روزها سخن می‌گویند. بسیاری از این شایعات قابل رد کردن هستند، اما پایداری روایت انحطاط و سقوط به‌قدری ریشه‌دار است که ظاهراً جایی برای بررسی دقیق منابع باقی نمی‌گذارد.

یکی از ادعاهای مطرح‌شده که ابتدا در مقاله‌ای در تاگس‌آنتسایگر منتشر شد، این بود که برای این جشن‌ها، ۵۰ هزار پرنده‌ی آوازخوان اروپایی به پرسپولیس آورده شدند که بیشترشان ظرف چند روز در اثر عادت نداشتن به «آب‌وهوای بیابانی» مردند.(۳۰) چندین روزنامه‌نگار و نویسنده این ادعا را بدون هیچ بررسی‌ای پذیرفته و عیناً تکرار کرده‌اند، اما با اندکی دقت می‌توان دریافت که این ادعا تا چه حد غیرمنطقی است. در منطقه‌ی پرسپولیس پرندگان بومی فراوانی وجود دارد که برگزارکنندگان می‌توانستند از آن‌ها برای زیباسازی محوطه استفاده کنند، پس چرا باید پرندگان را از اروپا وارد می‌کردند؟ چگونه برگزارکنندگان می‌توانستند ۵۰ هزار پرنده را تهیه و وارد کنند؟ افزون بر این، داده‌های تاریخی دمای هوا در پرسپولیس نشان می‌دهد که در ماه اکتبر، دما معمولاً بین حداقل ۱۰ درجه در شب و حداکثر ۲۷ درجه در روز متغیر است، دمایی که نه برای ایران و نه برای اروپا چندان نامعمول به نظر نمی‌رسد. گذشته از این مسائل منطقی، هیچ سندی برای تأیید این ادعا وجود ندارد.

عنوان مستند مذکور بی‌شباهت به تیتر روزنامه‌های سال ۱۹۷۱ نیست، که نشان می‌دهد برداشت ما از این رویداد همچنان تحت تأثیر جنجال‌آفرینی رسانه‌ای و شیفتگی عمومی نسبت به تجملات یک مستبد شرقی است. در واقع، مستند با نقل‌قولی از یکی از کارکنان سوئیسی پذیرایی آغاز می‌شود که می‌گوید جشن دو روزه‌ی پرسپولیس معادل کل بودجه‌ی ملی سوئیس برای دو سال هزینه داشت، ادعایی کاملاً مضحک. در واکنش به این برنامه و به‌عنوان نمونه‌ای از تأثیر چنین گزارش‌هایی، روزنامه‌ی جنجالی دیلی میل در مقاله‌ای با عنوان «پرنسس آن (Princess Anne) و مهمانی یک میلیارد پوندی که ۴۵ سال پیش فتنه‌ی تروریسم اسلامی را شعله‌ور کرد» نوشت که «تناقض بزرگ این است که ضیافت شاه قرار بود تاج‌وتخت او را تحکیم کند، اما در نهایت همان را سرنگون کرد.»(۳۱)

لورنس الوِل-ساتن، پژوهشگر دانشگاه ادینبرو، که به‌عنوان بخشی از هیئت علمی بریتانیا در جشن‌ها شرکت کرده بود، کمی پس از بازگشت از این مراسم نوشت: «با توجه به لحن بی‌ادبانه‌ی اکثر گزارش‌های ارسالی از سوی برخی خبرنگاران خارجی— که فقط با رفتار بی‌ادبانه‌ی خود آن‌ها در محل برگزاری رقابت می‌کرد — شاید ارزش آن را داشته باشد که ارزیابی‌ای عینی از این عملیات بزرگ و بی‌شک پرهزینه ارائه دهیم.»(۳۲) حتی در همان زمان، مدت‌ها پیش از آنکه نگاه به گذشته این جشن‌ها را به رویدادهای بعدی مرتبط کند، الوِل-ساتن نیاز به تحلیلی بی‌طرفانه درباره‌ی اهداف و پیامدهای آن‌ها را درک کرده بود. این نیاز در پنجاه سال گذشته بیش از پیش احساس شده است. بسیاری از مورخان و مفسران ادعا کرده‌اند که این جشن‌ها یکی از ریشه‌های انقلاب بوده و به تحکیم تصویر شاه به‌عنوان یک مستبد توهم‌زده‌ی بی‌ارتباط با واقعیت کمک کرده است. بااین‌حال، تاکنون هیچ پژوهش جامع دانشگاهی درباره‌ی این جشن‌ها انجام نشده است. این کتاب قصد دارد این خلأ را پر کند.


تصویر توسط هوش مصنوعی و با همکاری مترجم ساخته شده است

هدف از نوشتن این کتاب

فرض اساسی این کتاب این است که برای درک منطق برگزاری جشن‌های شاهنشاهی و تحلیل موفقیت یا شکست آنها در بستر تاریخی خودشان و نه از دریچه‌ی روایت کلیشه‌ای «شاه محکوم به شکست» باید به منشأ این رویدادها نگریست و ابعاد فرهنگی آنها را که نقشی اساسی در موفقیتشان داشتند، بررسی کرد. این کتاب، رویکردی آرام‌تر و متعادل‌تر را برای ارزیابی جشن‌ها پیشنهاد می‌کند که تأثیرات اقتصادی، سیاسی و فرهنگی موردنظر برگزارکنندگان را در نظر می‌گیرد. هدف این کتاب تبرئه‌ی شاه نیست، بلکه ارائه‌ی ارزیابی «عینی» موردنظر ال‌ول- ساتن (Elwell-Sutton) است.

یکی از مهم‌ترین دستاوردهای این پژوهش، به چالش کشیدن دیدگاه تقدیرگرایانه درباره‌ی جشن‌هاست، دیدگاهی که آنها را بی‌ثمر می‌داند و تنها به‌عنوان مقدمه‌ای بر انقلاب ایران تلقی می‌کند. این کتاب تلاش می‌کند جشن‌ها را از روایت انقلاب جدا کند و آنها را در چارچوب دوران اوج شاه قرار دهد، نه دوران سقوط او. هدف این کتاب کنار گذاشتن جشن‌ها از انقلاب اخیر ایران است و این رویداد [جش‌ها] را در چهارچوب ظهور شاه قرار می‌دهد تا سقوط او. این پرسش را مطرح خواهد کرد که رژیم با برگزاری این مراسم چه از نظر اشاعه ایدئولوژیک از طریق ترویج روایت تاریخی پهلوی و همچنین از نظر منافع مادی از طریق تشویق سرمایه گذاری خارجی و گردشگری به آن دست یافته است. در این کتاب موفقیت جش‌ها بر اساس میزان دستیابی به اهداف تعیین شده در زمان شکل گیری آنها در سال ۱۹۵۸ مورد قضاوت قرار می‌گیرد.

مقیاس عملیات فرهنگی جهانی که در خلال جشن‌ها آغاز شد، بی‌نظیر و بی‌سابقه بود: صدها کتاب منتشر شد،همایش‌های علمی برگزار گردید، نمایشگاه‌های متعددی برپا شد .اما بخش عمده‌ای از تحلیل‌ها، این جنبه‌ی فرهنگی را نادیده گرفته‌اند. دو پژوهشگر در سال‌های اخیر به این بُعد فرهنگی توجه نشان داده‌اند. غلامرضا افخمی در کتاب «زندگی و زمانه‌ی شاه»، جامع‌ترین بررسی جشن‌ها را انجام داده است. او با وجود این‌که جشن‌ها را بیش از حد تحت سلطه‌ی خارجیان و بنابراین بدطراحی‌شده می‌داند، اما به اقدامات فرهنگی توجه خاصی داشته است. او «کنگره‌ی بین‌المللی ایران‌شناسی» در دانشگاه پهلوی را یکی از مهم‌ترین رویدادهای جشن‌ها معرفی کرده و به انتشار صدها کتاب و تأسیس کتابخانه‌ی پهلوی اشاره کرده است.(۳۳) عباس میلانی در کتاب «شاه» به ابعاد فرهنگی جشن‌ها اشاره کرده اما نتیجه‌گیری او این است که «این جنبه‌ها تحت‌الشعاع شایعات و واقعیت‌های مربوط به فساد و تجمل‌گرایی نوکیسگان قرار گرفتند».

با توجه به زرق و برق شهرکی که در آن چادرهای اسکان سران کشورها استقرار یافته بود، طبیعی است که رویدادهایی مانند کنگره‌ی ایران‌شناسی، که نزدیک به ۳۰۰ پژوهشگر از سراسر جهان در آن شرکت داشتند، مورد توجه چندانی از سوی رسانه‌های بین‌المللی قرار نگرفت.  نه‌تنها روزنامه‌نگاران، بلکه تاریخ‌نگاران نیز اغلب این بخش از روایت جشن‌ها را نادیده گرفته‌اند. با این حال، کنگره‌ی ایران‌شناسی یکی از مهم‌ترین رویدادهای برنامه‌ی جشن‌ها بود و به پژوهش‌های علمی جدی دامن زد. علاوه بر صدها پژوهشگری که در اکتبر ۱۹۷۱ در همایش شرکت کردند، بسیاری دیگر با انتشار آثار علمی و برگزاری کنفرانس‌ها، سخنرانی‌ها و نمایشگاه‌ها در کشورهای خود، به بررسی جنبه‌های مختلف فرهنگ و تمدن ایران پرداختند. اگرچه مخارج و تبلیغات پرزرق‌وبرق شهرک چادرها، این جنبه‌های فرهنگی را تحت‌الشعاع قرار داد، اما در عمق و گستره‌ی تعاملات بین‌المللی، این رویدادها بخش اساسی‌تری از این پروژه‌ی عظیم را نمایان می‌سازند.

جشن‌ها و سیاست فرهنگی پهلوی

این کتاب نشان می‌دهد که سیاست فرهنگی، یعنی شکل دادن به سیاست از طریق فرهنگ، چگونه به ترویج ایدئولوژی ملی پهلوی کمک کرد. ملت‌سازی و هویت ملی، فرآیندی است که نیازمند نوعی تخیل خلاقانه و هنرمندانه است، چراکه روایت تاریخی باید به شیوه‌ای تنظیم شود که جمعیت را تحت تأثیر قرار داده و هیجان آنها را برانگیزد. موری ادلمن (Murray Edelman)  درباره‌ی حکومت‌ها و طرفداران جنبش‌های سیاسی می‌نویسد: «آنها می‌دانند که برای برانگیختن هر نوع واکنش عمومی، باید از اجبار، تبلیغات و ارائه‌ی مسائل به‌گونه‌ای که سرگرم‌کننده، تحریف‌شده و تکان‌دهنده باشد، استفاده کرد.» بنابراین، هدف تنها ارائه‌ی یک روایت نیست، بلکه ارائه‌ی آن به‌گونه‌ای است که احساسات را تحریک کند و شور و اشتیاق ایجاد نماید. مراسم ملی، از جمله جشن‌های شاهنشاهی، یکی از ابزارهای قدرتمند برای تحقق این هدف هستند.  (۳۵) فرانک منینگ (Frank Manning)  می‌گوید: «جشن، هم فرهنگ است و هم سیاست، یا شاید بهتر بگوییم، سیاست فرهنگی است». او دو فرآیند متضاد را در مفهوم «سیاست فرهنگی» مشخص می‌کند: سیاسی شدن فرهنگ، یعنی تبدیل نمادها، باورها و ارزش‌های فرهنگی به گفتمان و راهبرد سیاسی. تبدیل سیاست به فرهنگ، یعنی ارائه‌ی سیاست‌ها در قالب مفاهیم فرهنگی. (۳۶)

در اواخر دوران پهلوی، سیاست‌های فرهنگی در خدمت ایدئولوژی دولتی پهلوی قرار گرفت. در طراحی جشن‌ها، هم نهادهای فرهنگی دولتی و غیردولتی مشارکت داشتند و هم ارگان‌های آشکارا سیاسی حکومت. نمادهای فرهنگی و آثار تاریخی، مانند استوانه‌ی کوروش، در خدمت ایدئولوژی سیاسی بازتفسیر شدند. آرامگاه کوروش بزرگ نیز به‌عنوان مکانی برای بزرگداشت قهرمانان ملی مورد استفاده قرار گرفت. مراسم ملی، از جمله جشن‌های شاهنشاهی، باعث شد این مکان‌ها و شخصیت‌ها بیشتر مورد توجه قرار گیرند و اهمیت ملی پیدا کنند. فرانک منینگ تأکید می‌کند که جشن‌ها نوعی «قدرت‌نمایی» هستند که در آن، سیاست فرهنگی به شیوه‌ای نمایشی شکل می‌گیرد و معنا پیدا می‌کند. جشن‌های شاهنشاهی ۱۹۷۱ نمونه‌ای عالی از این نمایش سیاسی-فرهنگی هستند. (۳۷)

نقش قدرت نرم در روابط بین‌المللی

فرهنگ می‌تواند نقشی مهم در دیپلماسی و قدرت نرم ایفا کند. جشن‌های شاهنشاهی فرصت‌های متعددی را برای کشورهای دیگر فراهم کرد تا از طریق فعالیت‌های فرهنگی، دوستی خود را با ایران نشان دهند. در کشورهای مختلف، کمیته‌های ویژه‌ای برای مدیریت این برنامه‌ها تشکیل شد. طبق آمارهای منتشرشده، این برنامه‌ها شامل:

- انتشار ۱۳۱ کتاب درباره‌ی جنبه‌های مختلف تمدن و فرهنگ ایران،
- برگزاری ۱۴۳ نمایشگاه،
- برگزاری ۳۲۶ کنگره، سمینار و نشست علمی،

برگزاری ۳۷ رویداد هنری، از جمله شب‌های شعر، اجرای باله، تئاتر و موسیقی کلاسیک. (۳۸) برخی از این کتاب‌ها و رویدادها با حمایت مالی یا لجستیکی دولت ایران برگزار شدند، اما بسیاری دیگر کاملاً مستقل از دولت ایران طراحی و اجرا شدند.

این رویدادهای فرهنگی پیام ایدئولوژیکی قدرتمندی را منتقل کرده و موجب افزایش آگاهی جهانی از فرهنگ و تمدن ایرانی شدند. از طریق این رویدادها، هم سیاستمداران و هم عموم مردم تشویق شدند که ایران را نه به‌عنوان بخشی از خاورمیانه و اسلام، بلکه در پیوند با اروپا و روایت‌های شاهان پارسی در متون هلنیستی و کتاب مقدس بشناسند. این امر منجر به افزایش تعداد گردشگران در سال‌های پس از ۱۹۷۱ شد. این روند، بازتابی از استراتژی تبلیغاتی رژیم برای توسعه گردشگری بود و نه صرفاً یک پیامد تصادفی. در پاسخ به انتقاداتی که از پروژه‌های عمرانی انجام‌شده برای جشن‌ها در استان فارس مطرح می‌شد، فرح پهلوی در مصاحبه‌ای در اروپا گفت: «به هر حال باید این کار را انجام می‌دادیم، فقط حالا مجبور شدیم سریع‌تر انجامش دهیم. در نهایت، گردشگران این پول را به ما بازخواهند گرداند.» (۳۹) در نخستین جلسات کمیته‌ی برگزارکننده‌ی جشن‌ها، توجه زیادی به توسعه‌ی زیرساخت‌ها معطوف شد، و در مقاله‌ای که در آستانه‌ی این جشن‌ها منتشر شد، سازمان‌دهندگان انتظار داشتند که این رویدادها «موجی از گردشگران را به ایران جذب کند.» اما تنها صنعت گردشگری نبود که ایران را منتفع کرد، این رویداد سرمایه‌گذاری خارجی زیادی را نیز جذب کرد. (۴۰)

نوع جشن ملی که در دوران شاه در ایران برگزار شد، بدون پیشینه‌ی بین‌المللی نبود، و می‌توان میان جشن‌های ۲۵۰۰ ساله‌ی شاهنشاهی در سال ۱۹۷۱ و جشن سیصدمین سالگرد حکومت رومانوف‌ها در روسیه در سال ۱۹۱۳ به میزبانی تزار نیکلاس دوم، مقایسه‌هایی انجام داد. نیکلای دوم از این جشن برای «بازآفرینی گذشته و روایت حماسه‌ی “تزار محبوب” استفاده کرد تا به سلطنت، مشروعیت تاریخی اسطوره‌ای و تصویری از ماندگاری ابدی ببخشد.» (۴۱) در شرایطی که نیروهای مدرن‌سازی تاج و تخت او را به چالش می‌کشیدند، این جشن یادآور موفقیت‌های خاندان رومانوف برای مردم روسیه بود و تلاش می‌کرد تا «ملت را حول تاج و تخت متحد کند.» (۴۲) با این حال، همان‌طور که وورتمان نوشته است، «جمعیت شادی که در خیابان‌ها صف کشیده بودند، تزار و ملکه را متقاعد کرد که مردمشان عاشق آن‌ها هستند، اما این جشن در واقع، پرسشی را درباره‌ی معنای کلمه‌ی ملت و رابطه‌ی آن با پادشاه و دولت مطرح کرد … به‌جای ایجاد اجماع، این رویداد به محور مناقشه میان برداشت‌های گوناگون از ملت – لیبرال، دولتی، سلطنتی و روحانی – تبدیل شد.» (۴۳) جشن‌های شاهنشاهی ایران نیز بیان روشنی از آن چیزی بودند که دولت پهلوی آن را هویت ایرانی می‌دانست، و اگرچه برخی از مردم به این روایت باور داشتند، بسیاری دیگر آن را نپذیرفتند، و این رویداد دامنه و شدت مباحثات درباره‌ی مفهوم ملت و حکومت سلطنتی را افزایش داد.

در سال‌های اخیر، تاریخ دوره‌ی پهلوی مورد توجه دوباره‌ی پژوهشگران قرار گرفته است، چرا که نسلی جدید از تاریخ‌نگاران با دسترسی به اسناد تازه منتشرشده و نگاهی متفاوت از نسل‌هایی که تحت تأثیر رژیم سابق بوده‌اند، به بررسی این دوران پرداخته‌اند. اما این رویکرد جدید به تاریخ پهلوی بی‌مخالف نبوده است. یرواند آبراهامیان، مورخ برجسته‌ی ایران معاصر، در نقدی بر کتاب «ایران انقلابی» نوشته‌ی مایکل اکث‌ورثی که در سال ۲۰۱۳ منتشر شد، اظهار داشت که اثر اکث‌ورثی «استقلال شاه را بیش از حد بزرگ جلوه داده است» و چنین تصویری «با واقعیت‌های تاریخی در تضاد است.» (۴۴) آبراهامیان با این برداشت که شاه یک «شریک» در سیاست جهانی بود، مخالف بود و او را بیشتر به‌عنوان «یک پادشاه نظامی وابسته به غرب» توصیف کرد. بااین‌حال، این دیدگاه‌های دیرینه در آثار جدیدتر بیشتر به چالش کشیده شده‌اند، به‌ویژه در کتاب «نیکسون، کیسینجر و شاه» نوشته‌ی رهام الوندی. این کتاب، با استفاده‌ی گسترده از اسناد آرشیوی ایالات متحده، نشان می‌دهد که شاه نقشی مهم در سیاست‌های جنگ سرد ایفا می‌کرد. (۴۵) از نگاه الوندی، رابطه‌ی ایران و آمریکا یک شراکت واقعی بود که برای هر دو طرف سودمند بود.

اندرو اسکات کوپر در کتاب «سقوط بهشت» به مشکلات ذاتی پژوهش درباره‌ی دوره‌ی انقلاب ایران اشاره کرده و می‌نویسد: «مورخان اغلب درباره‌ی “کاربردها و سوءاستفاده‌های تاریخ” سخن می‌گویند، و پژوهش درباره‌ی انقلاب ایران را می‌توان به ورود به یک تونل تاریک بدون چراغ‌قوه تشبیه کرد. این تونل پر از غارهای فرعی، بن‌بست‌ها و مسیرهای اشتباه است و تنها گاه‌به‌گاه توسط درخشش شایعات، تئوری‌های توطئه و دروغ‌های آشکار روشن می‌شود.». (۴۶)

با گذر زمان و کاهش تعصبات، تصویری روشن‌تر از دوره‌ی پهلوی در حال شکل‌گیری است. روایت جمهوری اسلامی از محمدرضا پهلوی به‌عنوان پادشاهی فاسد، خودشیفته، مستبد و غرق در تجمل، با آشکار شدن اطلاعات جدید درباره‌ی حکومت پهلوی، روزبه‌روز دشوارتر می‌شود. جشن‌های ۲۵۰۰ ساله‌ی شاهنشاهی نیز از سوی رهبران جمهوری اسلامی به‌شدت نکوهش شده‌اند و از آن‌ها با عنوان «بزم اهریمن» یاد شده است، این جشن‌ها در طول سالیان متمادی، همانند بسیاری دیگر از وقایع آن دوران، هدف موجی از «شایعات، تئوری‌های توطئه و دروغ‌های آشکار» قرار گرفته‌اند. بنابراین، این کتاب نه‌تنها می‌خواهد به ادبیات مربوط به جشن‌های شاهنشاهی بپردازد، بلکه هدفش گسترش درک ما از این مقطع مهم از حکومت شاه نیز هست، یعنی زمانی که او به اوج قدرت سیاسی خود رسیده بود و جایگاه بین‌المللی‌اش در حال صعود بود.

ادامه دارد ...

———————————————
زیر نویس‌ها:

1. John Manuel Cook, Ancient Persia (London: Dent, 1983), iii.
2. Jean Perrot, The Palace of Darius at Susa: The Great Royal Residence of Achaemenid
Persia (London: I.B. Tauris, 2013), xii.
3. ‘Porshokuhtarin Meyhmāni-ye Tārikh’, Keyhān, 24 Mehr 1350/ 16 October 1971, 13.
4. Marvin Zonis, Majestic Failure: The Fall of the Shah (Chicago: University of Chicago Press, 1991), 69.
5. Martin Clark, ‘The Party’, in Celebration at Persepolis, ed. Michael Stevenson (Bristol: Arnolfini, 2008), 28.
6. James Bill, The Eagle and the Lion: The Tragedy of American-Iranian Relations (New Haven: Yale University Press, 1988), 184.
7. Guy Rais, ‘World’s VIPs to See Shah’s Spectacular’, Daily Telegraph, 11 October 1971.
8. ‘Fun in the Sand: 2500 Year Celebration’, Washington Daily News, 16 October 1971.
9. Loren Jenkins, ‘Iran’s Birthday Party’, Newsweek, 25 October 1971, 33.
10. Andrew Scott Cooper, The Fall of Heaven: The Pahlavis and the Final Days of Imperial Iran (New York: Henry Holt, 2016), 171.
11. Ibid., 197.
12. Hendrik Jonker, ‘2500 year celebration Persian Monarchy’, 3 November 1971, Nationaal Archief (Dutch National Archives, henceforth NA) 2.05.191/554.
13. Ibid.
14. Joseph Santa-Croce, ‘Les attardés du XIXe siecle et le roi moderne’, Le Monde, 24 November 1971.
15. Document number A 6452-3211-1, 31 October 1971, Iranian Institute for Contemporary Historical Studies. Available online: http://iichs.org/index_en.asp?id=2036&img_cat=126&img_type=1 (accessed 28 October 2016).
16. George Ball, The Past Has Another Pattern (New York: Norton, 1982), 435–6.
17. ‘Mosāhebeh-ye Chāp Nashodeh az Shojāʿ al-Din Shafā Darbāreh-ye: Jashnhā-ye Dohezār o Pānsad Sāleh’ [Unpublished Interview with Shojāʿ al-Din Shafā About: The 2500th Anniversary Celebration], Rahāvard, 95 (2011), 184–5.
18. Ibid., 184.
19. ‘Shojāʿal-Din Shafā az Zabān-e Khodash’, in Yādnāmeh-ye Shojāʿ al-Din Shafā, ed. Claudine Shafa (Paris, 2013), 75–6.
20. Ibid., 76.
21. Walter Schwarz, ‘A Kingdom Remembered – 2,500 Years on’, The Guardian, 13 October 1971, 1.
22. William Shawcross, The Shah’s Last Ride (London: Chatto and Windus, 1989), 47.
23. Ibid., 38.
24. Ibid., 47
25. Zonis, Majestic Failure, 69.
26. Nikki Keddie, Modern Iran (New Haven: Yale University Press, 2003), 224.
27. James Buchan, Days of God (London: John Murray, 2012), 56.
28. Roy Mottahedeh, The Mantle of the Prophet: Religion and Politics in Iran (Oxford: Oneworld, 2009), 326–7.
29. Fakhreddin Azimi, Quest for Democracy in Iran: A Century of Struggle Against Authoritarian Rule (Cambridge, MA: Harvard University Press, 2008), 282–90.
30. Martin Beglinger, ‘The Most Expensive Party Ever’, Tages-Anzeiger, May 2014. Available online: https://www.alimentarium.org/en/magazine/history/most-expensiveparty-ever (accessed 30 January 2017). The claim has been repeated elsewhere. See Ishaan Tharoor, ‘How Ancient Ruins Are Perfect Propaganda in the Middle East’, The Washington Post, 6 May 2016. Available online: https://www.washingtonpost.com/news/worldviews/wp/2016/05/06/how-ancient-ruins-are-perfect-propaganda-in-themiddle-east/?utm_term=.c323be89e167 (accessed 22 October 2018). The documentary claims that these birds actually died from thirst because there was not enough water, though it should be pointed out that there was a huge water fountain in the middle of the tent city, as well as grass and trees around the site.
31. Robert Hardman, ‘Princess Anne and the L1Billion Party That Lit the Fuse of Islamic Terror 45 Years Ago’, The Daily Mail, 13 February 2016. Available online: http://www.dailymail.co.uk/news/article-3445017/Princess-Anne-1billion-party-lit-fuse-Islamicterror-45-years-ago.html (accessed 7 February 2016).
32. Laurence Elwell-Sutton, ‘2500th Anniversary Celebrations’, Bulletin of the British Association of Orientalists, 6 (1973): 24.
33. Gholam Reza Afkhami, Life and Times of the Shah (Monterey: University of California Press, 2008), 472.
34. Abbas Milani, The Shah (New York: Palgrave Macmillan, 2011), 323.
35. Murray Edelman, Constructing the Political Spectacle (Chicago: University of Chicago Press, 1987), 7.
36. Frank E. Manning, ‘Cosmos and Chaos: Celebration in the Modern World’, in The Celebration of Society: Perspectives on Contemporary Cultural Performance, ed. Frank E Manning (Bowling Green, Ontario: Bowling Green University Popular Press, 1983), 16.
37. Ibid.
38. ‘Payām-e Shāhanshāh Āryāmehr, dar Tārikh Sabt Shod’ [The Message of the King of Kings Āryāmehr, Inscribed in History], Rastākhiz, 19 Mehr 2535 (1355)/ 11 October 1976, 12.
39. Naomi Barry, ‘Feest in Persepolis, reclame zonder te betalen’ [Party in Persepolis: Advertisement Without Paying], Haagsche Courant, 25 September 1971, 7.
40. ‘Jashnhā-ye Shāhanshāhi Seyl-e Jahāngardān rā Motavjeh-ye Irān Khāhad Kard’ [The Imperial Celebrations Will Bring a Flood of Tourists to Iran], Ruznāmeh-ye Jashn-e Shāhanshāhi-ye Irān, 6 Mordād 1350/ 28 July 1971, 4.
41. Orlando Figes, A People’s Tragedy: The Russian Revolution 1891–1924 (London: Pimlico, 1997), 3.
42. Robert K. Massie, Nicholas and Alexandra (London: Head of Zeus, 2013), 236.
43. Richard S. Wortman, Scenarios of Power: Myth and Ceremony in Russian Monarchy, vol. 2 (Princeton, NJ: Princeton University Press, 1995), 439–40.
44. Ervand Abrahamian, ‘Revolutionary Iran: A History of the Islamic Republic by Michael Axworthy’, The Times Higher Education, 4 April 2013. Available online: https://www.timeshighereducation.com/books/revolutionary-iran-ahistory-of-the-islamic-republic-by-michael-axworthy/2002873.article (accessed 23 October 2016).
45. Roham Alvandi, Nixon, Kissinger and the Shah (Oxford: Oxford University Press, 2014).
46. Cooper, The Fall of Heaven, 12.