ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Wed, 16.04.2025, 11:51
افسانه‌ انقلاب سفید - ۵

علی م. انصاری / برگردان علی‌محمد طباطبایی

بخش پنجم و پایانی

اغلب وقتی که دیپلمات‌های آمریکایی شاه را به مدرنیزه کردن ایران با سرعتی بیشتر از آن حرکت آهسته و محتاطانه‌ای که در پیش گرفته بود ترغیب می‌کردند، بی‌تاب می‌شد. ظاهراً او به یکی از دیپلمات‌های آمریکایی گفته بود:«می‌توانم برای شما یک انقلاب راه بیندازم، اما از نتیجه‌ی آن خوشتان نخواهد آمد.»

***

کسانی که با دیدگاه مطرح‌شده شاه مخالف بودند، از نظر او بدون هویت تلقی شده و به‌عنوان نادان و بی سواد شناخته گردیده و در کل مردود اعلام می‌شدند: «البته نباید تعجب کنیم که در میان جمعیت کشور، می‌توانیم پیش‌بینی کنیم که چند صد نفر وجود دارند که این مسائل را درک نمی‌کنند. این ناتوانی در فهم، می تواند دلایل مختلفی داشته باشد. یکی از آن‌ها این است که چنین افرادی به طور خلاصه ظرفیت تفکر و ادراک ندارند. مغز و ذهن این افراد به شیوه‌ای متفاوت عمل می‌کند. این افراد را می‌توان دارای اندیشه ای سطحی نامید. البته می توان برای آنها نام های دیگری نیز پیدا کرد، اما در هر صورت شاید آن‌ها واقعاً تقصیری ندارند چون طبیعت به مغزهای کوچک و خسته‌شان اجازه درک یا تفکر نمی‌دهد» . (۶۰)

در سخنرانی‌ای در کنگره تعاونی‌های کشاورزی در سال ۱۳۴۱، شاه نیروهای [ارتجاع] سیاه و سرخ را با «اهریمن»، که همان شیطان در دین زرتشتی باشد، یکسان تلقی کرد. «بدون تردید، عوامل واپس گرایی که به دلایل خودخواهانه می‌خواهند ملت ایران را در گرداب رنج، فقر و بی‌عدالتی نگه دارند، در برابر این تغییرات عمیق و بنیادین نمی‌توانند مقاومت کنند. و به‌ طور مشابه، نیروهای ارتجاع سرخ که هدفشان سرنگونی ملت و تسلیم آن به بیگانگان است، از پیشرفت این برنامه ناخشنودند و تلاش خواهند کرد که آن را از بین ببرند. در این شرایط، مطابق با وظایف سلطنتی‌ام و وفاداری به سوگندی که برای حفاظت از حقوق ملت پرعظمت ایران خورده‌ام، نمی‌توانم نسبت به نبرد میان نیروهای خدا و نیروهای اهریمن بی‌تفاوت باشم، زیرا که من درفش این نبرد را بر دوش خود بلند کرده‌ام...» (۶۱)

در اینجا نیز اشاره‌های واضحی به سنت‌گرایی و ملی‌گرایی دینی با یادآوری قضا و قدری الهی وجود دارد. این اشاره‌ها در سخنرانی شاه به کشاورزان در شهر مقدس قم به وضوح بیشتر بروز می‌کند، جایی که شاه به روشنی «اعتبار» مذهبی و ایمان خود را بیان کرد و اینکه او «رستگار» است. «یک شب خواب دیدم که مقابل فرمانده مؤمنان نشسته‌ام و او با ذوالفقار بر زانویش نشسته بود و کاسه‌ای به من داد و گفت که از آن بنوش، چون فردا حال من خوب خواهد شد. در حقیقت آن شب من عرق کردم، دمای بدنم پایین آمد و از روز بعد بهبودی خود را بدست آوردم.» او همچنین تأکید کرد که یقین دارد از امامان بصیرت هایی دریافت کرده است. (۶۲) چنین تصاویری مذهبی بعدها در تأکید او بر «افسانه ناجی» اهمیت پیدا کردند.

در واقع در میان گفتگوهای شاه درباره دموکراسی سیاسی بود که تناقضات آشکار در استراتژی او برای منتقدان بیشتر نمایان گردید. شاه از این موضوع آگاه بود و نظرات خود را در این زمینه با احتیاط بیان می‌کرد. او در ابتدا در نوشته‌های خود گفته بود که اگر سلطنت دیگر به نفع مردم نباشد، می‌توان آن را لغو کرد، اما بعدها استدلال کرد که این نهاد در واقع یک ضرورت است.

به این ترتیب، در سال ۱۹۶۱، او مشتاقانه نوشت: «من آموخته‌ام که با نگاهی بی‌طرفانه به موقعیت خود و نقش سلطنت باستانی‌مان بنگرم، و اگر روزی احساس کنم که سلطنت ایران دیگر به نفع مردم نیست، خوشحال خواهم شد که به عنوان پادشاه استعفا دهم و حتی به لغو نهاد سلطنتی‌مان کمک خواهم کرد.» (۶۳) اما به طور خصوصی و به‌طور فزاینده‌ای در انظار عمومی، او استدلال می کرد که دموکراسی به شیوه غربی آن برای ایران در وضعیت کنونی‌اش مناسب نیست (۶۴) و اگرچه به طور مداوم به امکان دموکراسی در آینده اشاره می‌کرد، اما در دهه ۱۹۷۰ این تدبیر مصلحت آمیز به نفع برداشتی که خودش از دموکراسی داشت کنار گذاشته شد که اگرچه ابتدا موقتی بود، اما به تدریج دائمی شد.

این به جای خود بسیار گویا است که او در کتاب نخستین و مهم خود، «ماموریت برای وطنم» که در سال ۱۹۶۱ منتشر شد، چنین استدلال کرده بود: «من سعی کرده‌ام این موضوع را روشن کنم که دموکراسی مدرن، همانطور که من می‌بینم، یک مفهوم بسیار وسیع است. اما دموکراسی تنها مجموعه‌ای از فعالیت‌ها نیست، بلکه در درجه اول، دموکراسی فلسفه‌ای برای زندگی است که دستیابی به آن برای فرد یا ملت هیچ‌گاه آسان نیست. حکومت دموکراتیک واقعی در واقع پیچیده‌ترین و دشوارترین نوع حکومت برای دستیابی است... ما همچنین باید درک کنیم که دستیابی به دموکراسی سیاسی، اقتصادی و اجتماعی به ناچار به زمان نیاز دارد... در سرعتی که انسان‌ها و ملت‌ها می‌توانند در آزادی توسعه یابند محدودیتی وجود دارد. اگر تلاش کنیم که این فرآیند را بیش از حد سریع به پیش ببریم، یا اگر صبور نباشیم یا بدبین شویم، ما به دست خود هدف‌های خوب خود را نابود خواهیم کرد.» (۶۵)

به طور مشابه، در سخنرانی‌ای به مناسبت روز انقلاب مشروطه در سال ۱۹۶۱، شاه تفاوت بین دموکراسی ظاهری و دموکراسی واقعی را مشخص کرد و استدلال کرد که دموکراسی واقعی به آموزش و بلوغ ذهنی نیاز دارد. او بر این نکته تأکید کرد که آزادی محدودیت‌هایی دارد و دموکراسی به معنای آزادی برای تجاوز به آزادی دیگران نیست. او همچنین با دقت تأکید کرد که در بیست سال گذشته نقش مهمی در هدایت کشور به سمت دموکراسی «واقعی» داشته است. (۶۶) از سخنرانی‌های او می‌توان چنین استنباط کرد که نظر او این بود که سلطنت به واقع ضامن دموکراسی است. به این ترتیب در سخنرانی خود اظهار داشت: «اصول برابری و آزادی‌های مدنی برای اولین بار در جهان توسط نخستین شاهان ایران بود که اعلام شده است.» بعدها او تأکید کرد: «در طول این دوره، من اصول دموکراسی را در برابر خطرات داخلی و خارجی و دشمنانی که در لباس دوستی ظاهر شده‌اند، محافظت کرده‌ام. به همان ترتیب که قانون اساسی کشور مرا به عنوان نگهبان و نماد دموکراسی معرفی کرده است، بدون آن که نیازی به تظاهر داشته باشم تلاش بسیار کرده ام تا روح و ماهیت رژیم مشروطه خود را تقویت کنم و ملت خود را به سوی دموکراسی پایدارتر و طولانی‌تری هدایت کنم.» (۶۷) شاه در پیام رادیویی‌اش به مناسبت سالروز قیام مشروطیت در سال ۱۹۶۲، اظهار داشت که دیدگاه او از دموکراسی ممکن است با آنچه که دیگران انتظارش را داشتند متفاوت باشد. طبق گزارشی از سفارت بریتانیا: «... خود شاه در تلاش بود تا نشان دهد که دموکراسی چیزی بیشتر از دو مجلس قانون‌گذاری است، دموکراسی یک کالا نیست که از خارج وارد شود، بلکه هر ملت باید سیستم حکومتی خود را برای مردم خود پیدا کند.»  (۶۸)

البته شاه بعدها می توانست استدلال کند که رفراندوم او، که در آن ادعا شده بود ۹۹ درصد جمعیت به «انقلاب سفید» رأی مثبت دادند، نشان می‌دهد که او یک دموکرات است. او استدلال می‌کرد که این دموکراسی واقعی است زیرا مردم به طور مستقیم نظر خود را بیان کرده‌اند، هرچند این ادعا با دیدگاه غالب او که معتقد بود مردم هنوز به سطح بلوغ فکری لازم برای دموکراسی نرسیده‌اند هیچ همخوانی نداشت. این همچنین با دیدگاه‌های قبلی او که برخی ممکن است آن را لغزش فرویدی بدانند، در تناقض قرار داشت، دیدگاهی که مدعی بود چنین رفراندوم‌هایی معمولاً از سوی دیکتاتورهای فاشیست و کمونیست مورد استفاده قرار می‌گیرند. از این رو او تنها دو سال پیش‌تر از این تاریخ نوشته بود:

« دیکتاتورهای کمونیست شباهت بسیاری به دیکتاتورهای فاشیست دارند و آن هم  از این جهت که آنها از برگزاری انتخابات لذت می‌برند. آنها امیدوارند که به کارگر عادی این ایده را بدهند که در حکومت کشور خود نقشی دارد. اما حاکمان کمونیست فقط به یک حزب سیاسی اجازه فعالیت می‌دهند، هر کسی که سعی کند حزب دیگری راه‌اندازی کند یا علیه حزب حاکم صحبت کند، احتمالاً از میان برداشته می‌شود. در این انتخابات (اگر بتوان آن را انتخابات نامید)، رای‌دهنده هیچ انتخابی ندارد، زیرا تنها نامزدهایی که فهرست شده‌اند، از حزب حاکم هستند. به طور صرفاً تشریفاتی، از شهروند خواسته یا به او فرمان داده می‌شود که به پای صندوق رأی برود، سپس مقامات با غرور اعلام می‌کنند که مثلاً ۹۹.۹ درصد از آراء به نفع حزب حاکم بوده است. من متعجبم از این که چه تعداد از مردم هوشمند تحت تأثیر این‌گونه مسائل قرار می‌گیرند». (۶۹)

به نظر می‌رسد که منبع الهام او برای رفراندوم، شارل دوگل در فرانسه بوده است، و مخاطب اصلی او نظر عمومی مردم کشورهای غربی بود که به طرز عجیبی، کل این نمایش را بدون اظهار هرگونه نگرانی قابل مشاهده پذیرفت. پیام‌های تبریک از سوی دولت‌های خارجی، از جمله دولت ایالات متحده، تنها باعث شد شاه به محبوبیت خود بیشتر ایمان بیاورد. در پاسخ به پیام تبریک کندی، شاه با لحن تا حدی متکبرانه‌ای پاسخ داد: «نتیجه رفراندوم واقعاً تأیید کامل اصلاحات بنیادین من را از سوی مردم ایران، با رای تقریباً  یکپارچه ای، منعکس می‌کند.» (۷۱)

موفقیت رفراندوم، حتی چنانچه به طور سازماندهی شده صورت گرفته باشد، (۷۱) با این حال نزد عموم به عنوان یک پیروزی در روابط عمومی دیده شد و بیشتر رسانه‌های ایرانی به این نتیجه رسیدند که شاه توانسته است هم انقلابیون و هم مخالفان رژیم را گیج و متحیر کند. یکی از هفته‌نامه‌های برجسته در باره سر و صداهای مبتنی بر پیروزی طلبی که در محافل گوناگون جریان داشت، چنبن هشدار داد: «... اجماع نظر در مطبوعات فارسی‌زبان این بود که شاه هم انقلابیون و هم مخالفان رژیم را گیج کرده است و او به تنهایی ملت را هدایت می‌کند. اما تازه ۱۳ ژانویه رسیده بود که یک مجله هفتگی جدی (خواندنی ها) پرسشی را که ذهن بسیاری از مردم را درگیر کرده بود، به طور علنی مطرح کرد: ‘شاه ما را به کجا می‌برد؟’ و عملاً هشدار داد که اگر این جریان کنترل نشود، ممکن است یک انقلاب، چه از سوی حزب توده یا توسط خود شاه به راه بیفتد و می‌تواند خطرناک باشد.» (۷۳) دیگران نیز در محفل های خصوصی نگرانی‌های خود را این درباره که چگونه ممکن است آن رفراندوم شاه را به یک رهبر انقلابی تبدیل ‌کند، و عواقب خطرناک به دنبال داشته باشد بیان کردند: «... در حالی که به اصلاحات علاقه‌مندند، نگران قدرتی هستند که شاه به نظر می‌رسد در دست کشاورزان ناآگاه و کارگران صنعتی قرار می‌دهد... و از این می‌ترسند که چنین نیروهایی روزی توسط رهبری عوام‌فریب از کنترل خارج شود که می تواند تهدیدی برای تاج و تخت و نظام مشروطه ایجاد کند، به ویژه اگر مردم از منافع مادی اصلاحات ارضی بعد از خوابیدن اولین تهییج های اصلاحات، نا امید شوند» . (۷۴)

یکی از نشانه‌های رهبری عوام‌فریبانه در ژوئن ۱۹۶۳ ظاهر شد، زمانی که آیت‌الله خمینی به دلیل اعتراض به اصلاحات ارضی و آزادی زنان دستگیر گردید، که این امر منجر به شورش‌های شدیدی در قم، تهران و چندین شهر بزرگ دیگر شد. این شورش‌ها با خشونت تمام سرکوب گردیدند، هرچند که البته بخش عمده ای از ابتکار عمل برای عملیات «قانون و نظم» از سوی علم صورت گرفت. سال بعد یعنی ۱۹۶۴، خمینی پس از حمله تند و تیزی که به شاه در پی اعلام معافیت‌های قانونی برای تمامی کارکنان آمریکایی شاغل در ایران (کاپیتولاسیون)، مجبور به تبعید شد. این اقدام که توسط نخست‌وزیر منصور به بدی معاهدات قرن نوزدهم مدیریت شده بود اعتبار «ملی‌گرایانه» شاه را زیر سوال برد. این واقعه، همراه با باور عمومی به کودتای سازماندهی شده توسط سیا در سال ۱۹۵۳ برای بازگرداندن شاه به سلطنت، دو تناقض بزرگ در برابر افسانه قهرمان سلطنت ملی‌گرایی ایرانی بود که شاه تلاش داشت آن را به نوعی به تصرف خود درآورده و در رابطه ای  دیالکتیکی و دوجانبه با میراث سیاسی خود و فضای حاکم قابل بهره برداری سازد.

مدرنیسم و سپس سنت‌گرایی به این افسانه بنیادین اضافه شدند و جزئی از تلاش برای بازسازی بنیان‌های ایدئولوژیک دولت پهلوی گشتند و در حالی که اقتصاد رو به شکوفایی می رفت، واقعیت اجتماعی ادراک‌شده به حد کافی با این افسانه هم‌راستا شد تا تناقضات ذاتی حکومت را پنهان کند. به طور طنزآمیز (و فراتر از دایره این مقاله) افزایش ثروت فرصت‌های بیشتری برای شاه جهت توسعه «افسانه نجات‌دهنده» سیاسی‌ که از خودش ساخته بود فراهم آورد، (۷۵) و با استفاده از افسانه‌ای از مدرنیته که سرشار از زبان‌هایی بود که اساساً برای طبقات سنتی بیگانه بودند و در حالی که علی رغم ضعف‌های اقتصادی فزاینده این افسانه همچنان بیشتر و بیشتر می شد، تناقض بین افسانه و واقعیت اجتماعی همچنان تشدید گردید و به سقوطی منجر شد که برای بسیاری، هنوز هم به نظر می‌رسد که ناگهانی، دراماتیک و کاملاً غیرمنتظره بوده است. «انقلاب سفید» در روش‌هایی که حامیان آن پیش‌بینی نکرده بودند، موفق شد چشم‌انداز سیاسی ایران را از نظر اقتصادی، سیاسی و از طریق معرفی «گفتمان انقلابی»، از نظر ایدئولوژیک تغییر دهد. علیرغم تلاش‌های محمدرضا شاه برای آشتی دادن تناقضات بنیادینی که «سلطنت انقلابی‌اش» را آزار می‌داد، این سلطنت به هژمونی کاملی دست نیافت، اما میراثی قدرتمند و در عین حال غافلگیرکننده بر جای گذاشت.

بخش‌های پیشین:
بخش نخست: افسانه انقلاب سفید-۱
بخش دوم: افسانه‌ انقلاب سفید-۲
بخش سوم: افسانه‌ انقلاب سفید-۳
بخش چهارم: افسانه‌ انقلاب سفید-۴
بخش پنجم: افسانه‌ انقلاب سفید-۵

*: The Myth of the White Revolution: Mohammad Reza Shah, ‘Modernization’ and theConsolidation of PowerAuthor(s): Ali M. AnsariSource: Middle Eastern Studies, Vol. 37, No. 3 (Jul., 2001), pp. 1-24


زیر نویس‌ها:

60. Enghelab, speech to farmers in Birjand dated 13 Farvardin 1342/2 April 1963
61. Enghelab, speech at Farmers’ Cooperative Congress dated 19 Dey 1341/8 Jan. 1963
62. Enghelab, speech to the people of Qom, dated 4 Bahman 1341/23 Jan. 1963
63. Mission for My Country, p.327.
64. FO 371 157611 EP 1015/260 dated 5 Oct. 1961; in discussions with Harrison, the Shah expresses concern over the possible composition of a freely elected Majlis. See also FO 371 157612 EP 1015/261 dated 29 Oct. 1961. See also FO 371 157612 EP 1015/271 dated 30 Oct. 1961.
65. Mission for My Country, pp. 164 and 193.
66. FO 371 157610 EP 1015/233 dated 8 Aug. 1961.
67. FO 371 157610 EP 1015/236 dated 10 Aug. 1961.
68. FO 371 164185 EP 1015/108 dated 13 Aug. 1962.
69. Mission for My Country, p. 162.
70. FO 371 170424 EP 1461/3 dated 6 Feb. 1963.
71. FO 371 170424 EP 1461/2 dated 2 Feb. 1963.
72. FO 371 170373 EP 1015/10 dated 24 Jan. 1963. See also FO 371 170373 EP 1015/13 dated 28 Jan. 1963; EP 1015/15 dated 25 Jan. 1963; EP 1015/16 dated 25 Jan. 1963.
73. FO 371 170373 EP 1015/8 dated 15 Jan. 1963.
74. FO 371 170373 EP 1015/18 dated 29 Jan. 1963.
75. For an interesting discussion of the ‘mosaic myth’ which permeates many leadership cults, see L. Feuer, Ideology and the Ideologists (Oxford: Blackwell, 1975).