«یک نفر به تنهائی میتواند مسیر تاریخ جهان را تغییر دهد»
(ادگار مورَنْ(۱)، فیلسوف و جامعهشناس فرانسوی)
نویسنده: میشل وینُک(۲)
برگردان به فارسی: فواد روستائی
ادگار مورن، فیلسوف و جامعهشناس ۱۰۳ سالهی فرانسوی در تازهترین کتابِ خود زیرِعنوانِ «آیا تاریخ درسی برای ما دارد؟» به تأمّلی پرمعنا در بارهی نیروهای نهان یا نامرئی ــــ افراد، اسطورهها و پیشامدهای پیشبینینشده ــــ در تاریخ نشستهاست. نیروهایی که زیروزِبَرشدنهای تاریخی را شکلمیدهند. تازهترین کتاب ادگار مورَن هشداری رستگاریبخش در جهانی است که دستخوشِ فقدانِ یقین و در معرضِ زیروزِبر شدنهای ژئوپُلیتیک است.
ادگار مورَن به هیأتِ پیری فرزانه، ایستاده بر ستیغِ صدوسه سالگی، یک بار دیگر کتابی کمحجم امّا گیرا را راهی بازار کردهاست که توسّطِ انتشارات «دُنوئِل»(۳) در اختیار کتابدوستان قرارگرفتهاست.
من در این نوشته تنها به چند پیشنهاد این پیر فرزانه که خواننده را به تأمّل و اندیشیدن به روزگار تیرهوتار و پرآشوب ما فرامیخواند میپردازم.
فیلسوفِ ما در اثر اخیر خویش نقش فرد در تاریخ را با وضوحِ بیشتری به نمایش میگذارد. این امر ممکن است در نگاه نخست امری پیشِ پا افتاده به نظر رسد امّا باید توجهداشت که نسلهای متعددی از مورّخان مکتب تارخنویسی «آنال»(*) که واپسین پیشوایشان فرنان برودل(۴) بود در راه کاستن از اهمیّتِ نقشِ «مردان بزرگ» و «پیشامدها یا پدیدههای پیشبینی نشده و نامنتظَر» به نفع واقعیّتهای اقتصادی، اجتماعی و جمعیّتشناختی به عنوان نیروی محرّکه و موتور «تاریخ» تأکیدکردهاند.
در این مکتب میبایست به جای روانشناسی فردی شاهان، امپراتوران و سران دارودستههای درگیر در مناقشهی تصاحبِ قدرت، بیشتر بر «ذهنیّتها» و روانشناسی جمعی تکیه کرد.
مردان بزرگ در تاریخ خود را نشان میدهند
ادگار مورن بدون نادیدهگرفتن «نیروهای ژرف»(**) نقشِ تعیینکنندهی افراد برخوردار از اقتدار در تاریخ را در معرض دیدِ ما قرارمیدهد. کشور روسیه در خلال یک دورهی صد ساله نمونههای درخوراعتنایی از این امر را به تماشا گذاشتتهاست. برای نمونه از ولادیمیر لنین شروع میکنیم. فردی که بدونِ او به قدرت رسیدن بلشویکها و برپایی اتحّاد شوروی در آن کشور میسّر نمیبود. نقشِ استالین نیز به نوبهی خود در ساخت و تحکیم یک دولت خودکامه در جریان جنگ جهانی دوم از امضای پیمان ترک مخاصمه با آلمان هیتلری تا به پیروزی نهائی رساندن نیروهای مسلّحِ اتحاد شوروی در ۱۹۴۵ نقشی مهم و انکارنکردنیاست. میخائیل گورباچف نیز هر چند ناخواسته در فروپاشی اتحادِ شوروی نقشی تعیینکننده داشت. امروز نیز ولادیمیر پوتین، این تزار تازهی روسیه، که خود در مورد همه چیز بهویژه حمله به اوکراین تصمیم گرفته در حال زیرورو کردن اوضاعِ اروپا و جهان است. پیام ادگار مورَنْ در این کتاب این است که یک فرد به تنهائی توانِ تغییر مسیر تاریخ جهان را دارد. پیام یا حرفی که میتواند نابهجا یا «گندهگویی» به نظر رسد امّا به هر حال حرف او این است...
درس دیگر مورَن در این کتاب تأثیر و نفوذِ «امرِ خیالی»(۵) یا انگارهها و تخیّلات در تعیین مسیر تاریخاست. مرد کرملین (پوتین) یک رئیس کشورِصرفاً جنگافروز نیست که در صدد گسترش قلمروِ فرمانروائی خود باشد. پوتین بر موج اسطورهی بزرگِ امپراتوری روسیه سوار است. اسطورهای که آبشخور آن باور به مسیحیّتی جزمگرا (ارتودوکس) ست.
ولادیسلاو سورکُف(۶)، مُبْدِع و مبتکر «پوتینیسم» اخیراً در گفتوگویی با هفتهنامهی فرانسوی «اِکسپرس» در ارتباط با درونمایه و مفهوم ابداعِ خویش میگوید دنیای روسی حدّ و مرزی ندارد. این دنیا تا هر نقطهای در کرهی خاکی ما که روسیه در آن نفوذی داشتهباشد گستردهاست. به گفتهی سورکف به همین خاطر است که روسیه تا آنجا که بتواند و خدا بخواهد گسترده خواهدشد. مورَن، فیلسوف و نویسندهی ما، مینویسد: «امر خیالی به گونهای بی گسست در سیرِ تاریخ دخالت میکند.» امرِ خیالی، منشاء و سرچشمهی اسطورهها و ایدئولوژیهاست که خود آبشخورِ انقلابها، جنکها و امپراتوریها هستند.
«نامحتمل»، موتور و محرّکِ ناشناختهی انقلابها
جایگاه امرِ نامحتمل در تکامل تاریخی یکی دیگر از نکاتی است که ادگار مورَن بر آن انگشتمیگذارد و برای نیل به مقصود به ویژه به این نکته میپردازد که چگونه یک امر یا پدیدهی تصادفی یا پیشبینینشده میتواند نیروهای در گیر در عمل را از نیل به هدف خود دورکند و به سمت و سویی دیگر سوقدهد. به عنوان نمونه، در تاریخ فرانسه میتوان به اقدام لویی شانزدهم اشارهکرد که در سال ١٧٨٩ خواستار تشکیل جلسهی اعضای مجلس یا مجمععمومی طبقاتی[به فرانسوی: اِتا ژِنِرُ] مرکّب از نمایندگان شاه و اشراف، روحانیون و بالاخره مردم برای حل وفصل یک مسألهی مالی شد امّا این اجلاس مألاً به برکناری شاه و برپاییِ جمهوری در این کشورانجامید. علاقمندان به بازنویسی و بازآفرینی تاریخ میتوانند با گفتن یک «اگر چنان میشد...» کتابها بنویسند. در اغلب جنگها یک پیشامد پیشبینی نشده پیروزی یا شکست را رقممیزند.
این ابیات از شعری بلند از ویکتور هوگو،شاعر بزرگ فرانسوی، در مورد نبرد واترلو(***)، را به خاطرداریم.
«ناگهان و سرخوشانه از تهِ دل فریادکشید:
گروشی(۷)!
گروشی نبود. بلوخر، سردار پروسی،بود.
نومیدان پرامید و امیدواران بیامید شدند
و جنگ سرنوشتی دیگر را برای جنگآوران رقمزد.»
به باور ادگار مورَن انقلاب در روسیه زاییدهی یک «نامحتمل عظیم بود.ّ» امروز نیز هیچکس نمیتواند پیشبییکند چه سرنوشتی در انتظار طرح امپراتوری ولادیمیر پوتین است. در ارتباط با امریکای دونالد ترامپ نیز چنین است.
پیشبینی ناشدنی بودن تاریخ میتواند حتّی شناخت ما از گذشته را نیز ازچشممان پنهانکند. مورّخان در بیشتر موارد سعی میکنند رخدادها وپدیدهها را بر مبنای علیّت تجزیه و تحلیلکنند .این مورّخان در یافتن نشانه و علائمِ یک ضرورت که بتوانند با تکیه بر آنها «اجنتابناپذیر» یا «تنها بدانگونه ممکن بودن» رویدادهای گذشته را توجیه کنند مشکلی ندارند. این عقلایی کردن یا راسیونالیزاسیون چیزی جز یک «عقلایی کردن» معطوف یه گذشته نیست. چرا که درحقیقت، آری میشود! پدیدهها گاه میتوانستهاند به شکلی دیگررخدهند. پیشبینیهای آیندهگرایان بهندرت در عمل تأیید میشود.
در سطحی بالاتر، اگر از منظری فلسفی به این مسأله بنگریم میتوانگفت دیرزمانی به سمتوسو یا جهت تاریخ باورداشتهایم. هگل، مارکس، انقلاب صنعتی و انقلاب روسیه به شیوههای گونهگون آغاز حرکت تاریخ را تعیینکردهاند. در سال ١٩٩١، فرانسیس فوکویاما به این باور رسیدهبود که فروپاشی اتحاد شوروی پیروزی نهائی دموکراسی و اقتصاد بازار آزاد خواهدبود. امروز برچنین اعتقادی نیستیم.
بهنوشتهی ادگار مورن تاریخ برملاکنندهی یک پیچیدگی همیشگی در پیشرفتها، پسرفتها و واکنشهای پرشمار و ظهور و بروز بیگسست امرنامنتظَر یا نامحتمل است.
—————————————————-
پینوشتها:
* مکتب آنال: به مکتب گروهی از تاریخنگاران گفته میشود که روش آنها همان شیوهٔ تاریخنویسیِ تاریخنویسان فرانسوی در سدهٔ بیستم است و بر تاریخ طولانیمدت اجتماعی تأکید دارد. این مکتب تأثیر بسیاری بر کارهای تاریخنویسی در فرانسه و شماری از دیگر کشورها گذاشت، بهویژه در زمینههای استفاده از روشهای علوم اجتماعی بهوسیلهٔ پژوهشگران تاریخ، تأکید بیشتر بر جنبههای اجتماعی تا جنبههای سیاسی و دیپلماتیک در پژوهشهای تاریخی و رویکردی بر ضد تحلیل طبقاتی تاریخنگاری مارکسیستی.
** نیروهای ژرف: تعبیر یا اصطلاح «نیروهای ژرف» برساختهی پیر رنووَن(٩)، مورّخِ فرانسوی و متخّصصِ تاریخ روابط بینالملل، برای نامیدن مجموعهی عواملیاست که در تکامل روابط بینالملل در مدِّ نظر قرارمیگیرند. پیر رِنووَن شرایط و عوامل اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی و نیز احساسات ملی را عوامل اصلی و توضیحدهندهی روابط بینالملل میدانست. پیش از آن تایخ روابط بینالملل تنها به مناسبات دیپلُماتیک میپرداخت.
*** نبرد واترلو: این نبرد آخرین نبرد ناپلون بناپارت و متحدانش با ارتشهای انگلیس، پروس و مؤتلفان آنان که در محلی به همین نام در بلژیک امروزی رویداد. در این نبرد گروشی، یکی از سرداران فرانسوی، و نیروهای تحت فرمان او به علت بارندگی شدید نتوانستند بهموقع به کمک امپراتور بشتابند. شکستی که به حیات سیاسی ناپلئون برای همیشه پایانداد و او را راهی تبعید در سنتهلن کرد..
1 Edgar Morin
2 Michel Winock
3 Denoël
4 Fernand Braudel
5 L’imaginaire
6 Vladislav Sourkov
7 Emmanuel Grouchy
8 Gerhard Leberecht Blucher
9 Pierre Renouvin