در این بخش، به جنبهای خاص از رابطه انسان با کار و بیکاری اشاره میشود. بیکاری گونههای فراوان دارد. بیکاری میتواند شامل جوانانی باشد که تحصیلات و یا دورههای آموزشی شغلی خود را به پایان رساندهاند ولی کار پیدا نمیکنند، میتواند کسانی را در برگیرد که شرکت یا کارخانهشان ورشکست شده، یا کسانی که به دلیل خودکارسازی کار خود را از دست دادهاند، میتواند کارگران / کارکنانی را در بر گیرد که موقتی کار میکنند و بخشی از سال بیکار هستند و یا میتواند کشاورزانی را در برگیرد که هنوز به طور سنتی – غیرصنعتی- زمین خود را کشت میکنند ولی بخشهای بزرگی از سال کاری برای انجام دادن ندارند. البته ما در کشورهای ثروتمند با یک بیکاری پنهان نیز روبرو هستیم که اگرچه در کل اقتصاد ملی این کشورها اهمیت چندانی ندارند ولی اشاره بدانها در اینجا میتواند نگاه و بینش ما را نسبت خودمان به عنوان انسان و پدیدۀ بیکاری ژرفتر کند.
بیکاری پنهان در کویت[۱]
جمعیت کنونی کویت ۴.۳ میلیون نفر است که البته فقط ۳۳% آنها کویتی هستند، مابقی مهاجران از هند، مصر، بنگلادش، پاکستان، ایران و بسیاری از کشورهای عربی هستند که البته کویتی به شمار نمیروند و در سامانۀ بیمههای اجتماعی این کشور جایی ندارند. در سال ۲۰۱۷ مهاجران، ۷۵.۵% جمعیت کویت را تشکیل میدادند که بالاترین آمار مهاجران در جهان است. شهروندان کویتی کلاً یک میلیون و چهارسد هزار نفر هستند که در سامانۀ بیمههای اجتماعی به ثبت رسیدهاند. طبق قانون اساسی کویت، هر فرد کویتی باید شغل داشته باشد. با توجه به این که بسیاری از روندهای استخراج و پالایش نفت و یا کارخانههای وابسته به نفت خودکارسازی شدهاند، کارهای اساسی توسط ماشین صورت میگیرد. البته در بخش اداری نیز بسیاری از کارها خودکارسازی شدهاند. شهروندان کویتی به هیچ عنوان حاضر نیستند کارهایی را که مهاجران انجام میدهند انجام دهند. از یک سو، بسیاری از گامهای کاری در صنعت نفت و صنایع وابسته بدان و همچنین در وزارتخانهها و ادارات، خودکارسازی شدهاند و از سوی دیگر همان جمعیت یک و نیم میلیونی کویتی میخواهد کار کند. صنعت نفت و ادارات دولتی طبق قانون، موظف به استخدام کویتیها هستند. این روند یک شرایط کُمدی-تراژیک بوجود آورده است: هزاران کویتی به استخدام این ادارات دولتی در آمدهاند که هر روز سر کار میروند ولی کاری برای انجام دادن ندارند. طبق گزارش ناظران برای هر کاری که توسط یک نفر انجام میشود بیست نفر استخدام شدهاند: تورم کارکنان بیکار! این کارکنان ساعتها فقط با همکارانش گپ میزنند یا با تلفن موبایل، لپتاب یا تبلتِ شخصیشان در رسانههای گوناگون گردش میکنند. هر روز!!
اگرچه این افراد دستمزدهای بسیار خوبی میگیرند و از لحاظ مالی بسیار خوب تأمین هستند ولی اکثریت آنها از مشکلات عمیق روانی در رنجاند. طبق آمار سازمان بهداشت جهانی در سال ۲۰۱۶ کویتیها چاقترین مردم جهان هستند. ۷۳.۴% بزرگسالان کویتی اضافهوزن دارند که ۳۷.۹% از آنها دچار چاقی مفرط هستند. در گذشته هر خانوادۀ کویتی فقط یک خدمتکار خانه – که اکثراً زن هستند- داشت ولی طی بیست سال گذشته به دو خدمتکار افزایش یافته است. در واقع، کویت یک کشور «منحط» (decadent) به معنی کلاسیک است، کشوری شدیداً سنتی، بسته، تبعیضگرا، مصرفکننده و بیهدف[۲].
یک وضعیت دیگر از بیکاری در یک کشور اروپایی ثروتمند: جوانان ایتالیایی میان ۱۵ تا ۳۴ سال که هیچ کاری انجام نمیدهند. ۲۵ تا ۳۰ درسد جوانان ایتالیایی بیکاران داوطلبانه هستند. فنواژۀ جامعهشناختی برای این دسته از جوانان NEET [نیت] است[۳]. اینها نه تحصیل میکنند، نه کار میکنند و نه حاضرند یک دورۀ آموزشی شغلی ببینند. این پدیده، پیامد ارث و وراثت در ایتالیاست که به طور هنگفتی انباشت شده است. ایتالیاییها گرایش عجیبی به خرید خانه داشتند و دارند و بسیاری از خانوادههای طبقۀ متوسط توانستند صاحبخانه شوند. ولی در دوران گذشته هر ایتالیایی دست کم سه فرزند داشت. حالا نرخ فرزندآوری در ایتالیا ۱.۲۴ فرزند برای هر زن است. که البته خانوادههای طبقه متوسط یا فرزندی ندارند یا فقط یک فرزند دارند. بسیاری از این خانوادهها در ایتالیا وارثِ چند خانه هستند و همین باعث شده که بخشی از فرزندان این قشر، کار نکرده خود را بازنشسته اعلام کنند. کافه رفتن و پارتی و دیسکو و علافی شغل آنهاست که طبعاً مصرف الکل و مواد مخدر به گونهای افراطی بدان افزوده میشود.
نمونه سوم: ژاپن. هویت مردم ژاپن، کارشان است. میانگین سن مردم ژاپن نسبتاً بالاست و احتمالاً پیرترین کشور جهان است. تا سال ۲۰۵۰ میانگین سن مردم ژاپن به ۵۳.۶ سال خواهد رسید. سه چهارم مردم ژاپن میخواهند تا سن ۷۰ سالگی کار کنند. زیرا کار در ژاپن نه تنها هویت شخصی است بلکه همۀ مناسباتِ اجتماعی حول محور کار شکل میگیرد. خروج از مدار کار نه تنها به معنی از دست دادن هویت است بلکه به معنی انزوای اجتماعی نیز میباشد. بزرگترین ترس یک ژاپنی، بیکاری است.
اگر ما این سه نمونه از سه کشور کاملاً متفاوت را کنار هم بگذاریم متوجه میشویم که ما انسانها اصولاً با بیکاری مشکل داریم و آسیبپذیر هستیم. چه چیز باعث میشود که «بیکاری» یعنی داشتن زمان، که در جوامع سرمایهداری کنونی «طلا» بشمار میرود، به پدیدهای مسمومکننده تبدیل گردد؟
انسان، زمان را حس میکند و هر چه انسان غیرفعالتر باشد، احساس زمان فعالتر و بیشتر میشود. حرکت زمان در سکون و بیحرکتی از حرکت دم و بازدم هم آرامتر است. «هیچکاری» و «یکنواختی» که دو روی یک سکهاند برای انسان غیرقابل تحمل است. از این رو، باید خلاء میان ثانیهها پر شود. در زمانهای «هیچکاری و یکنواختی»، تلاش میکنیم که به گونهای این فواصل خالی زمانی را پُر کنیم. این که «پر کردن خلاء زمانی» ما را راضی میکند یا نه موضوع دیگریست، ولی باید پُر شوند و اگر بیکار باشیم این فواصل خالی زمانی را با سیگار کشیدن، نوشیدن الکل، استفاده از مواد مخدر، تماشای پیدرپیِ سریالهای تلویزیونی و ... خلاصه با تمام امکاناتی که داریم فواصلِ زمانی خالی را پُر میکنیم.
سه نمونۀ بالا نشان میدهند که با وجود تأمین مالی، ما انسانها در برابر بیکاری شدیداً آسیبپذیر هستیم.
همانگونه که در نوشتارهای پیشین گفته شد ما انسانها طبق کلانالگوهای [پارادایم] جاری در زندگیمان عمل میکنیم. برای نمونه کلانالگویی که ما در سطح جهانی از زن یا مرد داشتهایم. ولی این کلانالگو از زن یا مرد، هم اکنون آرام آرام جای خود را به کلانالگوهای دیگر میدهد و به تدریج نگاه و بینش ما به این دو جنس در حال دگرگونی است. طبق مناسبات اقتصادی کنونی، ما یک کلانالگوی معینی از «کار» داریم. کار برای ما یعنی کارِ درآمدی که توسط اقتصادِ کسبوکار (Business economics) این گونه تعریف شده است: هر کنشِ هدفمند و برنامهریزی شده انسان در شکل جسمانی و فکری که در خدمت تولید کالا یا خدمات در یک کارگاه باشد، کار نامیده میشود. به عبارتی، کار برای ما یعنی «کارِ درآمدی که در یک کارگاه یا شرکت» متحقق میگردد میباشد.
مناسباتِ سرمایهداری و کارآییگرایی کنونی از یک سو ما را در زندگیِ روزمره وابسته به کار درآمدی کرده و از سوی دیگر «نگاه درونی» ما را نسبت به این پدیده شکل داده است. سرمایه، کار را هدفمند میکند و معطوف به تولید یک محصول فیزیکی یا خدماتی است. هر انسانی که در این روند قرار گیرد، صرفِ نظر از این که از کارِ خود راضی یا ناراضی باشد، کارش هدفمند است. از این رو، هر کاری، جدا از این که درآمدی یا غیردرآمدی باشد، باید هدفمند باشد تا بتوان طی گامهای معینی به آن هدف رسید. یعنی تا رسیدن به «هدفِ کاری» خود، باید گامها یا «وظایف» معینی نیز انجام گیرند.
کارِ درآمدی به ما یاد داده که هر کاری باید هدفمند، سازمانیافته و در گامهای گوناگون صورت بگیرد. ولی خدمتِ بزرگِ سامانۀ سرمایهداری، علیرغم نابسامانیهایش، این است که آرام آرام ساختارهای کهنِ سنتی را که فردیت نمیشناسند ویران میکند. زیرا بدون فردیت، یعنی بدون این که یک انسان از قید و بندهای «نظام جمعی سنتی» آزاد گردد، هیچ فردی نمیتواند به تواناییهای نهفته در خودش پی ببرد.[۴] برای نمونه کره جنوبی یک کشور توسعه یافته سرمایه داری است ولی هنوز فردیت به شکلی که ما از اروپا میشناسیم نتوانسته شکوفا شود و علت آن هم سامانه هرمی بسیار خشک و ریشه داری است که بر دستگاه فکری کنفوسیوس بنا شده است. همین کنفوسیوسگرایی در چین نیز به بهترین شکل خود، کارکرد دارد. و در هند سامانه کاستی، در خاور نزدیک و میانه آمیزهای از بقایای مناسبات قبیلهای و اسلام و در آفریقا مناسبات و فرهنگِ قبیلهای.
پیش شرط رسیدن به «خودگردانی»[۵]، فردگرایی است، پیششرطی که هنوز برای بخش بسیار بزرگی از مردم جهان فراهم نشده است. البته باید تأکید کرد که نسل اولی که در جهان دیجیتال زاده و بزرگ شده و به نسل زد (Generation Z) شهرت یافته، در سراسر جهان هر روزه نقدِ فردگرایانه خود را در اشکال گوناگون نشان میدهد. این نسل در چین و کره جنوبی سنتِ کنفوسیوسی را با نقدِ «منش کاری» (work ethic) تثبیتشده نشان میدهد و در ایران و کشورهای دیگر متناسب با شرایط خاص خود.
جهان دیجیتال و خودکارسازی در یکی دو دهۀ آینده اکثرِ کارهای ساده و تکراری را که پیشتر کارگران بیسواد یا کمسواد انجام میدادند از میان خواهد برد. بدون شک، فناوریهای نوین مشاغل نوینی را میآفرینند، ولی برای ورود به این مشاغل، تحصیلات و دورههای آموزشی لازم است. یعنی فناوریهای نوین باعث خواهند که اکثریتِ مردم جهان در آیندۀ نه چندان دور، نه تنها باسواد بلکه کارآزموده باشند. برای نمونه، جهانِ نوپدید دیجیتال در آغاز رشدش اقشار نوینی از «کارگر» بوجود آورده است، مانند «کارگران کلیکی»[۶] و «کوچیهای دیجیتال»[۷] که احتمالاً در آینده به اقشار بزرگ اجتماعی رشد خواهند یافت یعنی ما هم اکنون در آغاز روندِ دگرگونی جهان کار هستیم.
با این وجود، مستقل از اراده و شعور ما، بیکاری پدیدهایست که همیشه ما را همراهی خواهد کرد و میلیونها نفر انسان بدان مبتلا خواهند شد.
نقش دوگانۀ اتحادیههای کارگری
وظیفۀ بنیادینِ اتحادیههای کارگری در اروپا و آمریکای شمالی دنبال کردن منافعِ کارگران بوده است. اگرچه همۀ جریانها و احزاب سیاسی به این اتحادیهها به عنوان یک طعمۀ بزرگ برای رسیدن به قدرت سیاسی مینگریستند و مینگرند، با این وجود تا آنجا که ممکن بود این تشکلات صنفی به وظایف خود عمل میکردند. یکی از محصولات جانبی این اتحادیههای کارگری، تأثیرگذاری بر قوانین مربوط به بیکاران بود. میتوان گفت بدون اتحادیههای کارگری در اروپا – در کنار انباشت ثروت- بوجود آمدن زیرساختهای حقوقی کنونی در کشورهای توسعهیافته برای بیکاران ناممکن میبود. به عبارتی، اتحادیههای کارگری در کشورهای توسعهیافته تنها منافع کارگران را دنبال نمیکردند بلکه به طور نامرئی و غیرمستقیم از منافعِ بیکاران نیز دفاع میکردند. بیکاران به علتِ نداشتن یک مکان معین جمعی مانند کارگاه، پراکنده هستند و درست به همین دلیل توانایی سازماندهی خود را ندارند و تا کنون نتوانستهاند تشکیلات خاصِ خود را داشته باشند، چیزی مانند «اتحادیه یا سندیکای بیکاران». در واقع، بیکاران تنها قشرِ اجتماعی هستند که نه تنها لابی ندارند بلکه به دلیلِ وضعیتِ پراکندگیشان نمیتوانند خود را سازماندهی کنند. از سوی دیگر، نمودار زیر نشان میدهد که ما هر روز شاهد تضعیف اتحادیهها و سندیکاهای کارگری نیز هستیم.
اگر این روند نزولی به همین شکل ادامه یابد میتوان تصور کرد که در دو دهۀ آینده وضعیت اتحادیههای کارگری چه خواهد شد. در سال ۱۹۹۴ اتحادیههای کارگری آلمان تقریباً ۱۰ میلیون عضو داشت و حالا پنج میلیون و ۶۰۰ هزار نفر.
ولی طبق زبانزد معروفِ «خداوند گر زحکمت ببند دری، ز رحمت گشاید درِ دیگری»، طبعاً در اینجا نیز «درِ دیگری» گشوده میشود یا شده است. این «درِ دیگر»، همین اینترنتی است که توانسته باشندگان جوامعِ جهانی را با هم آشنا سازد، تبادلِ اطلاعات میان آنها را جاری سازد و در این راستا، باشندگانِ جهان این امکان را به دست آوردهاند تا بیدرنگ ببینند که مردم در کشورهای دیگر، بویژه کشورهای توسعهیافته، چگونه زندگی میکنند.
در بالا به نسل زِد اشاره کردم. نسلِ زد یا نخستین نسلِ بزرگشده در جهانِ دیجیتال و نسلهای پس از آن، آیندۀ جهان را رقم خواهند زد. از جایگاه کنونی نمیتوان پیشبینی کرد که آینده چه اشکالی به خود خواهد گرفت، ولی یک چیز قطعی است: تلفیقِ جهان آنالوگ با جهان دیجیتال که دیگر نمیتوان آن دو را از هم جدا کرد، به عبارتی یک ترکیب ارگانیک. جهانی که تصورش هم اکنون برای ما ناممکن است. و درست در همین جهان تلفیقی، که با شرایط کنونی فرق خواهد کرد، مفاهیم و کلانالگوهای کنونی دستخوشِ دگرگونیهای بزرگ خواهند شد. بنابراین، متناسب با شرایط نوین، بیتردید نگاه و تعریفِ ما انسانها از «کار» تغییر خواهد کرد و به پیرو آن تعریفمان از «بیکاری».
در اینجا لازم به تأکید است که سرمایهداری کلاسیک سه سده نیاز داشت تا در اروپا و آمریکای شمالی نهادهای سنتی و دینی را تا حدودی به حاشیه براند و شرایط را برای فردگرایی فراهم سازد. ولی با توجه به دیجیتالی شدن جهان، سرعت روندِ فردگرایی در جهان، چندین برابر شده است، شاید بتوان گفت داریم هر ده سالِ کلاسیک را یک ساله میپیماییم.
شاید بتوان این گونه جمعبندی کرد که در حال حاضر ما انسانها هنوز به آن سطح از خردورزی فردگرایانه نرسیدهایم که بتوانیم در مقام یک انسان خودگران، زمان خود را به درستی مدیریت کنیم و بتوانیم خلاقیتهای نهفته در خود را – که هر انسانی از این توانایی برخوردار است- کشف و عملی سازیم. برای رسیدن به این مرحله از آگاهی و شناخت، هنوز به زمان نسبتاً درازی نیاز داریم.
ادامه دارد
بخشهای پیشین:
* از میمون تا هوش مصنوعی (بخش یک)
* از میمون تا هوش مصنوعی (بخش دو)
* از میمون تا هوش مصنوعی (بخش سه)
* از میمون تا هوش مصنوعی (بخش چهار)
* از میمون تا هوش مصنوعی (بخش پنج)
* از میمون تا هوش مصنوعی (بخش شش)
* از میمون تا هوش مصنوعی (بخش هفت)
* از میمون تا هوش مصنوعی (بخش هشت)
* از میمون تا هوش مصنوعی (بخش نُه)
——————————-
[۱] این بخش از یک گزارش پژوهشی به نام After Work – Die Zukunft der Arbeit است که توسط GEO tv پخش گردید برگرفته شده است. به علاقهمندان پیشنهاد میشود که در صورت دسترسی به این تلویزیون میتوانید آن را در مدیاتک آن تماشا کنید.
[۲] برخلاف کشورهایی مانند امارات متحد عربی و عربستان سعودی که برنامههای استراتژیک آنها در حوزه اقتصادی نسبتاً دقیق طراحی شده است و در این راه گامهای بلندی برداشتهاند.
[۴] تا سال ۱۹۷۰ میلادی زنان در آلمان هنوز بدون اجازه شوهر نمیتوانستند کار کنند یا حساب بانکی داشته باشند؛ تا همین سال در ایتالیا چیزی به نام طلاق وجود نداشت. در سال ۲۰۰۰ که لوچیانا پاواروتی از همسر نخستاش جدا شد و میخواست دوباره ازدواج کند نه تنها خشم مردم کاتولیک ایتالیا برانگیخته شد بلکه واتیکان به پاواروتی اجازه نداد که در کلیسا ازدواج کند. در پس این دادهها، جهانِ بستهای نهفته است که با هزاران بند، فرد را مقید میکند. لازم به یادآوری است که از سال ۲۰۰۹ تا ۲۰۱۸ آمار طلاقها در ایتالیا ۷۰% رشد داشته است.
[۶] کارگران کلیکی (Clickworker) قشر کارگر نوپدیدی هستند که بر اساس اصل جمع سپاری (Crowdsourcing) بر روی وظایف و پروژه های شرکتهای متوسط و بزرگ کار میکنند بدون اینکه به طور دائم توسط آنها استخدام شوند. این مشاغل اساساً ناپایدار و موقت هستند.
[۷] کوچی دیجیتال (digital nomad) به آن کسان یا صاحبان شغل آزاد گفته میشود که فقط از فناوریهای دیجیتال استفاده میکنند تا کارهای درآمدی خود را انجام دهند ولی در یک جا ساکن نیستند و اساساً از این شهر / کشور به آن شهر / کشور کوچ میکنند. ابزار کار آن معمولاً یک لپتاب و داشتن ارتباط اینترنتی است. این نوع شغل، در ماهیت خود درآمدی-لذتی است.