اشاره: نوشته زیر ترجمه بخش نخست (دیباچه) از کتاب «خودکامگی با مسئولیت محدود» (Autocracy inc) نوشته «آن اپلباوم» است. «آن الیزابت اپلباوم» روزنامهنگار، نویسنده و تاریخنگار آمریکایی-لهستانی است. آثار او در مورد تاریخ اخیر اروپای شرقی جوایز متعددی دریافت کرده است. او در سال ۲۰۲۴ جایزه صلح ناشران آلمان را دریافت کرد.
بخشهای بعدی ترجمه این کتاب به مرور در ایران امروز منتشر خواهد شد.
دیباچه
همهی ما تصویری کارتونوار از حکومتهای استبدادی در ذهن داریم. در این تصویر، مرد شروری در راس حکومت است. او ارتش و پلیس را در اختیار دارد. ارتش و پلیس مردم را با تهدید به کاربرد خشونت میترسانند. آنها همدستان خبیثی هم دارند و شاید برخی نیز مخالفان دلیر چنین مجموعهای باشند.
اما در قرن بیست و یکم، این تصویر کارتونوار، با واقعیت شباهت ناچیزی دارد. امروزه، حکومتهای استبدادی را نه یک شخصیت منفی، بلکه شبکههایی پیشرفته و مجهز سازمان میدهند. این شبکهها بر ساختارهای مالی فاسد و دزدسالار، مجموعهای از خدمات امنیتی-نظامی، شبهنظامی، پلیس و وجود کارشناسان فناوریای استوارند که ابزارهای رصد امنیتی، تبلیغات و گسترش اطلاعات نادرست را فراهم میکنند. اعضای این شبکهها، نه تنها درون ساختار حکومت خودکامهی موجود با یکدیگر پیوند دارند، بلکه با شبکههایی در کشورهای استبدادی و گاهی، در نظامهای دموکراتیک نیز ارتباط دارند. شرکتهای فاسد حکومتی در حاکمیتی استبدادی با شرکتهای فاسد حکومتی در حکومت استبدادی دیگری به تجارت میپردازند. پلیس حکومتی استبدادی ممکن است، پلیس نظام استبدادی دیگری را در روند دریافت سلاح، تجهیزات و آموزش نیروها پشتیبانی کند. تبلیغاتچیان آنها نیز منابعشان را در اختیار یکدیگر میگذارند. مجموعههای سایبری، اوباش مجازی و شبکههای رسانهایای را که تبلیغات یک حکومت استبدادی را پیش میبرند، میتوان برای تبلیغات حکومت استبدادی دیگر و همچنین، گسترش باورهایی مانند زوال دموکراسی، ثبات حکومتهای استبدادی و شیطانپنداری آمریکا نیز به کار گرفت.
این پیشدرآمد، به معنای وجود اتاق فکری مخفی نیست که شخصیتهای منفی مانند فیلمهای جیمز باند در آن به دیدار یکدیگر میروند. به همین ترتیب، درگیری ما با نظامهای استبدادی کارزار نیک و بد، رویارویی دوطرفه یا «جنگ سرد دوم» نیست. در میان خودکامگان نوین هستند کسانی که خود را کمونیست، پادشاهیخواه، ملیگرا و خداباور نیز مینامند. رژیمهای آنها ریشههای تاریخی گوناگون، هدفهای متفاوت و نمودهای گوناگون خود را دارند. کمونیسم چین و ملیگرایی روسی نه تنها با یکدیگر، بلکه با سوسیالیسم بولیواری ونزوئلا، سیاست خودکفایی کرهی شمالی یا همان جوچه (Juche) و بنیادگرایی شیعی در جمهوری اسلامی ایران تفاوت دارند. همهی آنها با پادشاهیهای کشورهای عربی و حکومتهای دیگر، از جمله عربستان سعودی، امارات متحدهی عربی یا ویتنام، تفاوت دارند که بیشترشان در پی تضعیف جهان دموکراتیک نیستند. آنها همچنین با خودکامگان نرمخوتر و دموکراسیهای ترکیبی متفاوتاند که گاهی دموکراسیهای نالیبرال نیز نام گرفتهاند و - مانند ترکیه، سنگاپور، هند، فیلیپین و مجارستان - گاهی با جهان دموکراتیک همسو هستند و گاهی نیستند. برخلاف ائتلافهای نظامی یا سیاسی برخاسته از زمانها و مکانهای متفاوت میان دولتها، گروه کشورهای استبدادی نه مانند جبهه یا سامانهای یکپارچه، بلکه مانند مجموعهای از شرکتهای مسئولیتمحدود رفتار میکنند. آنها را نه ایدئولوژی، بلکه عزم بیرحمانه و تنگنظرانه برای حفاظت از ثروت و قدرت اختصاصیشان پیوند میدهد: میتوان این ویژگی را محور خودکامگی یا ابرشرکت خودکامگان با مسئولیت محدود (Autocracy, Inc) نامید.
بهجای اشتراک در ذهنیتها و فکرآوردها (ideas)، مردان قدرتمندی[۱] که روسیه، چین، ایران، کرهی شمالی، ونزوئلا، نیکاراگوئه، آنگولا، میانمار، کوبا، سوریه، زیمبابوه، مالی، بلاروس، سودان، جمهوری آذربایجان و شاید نزدیک به ۴۰ کشور دیگر را رهبری میکنند[۲]، عزم کردهاند که شهروندانشان را از هرگونه تاثیرگذاری واقعی یا داشتن صدایی در عرصهی همگانی بازدارند، در برابر هر گونه خواست شفافیت یا پاسخگویی بایستند و هر کسی را که آنها را به پرسش میکشد، سرکوب کنند؛ چه درون کشور، چه بیرون آن. آنها همچنین، بیرحمانه، رویکردی سودجویانه نسبت به ثروت دارند. برخلاف رهبران فاشیست و کمونیست گذشته که دستگاههای حزبی از آنها پشتیبانی میکردند و زیادهخواهی خود را نشان نمیدادند، سران محور خودکامگی با مسئولیت محدود، بیشتر، اقامتگاههای باشکوه دارند و بسیاری از همکاریهای خود را مانند فعالیتهای انتفاعی سازمان میدهند. پیوندهای آنها با یکدیگر و دوستانشان در جهان دموکراتیک، نه بر آرمانهای مشترک، بلکه بر دادوستد استوار است؛ دادوستدهایی که برای خنثیسازی تحریمها، بدهبستان فناوریهای رصد امنیتی و کمک به یکدیگر با هدف کسب ثروت طراحی شدهاند.
محور خودکامگی با مسئولیت محدود، همچنین با دیگران همکاری میکند تا اعضای خود را در قدرت نگه دارد. رژیم منفور الکساندر لوکاشنکو[۳] در بلاروس هدف انتقاد چند نهاد بینالمللی - مانند اتحادیهی اروپا و سازمان امنیت و همکاری اروپا - بوده است و همسایگان اروپایی آن دست رد به سینهاش زدهاند. بسیاری از کالاهای بلاروس را نمیتوان در ایالات متحدهی آمریکا یا اتحادیهی اروپا به فروش رساند. بلاویا[۴]، شرکت هواپیمایی ملی بلاروس، اجازهی پرواز به کشورهای اروپایی را ندارد. با وجود این، در عمل، آن کشور به هیچ وجه منزوی نیست. بیش از ۲۴ شرکت چینی در بلاروس سرمایهگذاری کردهاند و حتی شهرک صنعتی چینی-بلاروسی هم ساختهاند. الگوی این شهرک بر پایهی طرح مشابهی در شهر سوژو در شرق چین استوار است.[۵] به همین ترتیب، ایران و بلاروس در سال ۲۰۲۳ برای همکاری دیدارهای دوجانبه در ردههای بالای دیپلماتیک برگزار کردند.[۶] مقامهای کوبایی در سازمان ملل متحد با لوکاشنکو ابراز همبستگی کردهاند. روسیه نیز با ارائهی بازارها، سرمایهگذاریهای برونمرزی، حمایت سیاسی و احتمالا خدمات پلیسی و امنیتی در کنار بلاروس ایستاده است. در سال ۲۰۲۰، هنگامی که روزنامهنگاران بلاروس اعتصاب کردند و از گزارشدهی دربارهی نتیجهی انتخابات ساختگی آن کشور سر باز زدند، روسیه روزنامهنگاران روسی را برای جایگزینی آنها فرستاد.[۷] در مقابل، رژیم بلاروس به روسیه اجازه داده است تا نیروها و جنگافزارهای خود را در قلمرو آن کشور مستقر و از این امکانات برای حمله به اوکراین استفاده کند.
ونزوئلا نیز، در عرصهی نظری، از جامعهی بینالملل رانده شده است. از سال ۲۰۰۸ به این سو، ایالات متحده، کانادا و اتحادیهی اروپا تحریمهایشان را علیه ونزوئلا بهعلت سرکوبگری حکومت، قاچاق مواد مخدر و پیوند با جرائم بینالمللی افزایش دادهاند. با وجود این، رژیم نیکولاس مادورو[۸]، رئیس جمهوری آن، از روسیه وام دریافت میکند.[۹] مسکو همچنین در صنعت نفت ونزوئلا سرمایهگذاری میکند، همچنانکه ایران نیز در این کار سهیم است. یک شرکت از بلاروس نیز در ونزوئلا تراکتور میسازد.[۱۰] ترکیه تجارت غیرقانونی طلای ونزوئلا را تسهیل میکند.[۱۱] کوبا سالها است که مشاوران امنیتی و در کنار آن، فناوری امنیتی برای همتایان خود در کاراکاس میفرستد. در سال ۲۰۱۴ و بار دیگر در سال ۲۰۱۷، خودروهای آبپاش ساخت چین، گلولههای گاز اشکآور و سپرهای ضدشورش برای سرکوب معترضان خیابانی در کاراکاس به کار رفتند که بیش از ۷۰ نفر کشته بر جا گذاشت[۱۲]، در حالی که فناوریهای رصد امنیتی چین نیز برای نظارت بر عرصهی همگانی به کار میرود.[۱۳] در این میان، قاچاق بینالمللی مواد مخدر به برخی از اعضای رژیم ونزوئلا، در کنار هواداران و خانوادههایشان، امکان خرید بهترین کالاهای تجملاتی وِرساچه[۱۴] و شانِل[۱۵] را میدهد.
دیکتاتورهای بلاروس و ونزوئلا درون کشورهایشان بسیار منفورند.[۱۶] هر دو با برگزاری انتخابات آزاد شکست خواهند خورد. البته، اگر هیچگاه چنین انتخاباتی برگزار شود.[۱۷] هر دوی آنها نیز مخالفان قدرتمندی دارند: بار راهبری جنبشهای مخالف حکومتهای بلاروس و ونزوئلا را گروهی از رهبران شورآفرین و فعالان مردمی پیگیر به دوش کشیدهاند که الهامبخش هممیهنان خود برای خطرپذیری، کنشگری برای تغییر و خروج از خانهها برای اعتراض خیابانی بودهاند. در اوت سال ۲۰۲۰، بیش از یک میلیون شهروند بلاروس، از میان تنها ده میلیون نفر جمعیت آن کشور، در اعتراض به تقلب در انتخابات به خیابانها رفتند. صدها هزار شهروند ونزوئلایی نیز بارها در اعتراضهای سراسری آن کشور شرکت کردند.
اگر تنها دشمن معترضان، رژیم فاسد و ورشکستهی ونزوئلا یا رژیم سرکوبگر و نفرتانگیز بلاروس بود، این جنبشهای اعتراضی میتوانستند پیروز شوند. اما آنها تنها با خودکامگان خانگی در جنگ نبودند، بلکه با خودکامگان سراسر جهان در نبرد بودند که شرکتهای دولتی را در چندین کشور در اختیار دارند و میتوانند این ابزار را برای تصمیمگیریهای سرمایهگذاری به ارزش میلیاردها دلار به کار بگیرند. آنها با رژیمهایی مبارزه میکردند که میتوانند دوربینهای رصد امنیتی از چین یا جعلافزارهایی از سن پترزبورگ روسیه بخرند. مهمتر از همه، آنها با حاکمانی مبارزه میکردند که از مدتها پیش، در برابر احساسات و دیدگاههای هممیهنانشان و همچنین، احساسات و دیدگاههای هر کس دیگری مقاوم شده بودند. محور خودکامگی یا ابرشرکت خودکامگان با مسئولیت محدود، نه تنها پول و امنیت، بلکه امکان ناملموستری نیز در اختیار اعضای خود میگذارد: مصونیت.
باوری رایج، نسبتا تازه و همدوران ما در میان بیشتر خودکامگانِ همیشهدرصحنه به چشم میخورد: در نگاهشان، دست جهان خارج به آنها نمیرسد، دیدگاههای ملتهای دیگر مهم نیست و هرگز، هیچ دادگاه افکار عمومیای دربارهی آنها داوری نخواهد کرد. روزگاری، رهبران اتحاد جماهیر شوروی سابق، قدرتمندترین نظام خودکامه در نیمهی دوم قرن بیستم، عمیقا به دریافت دیگران از خود در سراسر جهان اهمیت میدادند. آنها برتری نظام سیاسی خود را سرسختانه تبلیغ میکردند و زمانی که انتقادی در کار بود، آن را رد میکردند. آنها دستکم در گفتار، به نظام آرمانی هنجارها و پیمانهای بینالمللیای که پس از جنگ جهانی دوم شکل گرفت، به زبان آن نظام در زمینهی حقوق جهانی بشر، قوانین جنگ و در کل، حاکمیت قانون توجه میکردند. هنگامی که نیکیتا خروشچف[۱۸]، نخستوزیر شوروی سابق، در صحن سازمان ملل متحد برخاست و کفشش را روی میز کوبید، همانگونه که از آن نشست مجمع عمومی در سال ۱۹۶۰ در تاریخ به یاد مانده است، اعتراضش به این دلیل بود که نمایندهای از هیئت فیلیپینی گفت اروپای شرقی در اشغال شوروی، «از حقوق سیاسی و مدنی محروم مانده» و «اتحاد جماهیر شوروی آن را بلعیده است». خروشچف احساس میکرد، اعتراض به آن گفته مهم است.[۱۹] حتی در آغاز همین قرن بیست و یکم، اکثر دیکتاتوریها نیتهای واقعی خود را در پس پردهی نمایشهای ساختگی و بهدقت تنظیمشدهای از دموکراسی پنهان میکردند.[۲۰]
امروزه، اعضای محور خودکامگی با مسئولیت محدود، دیگر اهمیتی نمیدهند که چه انتقادهایی از خود یا کشورهایشان در کار است یا چه کسی از آنها انتقاد میکند. برخی از آنها مانند رهبران میانمار و زیمبابوه به هیچ چیز جز ثروتاندوزی شخصی و ولع حفظ قدرت پایبند نیستند و به این ترتیب، نمیتوانند شرمسار وضعیتشان باشند. رهبران ایران، سرشار از اعتماد به نفس، دیدگاههای «کافران غربی» را نادیده میگیرند. رهبران کوبا و ونزوئلا با انتقاد خارجی مانند شواهدی از طرح توطئهی گستردهی امپریالیستی علیه خود رفتار میکنند. رهبران چین و روسیه دههای را به جدل دربارهی زبان و گفتمان حقوق بشریای گذراندهاند که نهادهای بینالمللی سالها آن را به کار بردهاند. این دو کشور موفق شدهاند، بسیاری را در سراسر جهان قانع کنند که پیمانها و موافقتنامههای ویژهی جنگ و جلوگیری از نسلکشی - و اصولی مانند «آزادیهای مدنی» و «حاکمیت قانون» - فکرآوردهای غربی هستند و آنها را در برنمیگیرند.
بدون توجه به انتقادهای بینالمللی، خودکامگان نوین، در کاربرد خشونتِ آشکار هیچ شرمی ندارند. خونتا، حکومت نظامی میانمار، این واقعیت را پنهان نمیکند که صدها معترض، از جمله نوجوانان را در خیابانهای رانگون کشته است. رژیم زیمبابوه در روند انتخابات نمایشی و ساختگی، نامزدهای مخالف دولت را آشکارا آزار میدهد. دولت چین به نابودی جنبش محبوب دموکراسی در هنگکنگ و کارزار «مبارزه با افراطگرایی» خود میبالد. این کارزار دربرگیرندهی دستگیریهای گسترده و اقامت در اردوگاههای اجباری برای هزاران مسلمان اویغور در استان سینکیانگ آن کشور است.[۲۱] رژیم ملایان حاکم بر ایران نیز سرکوب خشونتآمیز زنان ایرانی را پنهان نمیکند.
در بدترین حالت، چنین فرومایگیای ممکن است رویکردی شود که سرِدیا پوپویچ، کنشگر بینالمللی دموکراسی از صربستان، آن را «الگوی مادورو» نامیده است[۲۲]؛ با الهام از نام رهبر کنونی ونزوئلا. خودکامگانی که این الگو را پیش میگیرند، به گفتهی پوپویچ، «حاضرند کشورشان در دستهی حکومتهای شکستخورده ببینند». این ویژگی به معنای پذیرش فروپاشی اقتصادی، خشونت فراگیر، فقر جمعی و انزوای بینالمللی است؛ اگر چنین دشواریهایی بهای باقی ماندن خودکامگان در قدرت باشند. درست شبیه مادورو، به نظر میرسد که بشار اسد در سوریه و لوکاشنکو در بلاروس نیز از حاکمیت بر اقتصادها و جامعههای فروپاشیده یکسره خرسندند. شاید درک این نوع رژیمها برای شهروندان نظامهای دموکراتیک دشوار باشد، زیرا هدف نخست آنها پدید آوردن رفاه یا افزودن به آسایش شهروندان نیست. هدف نخست آنها باقی ماندن در قدرت است و برای رسیدن به آن، حتی حاضرند کشورهای همسایهی خود را بیثبات و زندگی مردم عادی را نابود کنند یا - با پیروی از کارهای پیشینیانشان - حتی صدها هزار نفر از شهروندان خود را به کام مرگ بفرستند.
در قرن بیستم، جهان خودکامگان همبستهتر از امروز نبود. در آن دوران، کمونیستها و فاشیستها به جنگ یکدیگر میرفتند. گاهی نیز کمونیستها با کمونیستها میجنگیدند.[۲۳] اما آنها دیدگاههای مشترکی دربارهی نظام سیاسیای داشتند که لنین، بنیانگذار دولت شوروی سابق، به تمسخر، آن را «دموکراسی بورژوایی» خواند. او چنین نظامی را «محدود، دستبسته، دروغین، ریاکارانه، بهشتثروتمندان و دام و فریبی برای مردم فقیر و قربانی بهرهکشی» میدانست. او همچنین در جایی نوشت: «دموکراسی ناب عبارت دروغین یک لیبرال بوده که میخواهد کارگران را فریب دهد.»[۲۴] جای شگفتی نیست که لنین در جایگاهِ رهبرِ آنچه در اصل، یک جناح سیاسی کوچک بود، فکر انتخابات آزاد را نیز نادیده میگرفت: «فقط پستفطرتها و سادهلوحها میتوانند تصور کنند که پرولتاریا [برای احقاق حقوقش] نخست، باید اکثریت را در انتخاباتی به دست بیاورد که آن هم زیر یوغ بورژوازی برگزار میشود... چنین تصوری اوج حماقت است.»[۲۵]
اگرچه بنیانگذاران فاشیسم، مخالف سرسخت رژیم لنین بودند، اما به همان اندازه، مخالفان دموکرات خود را نادیده میگرفتند. بنیتو موسولینی[۲۶]، رهبر فاشیست ایتالیا که جنبش او واژههای «فاشیسم» و «حاکمیت تمامیتخواه» یا «توتالیتاریسم» را پدید آورد، جامعههای لیبرال را با ویژگیهای ضعیف و مسخشده به مسخره میگرفت. او در سال ۱۹۳۲ پیشبینی کرد: «تقدیر حکومت لیبرال نابودی است. همهی آزمونهای سیاسی امروز ما در راستای حکومت ضد لیبرال است.» او همچنین تعریف «دموکراسی» را تغییر داد و دیکتاتوریهای ایتالیا و آلمان را اینگونه تعریف کرد: «بزرگترین و کارآمدترین دموکراسیهایی که در جهان امروز وجود دارند.»[۲۷] نقد آدلف هیتلر[۲۸] بر نظام لیبرالیسم نیز از همین الگو پیروی میکرد. هیتلر در کتاب نبرد من نوشت که دموکراسی پارلمانی «یکی از جدیترین نشانههای تباهی نوع بشر است» و اعلام کرد که «آزادی فردی نشانهی سطح بالاتر تمدن نیست، بلکه محدودیت آزادی فردی» نمایانگر آن است، اگر سازمانی با نژاد خالص آن را به انجام برساند.[۲۹]
در آغاز سال ۱۹۲۹، مائو تسهتونگ نیز که بعدها دیکتاتور جمهوری خلق چین شد، نسبت به همان چیزی هشدار میداد که آن را «دموکراسی افراطی» (ultra-democracy) نامیده بود. علتش آن بود که او در پیوند با نظام دموکراتیک باور مشخصی داشت: «چنین ایدههایی شدیدا با وظایف مبارزهمحور پرولتاریا ناسازگارند». این دیدگاه، سپس، در کتابچهی سرخ او تکرار شد.[۳۰] یکی از سندهای پایهگذاری رژیم نوین میانمار یادداشتی از سال ۱۹۶۲ با نام «راه برمه به سوی سوسیالیسم» بود که نطقی آتشین علیه مجلسهای انتخابی را در بر دارد: «”دموکراسی پارلمانی” برمه نه تنها در خدمت توسعهی سوسیالیستی ما نبوده، بلکه درست بهعلت ناهماهنگیها، کاستیها، ضعفها و خلاهای آن، به علت سوء استفادهها و نبود افکار عمومی رشدیافته، از هدفهای سوسیالیستی غافل شده و از آنها دور افتاده است.»[۳۱]
سید قطب، یکی از پایهگذاران فکری اسلام بنیادگرا در دوران نوین، هم باور کمونیستی به انقلابی جهانی و هم باور فاشیستی به قدرت رهاییبخش خشونت را وام گرفت.[۳۲] او مانند هیتلر و استالین استدلال میکرد که فکرآوردهای لیبرال و تجارت نوین تهدیدی برای ایجاد تمدن آرمانی، در این مورد، تمدن اسلامی، است. او ایدئولوژیاش را با مرکزیت مخالفت با دموکراسی و حقوق فردی شکل داد و کیش نابودی و مرگ را پدید آورد. لادن و رویا برومند، پژوهشگران و فعالان ایرانی حقوق بشر، نوشتهاند که سید قطب تصور میکرد، «اقلیتی پیشتاز و خودباور از نظر ایدئولوژیک» انقلابی خشونتآمیز را رهبری خواهد کرد تا جامعهای آرمانی پدید بیاورد؛ «جامعهای بیطبقه که در آن “انسان منفرد و خودخواهِ” دموکراسیهای لیبرال حذف و «بهرهکشی انسان از انسان» برچیده خواهد شد. چنین جامعهی آرمانیای را تنها خداوند از راه اجرای احکام اسلامی (شریعت) اداره میکند.» آنها مینویسند که این «لنینیسم در لباس اسلامگرایی» بود.[۳۳]
خودکامگان نوین از جنبههای بسیاری با پیشینیان خود در قرن بیستم تفاوت دارند. اما وارثان، جانشینان و مقلدان این رهبران و متفکران گذشتهی خودکامگی، با وجود ایدئولوژیهای گوناگونشان دشمن مشترکی دارند. آن دشمن ما هستیم.
به بیان دقیقتر، آن دشمن، جهان دموکراتیک، «غرب»، ناتو، اتحادیهی اروپا، مخالفان دموکراتیک درون نظامهای خودکامه و فکرآوردهای لیبرالی هستند که الهامبخش همهی این مجموعهها بودهاند. این فکرآوردها دربرگیرندهی تصوری هستند که در آن، قانون نیرویی بیطرف است، پیرو هوسهای سیاسی نیست، دادگاهها و قاضیان آنها باید مستقل باشند، مخالفت سیاسی حقانیت دارد، حق آزادی بیان و تجمع را میتوان تضمین کرد و باید، روزنامهنگاران و نویسندگان و متفکران مستقلی باشند که توانایی انتقاد از حزب حاکم یا رهبر را داشته باشند و همزمان، به اصل حکومت پایبند بمانند.
خودکامگان از این اصول دموکراتیک متنفرند، زیرا قدرتشان را تهدید میکند؛ آن هم به این علت که اگر قاضیان و هیئت منصفهی دادگاهها مستقل باشند، میتوانند حاکمان را بازخواست کنند. اگر مطبوعات واقعا آزاد باشند، روزنامهنگاران میتوانند دزدی و فساد را در ردههای بالای حکومت افشا کنند. اگر نظام سیاسی شهروندان را برای نفوذ بر دولت توانمند سازد، سرانجام، ممکن است شهروندان بتوانند رژیم حاکم را تغییر بدهند.
آنگونه که «واقعگرایان» و بسیاری از راهبردپردازان روابط بینالملل هنوز باور دارند، دشمنی خودکامگان با جهان دموکراتیک صرفا نوعی رقابت ژئوپلیتیک یا سنتی نیست. برعکس، مخالفت خودکامگان [با آزادیها] ریشه در ماهیت نظام سیاسی دموکراتیک دارد. به عبارت دیگر، آنها با گفتمان «پاسخگویی»، «شفافیت» و «دموکراسی» بیگانهاند. آنها چنین گفتمانی را از جهان دموکراتیک میشنوند. همان گفتمان از دگراندیشان کشورشان نیز به گوششان میرسد و به این ترتیب، در پی نابودی هر دوی آنها هستند. لحن گفتارشان این نیت را روشن میکند. در سال ۲۰۱۳، زمانی که شی جینپینگ در چین قدرت خود را افزایش میداد، یادداشتی داخلی از درون حزب حاکم چین، به شیوهای معماگونه، با نام «سند شماره ۹» یا به بیان رسمیتر، «اطلاعیهی وضعیت ایدئولوژی کنونی» فهرستوار «هفت تهدید» را مطرح کرد که حزب کمونیست چین (CCP) با آنها روبهرو بود. دموکراسی قانونمحور غربی در جایگاه نخست آن فهرست، و پس از آن، «ارزشهای جهانی»، استقلال رسانهای، مشارکت مدنی و همچنین، انتقاد «پوچانگارانه» از حزب کمونیست قرار داشتند. این سند که در این میان بدآوازه شده است، به این نتیجه رسیده بود که «نیروهای غربی متخاصم با چین» همراه با ناراضیان درون کشور «هنوز هم مداوم در حوزهی ایدئولوژیک نفوذ میکنند». این سند در ادامه به رهبران حزب کمونیست دستور میداد که راه این افکار را سد کنند و آنها را در عرصههای همگانی و بالاتر از همه، در اینترنت یا هر جای دیگری که یافتند، سرکوب کنند.[۳۴]
دستکم از سال ۲۰۰۴ به این سو، سیاستمداران روسی نیز بر مجموعهی مشابهی از تهدیدها متمرکز شدهاند. در آن سال، شهروندان اوکراینی خیزش مردمی انقلاب نارنجی را علیه تلاش فاحشی برای تقلب در انتخابات ریاستجمهوری آن کشور آغاز کردند. انقلاب آنها با الهام از پیراهنهای آستینکوتاه و پرچمهای نارنجی معترضان این نام را گرفته است. اعتراض پرخروش مردم اوکراین متوجه وضعیتی بود که بنا بر شواهد، از پیروزی بهدقت طراحی- و سازماندهیشدهی ویکتور یانوکوویچ، نامزد طرفدار روسیه، حکایت داشت؛ سیاستمداری که شخص پوتین مستقیما از او پشتیبانی کرده بود. دخالت افکار عمومی اوکراین عمیقا خشم مقامهای روسی را برانگیخت؛ بهویژه به این علت که جنبش سرکش مشابهی نیز در سالِ پیش از انقلاب نارنجی، میخائیل ساکاشویلی، سیاستمدار طرفدار اتحادیهی اروپا را در گرجستان به قدرت رسانده بود.
پوتین که از این دو رویداد در اوکراین و گرجستان آشفته شده بود، مترسک «انقلاب رنگین» را در کانون تبلیغات سیاسی روسیه قرار داد. در این تبلیغات، جنبشهای اعتراضآمیز مدنی را پیوسته «انقلابهای رنگین» و کار بیگانگان میخوانند. به رهبران مردمی همیشه برچسب دستنشاندگی بیگانگان میزنند. شعارهای فسادستیز و دموکراسیخواهانه با اتهام ایجاد اغتشاش و بیثباتی روبهرو میشوند. در سال ۲۰۱۱، همزمان با اعتراضهای جمعی به انتخاباتی ساختگی در خود روسیه، پوتین از ترس خیزش عمومی مشابهی با هدف برکناری او از قدرت، به تلخی آشکاری از انقلاب نارنجی یاد کرد، آن را «طرحی آزمایششده برای بیثباتسازی جامعه» خواند و مخالفان روسی خود را به «انتقال این روش به خاک روسیه» متهم کرد.[۳۵]
پوتین اشتباه میکرد. هیچ «طرحی» وجود نداشت که «انتقال» بیابد. نارضایتی عمومی در روسیه مانند ناخرسندی همگانی در چین، به سادگی، جایی برای ابراز خود نمییافت، مگر از راه اعتراض خیابانی. مخالفان پوتین هیچ ابزار قانونیای برای برکناری او از قدرت نداشتند. منتقدان رژیم دربارهی دموکراسی و حقوق بشر در روسیه میگویند، چون این کار برخاسته از تجربهی آنها از بیعدالتی است. این وضع تنها در روسیه به چشم نمیخورد. اعتراضهایی که به گذار دموکراتیک در فیلیپین، تایوان، آفریقای جنوبی، کرهی جنوبی، میانمار و مکزیک انجامید، نمونههای دیگر این تجربهاند؛ همچنین، «انقلابهای مردمی» که در سال ۱۹۸۹ سراسر اروپای مرکزی و شرقی را فرا گرفت. بهار عربی در سال ۲۰۱۱ و اعتراضهای هنگ کنگ در سالهای ۲۰۱۹ و ۲۰۲۰، همگی با خیزش کسانی آغاز شد که بیعدالتی نهادهای حکومتی را تجربه کرده بودند.
اصل مشکل اینجا است: رهبران محور خودکامگی با مسئولیت محدود میدانند که گفتمان شفافیت، پاسخگویی، عدالت و دموکراسی همیشه برای برخی از شهروندان خود آنها نیز جذاب خواهد بود. اما آنها برای ماندن در قدرت مجبورند، این فکرآوردها را هر کجا که مییابند، تضعیف کنند.
در روز ۲۴ فوریه سال ۲۰۲۲، روسیه جنگی تمامعیار را علیه اوکراین آغاز کرد؛ نخستین نبرد تهاجمی و تمامعیار در جدال میان محور خودکامگی با مسئولیت محدود و آنچه میتوان دورادور، جهان دموکراتیک خواند. روسیه نقش ویژهای در محور کشورهای خودکامه بازی میکند؛ هم در جایگاه پدیدآورندهی پیوند نوین دزدسالاری و دیکتاتوری، هم در جایگاه کشوری که هماکنون، سرسختانه در پی تغییر نظام موجود جهانی است. تهاجم به اوکراین با چنین ذهنیتی برنامهریزی شده بود. پوتین امیدوار بود، نه تنها بتواند قلمرو بیشتری به دست بیاورد، بلکه به جهان نشان بدهد که قانونهای قدیمی رفتار بینالمللی دیگر برقرار نیستند.
درست از همان روزهای نخست جنگ با اوکراین، پوتین و نخبگان امنیتی روسیه بیاعتناییشان به گفتمان حقوق بشر، بیتوجهیشان به قانونهای جنگ و خوار شمردن حقوق بینالملل و پیمانهایی را آشکارا نشان دادند که خود آنها را امضا کرده بودند. آنها کارکنان عرصهی عمومی و رهبران مدنی روسیه را نیز دستگیر کردند: شهرداران، ماموران پلیس، کارکنان بخش خدمات عمومی، مدیران مدرسهها، روزنامهنگاران، هنرمندان و موزهداران جزو آنها بودند.
نیروهای روسیه در بیشتر شهرهایی که در جنوب و شرق اوکراین به اشغال درآوردند، شکنجهگاههایی برای غیرنظامیان ساختند.[۳۶] آنها هزاران کودک را ربودند، بعضی را از خانوادههایشان جدا کردند، بعضی دیگر را از یتیمخانهها بردند، به آنها هویت تازهی «روسی» دادند و مانع بازگشتشان به خانهی خود، اوکراین، شدند.[۳۷] نیروهای روسی خودسرانه کارکنان فوریتهای امدادی را هدف میگرفتند.[۳۸] پوتین با نادیده گرفتن اصول تمامیت ارضی که روسیه آنها را در منشور ملل متحد و توافقنامهی هلسینکی پذیرفته بود، در تابستان سال ۲۰۲۲ اعلام کرد سرزمینهایی را که ارتشش هنوز حتی اختیارشان را هم در دست ندارد، ضمیمهی خاک خود خواهد کرد. نیروهای اشغالگر روسیه غلات اوکراین را دزدیدند، صادر کردند، کارخانهها و معدنهای اوکراین را «ملی کردند»، آنها را به بازرگانان روسی نزدیک به پوتین سپردند و قوانین بینالمللی مالکیت را نیز به مسخره گرفتند.[۳۹]
چنین کارهایی زیانها یا پیامدهای جانبی و تصادفی جنگ نبودند. آنها بخشی از برنامهای آگاهانه برای تضعیف شبکهی فکرآوردها، قانونها و پیمانهایی بودند که از سال ۱۹۴۵، در پی پایان جنگ جهانی دوم، در حقوق بینالملل پدید آمده بودند. رفتارهای روسیه برای نابودی نظم اروپاییِ پدیدآمده پس از سال ۱۹۸۹، و مهمتر از همه، آسیب رساندن به نفوذ و اعتبار ایالات متحده و متحدان دموکراتیک آن بود. سرگئی لاوروف، وزیر امور خارجه روسیه، اندکی پس از آغاز جنگ گفت: «مساله اصلا اوکراین نیست، بلکه نظم جهانی است. بحران کنونی لحظهای سرنوشتساز و دورانساز در تاریخ نوین جهان است. این بحران، نمایانگر نبرد بر سر چگونگی نظم جهانی در آینده است.»[۴۰]
پوتین، هم به این علت که بسیار کم دربارهی اوکراین نوین میدانست و بر این باور بود که آن کشور از خود دفاع نمیکند و هم به این علت که گمان میبرد کشورهای دموکراتیک تسلیم خواستههای او میشوند، تصور میکرد از پیامد جنایتهای ارتش روسیه در اوکراین رها و برقآسا در جنگ پیروز میشود. او میپنداشت که اختلافهای عمیق سیاسی در ایالات متحده و اروپا که خود او به برخی از آنها فعالانه دامن زده بود، مانع پشتیبانی رهبران کشورهای دموکراتیک از اوکراین خواهد شد. پوتین بر این باور بود که جامعهی تجاری اروپا که از زمانی طولانی در پی جذب فعالان آن بود، خواستار از سرگیری تجارت با روسیه خواهد شد.
به دنبال تهاجم روسیه به اوکراین در سال ۲۰۲۲، تصمیمگیریهای سیاستمداران در واشینگتن، لندن، پاریس، بروکسل، برلین و ورشو – حتا با چشمپوشی از واکنشها در توکیو، سئول، اوتاوا و کانبرا – نخست، ثابت کرد که پوتین گرفتار اشتباه شده بود. جهان دموکراتیک بیدرنگ تحریمهای شدیدی علیه روسیه وضع کرد، داراییهای دولتی آن را مسدود کرد و بانکهای روسی را از سامانههای پرداخت بینالمللی کنار گذاشت. مجموعهای از بیش از ۵۰ کشور به دولت اوکراین جنگافزار، کمکهای اطلاعاتی و مالی ارائه دادند. سوئد و فنلاند، دو کشوری که دههها در کشمکشهای بینالمللی بیطرفی سیاسی پیش گرفته بودند، تصمیم گرفتند به سازمان ناتو بپیوندند. اُلاف شُلتس[۴۱]، صدراعظم آلمان، اعلام کرد که کشورش به دگرگونی دوران (Zeitenwende) یا «نقطهی عطف» تاریخی رسیده است. او برای نخستین بار، پس از پایان جنگ جهانی دوم در سال ۱۹۴۵ در آن کشور، با فرستادن جنگافزارهای آلمانی برای کاربرد در جنگی اروپایی موافقت کرد. جو بایدن[۴۲]، رئیسجمهوری ایالات متحدهی آمریکا، لحظهی جنگ روسیه با اوکراین را در سخنرانی خود در ورشو، پایتخت لهستان، آزمونی برای آمریکا، اروپا و اتحاد فراآتلانتیکی این دو توصیف کرد.
او در سخنرانیاش پرسید: «آیا ما از تمامیت ارضی ملتها دفاع میکنیم؟ آیا از حق انسانها برای زندگیای دور از تجاوز عریان دفاع میکنیم؟ آیا از دموکراسی دفاع میکنیم؟»
بایدن در میان کفزدنهای بلند حاضران از این پرسشها نتیجه گرفت: «ما قدرتمند خواهیم بود. ما متحد خواهیم بود.»[۴۳]
اما همانگونه که پوتین اتحاد جهان دموکراتیک را دست کم گرفته بود، نظامهای دموکراتیک نیز گسترهی هماوردی با روسیه را دست کم گرفته بودند. مانند کنشگران دموکراسی ونزوئلا یا بلاروس، آنها نیز رفتهرفته دریافتند که نه فقط با روسیه در اوکراین، بلکه با شبکهی خودکامگی درافتادهاند.
شی جینپینگ، رئیس جمهوری چین، حمایت خود را از تهاجم غیرقانونی روسیه پیش از آغاز آن نشان داده بود؛ آن هم با صدور بیانیهی مشترکی با رئیسجمهوری روسیه در روز چهارم فوریه ۲۰۲۲، کمتر از سه هفته قبل از نخستین بمباران کییف، پایتخت اوکراین، از سوی نیروهای روسی. با پیشبینی خشم آمریکا و اروپا، رهبران چین و روسیه پیشاپیش تصمیمشان را برای نادیده گرفتن هر گونه انتقاد از اقدامهای مسکو اعلام کردند؛ به ویژه، با هر کاری که به «دخالت در امور داخلی دولتهای مستقل به بهانهی حفاظت از دموکراسی و حقوق بشر» شباهت داشت.[۴۴] اگرچه شی هرگز در سودای رهبر روسیه برای ویرانی اوکراین شریک نبود، اگرچه به نظر میرسید، چینیها به جلوگیری از تنشزایی هستهای گرایش دارند، اما هنگامی که جنگ گستردهتر شد، از انتقاد مستقیم از روسیه سر باز زدند. بهجای انتقاد، آنها از وضعیت تازه بهره بردند و نفت و گاز روسیه را به بهای ارزان خریدند و بیسروصدا فناوری دفاعی به روسیه فروختند.[۴۵]
در این کار، آنها تنها نبودند. با گسترش جنگ، هزاران پهپاد انتحاری مرگبار از ایران به روسیه صادر شد.[۴۶] کرهی شمالی مهمات و موشک برای روسیه فراهم کرد.[۴۷] کشورهای همپیوند با روسیه و دوستانش در آفریقا، از جمله اریتره، زیمبابوه، مالی و جمهوری آفریقای مرکزی در سازمان ملل متحد و جاهای دیگر از روسیه پشتیبانی کردند. از روزهای آغازین جنگ، بلاروس اجازه داد تا نیروهای روسی گسترهی سرزمینی آن کشور، از جمله جادهها، خطوط راهآهن و پایگاههای نظامی را برای جنگ با اوکراین به کار بگیرند.[۴۸] ترکیه، گرجستان، قرقیزستان و قزاقستان، همگی از کشورهای غیرلیبرال با مناسبات دوجانبه با جهان خودکامه، به صنعت دفاعی روسیه کمک کردند تا تحریمها را دور بزند و دستگاههای جانبی و ابزارهای الکترونیک وارد کند.[۴۹] هند نیز از فرصت قیمتهای پایینتر انرژی استفاده کرد و از روسیه نفت خرید.
در بهار سال ۲۰۲۳، مقامهای روسیه بلندپروازتر هم شده بودند. آنها بحث دربارهی ایجاد نوعی ارز دیجیتال اوراسیایی را - احتمالا بر اساس فناوری بلاکچین و رمزارزها - برای جایگزینی دلار و کاهش نفوذ اقتصادی آمریکا در سراسر جهان پیش کشیدند. آنها همچنین برنامهریزی کردند تا روابط خود را با چین برای انجام پژوهشهای مشترک در زمینهی هوش مصنوعی و اینترنت اشیا گسترش دهند. دربارهی هدف نهایی همهی این فعالیتها هرگز تردیدی وجود نداشت. سندی لورفته که این بحثها را توصیف کرده است، آنها را با تکرار سخنان سرگئی لاوروف خلاصه میکند: روسیه باید هدف «ایجاد یک نظم نوین جهانی دیگر» را دنبال کند. [۵۰]
آن هدف در حد گستردهای میان خودکامگان مشترک است. با تکیه بر فناوریها و راهکارهایی که نظامهای خودکامه در آنها از یکدیگر نمونه برمیدارند، با تکیه بر همسودیهای اقتصادی خود و بالاتر از همه، با ارادهی مشترک حفظ قدرت، حکومتهای خودکامه بر این باورند که در راه پیروزیاند. کتاب پیش رو به همین موضوع میپردازد که خاستگاه چنین باوری کجا است، چرا پایدار است، چگونه جهان دموکراتیک، در اصل، به تثبیت آن کمک کرده و اکنون، چگونه میتوانیم بر آن پیروز شویم.
ادامه دارد
—————————————-
[1] گاهی به آنها دیکتاتوریهای شخصمحور نیز میگویند. بنگرید به:
Erica Frantz, Andrea Kendall-Taylor, and Joe Wright, The Origins of Elected Strongmen: How Personalist Parties Destroy Democracy from Within (Oxford: Oxford University Press, 2024).
[2] سازمان غیردولتی فریدام هاوس، خانهی آزادی، مستقر در واشینگتن، ۵۶ کشور جهان را «ناآزاد» مینامد. بنگرید به:
Freedom in the World, 2024, http://www.freedomhouse.org, accessed Feb. 20, 2024.
[3] Belarus: Statement by the High Representative on Behalf of the European Union on the Third Anniversary of the Fraudulent Presidential Elections,” European Neighbourhood Policy and Enlargement Negotiations (DG NEAR), Aug. 8, 2023, neighbourhood-enlargement.ec.europa.eu; OSCE, “OSCE Monitors Condemn Flawed Belarus Vote, Crackdown,” press release, Dec. 20, 2010, http://www.oscepa.org.
[4] Belavia
[5] Ma Li Wenbo and Yekaterina Radionova, “The Great Stone China-Belarus Industrial Park,” Dreams Come True, 2019, http://www.mofcom.gov.cn, accessed Feb. 16, 2024.
[6] Claudia Chiappa, “Lukashenko to Iran: Let’s Be BFFs,” Politico, Oct. 17, 2023.
[7] Belarus TV Staffs Up with Kremlin-Funded Journalists—RBC,” Moscow Times, Sept. 1, 2020.
[8] Nicolás Maduro
[9] “Russia Discusses Debt, Energy Stability with Venezuela,” Reuters, Dec. 14, 2022.
[10] “Venezuela Assembles Tractors with Support from Belarus,” Kawsachun News, March 15, 2022.
[11] “How Venezuela’s Stolen Gold Ended Up in Turkey, Uganda, and Beyond,” InSight Crime, March 21, 2019.
[12] “Venezuela Defends Purchase of Chinese Riot-Control Gear After More Than 70 Deaths in Street Protests,” South China Morning Post, June 19, 2017.
[13] Alessandra Soler and Giovana Fleck, “Is China Exporting Its Surveillance State to Venezuela?,” Global Voices, Sept. 28, 2021, http://www.globalvoices.org.
[14] Versace
[15] Chanel
[16] In mid-2020, only 13 percent of Venezuelans viewed Maduro positively. Also in 2020, just before the election, independent pollsters showed Lukashenko with 29.5 percent of public support.
[17] Cynthia J. Arnson, ed., Venezuela’s Authoritarian Allies: The Ties That Bind? (Washington, D.C.: Woodrow Wilson International Center for Scholars, 2021), 9, http://www.wilsoncenter.org.
[18] Nikita Khrushchev
[19] William Taubman, Khrushchev: The Man and His Era (New York: W. W. Norton, 2004), 553.
[20] سرگئی گورییِف و دانیل تریزمن این شکل ظریفتر خودکامگی را در کتاب «دیکتاتورهای پنهان» شرح دادهاند:
Spin Dictators: The Changing Face of Tyranny in the 21st Century (Princeton, N.J.: Princeton University Press, 2022).
[21] Raz Zimmt, “As President Raisi Visits China: Renewed Debate on Iran’s Policy Regarding Uyghur Muslims,” Lester and Sally Entin Faculty of Humanities, Tel Aviv University, March 2023, http://www.en-humanities.tau.ac.il.
[22] Interview with Srdja Popovic, Aug. 6, 2020.
[23] Sometimes communists fought communists: The People’s Republic of China, for example, fought the People’s Republic of Vietnam.
[24] Lenin, Collected Works, vol. 28 (Moscow: Progress Publishers, 1965), 243.
[25] Vladimir I. Lenin, “Greetings to Italian, French, and German Communists,” Oct. 10, 1919, in Collected Works, 4th ed. (Moscow: Progress Publishers, 1965), 30:52–62, http://www.marxists.org.
[26] Benito Mussolini
[27] Jill Lepore, “The Last Time Democracy Almost Died,” The New Yorker, Jan. 27, 2020.
[28] Adolf Hitler
[29] Mein Kampf: Rainer Zitelmann, Hitler’s National Socialism (Oxford: Management Books, 2000, 2022).
[30] Mao Zedong, “On Correcting Mistaken Ideas in the Party,” Dec. 1929, http://www.marxists.org.
[31] Revolutionary Council of the Union of Burma, “The Burmese Way to Socialism,” April 1962, http://www.scribd.com.
[32] علی خامنهای، دومین رهبر حکومت اسلامی در ایران، با چاپ ترجمهی فارسی تفسیر «فی ظلال القرآن» («در سایهی قرآن»)، از کتابهای سید قطب، مفسر مصری، در گسترش دیدگاههای بنیادگرایانهی او در ایران نقش داشته است. م.
[33] Ladan Boroumand and Roya Boroumand, “Terror, Islam, and Democracy,” Journal of Democracy 13, no. 2 (April 2002).
[34] Chris Buckley, “China Takes Aim at Western Ideas,” New York Times, Aug. 19, 2013.
[35] Interfax-Ukraine, “Putin Calls ‘Color Revolutions’ an Instrument of Destabilization,” Kyiv Post, Dec. 15, 2011.
[36] Anne Applebaum and Nataliya Gumenyuk, “Incompetence and Torture in Occupied Ukraine,” Atlantic, Feb. 14, 2023, http://www.theatlantic.com.
[37] “Russia’s Systematic Program for the Re-education and Adoption of Ukraine’s Children,” Conflict Observatory, Feb. 14, 2023, http://www.hub.conflictobservatory.org.
[38] Rikard Jozwiak, “Ukraine Accuses Russia of Targeting Rescue Workers in Deadly Strike,” RFE/RL, Aug. 8, 2023, http://www.rferl.org.
[39] Maria Domańska, Iwona Wiśniewska, and Piotr Żochowski, “Caught in the Jaws of the ‘Russkiy Mir’: Ukraine’s Occupied Regions a Year After Their Annexation,” Ośrodek Studiów Wschodnich (Warsaw), Oct. 11, 2023, http://www.osw.waw.pl.
[40] Sergei Lavrov, “Lavrov Said That There Is Hope for a Compromise in Negotiations with Ukraine,” Tass, March 16, 2022, http://www.tass.ru.
[41] Olaf Scholz
[42] Joe Biden
[43] Joe Biden, “Remarks by President Biden Ahead of the One-Year Anniversary of Russia’s Brutal and Unprovoked Invasion of Ukraine,” White House, Feb. 21, 2023, http://www.whitehouse.gov.
[44] Joint Statement of the Russian Federation and the People’s Republic of China on the International Relations Entering a New Era and the Global Sustainable Development,” President of Russia, Feb. 4, 2022, http://www.en.kremlin.ru.
[45] Dan De Luce, “China Helps Russia Evade Sanctions, Likely Supplies Moscow with War Tech Used in Ukraine,” NBC News, July 27, 2023, http://www.nbcnews.com.
[46] Armani Syed, “Iranian ‘Kamikaze’ Drones: Why Russia Uses Them in Ukraine,” Time, Oct. 20, 2022, http://www.time.com.
[47] Mike Eckel, “Report: North Korea Shipping Ammunition, Weaponry ‘at Scale’ to Russia,” RFE/RL, Oct. 17, 2023, http://www.rferl.org.
[48] Oleksiy Pavlysh, Ukrainska Pravda, July 18, 2022, as reported in http://www.yahoo.com.
[49] Alexander Kupatadze and Erica Marat, Under the Radar: How Russia Outmanoeuvres Western Sanctions with Help from Its Neighbours, Serious Organised Crime & Anti-Corruption Evidence Research Programme, Aug. 2023.
[50] Catherine Belton, “Russia Oozes Confidence as It Promotes Anti-Western Global Alliances,” Washington Post, Jan. 27, 2024.”