ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Thu, 12.12.2024, 12:02
غاده السمان: ایستاده برجایگاه انکار!

قربان عباسی

در شعر «دربندکردن رنگین کمان» بود که نوشت:
«من در جایگاه انکار ایستاده‌ام و اعلام می‌کنم نه!» من هرگز در برابر زشتی تسلیم نخواهم شد»

نویسنده و شاعر سوری، با کلمات خود جهانی پر از درد و امید، آزادی و اسارت، عشق و تنهایی را خلق کرده است. در شعرها و نوشته‌های او، روح انسانی در میان شکنندگی‌های زندگی در جستجوی معنا و آزادی است. اندیشه‌های غاده السمان نه تنها از دنیای شخصی او، بلکه از عمق دغدغه‌های اجتماعی و فرهنگی برآمده‌اند؛ دغدغه‌هایی که به رنج‌ها و بحران‌های انسان در دنیای مدرن اشاره دارند. در این آثار، همواره تنهایی به عنوان یک تم اصلی مطرح است، اما در دل آن، جستجویی برای آزادی و عشق جاری است. بی‌جهت نبود سال‌ها پیش در «غمنامه‌ای برای یاسمن‌ها» در معرفی خود چنین گفت:

«من خانواده‌ای دارم پدر این خانواده نامش حقیقت است و همسر این مرد شجاعت نام دارد و نام کودک آنها درد است. من دوست ندارم با حقایق دردناک مجادله کنم بلکه بیشتر تمایل دارم زخم‌های خودم و همنوعانم را عریان کنم و لایه لایه یکی را بعد از دیگری زیر نورخورشید در عریانی وحشت و تنهایی درونم بازکنم. دهشتناک است که زخم‌های ما در هر مکان و زمان شبیه هم است هر چند که زبان گریه‌های ما مختلف است»

شاعری که شعرش را به درمانی برای دردها و شفای نان ملت‌اش بدل می‌کند. بیش از همه واقف است برای پیش رفتن که هیچ برای ایستادن هم باید نایی داشت و نوایی و نانی و تن و جانی سالم و باید آن را ازدرد پاکسازی کرد و خود را به یاری نیروی شفابخش شعر پالود.

غاده السمان، همچون بسیاری از نویسندگان و شاعران معاصر، در آثار خود از اسارت‌های فردی و اجتماعی سخن گفته است. او آزادی را نه تنها در عرصه‌های اجتماعی، بلکه در جنبه‌های درونی و شخصی انسان نیز جستجو می‌کند. در یکی از شعرهای معروف خود، او این جستجو را چنین بیان می‌کند:
«من همچون پرنده‌ای در قفس هستم،
دلم می‌خواهد پرواز کنم،
اما به چیزی بیشتر از آزادی نیاز دارم ــ
به جایی که دیگر نیازی به پرواز نباشد.»

در این شعر، غاده السمان تصویری از اسارت درونی را به تصویر می‌کشد. او در جستجوی آزادی نه تنها از بندهای اجتماعی و سیاسی، بلکه از قیدهای درونی و احساسی است که انسان را در خود محصور می‌کند. برای او، آزادی در جایی است که انسان بتواند حقیقت خود را بشناسد و از تمامی محدودیت‌ها و ترس‌های درونی رهایی یابد.

عشق: شعله‌ای در دل تاریکی

عشق، یکی دیگر از مضامین مهم در اندیشه‌های غاده السمان است. برای او، عشق نه تنها یک احساس ساده یا رمانتیک، بلکه نیرویی است که انسان را به زندگی و به حقیقت خود متصل می‌کند. عشق در شعرهای غاده السمان همچون شعله‌ای است که در دل تاریکی می‌درخشد و انسان را از سردی و یأس بیرون می‌آورد. او در شعری می‌نویسد:
«عشق من،
در کنار تو،
تمام جهان فراموش می‌شود،
اما در نبودنت
در پی‌ات می‌گردم
تا تمام دنیا را به گمشده‌ی خود بسپارم.»

در این شعر، غاده السمان از پیوندی صحبت می‌کند که در آن عشق به یک نیروی نجات‌دهنده تبدیل می‌شود. عشقی که انسان را از درد و تنهایی بیرون می‌آورد و به او معنا می‌دهد. او در بسیاری از اشعارش، عشق را نه تنها به عنوان احساسی میان دو انسان، بلکه به عنوان یک نیروی معنوی و الهی می‌بیند که می‌تواند در دل دنیای تاریک و پر از تضادها، نور و امید بیاورد.

در آثار غاده السمان، تنهایی همیشه به عنوان یک موضوع عمیق و پرمعنا مطرح می‌شود. او از تنهایی نه به عنوان یک درد، بلکه به عنوان فرصتی برای خودشناسی و جستجوی معنا در زندگی سخن می‌گوید. غاده به خوبی درک می‌کند که انسان در دنیای مدرن، بیشتر از هر زمانی احساس تنهایی می‌کند، اما این تنهایی می‌تواند در برخی مواقع به پناهگاهی برای درک بهتر خود و دنیا تبدیل شود. او در یکی از شعرهایش می‌نویسد:
«تنهایی، ای تنهایی
تو همواره در کنار منی،
به من آموختی که خودم را پیدا کنم،
در سکوت‌ها و
در میان نگاه‌های خاموش،
در دنیای بی‌رحم
در پی خودم بگردم»

می‌داند که آدمی تنهاست و چون پرومته در تنهایی خویش به صخره سرنوشت میخکوب شده است تا عقاب درد و رنج و تنهایی هرروز در بی‌کسی و تنهایی‌اش قلبش را بخورد تا دوباره بروید برای طعام فردایش پس باید از این عقوبت دردناک گریخت و بر تنهایی فائق آمد اما چگونه؟ بازهم برگردیم به آن اسوه شجاعت و پیام‌آور نور و سارق آتش که وقتی از فرط درد تنهایی در کوهستان فریاد کشید با کمی تاخیر  پژواک صدایش را بازشنید و خطاب به زئوس خدای خدایان که با استبداد و تبختر و تکبر بر تخت و اورنگ کبریایی‌اش تکیه داده بود فریاد زد که نه من دیگر تنها نیستم من پژواک صدای خودم را دارم و فریاد خودم را و مگر شاعر جز این میکند که هر شب در میان تاریکی جهان و در میان زخم‌های جانسوز تقدیر آنگاه که تنهایی چون شکنجه‌ای تاب سوز بر سرش آوار می‌شود در کوهستان روحش فریاد بزند و طنین دوباره‌اش را در گوش جان دریافت کند. این است که تنهایی برای غاده السمان نه به معنای رنجی دردناک، بلکه به عنوان فرصتی برای فهم و رشد درونی است. او اعتقاد داشت که در این سکوت و جدایی است که انسان می‌تواند به صداهای درونی خود گوش دهد و به خودآگاهی دست یابد. و به تعبیر شاعرانه خویشتن« در دنیای بی‌رحم درپی خودش بگردد».

اما او یک زن است. زنی در خاورمیانه متحجر و گرفتار درمیان سدهای سفاهت و جنون و تعصب و تازیانه که باید با مبارزه و پیکار قفل از لبان خاموشش بردارد و بندهای گران از پایش. زنی که عمری است تازیانه تعصب و سم سفاهت بر پیکرش حک شده است و جانش در قفس قبیله بال بال می‌زند که روزنی و روزنه‌ای بجوید که برهد بازنیامد هم که نیامد. یاد حکایت سرتامس ویات بیرق دار غزل انگلستان می‌افتم که درشعری سروده بود:
چون گنجشکی کوچک در گوشه قفس افتاده ام. درقفس بازاست اما یارای پروازم نیست؛عقابی درآسمان به کمین نشسته است. مانده‌ام بال بگشایم و برهم و بر آسمان بمیرم یا بمانم و در این کنج تنهایی و عزلت و بیچارگی خویش بپوسم؟ و این تقدیر تلخناک بسیاری است در این سرزمین قیر و قصه که خاورمیانه‌اش نام داده‌اند.

غاده السمان به عنوان یک زن در دنیای عربی، همواره در آثار خود به مسئله زنانگی و جایگاه زن در جامعه پرداخته است. او در اشعارش، زنان را نه تنها در برابر فشارهای اجتماعی و فرهنگی به تصویر می‌کشد، بلکه به جستجوی هویت خود و آزادی‌های شخصی‌شان نیز توجه دارد. برای غاده، زن باید از اسارت‌های اجتماعی رهایی یابد و بتواند فردیت و آزادی خود را به‌طور کامل تجربه کند. در یکی از شعرهایش می‌نویسد:
«زن، در دل هر بی‌عدالتی،
به دنیا نشان می‌دهد که خود را پیدا خواهد کرد.
نه در دستان دیگران،
بلکه در چشمان خودش.»

می گفت: «زن، نیرویی است که در سایه آرامش خود، دنیا را می‌سازد، و در سکوت خود، انقلاب‌هایی را آغاز می‌کند. زن در قلبِ کشمکش‌های زندگی، همیشه جایی برای عشق می‌یابد. او می‌تواند دنیا را تغییر دهد، حتی اگر به تنهایی و در خاموشی به آن دست یابد.»

این اشعار نشان‌دهنده این است که غاده السمان باور دارد که زنان باید بتوانند در دنیای پیچیده و پر از تضادها، هویت خود را جستجو کنند و از مسیرهای تعیین‌شده توسط جامعه بیرون بیایند. او از زنان به عنوان کسانی که می‌توانند دنیای خود را بسازند و به یک زندگی آزاد و شجاعانه دست یابند، سخن می‌گوید و خود البته یکی از آنان است که با شهامت زنانه خود خود را به سوی آسمان روشن شعر رسانده است تا بال بگشاید و بال زنان بر گلشن اندیشه فرودآید تا اثبات کند این جمله حکیمانه پرسی بیش شلی که «شاعر بلبلی است نشسته درتاریکی و شیرین ترین نغمه‌ها را سر می‌دهد تا برتنهایی خود فائق آید. » البته با این تفاوت که این بلبل خوش الحان گلشن شعر ما را نیز با خود به سوی آسمان روشن می‌کشاند که باری ازبلندا بنگریم.

در بسیاری از اشعار غاده السمان، شکست و رنج به عنوان بخشی از زندگی انسانی مطرح می‌شود. اما برخلاف بسیاری از نویسندگان که به ناامیدی و سرخوردگی در مواجهه با شکست‌ها توجه دارند، غاده بر این باور است که شکست‌ها نه پایان، بلکه آغاز یک شروع دوباره هستند. او به انسان‌ها یادآوری می‌کند که در دل هر شکست، فرصتی برای رشد و بازسازی وجود دارد. در یکی از اشعارش می‌نویسد:
«نشکست، تنها آغازی است برای حرکت دوباره،
همچون شکوفه‌ای که پس از سرمای زمستان،
در بهار دوباره شکوفا می‌شود.»

اینجا، غاده به نوعی به ما یادآوری می‌کند که شکست، اگرچه دردناک است، اما می‌تواند زمینه‌ساز تغییرات مثبت و رشد‌های جدید باشد. او در آثارش به انسان‌ها امید می‌دهد که حتی در دل دشواری‌ها، همیشه راهی برای شروعی دوباره وجود دارد.

باری
غاده السمان شاعری است که در دل درد و رنج، همیشه در جستجوی آزادی، عشق و حقیقت بوده است. او در آثارش، نه تنها به مسائلی چون تنهایی و زنانگی پرداخته، بلکه از رنج‌های انسانی و جستجو برای درک خود و دنیای پیرامون سخن گفته است. برای او، آزادی تنها در دل طبیعت یا بیرون از انسان نیست، بلکه در درون هر فرد و در مواجهه با چالش‌های درونی است. عشق، به عنوان نیرویی الهی و نجات‌بخش، در شعرهای او همیشه یک راه رهایی از دردها و یأس‌هاست. غاده در نهایت به انسان‌ها یادآوری می‌کند که باید در جستجوی خود، به آزادی دست یابند و از اسارت‌های درونی و اجتماعی رها شوند، تا در دل جهان پیچیده و پر از تضادها، بتوانند نور و امید پیدا کنند.

او را با یادآوری دوباره زیباترین و حکیمانه‌ترین جملاتش وداع بگوییم که گفت:
«آزادی در وجود انسان تنها وقتی به حقیقت می‌پیوندد که در دل او چشمه‌ای از عشق و امید جوشیده باشد. آزادی همان‌طور که به تن تعلق دارد، به روح نیز تعلق دارد. آزادی وقتی معنی می‌دهد که ما از خودِ درونی‌مان رها شویم». اما «آزادی کافی نیست که به دیوانگی عشق نیز نیازمندیم تا بتوانیم روح را جلا داده و به پرواز دربیاوریم.»


* قربان عباسی، دکتر در جامعه‌شناسی سیاسی از ‎دانشگاه تهران است.

* اطلاعات بیشتر در باره غاده السمان در ویکی‌پدیا