فصل سوم
تسلط بر روایت رسانهای
در روز ۴ ژوئن سال ۱۹۸۹، حزب کمونیست لهستان انتخابات نیمهآزادی در آن کشور برگزار کرد. پیامد آن انتخابات، مجموعهای از رویدادها بود که به کنار زدن کمونیستها از قدرت انجامید. زمانی نه چندان طولانی پس از آن، طرح خواستههایی چون آزادی بیان، پاسخگویی حکومت و دموکراسی، در تظاهرات خیابانی کشورهای شرق اروپا زمینهای فراهم کرد تا رژیمهای کمونیستی آلمان شرقی، چکسلواکی، مجارستان و رومانی سرنگون شوند. با گذشت چند سال، خود اتحاد جماهیر شوروی نیز از هم فروپاشید.
در همان روز ۴ ژوئن سال ۱۹۸۹، حزب کمونیست چین نیز فرمان داد که ارتش هزاران دانشجو را از میدان تیانآنمن[۱]، «دروازهی صلح بهشتی»، دور کند. مانند شهروندان اروپای شرقی، آنها نیز خواستار آزادی بیان، پاسخگویی، حکومت قانون و دموکراسی بودند. اما سربازان ارتش، تظاهراتکنندگان را در پکن و سراسر کشور دستگیر کردند و کشتند. سپس، به پیگرد رهبران جنبش آزادیخواهی پرداختند و آنها را به اعتراف و انصراف از اعتراضها واداشتند. برخی از آنها سالهای طولانیای را در زندان گذراندند. برخی دیگر موفق شدند از دست تعقیبگران جان سالم به در ببرند و برای همیشه از کشور فرار کنند.
در پی این رویدادها، مقامهای چینی نتیجه گرفتند که حتی واکنش با سرکوب اعتراضها نیز کافی نیست. برای مهار گسترش موج دموکراسیخواهی به جهان شرق که در آن زمان، سراسر اروپای شرقی در جهان غرب را درنوردیده بود، رهبران چین کوشیدند نه تنها شخصیتها، بلکه اندیشههایی را از بین ببرند که پشتوانه و انگیزهی اعتراضها بودند: حاکمیت قانون، تفکیک قوا، حق آزادی بیان، آزادی تجمع و همهی آن اصلهای برآمدهی دیگر از جهان دموکراتیک که رهبران کمونیست چین آنها را «آلودگی معنوی» توصیف میکردند.
بسیار پیشتر از آنکه شی جینپینگ چین را به راه حاکمیت یکهسالار ببرد، چینیها کاربرد فناوریهای نوین اطلاعاتی را آغاز کردند. در آن زمان، تاثیر این فناوریها بر تغییر سیاستها و گفتمانها در سراسر جهان تازه آغاز شده بود.
حتی با آنکه نظام دیجیتال در عرصهی عمومی در آستانهی شکلگیری بود، هیچکس باور نمیکرد که کارآیی نیز داشته باشد. اگر برداشت آمریکاییها از تاثیر تجارت با خودکامگان در پیشبرد دموکراسی، ناشیانه بود، در موضوع تاثیر فناوریهای نوین بر نظامهای خودکامه حتی خوشباورتر هم بودند. برای نمونه، آن اتاق پر از کارشناسان سیاست خارجی در سال ۲۰۰۰، هنگام سخنرانی بیل کلینتون، رئیسجمهوری وقت آمریکا که اقدامهای مسئولان چینی را برای محدودیت اینترنت به «تلاش برای چسباندن کیک به دیوار» تشبیه کرده بود، به یادآوری دوبارهاش میارزد. کتابهایی با نامهایی چون «حالا همه میآیند» از کِلِی شِرکی[۲] و «واقعیت پرفضیلت» از جان کَتس[۳] استدلال میکردند که گسترش اینترنت به افزایش خودسازماندهی و حتی نوزایش فرهنگی خواهد انجامید. تا کمی پیش از سالهای کنونی، در سال ۲۰۱۲، هنوز میشد ستوننویسانی در روزنامهی نیویورک تایمز یافت که دیدگاه مرا دربارهی امکان دگرگونی اینترنت به ابزار سلطه، ناچیز به شمار بیاورند؛ موضوعی که در یکی از کتابهایم مطرح کرده بودم. مَکس فرانکل[۴] زمانی در زمینهی این پیشبینی در آن روزنامه دربارهی من نوشت: «شاید ولادیمیر پوتین آن اَپلباوم را به پیامبری برگزیند، اما تا این لحظه از قرن جاری، فناوریها به مدافعی خوشایند در برابر استبداد تبدیل شدهاند.»[۵]
در حالی که ما آمریکاییها هنوز سرگرم حماسهسرایی دربارهی راههای بسیاری بودیم که اینترنت میتواند از آنها به گسترش دموکراسی کمک کند، چینیها در کار طراحی سامانهای بودند که گاهی آن را با نام دیوار آتش بزرگ چین میشناسند. این نام با وجود طنین تاریخی خوشایندش در پیوند با دیوار چین گمراهکننده است. «دیوار آتش» شبیه چیزی ملموس به نظر میرسد، اما سامانهی مدیریتِ اینترنتِ چین - در واقع، مدیریت گفتمانها - از اجزای گوناگونی تشکیل شده است. این طرحِ تسلطِ دولت چین بر اینترنت با مجموعهی پیچیده و دقیقی از مانعها و فیلترهای مجازی آغاز میشود که امکان دیدن برخی محتواها با کلیدواژهها و عبارتهای ویژه را از کاربران اینترنت میگیرد. «تیانآنمن»، «۱۹۸۹» و «۴ ژوئن» در میان آن کلیدواژهها هستند، اما دایرهی واژگان ممنوع بسیار گستردهتر از این است. در سال ۲۰۰۰، قانونی با نام «مقررات مدیریت ارائهی دیدگاههای اینترنتی» طیف بسیار گستردهای از محتواها را ممنوع اعلام کرد، از آن جمله، هر چه «امنیت ملی را تهدید کند، اسرار دولتی را افشا کند، دولت را تضعیف کند، وحدت ملی را مختل کند» و «به اعتبار و منافع دولت آسیب بزند». به عبارت دیگر، هر نظری که مقامهای چینی نمیپسندیدند.[۶] رسانههای اجتماعی چین اجازهی گسترش داشتند، اما تنها در همکاری با نهادهای امنیتی که از ابتدا، آن رسانهها را طوری سامان داده بودند که دیدبانی رفتار کاربران ممکن باشد.
شرکتهای خارجی به روند سانسور اینترنت در چین کمک کردند. نخست، به همان روشی که به بازارهای مالیِ پس از فروپاشی شوروی در تجارت با روسیه هجوم برده بودند، برای سودبری از بازار امنیتی جدید در عرصهی دیجیتال چین نیز شتاب گرفتند. در دورهای، شرکت مایکروسافت نرمافزار وبلاگنویسی خود را تغییر داد تا با آییننامههای «دیوار آتش بزرگ» چین سازگار شود. شرکت یاهو پذیرفت «تعهد عمومی به خودساماندهی» را امضا کند و اطمینان دهد که عبارتهای ممنوع در چین، در نتیجهی جستوجوهای آن برای کاربران آن کشور ظاهر نمیشوند.[۷] سیسکو سیستمز[۸]، یکی دیگر از شرکتهای آمریکایی، صدها میلیون دلار تجهیزات دیجیتال و سختافزارهای شبکه به چین فروخت، از جمله، فناوریای که بازدید از وبسایتهای ممنوع را مسدود میکرد. هنگامی که من در سال ۲۰۰۵ دربارهی فروش این فناوریها نوشتم، سخنگویی از سیسکو سیستمز پاسخ داد که این «همان فناوری تجهیزاتی است که کتابخانهی محلی شما برای انسداد محتوای جنسی و جنسینمایی[۹] به کار میبرد». او همچنین افزود: «ما هیچ کار غیرقانونیای انجام نمیدهیم.» البته هَری وو[۱۰]، فعال درگذشتهی حقوق بشر از چین، به من گفت که نمایندگان سیسکو سیستمز در چین به او اطلاع داده بودند که آن شرکت قراردادهای تامین فناوری برای ادارههای پلیسِ دستکم ۳۱ استان آن کشور را دارد.[۱۱]
اما مانند بسیاری از گسترههای دیگر، چین فناوری لازم برای سانسور را به درون کشور جذب و سپس، شرکتهای خارجی را از بازارش دفع کرد. شرکت گوگل نیز برای پایبندی به قوانین دیوار بزرگ آتش در تلاش بود، اما در پی حملهای سایبری که ارتش آزادیبخش خلق چین سازمان داده بود[۱۲]، در سال ۲۰۱۰ از آن کار دست کشید.[۱۳] کمی بعد، آن شرکت مخفیانه کار شکلدهی نسخهای از جستوجوگر گوگل را آغاز کرد که با نظام سانسور چین سازگار باشد، اما در سال ۲۰۱۸، پس از اعتراض کارکنان و انتقاد عمومی آن طرح را نیز رها کرد.[۱۴] چین در سال ۲۰۰۹ فیسبوک را ممنوع و در سال ۲۰۱۴ اینستاگرام را مسدود کرد. رسانهی اجتماعی تیکتاک نیز اگرچه نوآوری شرکتی چینی بوده، اما هرگز اجازهی هیچگونه کاربردی در چین نداشته است.
رژیم چین، همچنین، پا را از سلطه بر فضای مجازی فراتر گذاشته و آموخته است که سامانههای ردیابی آنلاین را با سایر ابزارهای سرکوب ترکیب کند، از جمله، با کاربرد دوربینهای امنیتی، بازرسیهای پلیس و بازداشتهای گوناگون. پیشرفتهترین نسخهی این نظام سرکوب ترکیبی، اکنون در سینکیانگ یا همان استان چین به کار میرود که جمعیت بزرگی از اقلیت مسلمان اویغور در آن زندگی میکنند. پس از یک رشته اعتراضهای سیاسی در سال ۲۰۰۹ در سینکیانگ، حکومت نه تنها به بازداشت و حبس اویغورها پرداخت، بلکه آزمایش روشهای تازهای را در پیوند با ساکنان برای تسلط بر فضای مجازی و واقعی آغاز کرد. از اویغورها خواستهاند «اپلیکیشنهای مراقب»، برنامههای نگهبان، روی تلفنهای همراهشان نصب کنند. کار این برنامهها جستوجوی پیوستهی «ویروسهای ایدئولوژیک»، از جمله، آیههای قرآن، ارجاعهای مذهبی و همچنین، دیدگاههای مشکوک در همهی ارتباطهای نوشتاری است. اپلیکیشنها میتوانند خرید کتابهای دیجیتال را رصد کنند، جای فرد مشخصی را ردیابی کنند و اطلاعات کاربر را برای پلیس بفرستند.
آنها همچنین رفتارهای نامعمول را نیز شناسایی میکنند: هرکس ویپیان (VPN) یا شبکهی مجازی خصوصی برای جلوگیری از نظارت بر کارهایش نصب کند، هرکس کاملا نامتصل به شبکهی نظارت بماند و هرکس در خانهاش بیش از حد برق مصرف کند (که شاید نشانهی پذیرفتن مهمانی پنهانی باشد)، ممکن است ظن مراقبان را برانگیزد. فناوری تشخیص صدا و حتی نمونهگیری دیانای (DNA) نیز برای رصد محلهای رفتوآمد، رانندگی و خرید اویغورها به کار میرود.[۱۵]
در نهایت، شاید این سامانهی هولناکِ دیدبانی و سلطه بر شهروندان، زمانی به سراسر چین گسترش بیابد؛ جایی که صدها میلیون دوربین امنیتی، پیشتر، فضاهای عمومی را زیر نظر داشتهاند. هوش مصنوعی و نرمافزارهای تشخیص چهره نیز پیشتر، کسانی را که از جلوی دوربینها میگذشتهاند، شناسایی میکرده و اطلاعات آنها را فورا به دیگر دادههای گردآمده از تلفنها، رسانههای اجتماعی و منابع دیگر پیوند میدادهاند. یک سامانهی بهاصطلاح اعتبارسنجی اجتماعی، پیشتر، تعداد زیادی پایگاههای داده را به یکدیگر پیوند داده است و قانونشکنان را در فهرست سیاه حکومتی قرار میدهد. گاهی در توصیف این سامانه، اصطلاح خوشخیم «فناوری شهر اَمن» را به کار میبرند. وانمود میکنند که انگار تنها هدف برقراریاش بهبود جریان رفتوآمدهای شهری است؛ البته این کار را نیز انجام میدهد.
ایمنی شهری، کمتر، تنها هدف چنین سامانهای بوده است. راس اندرسون، روزنامهنگار متخصص فناوری، در نشریهی آتلانتیک نوشته است: «بهزودی، الگوریتمهای چینی خواهند توانست مجموعهدادههایی را از طیف گستردهای از منبعهای گوناگون - مانند سفرهای گذشته، بررسی دوستان و آشنایان، عادتهای مطالعه و خریدهای شهروندان - برای پیشبینی مقاومت سیاسی آنها پیش از رخ دادن آن، به یکدیگر پیوند بدهند.»[۱۶] با هر نوآوری تازه، با هر پیشرفت هوش مصنوعی، چین به نسخهی واقعی خود از گوی جادویی نزدیکتر میشود: سامانهای که نه تنها میتواند واژههایی چون «دموکراسی» و «تیانآنمن» را از اینترنت حذف کند، بلکه اندیشهای را از بین ببرد که افراد را به سوی فعالیتهای دموکراسیخواهانه یا شرکت در اعتراضهای عمومی در زندگی واقعی میکشاند.
ممکن است کشورهای دیگر نیز از این الگو پیروی کنند. غول فناوری چین، هواوِی، «فناوری شهر امن»، تجهیزات رصد امنیتی و سامانههای هوش مصنوعی را به پاکستان، برزیل، مکزیک، صربستان، آفریقای جنوبی و ترکیه فروخته است.[۱۷] یکی از شاخههای سازمان امنیتی مالزی قراردادی با شرکتی چینی امضا کرد که فناوری هوش مصنوعیاش به مقایسهی همزمان تصویرهای دریافتی دوربینها با تصویرهای بایگانی یک پایگاه مرکزی دادهها کمک خواهد کرد. سنگاپور نیز مجموعهی مشابهی از چنین ساختههایی را فراهم کرده است. این دولت-شهر جنوب شرقی آسیا حتی از برنامههایی برای نصب دوربینهای تشخیص چهره بر سر هر تیر چراغ برق آن خبر داده است.[۱۸]
منانگاگوا، رئیسجمهوری زیمبابوه، زمانی فناوری تشخیص چهره خرید؛ در ظاهر، با هدف طراحی «سامانههای امنیتی هوشمند برای فرودگاهها، ایستگاههای قطار و اتوبوس»، اما کارایی مشخص دیگر آن برای سلطهی سیاسی نیز مطرح بود.[۱۹]
مساله تنها گذشت زمان است تا این ذهنیتهای کاربرد دوگانهی فناوری، بیش از پیش گسترش بیابند و رهبران کشورهای دموکراتیک را نیز وسوسه کنند. بعضی از اجزای «فناوری شهر اَمن» را واقعا میتوان برای کمک به مبارزه با بزهکاری به کار گرفت و بسیاری از کشورهای دموکراتیک سرگرم آزمایش آن هستند. دموکراسیها، بهویژه دموکراسیهای ترکیبی، کاملا توانایی و ظرفیت آن را دارند که فناوریهای رصد امنیتی خود را نه تنها علیه مجرمان واقعی یا تروریستها، بلکه علیه منتقدان و مخالفان سیاسی نیز به کار بگیرند. پگاسوس[۲۰]، جاسوسافزار تلفن همراه که گروه اِناِساُ (NSO)، شرکتی اسرائیلی، آن را طراحی کرده است، برای ردیابی روزنامهنگاران، فعالان و مخالفان سیاسی، از جمله، در کشورهایی چون مجارستان، قزاقستان، مکزیک، هند، بحرین و یونان به کار رفته است.
در سال ۲۰۲۲، دولت وقت لهستان، به رهبری «قانون و عدالت» (PiS)، حزب دستراستی ملیگرا و عوامباور آن، نرمافزار پگاسوس را روی تلفنهای همراه دوستان و همکاران من نصب کرد؛ افرادی که همگی با مخالفان دولت وقت ارتباط داشتند.
بحث بر سر اینکه دولت ایالات متحده کدام اطلاعات شهروندان آمریکایی را باید و کدام را نباید ذخیره کند، در سال ۲۰۱۳، موضوع مطرح در رسواییای بینالمللی شد. آن زمان، ادوارد اسنودن، پیمانکار وقت آژانس امنیت ملی آمریکا، اِناساِی (NSA)، روشها و شگردهای آن سازمان را افشا و همزمان، هزاران سندِ جزئیات عملیات نظامی آمریکا در سراسر جهان را منتشر کرد. اسنودن به روسیه گریخت، کشوری که هنوز هم در آن به سر میبرد.
تفاوتهای مهمی میان شیوهی برخورد با چنین رویدادهایی در دموکراسیها و نظامهای استبدادی وجود دارد. افشاگریهای اسنودن بحثهای گستردهای در آمریکا به دنبال داشت. روزنامهنگاران برای تحقیق دربارهی آنها برندهی جایزههای پولیتزر شدند. در لهستان رسوایی جاسوسافزار پگاسوس سرانجام فاش شد و دربارهی آن تحقیق کردند؛ نخست، رسانهها و سپس، کمیسیون ویژهی مجلس به آن پرداختند. اما اگر در چین، روسیه، ایران یا کرهی شمالی هرگز رسوایی مشابهی اینگونه علنی نشده، به این علت بوده است که در آن نظامها کمیسیونهای حقیقتیاب واقعی در مجلس یا رسانههای آزادی وجود ندارند که بتوانند همان نقش بازخواستکننده را ایفا کنند.
با وجود این، کاربرد جاسوسافزارها و رصد امنیتی در جهان دموکراتیک دستاویزی به نظامهای خودکامه میدهد تا سوءاستفادههای خود را از چنین فناوریهایی توجیه کنند. با افزایش شمار کشورهایی که چنین سامانههایی را به کار میگیرند، ایرادهای اصولی و اخلاقی نیز رنگ خواهند باخت. چین این نوع فناوریها را به علتهای تجاری و شاید، برای جاسوسی صادر میکند. اما علت دیگر چنین صادراتی گسترش کاربرد آن فناوریها در کشورهای دیگر برای توجیه سوءاستفادههای داخلی است: اگر بیرون چین اعتراض کمتری علیه رصد گستردهی امنیتی وجود میداشت، خطر شنیدن انتقاد، درون چین نیز کمتر میشد. دیکتاتورها، حزبهای سیاسی و نخبگانی که برای سلطه بر مردمان خود به فناوری پیشرفتهی چینی وابسته شدهاند، شاید، کمکم این احساس اجبار در وجودشان شکل بگیرد که موظفاند با سیاستهای چین نیز همسو شوند یا حتی شاید، به این همسویی نیاز داشته باشند تا در قدرت باقی بمانند. استیون فلدستِین، کارشناس فناوری دیجیتال، اینگونه استدلال میکند که هرچه چین بیشتر بتواند «الگوهای حکومتی سایر کشورها را با الگوهای خود هماهنگ کند، تهدید کمتری از سوی آن کشورها علیه سیطرهی چین وجود خواهد داشت.»[۲۱]
با این همه، حتی پیشرفتهترین شکلهای رصد امنیتی نیز تضمینی بر پیشگیری از اعتراض شهروندان نیست. در سالهای همهگیری کرونا، دولت چین سختترین محدودیتها را برای جلوگیری از جابهجایی شهروندان برقرار کرد که بیشتر چینیها در گذشته، هرگز همانندشان را ندیده بودند. میلیونها نفر در خانههای خود محدود یا محصور شدند. شمار بالایی از شهروندان نیز به اردوگاههای قرنطینهی دولتی رفتند. با وجود این، قرنطینه خشمگینترین و پرشورترین اعتراضهای مردم چین را در سالهای گذشته برانگیخت. جوانانی که هرگز به تظاهراتی پا نگذاشته بودند و هیچ خاطرهای از کشتار تیانآنمن نداشتند، در پاییز سال ۲۰۲۲ در خیابانهای پکن و شانگهای به هم پیوستند تا خواستهی آزادی تحرک و آزادی بیان را مطرح کنند. در سینکیانگ، استانی که دستخوش طولانیترین و سختترین قرنطینهها در سراسر چین بود و نظارتهای اینترنتی، عمیقترین و کاملترین شکل خود را دارند، مردم به کوچه و خیابان آمدند، سرود ملی چین را خواندند و بر سطری از آن تاکید کردند: «برخیزید، اِی آنان که بردگی را نمیخواهید!»[۲۲] نماهنگهای اجرای آنها در حد گستردهای به گردش افتاد، چون جاسوسافزارها و فیلترهای حکومت سرود ملی را مخالفت نمیدانستند.
این رویداد برای محور خودکامگی، با مسئولیت محدود، درس عبرت شد: حتی در کشوری که نظارت امنیتی حکومت، فراگیر به نظر میرسد، تجربهی ستمگری و بیداد همیشه میتواند شهروندان را به تندروی بکشاند. خشم نسبت به قدرتِ خودسر، همیشه کسی را واخواهد داشت که به نظام کشورداری دیگر و روش بهتری برای ادارهی جامعه بیندیشد. قدرتِ این همه تظاهرات و خشم گستردهتری که بازتاب میداد، به اندازهای بود که مقامهای چینی را واداشت، قرنطینهها را بردارند و اجازهی انتشار ویروس کرونا را بدهند. برای آنها مرگومیرهای برآمده از این تصمیم، نسبت به خشم عمومی و اعتراض تحملپذیرتر بود.
البته، شاید میشد درسهای بزرگتری نیز گرفت. برای نمونه، راهپیماییهای ضدپوتین در روسیه در سال ۲۰۱۱ یا اعتراضهای گستردهی خیابانی در کاراکاس، چند سال پس از آن و همچنین، اعتراضهای چین در سال ۲۰۲۲ ضرب شستهای دیگری به رژیمهای خودکامه نشان دادند تا سازوکارهای سرکوب خود را به سوی جهان دموکراتیک نیز نشانه بروند. اگر مردم، در روندی طبیعی، شیفتهی تصویر حقوق بشر، زبان دموکراسی و رویای آزادی میشوند، باید آن فکرها را زهرآلود ساخت. چنین کاری، فقط به رصد امنیتی و صرفا به نظام سیاسی مقاوم در برابر اندیشههای آزادیخواهانه نیاز ندارد. برنامهای تهاجمی نیز لازم است؛ روایتی که فکر دموکراسی را ویران کند، هر جا که این فکر را به کار میبرند، هر کجای جهان.
*
در قرن بیستم، تبلیغات حزب کمونیست، خیرهکننده و الهامبخش بود یا دستکم قرار بود اینگونه باشد. اعلانهای عمومی، هنر، فیلمها و روزنامهها آیندهای درخشان و آرمانیافته را به تصویر میکشیدند؛ سرشار از چشمانداز کارخانههای تمیز، تولید فراوان، کارگران پرشور و کشاورزان قبراقِ و تراکتورسوار. معماری برای قدرتنمایی شکل گرفته بود، موسیقی برای اثرگذاری بود و نمایشهای عمومی در خدمت برانگیختن فروتنی جامعه بودند. در حرف، قرار بود در وجود شهروندان احساس شور و اشتیاق، انگیزه و امید پدید بیاورند. در عمل، این نوع تبلیغات تاثیر وارونه داشت، چون مردم میتوانستند آنچه در اعلانها و فیلمها میدیدند، با واقعیت بسیار فقرگرفتهتر زندگی خود بسنجند.
چند نظام خودکامه هستند که هنوز هم خود را به شهروندانشان حکومتهای نمونه معرفی میکنند. نظامیان کرهی شمالی به برگزاری رژههای گسترده با نمایشهای پرپیچوتاب ژیمناستیک و حمل تصویرهای بزرگ رهبرشان مشهورند؛ بسیار شبیه به سبک نظام استالین. اما بسیاری از تبلیغاتچیان محور خودکامگی، این ابرشرکت با مسئولیتمحدود، از خطاهای قرن بیستم درس گرفتهاند. آنها دیگر چشماندازی از آرمانشهری در آینده به هموطنان خود نشان نمیدهند و آنها را به ساختن جهانی بهتر تشویق نمیکنند. بهجای آن، طعنهخویی، منفیبافی و بیعملی را به مردم میآموزند، چون دنیای بهتری وجود ندارد که بتوان آن را ساخت. هدفشان بار کردن این وضع بر مردمان است که به کار خود برسند، از سیاست دوری کنند و هرگز به جایگزین دموکراتیکی برای گروه حاکم امید نداشته باشند. منطقشان این است: شاید، حکومت ما فاسد باشد، اما دیگران هم فاسدند. شاید، رهبر ما را دوست نداشته باشید، اما دیگران بدترند. شاید، جامعهی برساختهی ما را دوست نداشته باشید، اما دستکم، ما قدرتمندیم و جهان دموکراتیک ضعیف، منحط، ازهمگسیخته و روبهمرگ است.
بهجای ساختن تصویر جامعهای عالی از چین، تبلیغاتِ نوینِ کشوری در آن، به دنبال القای غرور ملی است؛ بر پایهی تجربهی واقعی توسعهی اقتصادی و رهایی ملی چین. رژیم چین، همچنین، میان «نظم» خودی و هرجومرج یا خشونت دموکراسیها نوعی تقابل ترسیم میکند. رسانههای چینی با انتشار انیمیشنی، سستی واکنش آمریکا به همهگیری کرونا را به مسخره گرفتند؛ فیلم با نمایش مجسمهی آزادی به پایان میرسید که سرم به آن وصل بود.[۲۳] بعدها، گلوبال تایمز[۲۴]، روزنامهی چینی، نوشت که مردم چین حملهی ۶ ژانویهی معترضان به ساختمان کنگرهی آمریکا در سال ۲۰۲۱ را «کارما»[۲۵] و «مکافات» تقدیر میبینند: «با دیدن چنین صحنههایی، بسیاری از چینیها خودبهخود به یاد میآورند که زمانی، نانسی پلوسی[۲۶] خشونت معترضان هنگکنگی را مانند “چشماندازی زیبا” ستوده بود.»[۲۷] (البته پلوسی تظاهرات مسالمتآمیز را ستوده بود، نه خشونت را.) تبلیغاتچیان رسانهای، همچنین، به مردم چین میگویند که این نیروهای آشوبطلب یا همان دموکراسیخواهان قصد برهم زدن زندگی عادی شهروندان را دارند. تبلیغاتچیان با همین روایت، چینیها را به «نبرد مردمی» علیه نفوذ بیگانه یا جاسوسان خارجی تشویق میکنند: «نیروهای دشمن بیگانه سخت کار کرده و آماده شدهاند و [ما] نباید در کار امنیت ملی خود از دفاع دست برداریم.»[۲۸]
مردم روسیه حتی کمتر از چینیها گزارشی از رویدادهای روستاها و شهرهای خود میشنوند. بهجای آن، مدام خبرهای سقوط و انحطاط مکانهایی را دریافت میکنند که آنها را نمیشناسند و بیشترشان هرگز آنها را ندیدهاند: آمریکا، فرانسه، بریتانیا، سوئد یا لهستان؛ کشورهایی که انگار آکنده از انحطاط، ریاکاری و روسیههراسیاند. پژوهشی دربارهی برنامههای تلویزیون دولتی روسیه از سال ۲۰۱۴ تا ۲۰۱۷ نشان داد که میانگین اخبار منفی دربارهی اروپا در سه شبکهی اصلی روسی روزانه به ۱۸ بار میرسد.[۲۹] نظارت بر همهی این شبکهها کار دولت آن کشور است. برخی از گزارشهای آنها کاملا ساختگی بودهاند. (برای نمونه: دولتهای اروپا مدام کودکان را از خانوادههای دگرجنسگرا میدزدند و آنها را به زوجهای همجنسگرا میدهند!) اما حتی داستانهای واقعی نیز دستچینی بودند تا به این ذهنیت شاخ و برگ بدهند که زندگی روزمره در اروپا وحشتناک و آشفته است، اروپاییها ضعیف و بیاخلاقاند و اتحادیهی اروپا یا مستبد و مداخلهجو است یا به روایت جایگزین آن، در آستانهی فروپاشی. هدف چنین روایتهایی روشن است: بازداشتن روسها از احساس همهویتی با اروپا، همانگونه که روزگاری به آن گرایش داشتند.
از این بدتر، تصویرپردازی غمانگیزتر از آمریکا است. آمریکاییها که کمتر به روسیه فکر میکنند، شاید از زمان طولانی پرداختن تلویزیون دولتی روسیه به درگیریهای فرهنگی در آمریکا، بهویژه، به استدلالهای رایج دربارهی جنسیت، حیرتزده شوند. خود پوتین آشنایی نزدیک و نگرانکنندهای با بحثهای توییتر [ایکس کنونی] دربارهی حقوق تراجنسیتیها به نمایش گذاشته و مسخرهکنان، با کسانی که - به گفتهی او- «حذف شدهاند»، همدلی کرده است.[۳۰] این رویکرد، از یک سو، تا حدی برای آن است که به مردم روسیه نشان بدهد، هیچ چیز ستودنیای در جهانِ دموکراسیِ لیبرال وجود ندارد. اما از سوی دیگر، روشی نیز هست که پوتین آن را برای پدید آوردن اتحادهایی میان مخاطبان داخلی خود در روسیه و حامیانش در اروپا و آمریکای شمالی به کار میگیرد[۳۱]؛ جایی که در میان طیفهای راست افراطیِ خودکامه طرفدارانی دارد و گروهی از محافظهکاران سادهلوح یا سفیدپوستسالاران را قانع کرده که روسیه یک «کشور مسیحی سفیدپوست» است. در واقع، روسیه کلیسادوستانی بسیار کم، امکان سقط قانونی جنین و جمعیتی چندقومیتی با میلیونها شهروند مسلمان دارد. در منطقهی خودمختار چچن، بخشی از فدراسیون روسیه، تا حدی، احکام شریعت حکمفرما است و چچن، مردان همجنسگرا را به نام حفظ عفت اسلامی دستگیر کرده و کشته است.[۳۲] حکومت پوتین بسیاری از فرقههای مذهبیِ بیرون از دایرهی حمایتشدهی کلیسای ارتدکس روسیه را آزار میدهد و سرکوب میکند. پروتستانهای تبشیری از آن جمله هستند. [۳۳]
با وجود این، تصویرسازی پوتین از روسیه که آن را رهبر اتحادیهای از کشورهای قدرتمند و سنتی در برابر دموکراسیهای ضعیف جلوه میدهد، در آمریکا نیز حامیانی یافته است. ملیگرایان سفیدپوست آمریکا در تظاهرات بدنام و خشونتآمیز شارلوتزویل[۳۴] در سال ۲۰۱۷، در میان شعارهای دیگر فریاد میزدند: «روسیه دوست ماست.»[۳۵] روسها در سازمانهای بینالمللیای مشارکت دارند که مدعی تبلیغ ارزشهای مسیحی یا سنتی هستند. آنها مظنون به تامین مالی پنهانی برخی از آن سازمانها هستند.[۳۶] پوتین نیز پیامهای دورهای برای این دسته از هوادارانش میفرستد. او در نشستی خبری در دسامبر سال ۲۰۲۳ که شبیه توجیهگاهی برای جنگ با اوکراین بود، گفت: «من از این رویکرد سنتی حمایت میکنم که زن، زن است، مرد، مرد است، مادر، مادر است و پدر، پدر است.» درست پیش از آن نشست خبری، دولت روسیه «جنبش بینالمللی دگرباشان جنسی»[۳۷] را شکلی از «افراطگرایی» خواند و آن را ممنوع کرد. کمی بعد، پلیس روسیه نیز حمله به میکدههای همجنسگرایان را آغاز کرد.[۳۸]
این دستکاری روانی در احساسات نیرومند موجود نسبت به حقوق همجنسگرایان و فمینیسم، در سراسر جهان خودکامگان، مقلدان بسیاری داشته است. یُوِری موسَوینی[۳۹]، رئیسجمهوریِ بیش از سه دههی اوگاندا نیز در سال ۲۰۱۴ لایحهی «ضدهمجنسگرایی» را به تصویب رساند که مجازات حبس ابد برای ازدواج زوجهای همجنسگرا و جرمانگاری برای «ترویج» سبک زندگی همجنسگرایانه را دربرداشت. با به راه انداختن جنگی بر سر حقوق همجنسگرایان، موسوینی توانست حامیان داخلی خود را متحد و همزمان، انتقادهای خارجی از رژیمش را بیاثر کند. او دموکراسیها را به «سلطهگستری اجتماعی»[۴۰] متهم و اعلام کرد: «بیگانگان نمیتوانند کاری را به ما تحمیل کنند. اینجا کشور ماست.»[۴۱] ویکتور اُربان، نخستوزیر مجارستان، کشوری با نظام ترکیبی و در کل غیردموکراتیک نیز از بحث دربارهی فساد در مجارستان طفره میرود و خود را در پس جنگی فرهنگی پنهان میکند. او وانمود میکند که تنش پیدرپی میان دو دولت مجارستان و ایالات متحده با مذهب و سیاستهای جنسیتی ارتباط دارد، در حالی که در واقع، علت رابطهی ضعیف دو طرف، پیوندهای عمیق مالی و سیاسی اُربان با روسیه و چین بوده است.[۴۲]
سایر خودکامگان، گاهی با جلب بیشترین توجه ممکن به خود، گفتمانهای ملی را به انحصار درمیآورند. هوگو چاوز پیوسته در تلویزیون ملی ونزوئلا حاضر میشد، روند معمولی پخش برنامهها را قطع و همهی شبکههای رادیو و تلویزیون را یکجا قبضه میکرد. روزهای یکشنبه، شخصا گفتوگوی چندساعتهای را با نام «سلام، رئیسجمهور!»[۴۳] اجرا میکرد. او در آن برنامه با پخش مستقیم، بینندگان را با تکگوییهای طولانی دربارهی سیاست یا ورزش و همچنین، با داستانهای شخصی و ترانهخوانی سرگرم میکرد. گاهی ستارههای سینما را نیز دعوت میکرد تا به او بپیوندند. نائومی کمپبل[۴۴] و شان پن[۴۵] در میان آنها بودند.[۴۶] دستیابی چاوز به انحصار گفتمان ملی، به نوعی، مقدمهی کارزار انتخاباتی دونالد ترامپ در سال ۲۰۱۶ نیز بود. هرچند ترامپ نه تلویزیون، بلکه رسانههای اجتماعی را برای تسلط بر گفتمان ملی به کار گرفت. هر دو دولتمرد نیز بارها بیشرمانه دروغ گفتند، همانطور که سایر دیکتاتورهای نوین نیز چنین میکنند. لیزا وِدین[۴۷]، کارشناس علوم سیاسی، دروغهای مضحکی از رژیم سوریه دیده است که هیچکس نمیتواند آنها را باور کند. برای نمونه: سوریه در اوج جنگ داخلی مقصد عالی گردشگری بود.[۴۸] او نتیجه گرفته است که این «داستانهای ملی-تخیلی» نه برای باور کسی، بلکه بیشتر برای قدرتنمایی کسانی بود که چنان داستانهایی میبافتند. گاهی هدف نه باور مردم به دروغ، بلکه ترساندن آنها از دروغگو است.
این ویژگی نیز نشانهی فاصلهگیری از دیکتاتوریهای گذشته است. رهبران شوروی نیز دروغ میگفتند، اما میکوشیدند دروغهایشان واقعی بهنظر برسد. همانگونه که نمونهی خروشچف در سازمان ملل در فصل نخست کتاب نشان داد، وقتی کسی سران شوروی را به دروغگویی متهم میکرد، خشمگین میشدند و در پاسخ، «شواهد» ساختگی یا استدلالهای متقابل میآوردند. اما در روسیهی پوتین، سوریهی اسد یا ونزوئلای مادورو، سیاستمداران و شخصیتهای تلویزیونی، اغلب، بازی متفاوتی را پیش میگیرند. آنها پیوسته، بیشرمانه و بیپرده دروغ میگویند. اما وقتی دروغهایشان فاش میشود، زحمت ارائهی استدلال متقابل را به خود نمیدهند. وقتی در سال ۲۰۱۴، نیروهای هوادار و تحت اختیار روسیه پرواز شمارهی ۱۷ هواپیمای شرکت هوایی مالزی را بر فراز اوکراین سرنگون کردند، دولت روسیه نه تنها این موضوع را انکار کرد، بلکه چندین داستان گوناگون، باورپذیر و باورناپذیر، ارائه داد: آنها ارتش اوکراین، یا سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا، سیا (CIA) یا حتی توطئهای شوم را دستاندرکار دانستند که در آن ۱۹۸ جسد در هواپیما قرار دادهاند تا سقوطی ساختگی ایجاد و روسیه را بیاعتبار کنند.
این شگرد یا بهاصطلاح «آتشبار دروغ»، نه باعث خشم، بلکه باعث سردرگمی میشود. با وجود این همه علت گوناگون برای فاجعه، چگونه میتوان دریافت که واقعا چه اتفاقی افتاده است؟ اگر هرگز نتوانید حقیقت را دریابید، چطور؟ اگر نتوانید بفهمید پیرامون شما چه میگذرد، دیگر در پیوستن به جنبش بزرگی برای دموکراسی نمیکوشید یا از رهبری حقیقتگو پیروی نمیکنید یا وقتی کسی از لزوم دگرگونیهای سیاسیِ مثبت میگوید، گوش نمیدهید. بهجای آن، کاملا از سیاست دوری خواهید کرد. خودکامگان انگیزهی عظیمی برای گسترش این ناامیدی و بدبینی دارند، نهتنها در کشورهای خود، بلکه در سراسر جهان.
*
در فوریهی سال ۲۰۲۳، در میهمانی شامی در مونیخ با دیپلماتی اروپایی سر میز نشسته بودم که تازه از آفریقا برگشته بود. او با شماری از دانشجویان آنجا دیدار کرده و بهتزده بود که چرا چیز زیادی دربارهی جنگ اوکراین نمیدانند یا اهمیتی به آن نمیدهند. آنها ادعاهای روسیه دربارهی تعلق اوکراینیها به «نازی»ها را تکرار کرده، ناتو (NATO) را مقصر تهاجم روسیه به اوکراین دانسته و در کل، همان نوع زبانی را به کار برده بودند که هر شب، در اخبار روسیه به کار میرود. آن دیپلمات سردرگم بود. به دنبال توضیحی برای آن وضع میگشت: شاید این وضع، میراث استعمار یا بیتوجهی غرب به کشورهای جهان جنوب باشد. شاید، فقط سایهی طولانی جنگ سرد باشد. کمی بعد، مبهوت، سرش را تکان داد.
مانند بسیاری از اروپاییها و آمریکاییهایی که تنها از راه تجربهی تاریخی خود، در پی توضیح اوضاع جهان هستند، آن دیپلمات سادهترین و آشکارترین توضیح را نادیده گرفته بود. این داستان که چگونه آفریقاییها - و همچنین، مردم آمریکای لاتین، بسیاری از آسیاییها و البته، بسیاری از آمریکاییها و اروپاییها - به تکرار تبلیغات حکومت روسیه دربارهی اوکراین رو آوردند، در گام نخست، به تاریخ استعماری اروپا برنمیگردد. ریشهی این تکرار را بیشتر باید در جاهای دیگری در منابع خبری آنها جست: در تلاشهای سازمانیافتهی چین برای خرید رسانهها یا تاثیرگذاری بر آنها و مخاطبان نخبه در سراسر جهان، از جمله آفریقا، در کارزارهای تبلیغاتی روسیه با تنظیم دقیق راهبردی که بعضی از اعضای مزدبگیر و بیمزدِ راست افراطی آمریکا و اروپا نیز در کنار هم، تقویتشان میکنند و همچنین، در تلاشهای فزایندهی دیگر نظامهای خودکامه با سواری گرفتنشان از این شبکهها و کاربرد همان شگردها و همان زبان برای تبلیغ رژیمهای آزادیستیز خود، اغلب با هدف دستیابی به تسلط مشابهی بر روایتها. امروزه، لفاظیهای ضددموکراتیک گرایشی جهانی شدهاند.
شاید به همین علت که چین ثروتمندترین حکومت خودکامهی جهان است و شاید به همین علت که رهبران آن واقعا بر این باورند که داستان دلچسبی برای گفتن دارند، آن کشور درگیر بیشترین تلاشها برای نمایش تصویر مثبتی از خود به جهان بوده است. چین با فعالیت رسانهای در بیشترین کشورها و از راه گستردهترین شبکهها پیگیر این هدفها است. کریستوفر واکر[۴۹]، تحلیلگر و کارشناس سیاسی، عبارت «قدرت بُرنده» را برای توصیف کارزارهای نفوذ تبلیغاتی چین پدید آورده است؛ قدرتی که نه نظامی و «سخت» است، نه فرهنگی و «نرم». این کارزارهای نفوذ را اکنون میتوان در گسترههای گوناگون فرهنگ، رسانه، دانشگاه و حتی رشتههای ورزشی حس کرد.[۵۰] بسیاری از این فعالیتها با هماهنگسازی «جبههی متحد»، مهمترین طرح نفوذ حزب کمونیست چین، به انجام میرسد. جبههی متحد برنامههای آموزش و دادوستد فرهنگی را مینویسد، گروههای اجتماعی چینی در تبعید را زیر نظر دارد، اتاقهای بازرگانی چین را تاسیس میکند و در بدنامترین مورد، به گرداندن موسسههای کنفوسیوس نیز کمک میکند که در نهادهای دانشگاهی سراسر جهان جا خوش کردهاند.[۵۱] این موسسهها، نخست، مجموعههای فرهنگی بیزیانی به نظر میرسیدند؛ مشابه «موسسهی گوته»، وابسته به دولت آلمان یا آموزشگاههای فرانسویِ «اَلیانس فرانسِز»، فعال در آموزش زبان و فرهنگ آن دو کشور. دانشگاههای بسیاری از موسسههای کنفوسیوس استقبال کردند، چون با شهریههای ارزان یا حتی رایگان کلاسها و استادان زبان چینی در اختیار زبانآموزان میگذاشتند.
با گذشت زمان، آن موسسهها با تجسس دربارهی دانشجویان چینی در دانشگاههای آمریکا، تلاش برای جلوگیری از بحثهای عمومی دربارهی تبت یا تایوان و در بعضی موقعیتها، تحریف در تدریس تاریخ و سیاست چین، برای سازگاری با روایتهای دلخواه پکن، سوءظن میزبانان را برانگیختند. اگرچه بیشتر موسسههای کنفوسیوس در ایالات متحده برچیده شدند، اما در بسیاری از بخشهای دیگر جهان رشد کردهاند. در آفریقا، به تنهایی، دهها موسسهی کنفوسیوس وجود دارد.[۵۲]
این نوع عملیات زیرکانه، با سرمایهگذاری گستردهی چین در رسانههای بینالمللیاش تقویت میشود که بنا بر برآوردها به ۷ تا ۱۰ میلیارد دلار میرسد. خبرگزاری شینهوا، شبکهی جهانی تلویزیون چین (CGTN)، رادیوی بینالمللی چین و وبسایت خبری چاینا دیلی (China Daily)، همگی از بودجهی چشمگیر دولتی برخوردارند، در شبکههای اجتماعی به چندین زبان و در چندین منطقه، حسابهای کاربری دارند و محتوای رسانهای خود را میفروشند، همرسانی میکنند یا به روشهای دیگر، آن را تبلیغ میکنند. خبرها و ویدیوهای تولیدی این رسانهها حرفهای، شدیدا یارانهای و به همین علت، ارزانتر از همترازان غربیشان هستند و همواره، چین و متحدانش را مثبت به تصویر میکشند. صدها سازمان خبری در اروپا، آسیا و آفریقا محتوای آنها را به کار میبرند؛ از جمله، در کشورهای آفریقایی، از کنیا و نیجریه گرفته تا مصر و زامبیا. کانون منطقهای فعالیت رسانههای چین در آفریقا نایروبی، پایتخت کنیا، است. این رسانهها در آنجا روزنامهنگاران برجستهی محلی را استخدام و انواع محتوای رسانهای را افزون بر عربی، انگلیسی، فرانسوی، اسپانیایی، روسی و چینی، به زبانهای رایج آفریقا نیز تولید میکنند. [۵۳]
در حال حاضر، شبکههای متعلق به چین که برنامههایشان تکراری و اغلب خستهکننده است، بینندگان چندانی ندارند. اما شکلهای پرظرافتتر تلویزیون چینی رفتهرفته در دسترس مخاطبان قرار میگیرد. استارتایمز (StarTimes)، یک شرکت نیمهخصوصی مرتبط با چین در زمینهی تلویزیونهای ماهوارهای، اکنون، در ۳۰ کشور آفریقایی بیش از ۱۳ میلیون مشترک دارد. اشتراک برنامههای استارتایمز برای مشتریان ارزان است و تنها چند دلار در ماه هزینه دارد. این شرکت به محتوای ساخت چین اولویت میدهد. در برنامههای آن نه فقط اخبار، بلکه فیلمهای رزمی، سریالهای عامهپسند و مسابقههای فوتبال لیگ برتر چین نیز پخش میشوند که همهی گفتوگوها و تفسیرهای آنها به هاوسا، سواحیلی و دیگر زبانهای رایج قارهی آفریقا ترجمه شدهاند.[۵۴] برنامههای غربی نیز از ماهوارهی همین شرکت قابل دریافت است، اما با هزینهی بیشتر.
استارتایمز همچنین بخشی از سهام یک شرکت عرضهی تلویزیونهای ماهوارهای در آفریقای جنوبی را خریده و همکاریای را نیز با یک شرکت رسانهای دولتی در زامبیا شکل داده است. از راه چنین پیوندهایی، حتی برنامههای سرگرمکننده در آفریقا نیز میتوانند برای مخاطبان دربردارندهی تبلیغات مثبت دربارهی چین باشند.
برخلاف بسیاری از رسانههای غربی، مجموعههای رسانهای چینی نه تنها با یکدیگر، بلکه مستقیما با دولت چین همکاری میکنند. چین تبلیغات، سانسور، دیپلماسی و کار رسانه را به عرصههای جداگانه تقسیم نمیکند و دربارهی آنها بهمثابهی فعالیتهایی جداگانه نمیاندیشد؛ چه درون کشور، چه بیرون آن.
در چنین رویکردی به رسانه، فشارهای حقوقی بر سازمانهای خبری خارجی، انسداد وبسایتهای خارجی، کارزارهای آزار اینترنتی روزنامهنگاران بینالمللی و حملههای سایبری، همگی ممکن است بخشی از عملیاتی واحد و طراحیشده با هدف تضعیف سازمانی خاص یا تبلیغ روایتی خاص را تشکیل بدهند. حزب کمونیست چین انجمنهای دانشجویی و گروههای تجاری[۵۵] را برای فرستادن پیامهایش به کار میگیرد، دورههای آموزشی یا کمکهزینههایی به خبرنگاران محلی ارائه میدهد و حتی تلفنها و لپتاپهایی در اختیارشان میگذارد. این کارها نیز بخشی از راهبردی آشکار برای نفوذ است: تبلیغاتچیان چینی ترجیح میدهند دیدگاههایشان را در مطبوعات محلی، با امضای روزنامهنگاران محلی منتشر کنند. آنها این راهبرد را «امانتگیری قایق برای رسیدن به دریا» میخوانند.[۵۶]
با همین ذهنیت، چینیها هم آشکارا، هم پنهانی، با مجموعههای رسانهای نظامهای خودکامهی دیگر همکاری میکنند. تلهسور[۵۷] که در دوران چاوز راهاندازی شد، در نظر، شبکهای چندملیتی است، اما در عمل، دفتر مرکزی آن در کاراکاس است و همبهرههایش نیکاراگوئه و کوبا هستند. بهنظر میرسد، بخشی از برنامههای شبکهی تلهسور، برای جذب مخاطبان چپگرای منطقه طراحی شده باشد، مانند حملههای پیاپی آن به شرکت مُنسانتو[۵۸]، غول چندملیتی کشاورزی. همچنین، بریدههای گزینشی اخبار خارجی نیز در تلهسور منتشر میشود که ظاهرا برای مخاطبان آمریکای لاتین جذابیت چندانی ندارند، مانند خبرهایی که آنها را در سال ۲۰۲۳ مستقیم از خبرگزاری شینهوا برگرفته بودند: «رزمایش مشترک آمریکا و ارمنستان ثبات منطقه را تضعیف میکند» یا «روسیه هیچ برنامهی توسعهطلبانهای در اروپا ندارد».[۵۹]
برای بینندگانی که محتوای مشابه را در قالبی متفاوت میپسندند، ایران نیز شبکهی هیسپانتیوی[۶۰]، نسخهی اسپانیاییزبان پرستیوی[۶۱]، رسانهی بینالمللی خود را ارائه میکند. این شبکه بیشتر به تبلیغ آشکار یهودیستیزی و انکار هولوکاست گرایش دارد. در مارس سال ۲۰۲۰، در سرخط یکی از خبرهایش اعلام کرد: «ویروس جدید کرونا نتیجهی توطئهی صهیونیستی است.»[۶۲] پس از انتشار این خبر، اسپانیا هیسپانتیوی را ممنوع و شرکت گوگل، حساب آن را از یوتیوب حذف کرد، اما این شبکه همچنان در سراسر آمریکای لاتین بهراحتی در دسترس است، همانگونه که شبکهی العالم، نسخهی عربی پرستیوی، در بخش گستردهای از خاورمیانه در دسترس مخاطبان است.
شبکهی آرتی - راشا تودی -[۶۳] برد بیشتر و جایگاه برجستهتری نسبت به دو همتای خود، تلهسور یا پرستیوی، دارد و در آفریقا پیوندهای نزدیکتری با چین برقرار کرده است.[۶۴] در پی تهاجم نظامی روسیه به اوکراین و حذف این رسانهی روسی از سوی شبکههای خدماتدهندهی ماهواره بهعلت تدابیر تنبیهی بینالمللی، آرتی، مدت کوتاهی در بسیاری از کشورهای آفریقایی از صفحههای تلویزیون محو شد. اما پس از آنکه ماهوارهی استارتایمزِ چین آن را به فهرست شبکههای زیر پوشش خود افزود، آرتی دوباره بر صفحههای تلویزیون ظاهر شد. این شبکه فورا ایجاد دفترها و ارتباطهایی را در سراسر آفریقا آغاز کرد؛ بهویژه، در کشورهای تحت حکومت خودکامگان که مشتاق بازتاب و تقلید پیامهای «سنتیِ» روسیه علیه غرب و دگرباشان جنسیاند و از نبود گزارشهای انتقادی یا تحقیقی دربارهی کشورشان در شبکهی آرتی قدردانی میکنند. هرچند دولت الجزایر گزارشگران «فرانس ۲۴»، شبکهی بینالمللی فرانسوی را آزار داده است، اما به نظر میرسد، اکنون از شبکهی آرتی در آن کشور استقبال هم میکند.[۶۵] در حال حاضر، دفتر مرکزی آرتی در آفریقای جنوبی در دست ساخت است.[۶۶] «آرتی اکتوالیداد»[۶۷] شاخهی اسپانیایی آن و آرتی عربی[۶۸] نیز در پی یافتن مخاطب در آمریکای لاتین و خاورمیانهاند.
با این حال، هدف واقعی روسیه لزوما ارائهی شبکهای تلویزیونی نیست.[۶۹] آرتی نیز مانند رسانههایی چون پرستیوی، تلهسور و حتی سیجیتیانِ چین، بیشتر یک پیشخوان تبلیغاتی، یک مرکز تولید محتوا و منبعی برای قطعههای ویدئویی است که میتوان آنها را از راه رسانههای اجتماعی و البته، شبکههای انسانیای پخش کرد که روسها و دیگر بخشهای نظامهای خودکامه به این منظور پدید آوردهاند. آمریکاییها در سال ۲۰۱۶ در دورهی فشردهای با رفتار این شبکه آشنا شدند. در آن زمان، «سازمان تحقیقات اینترنت»[۷۰] مستقر در سن پترزبورگ که در سال ۲۰۲۳ برچیده شد، فرستههای طراحیشدهای برای سردرگمی رایدهندگان آمریکایی، در رسانههای اجتماعی منتشر کرد. در آن زمان، یِوگِنی پریگُژینِ[۷۱] درگذشته، آن سازمان را مدیریت میکرد که بعدها نامش بیشتر با رهبری شورش مزدوران «واگنر» علیه پوتین و سرنگونی هواپیمایش بر سر زبانها افتاد. در کارزارهای انتخاباتی آمریکا حسابهای کاربری وابسته به روسیه در فیسبوک و توییتر که خود را کاربران آمریکایی جا زده بودند، در حمایت از دونالد ترامپ شعارهای ضدمهاجرت منتشر میکردند و با حسابهای جعلیِ جنبشِ «زندگی سیاهان مهم است»[۷۲] با نقاب چپگرایان آمریکا به هیلاری کلینتون حمله میکردند. برای افزایش تنش، آنها در منطقههای کمتر مسلماننشین[۷۳]، در حسابهایشان احساسات مسلمانستیزانهی ساختگی نشان میدادند و حتی گروهی فیسبوکی به نام «مرزهای حفاظتشده»[۷۴] ساخته بودند که توانست جنبش پناهجوستیزی را در شهر تویین فالز[۷۵] ایالت آیداهو[۷۶] تقویت کند.[۷۷]
از سال ۲۰۱۶ تاکنون، کاربرد این نوع ترفندها گسترش یافته است. امروزه، دفترهای خبرگزاری شینهوا و شبکهی آرتی در آفریقا، همراه با تلهسور و پرستیوی، مطالب، شعارها، میمها یا یادبادکها[۷۸] و روایتهایی پدید میآورند که جهانبینیِ محور خودکامگی، با مسئولیت محدود را تبلیغ میکنند. سپس، شبکههای واقعی و غیرواقعی در کشورهای بسیاری آنها را تکرار و تقویت، به چندین زبان ترجمه و با نیاز بازارهای منطقهای رسانه سازگار میکنند. بیشتر ساختههای رسانهای آنها پرمحتوا نیستند، اما تولیدشان نیز به همان نسبت، پرهزینه نیست. آن بخش از سیاستمداران، «کارشناسان» و گروههای رسانهای که این نوع محتوا را به کار میبرند، از هر دو دستهی واقعی و جعلی هستند. گاهی، گروههای جعلی مالکیت خود را با کاربرد همان قانونهای انعطافپذیر شرکتداری پنهان میکنند که در تجارتهای دزدمابانه به کار میروند. در اینجا، بهجای پولشویی، با اطلاعاتشویی و روایتشویی روبهرو هستیم. هدف آن است که همان روایتهای بهکاررفتهی مستبدان برای مخاطبانِ درونِ کشورهایشان را با نیاوردن سرچشمهی اصلیشان گسترش بدهند: پیوند دادن دموکراسی با انحطاط و آشوب، تضعیف نهادهای دموکراتیک و لجنپراکنی، نه تنها علیه فعالانی که از دموکراسی حمایت میکنند، بلکه علیه خود سامانهی دموکراسی.
*
در روز ۲۴ فوریهی سال ۲۰۲۲، همزمان با تهاجم روسیه به اوکراین، در اینترنت موجی از قصههای خیالی و دروغپردازی دربارهی جنگ بیولوژیک آغاز شد. سخنگویان وزارت دفاع و خارجهی روسیه با جدیت اعلام کردند که آزمایشگاههای مخفی بیولوژیک با تامین مالی ایالات متحده، در اوکراین سرگرم انجام آزمایشهایی با ویروسهای بدن خفاش بهمنظور تولید جنگافزار بیولوژیک بودهاند.[۷۹] اگر نگوییم خندهدار، این داستان بیاساس بود. مسئولان آمریکایی نیز بیدرنگ و بارها درستی آن را رد کردند. با وجود این، یک حساب توییتر در آمریکا، با نام «وار کلَندِستاین» (جنگ پنهان) - WarClandestine@ -، مرتبط با شبکهی توطئهاندیش کیواِنان (QAnon)، انتشار توییت دربارهی آزمایشها را آغاز کرد و هزاران بار همرسانی و بازدید داشت. هشتگ-بایولب (biolab#) موضوع داغ توییتر شد و بیش از ۹ میلیون بار بازدید داشت. حتی پس از تعلیق آن حساب کاربری که بعدا آشکار شد، متعلق به کهنهسربازی از گارد ملی ارتش بوده است، کاربران به انتشار اسکرینشاتهای آن ماجرا ادامه دادند.[۸۰] نسخهای از آن داستان ساختگی در اینفووارز[۸۱] منتشر شد؛ وبسایت راستگرای طرفدار نظریههای توطئه که اَلکس جونز[۸۲] آن را پدید آورده است. او پیشتر در پی شکایتی حقوقی به اتهام ترویج توطئهپردازی دربارهی تیراندازی مرگبار مدرسهی سندی هوک[۸۳] در دادگاه محکوم شده بود. تاکر کارلسون[۸۴] که در آن زمان هنوز مجری شبکهی فاکس نیوز بود، با پخش کلیپهایی از ژنرالی روسی و یک سخنگوی چینی در حین تکرار آن اتهامها از دولت بایدن خواست تا «به دروغگویی پایان بدهد و به ما بگوید که ماجرا در این بین از چه قرار است».[۸۵]
رسانههای حکومتی چین نیز با حمایت دولت آن کشور، سرسختانه آن گزارش را پیگیری کردند. سخنگوی وزارت امور خارجهی چین با بازگویی سخنان همتایان روسی خود اعلام کرد که ایالات متحده در اوکراین ۲۶ آزمایشگاه بیولوژیک را در اختیار دارد: «روسیه در عملیات نظامی ویژهی خود کشف کرده است که آمریکا از این تاسیسات برای اجرای برنامههای جنگافزار بیولوژیک خود استفاده میکند.»[۸۶] خبرگزاری شینهوا نیز سرخط خبرهایِ مشابه بسیاری را منتشر کرد، از جمله: «آزمایشگاههای بیولوژیک آمریکا تهدید نهفتهای برای مردم اوکراین و فراسوی آن کشورند» و «روسیه خواستار توضیح آمریکا دربارهی هدف آزمایشگاههای بیولوژیکش در اوکراین شد.»[۸۷] دیپلماتهای آمریکایی چنین اخباری را شدیدا رد کردند، اما با وجود این، چینیها همچنان به انتشار داستانپردازی ادامه دادند.[۸۸] همین کار را رسانههای آسیایی، آفریقایی و آمریکای لاتین انجام دادند که با چین توافقنامههای اشتراک محتوا دارند. شبکههایی مانند تلهسور[۸۹]، پرستیوی و برنامههای زبانهای مختلف شبکهی آرتی نیز همان اخبار را تکرار کردند.[۹۰]
چین در گسترش اخبار ساختگیِ آزمایشگاههای آمریکا در اوکراین منافع آشکاری داشت، از آنجا که تاریخ معاصر جهان را نیز به آلودگی میکشاند و فشار را بر چین برای تحقیق دربارهی آزمایشگاههای بیولوژیک خطرناکش، از جمله در ووهان، کاهش میداد؛ شهری که احتمالا خاستگاه واقعی گسترش همهگیری کووید-۱۹ در جهان بوده است. بسیاری از طرفداران شبکهی کیواِنان در ترویج نظریههای توطئهی مخالفت با واکسیناسیون کرونا سهیماند. آنها نیز احتمالا بهعلت تناسب توطئهی جنگ بیولوژیک در اوکراین با روایت جعلی دربارهی تخلفهای پزشکی آمریکا در اجبار واکسیناسیون، جذب روایت ساختگی آزمایشگاههای بیولوژیک در اوکراین شده بودند.
با این حال، روایتپردازان تمام این سه منبع - روسی، چینی و افراطگرایان آمریکایی - بر سر موضوعهای بسیار دیگری نیز همگرایی دارند. پس از تهاجم به اوکراین، آنها کلِ طیف تبلیغات حکومت روسیه را دربارهی جنگ تکرار کردند؛ از توصیف اوکراینیها با عبارت «نازیها» گرفته تا این ادعا که اوکراین کشوری دستنشانده است و سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا، سیآیای، آن را میگرداند. این موضوعها، سپس، چند حلقه پایینتر در زنجیرهی گردش اطلاعات، در رسانهها و شبکههای اجتماعی آفریقا، آسیا و آمریکای لاتین ظاهر میشدند.
این تلاش مشترک، موفقیتآمیز بود. روایتهای روسیه به تضعیف تلاشها به رهبری ایالات متحده برای پدید آوردن همبستگی بینالمللی در پشتیبانی از اوکراین و اجرای تحریمهای بینالمللی علیه روسیه کمک کرد. در ایالات متحده نیز به تضعیف تلاشهای دولت بایدن در جلب حمایت افکار عمومی آمریکا از سیاست پشتیبانی اوکراین کمک کرد. بر پایهی یک نظرسنجی، یک چهارم شهروندان آمریکا باور داشتند که نظریهی توطئهی وجود آزمایشگاههای بیولوژیک آمریکا در اوکراین واقعیت دارد.[۹۱]
روسیه و چین، با کمک برخی شهروندان آمریکا و اروپا، یک تالار بینالمللی پژواک روایتها پدید آوردند که رسانههایی از ونزوئلا، ایران و بسیاری کشورهای دیگر نقشهای حمایتی در آن ایفا میکنند. هرکس درون این تالار، ممکن بود بارها و بارها نظریهی توطئهی آزمایشگاههای بیولوژیک را شنیده باشد، هر بار از منبعهای متفاوت، هریک، بازگفته و ساخته و پرداخته بر مبنای دیگری، تا تصور درستی آن روایت به وجود بیاید.
حتی بعضی از کسانی که خارج از این تالارِ پژواک بودند یا کسانی که رسانههای خبری برگزیدهی آنها توافقنامهی اشتراک محتوا با شینهوا نداشتند نیز داستان آزمایشگاهها را شنیدند؛ آن هم به لطف گذرگاههای دیگر و پنهانیتری که محور خودکامگی، با مسئولیت محدود، برای بزرگنمایی پیامهایش به کار میگیرد.
یکی از این گذرگاهها از سازمانهای رسانهای مانند پرِسِنزا[۹۲] میگذرد؛ وبسایتی که در شهر میلان ایتالیا پدید آمد و مقر کارش را در سال ۲۰۱۴ به اکوادور برد. پرسنزا به هشت زبان گوناگون محتوا منتشر میکند و خود را «خبرگزاری بینالمللی برای اخبار صلح و خشونتپرهیزی» توصیف میکند. این وبسایت، بهواقع، مقالهای دربارهی آزمایشگاههای بیولوژیک در اوکراین منتشر کرد. اما بر پایهی یافتههای مرکز تعاملات جهانی وزارت خارجهی آمریکا[۹۳]، نهاد مقابله با اطلاعات نادرست بینالمللی، خبرگزاری پرسنزا طرحی روسی با مدیریت سه شرکت روسیه است.[۹۴] آنها در مسکو مقالههایی مینویسند، به اسپانیایی ترجمه و سپس در وبسایتهای «بومی» در آمریکای لاتین منتشر میکنند؛ پیرو همان روشی که چینیها به کار میبرند تا محتوای رسانهای، محلی به نظر برسد. پرسنزا این اتهامها را رد کرده است. اما اولگ یاسینسکی[۹۵]، یکی از روزنامهنگاران آن که ادعا کرده اوکراینیتبار است، در پاسخ به اتهامها به «ماشین تبلیغاتی منظومهوار آمریکا» حمله کرد و گفتهای از چه گوارا[۹۶] آورد.
یلا نیوز[۹۷] نیز مانند خبرگزاری پرسنزا خود را مستقل معرفی میکند. این برنامهی خبری عربیزبان، در بریتانیا به ثبت رسیده است و هر روز، پس از تولید ویدیوهای حرفهای آنها را در اختیار سه میلیون دنبالکنندهی خود میگذارد؛ از جمله، در مصاحبههایی با چهرههای مشهور. در مارس سال ۲۰۲۲، همزمان با تبلیغ ادعاهای وجود آزمایشگاههای بیولوژیک آمریکا در اوکراین در رسانههای دیگر، وبسایت یلانیوز ویدیویی منتشر کرد که یکی از جنجالیترین نسخههای آن ادعا را بازتاب میداد: اوکراین در کار برنامهریزی برای بهکارگیری پرندگان مهاجر بهعنوان ابزار انتقال عوامل بیولوژیک است؛ به این روش که پرندگان را آلوده کند و آنها را برای گسترش بیماری به روسیه بفرستد.
اما یلا نیوز این قصهی مسخره را ابداع نکرده بود. نخست، رسانههای حکومتی روسیه خبر جعلی آن را منتشر کردند و سپس، وبسایت اسپوتنیک عربی و بخش عربی شبکهی آرتی آن را بازتاب دادند. نمایندهی روسیه در سازمان ملل متحد نیز با انتشار بیانیهای رسمی، بلند و جدی، دربارهی «رسوایی پرندههای عامل بیولوژیک»، هشدار داد.[۹۸] او اشاره کرد که بهکارگیری پرندگان یک «خطر بیولوژیک واقعی برای مردم کشورهای اروپایی» پدید میآورد که ممکن است بر اثر انتشار مهارنشدهی عوامل بیولوژیک از اوکراین به وجود بیاید. برخی به این داستانسرایی خندیدند: آوریل سال ۲۰۲۲، ولودیمیر زلنسکی، رئیسجمهوری اوکراین، در مصاحبهای در کییف به من و همکارانم گفت که داستان پرندگانِ عامل بیولوژیک، او را به یاد طرح طنزی از گروه کمدی مانتی پایتون[۹۹] انداخته است.
در جایگاه رسانهای که خود را «مستقل» توصیف کرده است، یالا نیوز باید پیش از انتشار، راستیآزمایی مطلبی را انجام میداد که هم با تمسخر عمومی و هم با تکذیب شدید و گسترده روبهرو بود.
اما یالا نیوز به هیچ وجه یک سازمان خبری نیست و براساس گزارش بیبیسی، یک دستگاه اطلاعاتشویی و روایتشویی است؛ وبسایتی که با هدف پخش و تبلیغ محتوای تولیدی شبکهی آرتی و دیگر سامانههای روسی یا جریانسازی طراحی شده است. یالا نیوز، پیشتر، ادعاهایی بر این مبنا منتشر کرده که کشتار غیرنظامیان اوکراینی به دست نیروهای روسی در بوچا صحنهسازی بوده، زلنسکی مست در برنامهی تلویزیون ظاهر شده است و سربازان اوکراینی از خطوط مقدم جبهه فرار کردهاند. اگرچه شرکت رسانهای آن با نشانیای در لندن - دارای صندوق پستی مشترکی با ۶۵ هزار شرکت دیگر - ثبت شده است، اما تحریریهی خبری آن در حومهی دمشق، پایتخت سوریه، مستقر است. مدیرعامل شرکت گردانندهی یالا نیوز تاجری سوری، مستقر در دُبی، است که در پاسخ به پرسش بیبیسی، همچنان بر ادعای خود دربارهی حفظ «بیطرفی» تاکید کرده است.
چرا مدیرعامل این شرکت برای پوشاندن ارتباط آن با روسیه و سوریه خود را تا این حد به زحمت میاندازد؟ شاید علتهای عملیای در کار باشد: چون شرکت مسئول فقط نامش «بریتانیایی» است و یالا نیوز با این ترفند توانسته بود تحریمهای برقرارشده علیه سوریه و روسیه را دور بزند و ویدیوهای خود را در فیسبوک و سایر بسترههای رسانهای منتشر کند. اما شاید آن هویت «بریتانیایی» را به این منظور نیز ساختهاند تا به ویدیوهایشان حقانیت بدهند[۱۰۰]، شبیه پنهانکاری در پولشویی، منبعهای روسی اطلاعاتِ فاسد را پنهان کنند و اعتبار بیشتری در آن بخش از جهان افراطی برای خود بخرند که به نحو رسواییباری، نسبت به همهی منابع رسمی اخبار بدبین است.
یالا نیوز تنها بازیگر عجیب و غریب این عرصهی خاص برای تسلط بر روایتها نیست. نمونهی دیگری از این دست، ابتکار آفریقا[۱۰۱] است؛ رسانهی خبری آنلاینی که در سال ۲۰۲۳ راهاندازی و به گونهای اختصاصی، برای انتشار نظریههای توطئه دربارهی فعالیتهای غرب در زمینهی بهداشت عمومی در آفریقا طراحی شده است.[۱۰۲] این «بنگاه» خبری، در گذشته، کارزاری برای بیاعتبارسازی فعالیتهای بشردوستانهی بهداشتی غرب برنامهریزی کرد. این کار با شایعههایی دربارهی ویروس جدیدی آغاز شد که پشهها را ناقل آن معرفی میکردند. هدف، سیاهنمایی دربارهی پزشکان، درمانگاهها و نیکوکاران غربی و ایجاد فضایی از بیاعتمادی نسبت به پزشکی غرب بود؛ همراستا با تلاشهای روسیه در دوران همهگیری کرونا که به ایجاد فضایی از بیاعتمادی نسبت به واکسنهای غربی کمک کرد. بار دیگر، مرکز تعاملات جهانی وزارت خارجهی ایالات متحده بود که رهبری روسی این طرح سیاهنمایی را شناسایی کرد و دریافت که چندین تن از اعضای ارتش خصوصی واگنر، به مجموعهی ابتکار آفریقا پیوستهاند و مکانیابی دو واحد از دفترهای آن را در مالی و بورکینافاسو نیز به انجام رساند.
*
در اروپا، کارزار رسانهای دیگری از روسیه نیز در قالب مجموعهی آرآراِن (RRN) ظاهر شد. نام این شرکت از حرفهای مخففی به وجود آمده است که نخست، به معنای «اخبار موثق روسیه»[۱۰۳] بود و سپس، با حذف روسیه به «اخبار موثق وقت»[۱۰۴] تغییر یافت. شبکهی مرتبط با آن که در پی تهاجم روسیه به اوکراین پدید آمد، بخشی از عملیات اطلاعاتشویی و روایتشویی بزرگتری است که محققان آن را با نام بدلسازی یا ترفند بدل (Doppelgänger) میشناسند. این مجموعه، در درجه نخست، نوعی غلطربا یا «نشانیدزد»[۱۰۵] است: این شرکت با نوعی سوءاستفادهی تایپی، دامنههای اینترنتیای را ثبت میکند که ظاهری شبیه به دامنههای رسانههای واقعی دارند. برای نمونه، Reuters.cfd بدلسازیای از وبسایت خبرگزاری رویترز با نشانی Reuters.com است. همچنین، وبسایتهایی با نامهایی ثبت میکند که واقعی به نظر میرسند، مانند «کشور ما» (Notre Pays) به زبان فرانسوی. اما این سایتها برای فریب کاربران طراحی شدهاند. آرآراِن در این زمینه بسیار فعال است و در مدت کوتاه پیدایش خود، بیش از ۳۰۰ وبسایت در اروپا، خاورمیانه و آمریکای لاتین به وجود آورده است. لینکهای این وبسایتها، در گام بعدی، برای معتبر جلوه دادن فرستههای شبکههای اجتماعیای مانند فیسبوک، توییتر، تیکتاک و دیگر بسترههای رسانهای به کار میرود. هنگامی که کاربران سرگرم محتواخوانی سریع هستند، ممکن است نفهمند که نشانی، برای نمونه، بهجای صفحهی اصلی نشریهی آلمانی اشپیگل (Spiegel.de) آنها را به وبسایتی جعلی (مانند Spiegel.pro) هدایت کرده است.[۱۰۶]
تلاشهای بدلسازی وبسایتها را مجموعهای از شرکتهای روسی مدیریت میکنند، از جمله، آن دسته از آنها که با خبرگزاری پرسنزا مرتبط هستند. این تلاشها بسیار متنوع شدهاند. به نظر میرسد که دستاندرکاران آنها تاسیس وبسایتی جعلی برای راستیآزمایی مطالب و همچنین، انتشار اطلاعیههای مطبوعاتی جعلی از سوی ناتو را نیز به فعالیتهای خود افزودهاند. در چنین اطلاعیههایی همان فونت و طراحی اطلاعیههای واقعی ناتو به کار رفته است و گاهی، در آنها «افشا» کردهاند که رهبران ناتو قصد دارند برای سرکوب اعتراضها به افزایش سن بازنشستگی در فرانسه نیروهای شبهنظامی اوکراینی را به آن کشور بفرستند.[۱۰۷] در نوامبر سال ۲۰۲۳، عاملان عملیاتیای که به باور دولت فرانسه با اقدامهای بدلسازی وبسایتها نیز ارتباط داشتند، در منطقهای اطراف پاریس، با افشانه به ستارههای داوود رنگ پاشیدند، از آنها عکس گرفتند و بعد در رسانههای اجتماعی منتشر کردند تا به اختلافهای داخلی فرانسه در پیوند با جنگ غزه دامن بزنند.
در پاییز همان سال، بخشی از همان گروهی که شبکهی آرآراِن را در اروپا پدید آورده بودند، طرحی را نیز در خاک ایالات متحده پیاده کردند.[۱۰۸] پس از آنکه دولت بایدن لایحهی گستردهای را برای تامین مالی پشتیانی نظامی از اوکراین پیشنهاد کرد، راهبردپردازان روسی به کارکنان خود دستور دادند تا در رسانههای اجتماعی فرستههایی «از طرف یکی از ساکنان حومهی شهری بزرگ» منتشر کنند. بنا بر گزارش واشینگتن پست، این فرستهها باید مشابه خواستهی یک شهروند آمریکایی عادی به نظر میرسیدند که «از کمک مالی نظامیای که ایالات متحده در اختیار اوکراین قرار میدهد، حمایت نمیکند و معتقد است، آن پول را باید صرف دفاع از مرزهای آمریکا کرد، نه مرزهای اوکراین. او سیاستهای بایدن را نیز در راستای هدایت آمریکا به سوی فروپاشی میبیند». در ماههای پس از آن، برخی از رسانههای اجتماعی، بهمعنای واقعی، غرق در چنین فرستههایی بود. به همین ترتیب، متنهایی نیز دربارهی فساد مالی در اوکراین در گردش بود، از جمله، نوشتهای که برای تخریب، در نهایت دروغگویی، ادعا میکرد که زلنسکی، رئیس جمهوری اوکراین، صاحب دو کشتی تفریحی است.
این تاختوتاز روایی موفق بود. بخشی از موفقیت طرح روسیه به این علت بود که بار دیگر، با تصوری پیوند داشت که دموکراسیهایی مانند ایالات متحده یا اوکراین را پر از آشوب و فساد جلوه میداد؛ ذهنیتی که برای بخشی از حزب جمهوریخواه آمریکا جذابیت دارد. بعضی از داستانهای جعلی آن ماجرا نیز در ذهن مردم باقی ماند. تام تیلیس[۱۰۹]، سناتور جمهوریخواه، زمانی در مصاحبهای تلویزیونی گفت که در روند بحثها دربارهی کمک مالی به اوکراین، برخی از همکارانش که آن داستانهای جعلی را خوانده بودند، نگران بودند که از آن پس، «مردم توقع داشته باشند با این پول کشتی تفریحی بخرند». مایکل ترنر[۱۱۰] نمایندهی کنگره از ایالت اوهایو و رئیس کمیتهی اطلاعات مجلس نمایندگان آمریکا، در مصاحبهی دیگری گفت: «ما شاهد تلاشهای مستقیمی از کشور روسیه برای استتار ارتباطاتی هستیم که حاوی پیامهایی علیه اوکراین و موافق روسیه است. بعضی از آن پیامها را - بنا بر گفتهها - حتی در بحثهای صحن مجلس نمایندگان هم میشنویم.»[۱۱۱]
با این حال، اکثریت گستردهی افرادی که شاهد چنین ذهنیتهایی بودند و آنها را تکرار میکردند، اطلاع چندانی نداشتند که چه کسی، کجا و چرا آنها را پدید آورده است. نکته هم همین بود: هرچند این نوع تلاشهای روسیه سرسری به نظر میرسند، اما منطقی در پس فعالیت گروه آرآراِن و دیگر سازمانهای همخانوادهاش نفهته است. اکنون، اعضای دیگر محور خودکامگی، با مسئولیت محدود، در کار بررسی آن منطق و نسخهبرداری از آن هستند.
*
در ماه سپتامبر سال ۲۰۱۸، گردباد استوایی هزاران نفر را در فرودگاه بینالمللی کانسای، در نزدیکی شهر اوساکای ژاپن، از سفر انداخت. در میان آنها چند گردشگر تایوانی بودند. در وضعیت عادی، شاید این رویداد معنای سیاسی چندانی نمیداشت. اما چند ساعت پس از آن، یک وبسایت خبری گمنام تایوانی با شروع گزارشدهی، آن وضعیت را ناکامی دیپلماتهای تایوانی در نجات شهروندان خود توصیف کرد. همزمان، گروهی وبلاگنویس نیز یادداشتهایی در رسانههای اجتماعی منتشر کردند. آنها هیجانزده به ستایش مقامهای سفارت چین پرداختند که اتوبوسهایی فرستاده بودند تا در ترک فوری محل به شهروندانشان کمک کنند. گویا عدهای از گردشگران تایوانی برای سوار شدن اتوبوس وانمود کرده بودند که چینی هستند. بحث و جدل دربارهی حادثه بالا گرفت. گردش عکسها و ویدیوهای منتسب به ماجرای فرودگاه نیز آغاز شد.
این داستان بهسرعت به رسانههای اصلی تایوان رسید. روزنامهنگاران حمله به دولت را آغاز کردند: چرا دیپلماتهای چینی آنقدر سریع و موثر عمل کردند، اما همتایان تایوانیشان کند و ناتوان بودند؟ سازمانهای خبری تایوان این حادثه را شرمساری ملی توصیف کردند؛ بهویژه، برای کشوری که رهبران آن ادعا میکنند، نیازی به حمایت چین ندارند. سرخط خبرها نیز وضع را توضیح میداد: «برای سوار شدن اتوبوس باید خود را چینی جا زد» و «تایوانیها دنبال اتوبوس چین میدوند».
در نقطهی اوج بحثها، پوشش خشمگین رسانهای و حملهها به مسئولان در رسانههای اجتماعی چنان کوبنده شد که دیپلماتی تایوانی، ظاهرا ناتوان از تحمل بار سنگین انتقادها و شرم ناکامی، به زندگی خود پایان داد. [۱۱۲]
تحقیقهای بعدی از واقعیتهای شگفتانگیزی پرده برداشت. بسیاری از کسانی که مشتاقانه دربارهی حادثهی فرودگاه مطلب منتشر میکردند، وجود خارجی نداشتند و عکسهایشان تصویرهای ترکیبی و ساختگی بود. وبسایت گمنامی که نخستین بار داستان تایوانیها را برجسته کرد، وابسته به حزب کمونیست چین از کار درآمد. ویدیوهای فرودگاه نیز جعلی بودند. از همه شگفتانگیزتر آنکه دولت ژاپن تایید کرد، هیچ اتوبوس چینیای در کار نبوده و در نتیجه، هیچ نارسایی خاصی در کار مسئولان تایوانی وجود نداشته است.
با وجود این، روزنامهنگاران و مجریان خبر تایوان، در دنیای واقعی، به نمایی از ناکامی مقامهای سیاسی هجوم بردند. بهویژه، گروهی که میخواستند از آن ماجرا برای حمله به حزب حاکم تایوان استفاده کنند، به دام تصویر ناکامی آن افتادند؛ همانگونه که مطمئنا نیت تبلیغاتچیان چینی بود.
ناشناسی کاربران در رسانههای اجتماعی، گسترش وبسایتهای «اخبار» با منشا ناروشن و قطبی شدن سیاست تایوان، همگی با هدف تبلیغ یکی از روایتهای دلخواه رژیم چین، برای صحنهآرایی دستچین شدند: نظام دموکراسی تایوان ضعیف است. نظام خودکامگی چین قدرتمند است. در وضعیت اضطراری، مردم تایوان ترجیح میدهند شهروند چین باشند.
تا اندکی پیش، روشهای اطلاعاتشویی و روایتشویی روسیه و تبلیغات چین کاملا متفاوت بودند. چینیها، بیشتر، از سیاست و فضای اطلاعرسانی ایالات متحده دوری میکردند، مگر برای تبلیغ دستاوردها یا روایتهای چین دربارهی تبت، سینکیانگ و هنگکنگ. چین حتی حملههای تبلیغاتی به تایوان را با هدفمندی دقیقی پیش میبرد و گاهی کارزارهای اطلاعاتی را با تهدیدهای نظامی و تحریمهای اقتصادی ترکیب میکرد. برخلاف چین، تلاشهای روسیه باری به هر جهت بود. گویی چند هکر کامپیوتری سرگرم پرتاب ماکارونی به سوی دیوار بودند تا همزمان، ببینند کدام داستان ابلهانه به مخاطب میچسبد.
اکنون، بهتدریج، شگردهای چین و روسیه در مسیر همگرایی هستند. در سال ۲۰۲۳، پس از آتشسوزیهای جنگلیِ ویرانگر در جزیرهی مائویی، ترولهای چینی از هوش مصنوعی برای ساخت تصویرهایی استفاده کردند که ظاهرا ثابت میکرد آن آتشسوزیها را یک «سلاح آبوهوایی» مخفی آمریکا پدید آورده است.[۱۱۳]
این توطئهسراییها مشتری چندانی پیدا نکردند، اما نشاندهندهی مرحلهی توجهبرانگیز جدیدی بودند: چینیها در حال آزمایش، شبکهسازی و احتمالا تدارک برای عملیات تخریبی بیشتر به سبک روسها بودند. در بهار سال ۲۰۲۴، گروهی از حسابهای کاربری چینی که پیشتر، مطلبهایی همسو با دولت چین را به زبان ماندارین منتشر میکردند، انتشار مطلب به زبان انگلیسی را آغاز کردند؛ با استفاده از نمادهای ماگا (MAGA) یا همان شعار انتخاباتی دونالد ترامپ، «عظمت را دوباره به آمریکا برگردان»، در کنار حمله به جو بایدن، رئیسجمهوری آمریکا.[۱۱۴] آنها تصویرهای جعلی بایدن را در لباس زندان منتشر کردند، سن بالای او را به مسخره گرفتند و او را شیطانپرستِ کودکآزار خواندند. یکی از حسابهای مرتبط با چین، با بازنشر ویدیویی از شبکهی آرتی، دروغی را بر این مبنا تکرار کرد که بایدن جنایتکاری نئونازی را برای جنگ به اوکراین فرستاده است. الکس جونز نیز با بازنشر این دروغ در رسانهی اجتماعیاش توجه بیش از ۴۰۰ هزار نفر دیگر را به آن جلب کرد.
آنها تنها کسانی نیستند که جاهطلبیهای جغرافیایی گسترده دارند. حسابهای واقعی و خودکار در رسانههای اجتماعی که بر پایهی مکانیابیشان از ونزوئلا هدایت میشدند، در انتخابات ریاستجمهوری سال ۲۰۱۸ در مکزیک نقش ناچیز، اما جالبی ایفا کردند و برای کارزار انتخاباتی آندرس مانوئل لوپز اُبرادُر[۱۱۵] تبلیغ کردند. دو نوع پیام در این حسابها توجهبرانگیز بود:
۱. پیامهایی که تصویرهایی از خشونت و آشوب در مکزیک را برجسته میکردند؛ آنها ممکن بود مردم را به این نتیجه برسانند که برای بازگرداندن نظم به مردی قدرتمند در جایگاه رهبر نیاز دارند.
۲. پیامهایی که خشمگینانه، با توافقنامه تجارت آزاد آمریکای شمالی (NAFTA) و ایالات متحده در سطحی گستردهتر مخالفت میکردند.[۱۱۶] ترولهای ساکن ونزوئلا و طرفدار روسیه که یکی از تحلیلگران، آنها را «ارتش کاملی از حسابهای زامبیوار» نامیده است، در اسپانیا نیز فعال بودند، بهویژه، در زمان برگزاری همهپرسی غیرقانونی استقلال کاتالونیا در سال ۲۰۱۷. این همهپرسی که دولت جداییطلب منطقهی کاتالونیا بدون مبنای حقوقی در قانون اساسی اسپانیا آن را برگزار کرد، با اعتراضها و درگیریهایی با پلیس همراه شد. شبکهی آرتی این وضعیت را «سرکوب وحشیانهی رایدهندگان به دست پلیس در همهپرسی کاتالونیا» توصیف کرد. در این میان، ترولها موفق شدند با استفاده از همین نوع سرخطها در کنار توضیحهایی چون «کاتالونیا سرنوشت خود را میان باتون و گلولهی پلاستیکی انتخاب میکند»، پیام خود را به مجموع مخاطبانی بیش از شمار کل بینندگان تلویزیون دولتی اسپانیا برسانند.[۱۱۷]
در هر دو موردِ مکزیک و کاتالونیا، همین سرمایهگذاریهای کوچک و ارزان در رسانههای اجتماعی، اگر به هر روی موثر بوده باشند، احتمالا ارزش تلاش را داشتهاند. لوپز اُبرادُر پس از رسیدن به مقام ریاست جمهوری، اختیار شرکتهای غیرنظامی را به ارتش سپرد[۱۱۸]، استقلال دستگاه قضایی را کاهش داد و به شکلهای گوناگون به دموکراسی مکزیک آسیب رساند. او همچنین روایتهای روسیه را دربارهی جنگ در اوکراین و روایتهای چین را دربارهی سرکوب اویغورها ترویج داد.[۱۱۹] روابط مکزیک با ایالات متحده در دوران او دشوارتر شد و این مطمئنا بخشی از هدف او بود.
اما ماجرای کاتالونیا ادامهی طولانیتر و پیچیدهتری داشت. پس از آنکه دولت اسپانیا همهپرسی غیرقانونی استقلال را باطل اعلام کرد، کارلِس پوجدمون[۱۲۰]، رئیس دولت پیشین کاتالونیا، از اسپانیا گریخت. در سال ۲۰۱۹، او فرستادهای با نام ژوزپ لوئیس آلای[۱۲۱] را به مسکو فرستاد. طبق گزارش نیویورک تایمز، این فرستاده از دولت روسیه کمک خواست تا حسابهای بانکی مخفی و کسبوکارهایی به وجود بیاورد که تامین مالی عملیات استقلالطلبانه با کمک آنها ممکن شود. چند ماه پس از آن دیدار، اعتراضی عجیب و ناهنجار در کاتالونیا رخ داد. گروهی از معترضان که گمان میرفت سازمان امنیت روسیه از آنها حمایت میکند، بانکی را به اشغال درآوردند، فرودگاهی را از کار انداختند و بزرگراه اصلی میان فرانسه و اسپانیا را بستند. [۱۲۲]
در هیچیک از این وضعیتها، شبکههای روایتشویی روسیه و ونزوئلا با سود بردن از امکانات موجود، هیچ چیز تازهای ابداع نکردند. لوپز اُبرادُر چهرهای کاملا متعلق به مکزیک با پیشینهای طولانی در سیاست آن کشور است. او دخالتگر خارجی یا مهرهی روسیه نیست. شکافهای موجود در اسپانیا نیز بسیار قدیمی و واقعیاند. موافقان و مخالفان استقلال کاتالونیا، از مدتها پیش، فعال و بخشی از واقعیت سیاسی بودهاند. یهودیستیزی در فرانسه نیز به همان اندازه واقعی است که در کل، احساسات ضدحکومتی گسترهی بیشتری دارد و البته، نکتهی مهم دیگر نیز همینجا است: نظامهای خودکامه در انواع عملیات اطلاعاتمحور خود به بزرگنمایی اختلافها و خشمهایی میپردازند که در دنیای سیاست عادیاند. آنها تندروترین صداها را تقویت یا تبلیغ میکنند؛ به امید آنکه تندروتر و شاید، خشونتبارتر شوند. برنامهریزان این روند، امیدوارند که بتوانند مردم را به تردید در اعتبار دولت دموکراتیک، بیاعتمادی به مرجعیت سیاسی و در نهایت، زیر سوال بردن دموکراسی وادار کنند.
این تبلیغاتچیان نوین مانند رهبرانشان، در تلاش برای ایجاد آشوب، هر ایدئولوژی، هر فناوری و هر نوع احساساتی را که به سودشان باشد، دستاویز قرار میدهند. ابزارهای آشفتگی و خرابکاری میتوانند راستگرا، چپگرا، جداییطلب یا ملیگرا باشند و حتی به شکل نظریههای توطئه در زمینهی پزشکی یا وحشتافکنی اخلاقی ظاهر شوند. تنها، هدف آنها است که هرگز تغییر نمیکند: محور خودکامگی، با مسئولیت محدود، به این امید پیش میرود که خودِ قانونهای نظام بینالملل را از نو بنویسد.
ادامه دارد
بخشهای پیشین:
خودکامگی با مسئولیت محدود - یک
خودکامگی با مسئولیت محدود - دو
خودکامگی با مسئولیت محدود - سه