ترا چنانکه تویی هر نظر کجا بیند
بقدر دانش خود هر کسی کند ادراک
حافظ
وقتی قتل، تجاوز و پرده دری، تبعیض و تحمیل و تحقیر و شکنجههای سخت و طاقت فرسا بر همگنان ما وارد میشود. وقتی حق به راحتی پایمال میشود و آزادی و برابری و عدالت اجتماعی و آرمانهای زیبا و روشنی بخش تحققشان ناممکن به نظر میرسد. وقتی به خاطر فقر و تنگدستی و عدم وجود بهداشت و درمان عزیزترین عزیزان مان پرپر میشوند و روی در نقاب خاک میکشند. وقتی فقیران و تنگدستان در اقصی نقاط کشور محروم از آموزش و آموزشگاه و بهداشت و درمانگاه و درمانند و به سبب فقر مفرط از ادامه تحصیل باز میمانند. تا در مبارزه برای بقاء و حداقلهای معیشت و زندگی، کمک حال خانواده باشند و با ترک تحصیل از روی ناچاری به تمام آرمانها و آرزوها و آمال و اهداف خود با چشمهای گریان و دستهای لرزان پشت میکنند. وقتی نخبگان و نابغهها به حساب و شمار در نمیآیند و مجبور به ترک میهن خود میشوند و پخمگان بی ارزش در صدر قرار میگیرند. وقتی دروغگویان و شیادان و لاف زنان و کینه ورزان و متظاهران و پیشانی ساختگان در صدر قرار میگیرند و مردم روز به روز فقیرتر و گرسنهتر و نحیفتر و رنجورتر و دردمندتر میشوند. مردم از خود میپرسند پس خدا کجاست؟ چرا این همه جور و جنایت و فقر و بیماری و درد رنج و ستم ستمگران و جور حکام بی لیاقت و بیداد بیدادگران را میبیند اما واکنشی از خود نشان نمیدهد، آیا خدا خفته است؟
روزگاری میگفتند پیشبینی آب و هوا مداخله در کار خداست، تنها خداست که از غیب آگاهی دارد و هم به دست پر عظمت اوست که جریانهای آب و هوا و باد و ابر و رطوبت را از جایی به جای دیگر یا از نقطهای از زمین به نقطهای دیگر زمین منتقل میکند و یا میفرستد. لذا این عمل، یعنی پیشبینی آب و هوا صرفا کار خداست و انجام پیش بینی،عملی کفرآمیز و مستحق مجازات است. بشر حق مداخله در کار خدا و حق پیشبینی و غیب گویی را ندارد.
بهراستی، پیشبینی آب و هوا عملی کفرآمیز محسوب میشد و کاری غیر الهی به حساب میآمد؟ زمان ثابت کرد، که این ظن و گمان و ایده خطا آمیز محض نآگاه نگهداشتن مردم برای سیطره بر آنان است. اما علم کار خودش را کرد و تلاشهای دانشمندان و عزم و ممارست اصحاب علم باعث گردید تا انسا نها و جوامع دریابند که به مدد علم هواشناسی و تکنولوژی و فن آوریهای پیشرفته و مدرن، میتوانند به پیشبینی هوا در طی روزها و هفتهها و ماههای سال بپردازند. از خشک سالیهای دورهای و یا از بارشهای سیل آسا و یا بارش سنگین برف و تگرگ و طوفان و باران سبک ولی چند روزه پرده بردارند. این پیشبینیها باعث گردید تا حد ممکن از اتفاقات ناگوار در آینده کاسته شود و مرگ و میر و صدمات ناشی از این پدیدههای طبیعی بسیار کمتر گردد و رنجوری و آوارگی و صدمات و خسارات ناشی از حوادث طبیعی به کمترین حد ممکن برسد. و همچنین دریافتند که علاوه بر کاهش مخاطرات و آسیب بلایای طبیعی، میتوانند از جریانات نیرومند آب و هوایی و تابش خورشید و نزولات جوی و سایر پدیدههای طبیعی استفاده لازم و حداکثری، ببرند تا هرچه بیشتر سطح رفاه و بهروزی و آسایش زند گی انسانها را بهبود و تعالی بخشند.
این موضوع نشان داد که اتفاقا عدم استفاده از امکانات و استعدادها و ظرفیتهای وجودی انسانی، مثل عدم پیشبینی آب و هوا بود که توهین به خدا تلقی شده و میشود. کفر گوش سپردن به سخنان کسانی است که ما را به ماندن و سکون و سکوت و تسلیم و دعا و روضه و تقدیر و جل بستن و گریه و عزاداری و هیات و مراسم سوگواری و دعای نزول باران و نذر و نیاز و قربانی کردن گوسفند بخت برگشته واش نذری و.. دعوت میکنند و همیشه و با همه وجود جلوی پیشرفت علم و دانش را به هر طریق ممکن میگیرند. به چه علت؟ زیرا، پیشرفت علم و دانش، بازار سودآور منبر نشینی و روضه خوانی و جلسات پول و سرمایه ساز مرگ اندیشی و ماتم پرستی آنان را کساد میکند و جاه و جلال و موقعیت و مواهب و مناصب و مصادر که صلاحیت و دانش و معرفت میخواهد را از آنان سلب میکند. اما با رشد و تکامل و فربهی دانش و علم، به تدریج آگاه شدیم که پیشبینی هوا و نجوم مثل سایر پدیدهها، جزیی از خاصیت و ماهیت علم و دانش است و علاوه بر آن رسالت علم در ارائه راهکار و علاج دردها است. مثل حلول سال نو در فلان روز و ساعت و دقیقه و ثانیه. یا مرگ ستارگان و سیارگان و زایش منظومهای جدید و کسوف و خسوف و بارش شهاب سنگ و بسیاری دیگر. و کفر یعنی پوشاندن علم با لباس دین و تقوا و روضه و مرگ اندیشی و تعصب و جزم اندیشی و منفعت طلبی و تن آسایی مشتی مدعی.
باری دین فقهی و قرائت مسلط، همواره سالب راه بوده و جلوی پیشرفت همه جانبه علم و اقتصاد و فرهنگ و جامعه را گرفته است. و به همین علت همواره روشنفکران و نو اندیشان و آزادگان و عدالت خواهان و حقیقت طلبان را به تهمت تکفیر و تفسیق و الحاد و بدعت و ویران کردن و مسموم ساختن دین عوام الناس محکوم نموده و بسیاری را به مسلخ زجر و درد و مرگ کشانده است. جامعه را منفعل و ذره گون و تودهای و منفرد و از هم گسیخته و متلاشی خواسته است. امید و آینده و شادی و دوستی و محبت را از آن سلب نموده است و اراده و خودانگیختگی بقول هانا آرنت را از آنان دریغ داشته و انسانیت و انسانی زندگی کردن را از آنان گرفته است، تا آنان در سایه ایدئولوژی دینی و استبداد فقهی بسان حیوانات احساس هویت و امنیت و آرامش کاذب داشته باشند اما در قفس یا در زندان. تا هم جلوی زندگی مستقل و نقاد و وقاد و پرسشگر و جستجوگر انسانی را از آنان بگیرند و هم از ادامه حکومت خود بر چنین مردمی مطمئن شوند و هم با نگهداشتن انسانها در حد غریزه، آنان را به حیواناتی در جستجوی سیر کردن شکم و دست آموز و سربازانی مطیع و منقاد مبدل سازند.
حکومت استبدادی حکومت دو بندگی است. هم بندگی خدا البته در ظاهر آن و هم بندگی شیطان به نحو تمام و کمال. هر حکومت و ایده و عقیدهای که زایشگاه و رویشگاه دروغ، تزویر، ریا و تظاهر باشد و از انسانها بخواهد که مستقل نیندیشند و آزاد و مستقل زندگی نکنند و پیرو ولایت و ذوب در او باشند، اراده آزاد و مستقل نداشته باشند، تقیه کنند، بجای تخصص تعهد داشته باشند و آن هم تعهد به کانون قدرت. پیرو ایده حکومت باشند. از خود فکر و اندیشه متفاوت و مستقل و متکثر و آزاد نداشته باشند. بر اساس ایدیولوژی نظام بنوشند و بپوشند و بر اساس سبک تعریف شده حکومت زندگی کنند. جامعه یکدست و یکنواخت داشته باشند.
قرآن خود را کتاب هدایت و رحمت و شفا برای اهل ایمان معرفی میکند، هدایت و رحمت و شفا، هیچگاه جهان و جامعه را با سلطهگری و سلطه پذیری، ظلم و تبعیض و جهل و خشونت و جنگ افروزی همراه نمیسازد؟ هدایت یعنی به کارگیری عقل نقاد و فعال و رحمت نتیجه عقل فعال و نقاد و معاد اندیش است و برابری و آزادی و مساوات و محبت و مدارا و رحم و مروت نتیجه این نوع تفکر و اندیشیدن است؟ با این وضع، چگونه این حکومت میتواند حکومتی سالم و صادق و انسانی و بر محور زیست موحدانه باشد؟ قطعا این حکومت حکومتی بیمار و مرگ آلود و غیر انسانی است. زیرا انسان را از انسانیت تهی میکند و ارزشهای خود را در او میدمد. این حکومت، حکومتی از خود بیگانه ساز است و از انسانها میخواهد ظرف وجودی خود را خالی کنند تا ایده و مرام خود را در ظرف وجودی آنان بریزد.
و دیگر اینکه حکومت استبدادی به جای بندگی خدا از انسانها میخواهد که او را بپرستند بنابر این چنین نظامی شرک آفرین و شرک فزاینده است و آفتی است برای جامعه و جهان، تا آن هنگام که باقی باشد. فرعون نیز قومش را خوار و ذلیل و زبون میداشت تا همه مطیع فرمان وی شدند.....(۵۴ الزخرف) اساسا خصلت هر نظام فرعونی این است که مردمش را خوار و خفیف و ذلیل و فقیر و منفعل و پریشان نگهدارد تا از او تمکین کنند. اما خداوند از زبان اندیشمندان و دلسوزان و روشنفکران میگوید وقتی اندیشه نیک و متعالی و تابناکی ظهور کرد مردم، علیرغم همه سختیها باید به آن توجه کنند و به آن اقبال نشان دهند، تا از وضعیتی که در آن گرفتارند رهایی یابند. در غیر این صورت و با چشم بستن بر روشنایی همچنان گرفتار درد و رنج و تاریکی خواهند بود.
در ایام گذشته به دلیل فقدان آگاهی، مردم برای وقوع زلزله و رعدوبرق و کسوف و خسوف نماز آیات و نماز وحشت میخواندند. برق که وصل میشد صلوات میفرستادند. گویی برق را نه ادیسون بلکه حضرت محمد اختراع کرده است. اما امروزه به مدد علم نجوم و زمین شناسی و سایر علوم دریافته ایم که زلزله جزیی از فرایند حیات زمین است و این گردش سیارات به دور خورشید و منظومه شمسی و قرار گرفتن خورشید و ماه و زمین در یک مدار است که موجب خورشید گرفتگی و ماه گرفتگی میشود. پس ما از وحشت و اضطراب آنچه نمیدانستیم به آرامش و اشتیاق علم رسیدیم که باعث گردید تا بسیاری از دانشمندان و مشتاقان دیدن کسوف و خسوف از قسمتی از زمین به قسمتی دیگر زمین مسافرت کنند تا شاهد این رخداد شگفت انگیز باشند.
از سویی دیگر فهمیدیم که اگر زمین انرژی متراکم خود را بوسیله زلزله خارج نکند با چه وضعیت هولناک و فاجعه باری مواجه خواهیم شد. بنابراین برای فائق آمدن بر تاثیرات مخرب و ویرانگر زلزلههای شدید دانشمندان توصیه نمودند تا شهرها و ساختمانهای خود را روی گسلها بنا نکنیم و دیگر اینکه شهرها و لوازم و تاسیسات ساختمانی را در مقابل زلزله چنان مقاوم بسازیم، تا حد ممکن، به مهار این قدرت طبیعی بپردازیم. در اینجا نیز بشر دریافت که به جای نماز وحشت و آیات باید سطح نمازِ علم و آگاهی و دانش خود را بالاتر ببرد تا بدین وسیله عظمت قدرت خداوند، را در مغز و اندیشه و توان و خواستن و عزم و اراده و تلاش و کوشش خودش ببیند.
در همه این رویدادها که خدا بواسطهی دعا و نماز و روزه و حج و اوراد و اذکار و روضه...صدایش میکردیم، که خدایا کجایی؟ و چرا ما را در نمییابی؟ دانشمندان و انسان شناسان و فلاسفه و جامعه شناسان و منجمین و زمین شناسان و شیمیدانان و فیزیکدانان داشتند از طریق علم و دانش و آگاهی و آزادی و عشق و عزم و حرکت و اشتیاق و جستجوگری و گشودگی به مسیرهای ناشناخته و از طریق اختراع و اکتشاف هر پدیدهای نو، خدا را نشان میدادند.
دانشمندان و اندیشمندان و روشنفکران و آزاد اندیشان رها از هر دگم و تعصب و خرافهای راه کنشگری و مبارزه را برای فردا و فرداهای بهتر انتخاب کردند. پیشقراولان بشری ننشستند تا بگویند خدا کجاست یا ما را فراموش کرده؟ یا باید از اصحاب دین پرسید چه باید بکنیم؟ و فقه و کلام و الهیات چه راهی را به ما نشان میدهد؟ خیر، آنها خدا را باعلم، با کشف و با اختراع با مسافرت به اعماق جنگلهای آمازون و زندگی کردن در آن، از طریق پژوهش و زیستن در جنگلهای سحرآمیز و مخوف و درنوردیدن سخت و ستوار بلندترین کوهها و همچنین زندگی در قطب شمال و جنوب به مدت ماهها و سالها با مشقت بسیار و زندگی در دل غارهای تنگ و تاریک و زیستن با حیوانات بزرگ و عظیم الجثه و کوچک و کوچکترین حشرات و سفر در دل عمیقترین اقیانوسها و دریاها برای یافتن راز و رمز زندگی و چگونگی فعالیت دریاها و اقیانوسها و ساکنان درون آن و فرستادن کاوشگر به فضا و زندگی در مخازنی کوچک، برای شناخت راز هستی و شناخت هر چه بیشتر حیات و شکل گرفتن سیاه چالهها و سیارگان و ستارگان و منظومه شمسی و منظومههای دیگر، این موطن اصلی ما، با کمک علم نجوم و علوم دیگر توان و عزم و دانش و تکنولوژی و فن آوری، و مصنوعات هنر انسان، ظرفیت انسان و هستی را به تصویر کشیدند و خبرهای اعجاب انگیز از آسمان و زمین و دریاها و اقیانوسها و یخچالها و راز بقا، برای ارتقاء فهم و دانش ما مخابره کردند.
آنها مبارزه و کنشگری را برگزیدند. آنها راه آزادی، برابری، همبستگی، مهر و محبت و روشنی افروزی و کاهش درد و رنج بشر و احترام به حقوق محیط زیست و حقوق حیوانات و تقلیل خطا و کاهش دردو رنج را انتخاب کردند. راهی که خدا، آن را در وجود انسان تعبیه نمود تا با مبارزه و کنشگری و عزم و اراده و حرکت و تلاش و تحول و اشتیاق و ممارست، با کل هستی به وحدت و خودآگاهی برسیم.
اما، ما در منطقه گسل، شهر بنا نهادیم و ساختمان از پی ساختمان ساختیم و نهایتا مقاومتش را تا پنج ریشتر در نظر و عمل آوردیم، آن گاه برای اینکه زلزله نیاید یا بالای پنج ریشتر نیاید به نماز شب و نماز آیات و وحشت و روزه و روضه، صدقه پرداختیم. و به ذکر و اوراد و اذکار و روزه مشغول شدیم. هزار صلوات هدیه فلان امام میکنیم، دخیل میبندیم و پیوسته خدا خدا میگوییم. برای چه؟ که زلزله نیاید تا غافلگیر شویم، طوفان نشود، مبادا زیر آوار بمانیم؟ خدایا ختم قرآن را به امام زمان تقدیم کردم تا شهر در امن و امان باشد. آیا این نحوه دعا و نماز و صدقه و روزه جز تمسخر و لعن و نفرین بر خود هیچ اثری دیگری تا بحال برای ما داشته و دارد؟ اگر این گونه بود، و مشکل و گره بدست دعا و نماز و روزه و روضه و هیات حل میشد. پس، علم و دانش هیچکاره بود و نمیتوانست زین سان آفاق و انفس را درنوردد و انسان به چنین جایگاهی دست پیدا کند.
زندگی همواره عرصه و صحنه کنشگری و مبارزه و علم اندوزی و رشد و تکامل و ترقی و آگاهی فزاینده و روشنی افروزی ماست. چه علیه سیادت و ولایت و برتری طلبی بیهوده ارباب کلیسا باشد. چه علیه سیادت و ولایت حکام خود نماینده پندار خدا و برتری طلبی ارباب و حکام حوزه و مسجد باشد. و چه علیه استبداد و توتالیتاریسم و خودکامگی و استبداد، چه دینی و غیر آن و یا علیه آداب و رسوم و عادات جزم گرایانه و متعصبانه و کهنه گرایانه آنها باشد. زندگی همواره عرصه تامل و مبارزه و کنشگری و عزم و اراده جهت و ارتقاء و تکامل فهم انسانها و جوامع بوده است از جزم اندیشی و کهنه پرستی به پویایی و نوجویی، از سکون و ایستایی به آگاهی و دانش و حرکت و روندگی و سرزندگی و سیالیت.
اختراع برق، تلفن، هواپیما، راه آهن، کامپیوتر، اینترنت، کشف و شناخت انواع بیماریها چون دیفتری، وبا، طاعون، سل، فلج اطفال، سیاه سرفه و...در فرایندی طولانی با تکیه بر علم و دانش و جهد و تلاش خستگی ناپذیر دانشمندان و اطباء به درمان دردها انجامیده است، نه با سلام و دعا و صلوات و بالا و پایین رفتن و روزه و روضه و استعلام از فقهاء و ادعای خود برتر پنداری و طب سنتی و... اینکه امروز براحتی با هواپیماها و هلیکوپترهای مدرن و بواسطه راه آهن و لوکوموتیو و ماشینهای بسیار مدرن از نقطهای به نقطهای دیگر از عالم سفر میکنیم.
این که دیگر ترسی نداریم تا هواپیما سقوط کند، یا اینکه دعا نمیکنیم تا در دریاها و اقیانوسها پرت شویم. این که بوسیله زیردریاییها به اعماق آب سفر میکنیم، این از قدرت و استعداد و شناخت و عظمت روح و اندیشه انسان مایه دارد که به جانشینی خدا یا در وحدت با او توانسته راه را هموار و آرامش را برقرار و زیباییها را هر چه بیشتر عیان کند. یا این که دیگر نمیگوییم خدایا ما را از بیماری سل یا وبا یا طاعون یا دیفتری یا سیاه سرفه و فلج اطفال و نابینایی در زمان پیری به علت بیماری آب مروارید نجات بده. یا این که دیکتاتورها دیگر نمیتوانند در بسیاری از ممالک جهان پیشرفته به نام ولایت و کلیسا و وراثت و نمایندگی از طرف آسمان یا امام زمان و یا تاریخ و نژاد برتر و یا از بین بردن یهودیان یا استکبار جهانی یا امپریالیزم و رانت و حق ویژه... مردم را به زنجیر و بندگی و بردگی بگیرند و کشور را ارث پدریشان قلمداد کنند و قلمرو تاخت و تاز خود قرار دهند و جهان را صحنه تشفی و ارضاء تخیلات و توهمات خود تبدیل کنند.
و اینکه در بسیاری از ممالک پیشرفته، زندانهای انفرادی ممنوع شده است، فعالین سیاسی از بالا آویزان نمیشوند، آمپول هوا به آنها زده نمیشود، شکنجههای سخت و طولانی و بازجوییهای مکرر برای گرفتن اقرار دیگر اتفاق نمیافتد. به آنها تجاوز نمیشود ناخن شان کشیده نمیشود، شلاق نمیخورند و اعدام نمیشوند و قصاص صورت نمیگیرد با سیگار سوزانده نمیشوند و... معلول مبارزات و کنشگری است که بدواً با تامل و تفکر عمیق و طولانی انسانی و اخلاقی دانشمندان و روشنفکران و اندیشمندانِ بزرگ زمانه آغاز شد و سپس این تامل و وجدان شخصی از طریق گفتگو و تعامل و تعاطی افکار و آراء و بوسیلهی شبکه ایی از رسانههای آزاد و برابر و نهادهای صنفی و مدنی و البته بعد از بحث و نظر فراوان به گفتمان مسلط و وجدان عمومی تبدیل شد. تا مردم آزاد و آگاه و برابر زندگی کنند.
نه با ذکر و اوراد و دعا و پیشانی ساختن و سانسور اینترنت و جلوگیری از گردش آزاد و برابر اطلاعات و رد صلاحیت نخبگان و آزاد اندیشان و سرکوب حق متفاوت زیستن و رد کثرت طلبی و پلورالیسم و انکار حق تعیین پوشش و سلب سبک زندگی و نفی حق تعیین سرنوشت بوسیلهی صغیر پنداری و صغیر نگهداری، همچنان بر تیره روزی آنان حکومت و زندگی کنند. باری، اگر ما نیز بخواهیم استعدادها و ظرفیتها و امکانات خود را چنان مردم مترقی که با مبارزات و زحمات و کنشگری شان تعین و تجلی بخشیدند و آزادی و برابری و همبستگی و تساهل و رواداری را برای خود به ارمغان آوردند. به ارمغان آوریم، چارهای نداریم، جز حرکت در مسیر کشف استعدادها و خلق و آفرینش و استفاده از تجارب ممالک توسعه یافته برای پیشرفت و توسعه و صلح پایدار و همزیستی مسالمت آمیز با همگان.
هر شیوه مبارزه و هر گونه کنشی با چرا و چگونه و چه باید کرد شروع میشود، دین و حکومت به رغم این که چهل و اندی سال است در ایران همپوشانی داشته و درهم تنیدهاند. به جای راستی و درستی و یکرنگی و آزادی و توسعه و صلح پایدار و امنیت و برابری و رفع تبعیض درست، خلاف آن شاخصهها را در درون مرزهای خود و بیرون از مرزها پرورده است. وقتی میبینیم دیکتاتورها و مستبدین و توتالیترها وجود دارند اما مبارزه و مقاومت در مقابل آنها خیر؟ وقتی میلیاردها میلیارد ثروت و سرمایه ما به یغما برده میشود و ما خاموشیم و هیچ عکس العملی از جانب ما سر نمیزند حتی به طنز و صرفا ایستادیم تا دستی از غیب بروناید و کاری بکند؟ وقتی با امام زمان و دنیای دیگر و تسلیم و تقدیر و دخیل بستن و حاجت از فلان کس خواستن و هیات و روضه و بسیاری دیگر ما را سرگرم کردهاند.
وقتی بدلیل عدم کارآمدی و فقدان صلاحیت و نداشتن علم حکومت داری و ضعف مدیریت علمی، دشمن میتراشند تا حضور خود را توجیه کنند و وقتی کم میآورند در مقابل مطالبات فزاینده ملت بحران از پی بحران میآفرینند. وقتی میبینم چون دانش، کارامدی، صلاحیت و مشروعیت و مقبولیت لازم را جهت آباد کردن و پیشرفت و روزآمد کردن کشورهمچون کشورهای پیشرفته و نرمال دنیا را ندارند. لذا کشور را در هر قلمرو کلنگی و زخمی میکنند و از همه توان و عزم و تلاش و سرکوب و منزوی ساختن مردم و کشور در دنیا و منفعل و منزوی و تودهای ساختن کشور استفاده میکنند تا ما را به قهقرا سوق دهند تا در آنجا برای وجود خود علت و محلی از اعراب بتراشند و خودنمایی کنند. و بگویند که اگر آنها نباشند ایران کاملا از هم گسیخته میشود.
وقتی میبینیم کشورهای توسعه یافته از طریق میدان دادن به همه دانشمندان و اندیشمندانی چون مارکس، مارتین لوترکینگ و شکسپیر و ولتر و روسو و بتهون و منتسکیو و باخ و پوپر و رولز وهانا آرنت و گاندی و برادران رایت و ادیسون و گالیله و گراهام بل و ماکس وبر و منجمین و زمین شناسان و جامعه شناسان و فلاسفه و زیست شناسان و فیزیکدانان و شیمیدانان و انسان شناسان و دانشمندان و سیاسیون و بسیارانی دیگر به پیش رفته و انسان آزاد در وحدت با خدا (نه خود نماینده پنداران خدا) از طریق استعدادها و ظرفیتهای خود چون علم و شناخت و دانش و معرفت بر ترس، تاریکی جهل و نادانی و و خرافه و کهنه پرستی و فقدان آموزش و بهداشت و درمان و دیکتاتوری و خودکامگی و دین پرستی و توتالیتاریسم و جنون و شهوت قدرت و ثروت پرستی و جاه طلبی غلبه کردهاند.
و در نتیجه آزاد اندیشی و علم اندیشی و زندگی اندیشی دیگر کسی در اروپا و جهان پیشرفته به گیوتین سپرده نمیشود از بلندی پرت نمیشود، دست و پایش به اسبها بسته نمیشود و کسی از وبا و طاعون و سل و دیفتری نمیمیرد کسی با شمشیر به دو قسمت تقسیم نمیشود به سیاه چالهها انداخته نمیشود،اعدام نمیشود، قصاص نمیشود، از حق حیات و زندگی آزاد محروم نمیشود و با اسید کور و کر نمیشوند چند همسری پیشه نمیکنند، به خاطر کتاب و نقاشی خاص اعدام نمیشوند، به خاطر آزادی بیان و نوشتن و آزادی اطلاع رسانی و تاسیس جامعه مدنی و صنفی به زندان افکنده نمیشوند. دانشجو و استاد منتقد از دانشگاه تعلیق و اخراج نمیشوند و کسی با نقد و سئوال از شخص اول مملکت به زندان و تبعید با اعمال شاقه محکوم نمیشود. کسی با اینکه بگوید نظام مقدس نیست و رهبر نباید مقدس و مادام العمر باشد محروم از حیات نمیشود. تمام بودجه و نهادهای رسمی مورد نظارت و بازرسی قرار میگیرد و هیچ بنگاه و شرکت و موسسه و نهادی نیست که بگوید ما بدلیل اینکه به کانون قدرت وصل هستیم، از مالیات مبراییم و نباید مالیات پرداخت کنیم. زیرا با این عمل نظام یا شخص اول مملکت زیر سئوال میرود و نظام تضعیف میشود.
معلوم میشود که آنها خدا را پیش و بیش از هر چیزی در تاملات و وجدان فردی و جمعی مشاهده میکنند و در گفتگوی آزاد و در نقد و در تحقیق و تفکر آزاد بدون هیچ پیش فرضی و در تعامل و مشارکت و تعاطی افکار و دادو ستد فکری و معرفتی که نهایتا به قرائتو گفتمان مسلط تبدیل میشود جستجو میکنند. و تازه همان دستاورد و قرائت را هم منعطف و هم تغییر پذیر میدانند به نفع کرامت، حرمت و حریت انسان. به نفع آزادی و برابری و رشد و تعالی و رفع همه گونه تبعیض از انسانها. به نفع محیط زیست و حقوق حیوانات.آیا روش و منش حکومتداری ما از سر تا بن خلاف شأن انسانی نیست؟ آیا ما لایق این زندگی پست و حقر هستیم؟ پس چرا نباید همان راه ممالک توسعه یافته خاصه اسکاندیناوی و زلاندنو را برویم؟
زورمندان ما از زندگی جز قدرت و ثروت و جاه هیچ چیز دیگری ندارند. گروههایی هستند که فقط برای قدرت و ثروت تلاش میکنند و همدیگر را از بین میبرند و زیر پای همدیگر را خالی میکنند تا جایگاه بالاتر و بهتری داشته باشند. آنها در اصل تنهایند و میترسند و اخلاق و شرافت و انسانیت و محبت و عشق را باختهاند.اما ما باهم هستیم، شرافت و کرامت و منزلت داریم، مملکت را از آن همه میدانیم، پس باید متحد و یکپارچه شویم علیه کسانی که جامعه را غارت کردهاند و به تاراج بردهاند. برای کسانی که در پشت سلولها انفرادی و غیره به رهایی میاندیشند. برای یتیمان و فقیران و ستمدیدگان و محرومان و تبعیض و تحقیر و تحمیل شدگان. برای برابری و آزادی و همبستگی و شادی و رفاه و توسعه پایدار و اینکه هیچکس محروم و دردمند و بی درمان و فقیر و گرسنه نباشد در مملکتی که این همه ثروت و سرمایه دارد. ایران برای ایرانیان به دور از هرگونه تبعیض جنسیتی و دینی و قومی و مذهبی و عقیدتی و...باشد. و آزادی و برابری و همبستگی باید شعار مبارزات ما باشد تا رفع هر نوع از ظلم و ستم و تحمیل و سرکوب و سلطه و... علیه ما.
در راستای رهایی و آزادی باید دریابیم اگر وحی و تکامل و القاء و تلقین را از عالم مجردات و خلاء بدانیم که خداوند از آسمانها بواسطه فرشتگانش این آگاهیهای عرفی را به رسولش ابلاغ کرده است. قطعا به مشکل بر خواهیم خورد که البته خورده ایم، که این چه خدای توتالیتر و انحصار طلب و اقتدارطلب و تمامیت خواه است که در مورد جزییات و ریز مسایل بشری مثل ازدواج و طلاق و ایام پریود و ارث و دیات و سیاست و قوانین و حجاب و قصاص و اعدام و حدود و کنیز و چند همسری و جنگ و صلح و قراردادها و تجارت و دادو ستد و شهادت و غنیمت و عده و... اظهار نظر میکند و در مورد جزییات و مسایل ریز بشری مداخله میکند و روش و نوع فهم را مو به مو و نکته به نکته به بشر تحمیل میکند و در ازاء عدم اجراء فرامینش مجازات تعیین و پیشبینی مینماید. اما اگر اموضوع و مسئله را از پایین و به عنوان یک روند به موضوعات و مفاهیم بنگریم، که ” لیس للاانسان ما سعی” انسان جز به سعی و کوشش خود ساخته نمیشود. در این صورت در رشد تدریجی و تکاملی و خلقی و کشفی میبینیم که چه در صناعات، چه در اختراعات، در اکتشافات، حقوق بشر، جامعه مدنی، اتحادیهها، رسانههای برابر و آزاد و اینترنت و ماهوارههای بدون فیلتر و پارازیت، انسان در وحدت با خدا خود را عیان میکند و استعداد و ظرفیتهای خود را متجلی میسازد. در این صورت، مشکل بصورت بسیار زیادی حل شده و میشود.
یعنی این طور نیست که علم به نوشتن را خدا بواسطه جبرییل به انسان آموخته باشد یا خدا خودش شخصا حروف الفباء را به انسان آموخته باشد و انسان با آن شروع به نوشتن کرده بعد از او امتحان املاء و انشاء و روانخوانی و امتحانات دیگر گرفته تا گفتن و نوشتن را خوب یاد بگیرد. همچنین در مورد حرف زدن و علم یافتن و هدایت یافتن یا بسیار چیزهای دیگر که خدا خلقت شان را به خودش منسوب کرده است، خب اگر از بالا و عالم قدس نگاه کنیم موضوع با تناقض مواجه میشود. اما اگر همین امر را به آزمون و خطا و و رشد تدریجی و علم مستمر و شکوفایی روزافزون و ظهور تکاملی نسبت دهیم و قوانین و ساختارها و واجبات و تکالیف را از تلاقی و برخورد بین واقعیت و تفکر و نیازها و پاسخگویی به نیازهای جدید بدانیم نه از عالم مجردات و بی سابقه و تجربه ای، دیگر موضوع دچار تناقض نمیشود، که حالا اگر در اثر رشد و تکامل فزاینده و عبادات و تجارت و سیاست و قوانین و عرف و عادات اعدام و قصاص و حد قطع دست و پا و موضوعات مربوط به خانواده و زناشویی و ارث و حجاب و قسامه و حدود و دیات که متعلق زیست جهانی دیگر بود را به تناسب افزایش آگاهیهای بشرکه در وحدت با خدای هستی بخش حاصل شده و میشود را منسوخ کنیم و کنار بگذاریم، خیلی از مسایل حل و گشوده میشود.
در آیه ۸۰ سوره نحل میگوید: و خدا برای سکونت دایم شما منزلهایتان را از پوست چهارپایان خیمهها را برای شما قرار داد تا وقت حرکت و سکون سبک وزن و قابل انتقال باشد و از پشم و کرک و موی اثاثیه منزل و متاع برای شما خلق فرمود تا در حیات دنیا از آن استفاده کنید. و در آیه 81 سوره نحل میگوید: و خدای برای آسایش شما از گرما سایه با نهال درختان و سقف و دیوار و کوهها مهیا ساخت و از غارهای کوه پوشش برایتان قرار داد تا از گرما پناهی گیرید و نیز لباس که شما را از گرما و سرما بپوشاند خلق کرد و نیز برای آنکه در جنگ محفوظ مانید لباس آهنین مقرر گردانید چنین نعمتهای خود را بر شما تمام و کمال کرد تا مگر تسلیم او باشید.
آیا مرغ هوا را خدا با دستان خود در آسمان نگه میدارد؟ آیا خدا برای آسایش ما از گرما سقف و درخت و دیوار و کوه مهیا ساخته و ما را در غارها پناه داد؟ آیا او با میل و کاموا در آسمان لباس دوخته و برای ما ارسال کرده تا از گرما و سرما محفوظ باشیم؟ آیا لباس آهنین در آسمان ساخته و بوسیله فرشتهای برای ما فرستاده تا در جنگ از ما محافظت کند؟ اگر نعمتهای خدا بر ما کامل شده چرا دیگر از پوست چهارپایان خیمه نمیسازیم؟ دیگر ییلاق و قشلاق نمیکنیم؟ آیا نعمت خدا فقط در آن زمان برای انسان آن روز که محاط در جبر تاریخی و طبیعی و دانش و علم محدود آن زمان بوده کامل تلقی نمیشد؟ اگر نعمت خدا برای ما کامل شده بود چرا ما برای در امان بودن از گرما و سرما از کولر و پنکه و وسایل خنک کننده دیگر ستفاده میکنیم؟ چرا ما برای گرم شدن از بخاری و شومینه و شوفاژ و دیگر وسایل گرم کننده استفاده میکنیم؟
آیا از این همه نتیجه نمیگیریم که وقتی که خدا گفت دین شما را برای شما کامل کردم این کمال برای زمان خودش بوده و امروزه کمال اساساً معنایی دیگر یافته است. اینکه همه چیز را از بالا بدانیم که برای ما ارسال شده مثل تجارت و ارث و قسامه و شهادت و اعدام و قصاص و جنگ و صلح و دیات در ماههای عادی و حرام و ازدواج و طلاق و پریود و عده و نماز و روزه و حج و غیره در اینجا مجالی برای تغییر و اصلاح و تحول و رشد و خلوص باقی نخواهد ماند. اما اگر آنها را معلول و نتیجه رشد تدریجی و مستمر و تکامل پیامبر و نیازهای جامعه و رشد و تعالی جامعه پیامبر در وحدت با خدا در زمان خودش بدانیم. لذا تغییر و انعطاف جزیی از حیات انسانی ما تلقی خواهد شد. متون مقدس همه چیز را از خدا میداند و قابل تغییر. ولی ما آنچه بشری است را از آنچه خدایی است جدا میکنیم. یعنی میگوییم حکومت خدا که نمایندگانی برای اجرا دارد و حکومت انسان. در صورتی که خدا میگوید همه چیز از خوراک و پوشاک و ابزار و صنایع و علوم و دانش از من است.
خلقت انسان و تعلیم نطق و بیان به او (1 الی 4 رحمن). علم به نوشتن به قلم و تعلیم هر آنچه نمیدانست و نمیداند به او (79 و 89 انبیاء) خلق لباس از گرما و سرما و لباس رزم (81 نحل) ساختن زره (79 و 80 انبیاء) پرواز پرندگان در هوا (19 ملک) خلقت کشتی و قایق (41 و 42 یس) وحی زنبور عسل جهت تولید عسل (68 و 69 نحل) قدر و اندازه دادن به هر چیزی و به سوی کمال هدایتش نمودن (4 اعلی) و سیر کشتیها در آب دریا مانند قصرها به حرکت در میآورد (32و 33 شوری) و قس علی هذا. خب، به همهی اینها که خوب دقت شود این انسان است که نطق و بیان و نوشتن میآغازد بصورت آزمون و خطا و تلاش و کوشش خستگی ناپذیر و جهد مکرر و علم اندوزی و همچنین لباس و ابزار و صنایع و قوانین و حدود و سیاست و تجارت پیشه میکند و میسازد.
اما وقتی به خداوند مینگریم که مجموعه فضایل واحد است از جمله علم، زیبایی، دانش، عشق، هنر از صفات اوست و همان است که انسان بعنوان خلیفه او در آفرینش علم و دانش و هنر و ابزار سازی و صنایع، بهصورت تدریجی تجلیگه او میشود و با او و همانند او در ساختن، خلق کردن، کشف کردن و اختراع کردن یکی میشود. به همین سبب هر دستاورد و اندیشه نیکی و هر توسعه و استعلایی و هر حرکت و تحول مثبتی و مبارزه علیه هر قسم تبعیض و رانت و حق ویژه و ناروایی و هر ذره که زندگی ما را سعادتمندانهتر و محبت و همبستگی ما را فزونتر و رفاه و بهروزی و امنیت ما را بیشتر و کرامت و حریت و منزلت و آزادی و برابری و شناخت ما را بالاتر میبرد و هر آنچه ما را از مراجع سلطه بیرونی و درونی و زندانهای درون و بیرون آزاد میکند از خدا معنی مییابد که سلسله جنبان علم و دانش و هنر و خلق و زیبایی و عشق است و جهان و به عبارتی هستی انفجار دانش و علم و معرفت و هنر و عشق است و دریافتن تدریجی آنها ما را به گونه ایی در وحدت با او به پیش میبرد و به آگاهی و معرفت و خودآگاهی ما یاری میرساند. لذا از اتحاد ما و او حرکت، تغییر و تحول و تکامل و آفرینش و خلاقیت و خودآگاهی بوجود میآید.
بر همین اساس لازم میآید تا خدا و بشر را در کنار و طول هم ببینیم و حقوق بشر را از حقوق خدا جدا ندانیم و دموکراسی و آزادی و مردمسالاری اجتماعی و لیبرالیسم و برابری و رهیافتهای محدود و مهار کننده قدرت و ثروت را غیر الهی و بشری قلمداد نکنیم و انسان به ماهو انسان بعنوان خلیف خداوند در اتحاد با خدا صاحب کرامت و قدر و منزلت بدانیم. و آگاه باشیم وقتی خدا در فرایند تاریخی حق انتخاب، آزادی و آگاهی و برابری و حق تعیین سرنوشت و زیستن بر اساس انتخاب آزاد و برابر را در مقابل او گشوده هیچ فرد و طبقه و صنفی حقی ذاتی و ویژه وتحت هر عنوانی یا غیر آن ندارد.
بر همین اساس مگر میشود علم به نوشتن به قلم تغیر کند و ما هزاران زبان و لهجه و ادبیات و لغات داشته باشیم اما سیاست و تجارت و حدود و اعدام و قصاص و نجس بودن بعضی اقوام و ادیان و کفار و مسایل مربوط به خانواده و غیره ثابت باشد. اینکه میگویم همه چیز را باید در یک روند از پایین جهت آگاهتر شدن و بهتر و اخلاقیتر شدن و استعلا و تکامل بدانیم برای این است که خود خدا در متون مقدس همهی موضوعات و پدیدهها را این گونه میبیند به عبارت دیگر ابتدا خلق میکند و سپس به سوی کمالش هدایت میکند از جمله خلق لباس مقاوم در مقابل گرما و سرما و سا ختن زره و خلقت انسان و تعلیم نطق و بیان به او.
یعنی خوب که دقت میکنیم ساختن و ایجاد کردن و تکامل بخشیدن حاصل اتحاد انسان و خداست و این تکامل همچنان ادامه دارد. حال وقتی ساختن و بوجود آوردن و تکامل سرباز ایستادن ندارد، ما چگونه و با چه ادعا قوانین و تجارت و اعدام و قصاص و چند همسری و داشتن کنیز و رابطه با او و برده داری و غیره را ثابت و بدون تغییر تلقی مینماییم. همین که در مورد نیازها، سئوالات و ترجیحات و مقبولات جهان جدید بطور مثال مذاهب گوناگون و ادیان هندو و بودایی و بهایی و دموکراسی و جامعه مدنی و حقوق بشر و میثاق سیاسی و اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی و رفع تبعیض جنسیتی و عقیدتی و قومیتی و مذهبی و دینی و بسیاری دیگر هیچ پیشینهای وجود ندارد. آشکار میشود که این دین برای پاسخگویی به مردم آن زمان، با توجه به سطح دانش و معلومات و پرسشها و انتظارات و مقبولات و ترجیحات آن دوره کامل بوده است. اما برای همگام شدن با جهان جدید، بسیاری از آیات ناهماهنگ با جهان امروز باید فسخ و نسخ گردد و رابطه عمودی و از بالای خدا با انسان را به رابطه تکاملی تبدیل کنیم.
و همچنین هر قوم و جماعت نماز و عبادت را به زبان و ادبیات و علم و دانش و جهانبینی خود به گفتگوی صمیمانه با خدا تبدیل کند. و روزه را به دلیل تولید ثروت و نظامهایی با فعالیت باز توزیع مجدد ثروت با هدف رفع محرومیت و محدودیت و تبعیض و تعبیه ساختار سیاسی و اجتماعی و اقتصادی برای هزینه مند سازی بد بودگی و تسهیل خوب بودن و رشد انسانی کردن و عدم تمرکز و تحلیل مغزی و نه یدی در جهان امروز بدلیل فعالیتهای عقل محور، امری اختیاری و با روزهای اندک تبدیل کنیم و بر امور غیر از خوردن و نوشیدن متمرکز شویم. همچنین بجای رفتن به حج برای زیارت خانه خدا، خدا را در همه جا و در کل هستی بجوییم. و مخارجی را که برای رفتن به مکه میخواهیم هزینه کنیم خرج مردم محروم کشور خودمان یا دیگر کشورهای مستمند کنیم. زیرا هر طرف را که بجویید خدا را میبینید.
آن که در طبیعت و در موسیقی و هر هنری و در آزمایشگاه و در بیمارستان و یتیم خانه و در بافتن فرش و قالی و کمک به هر انسانی و موجودی و... خدا را نمییابد، در کعبه هم هیچگاه خدا را نخواهد یافت و قس علی هذا. خدا، نطق و بیان و نوشتن و شناخت و صنایع و ابزار و... را تحت عنوان خلقت خودش یاد کرده، این شاخصهها بوسیله انسان کنشمند و حقیقتجو و هدفمند در وحدت با خدا شکل گرفته و همچنان در تغییر است، چگونه قوانین و حدود و عبادت و نماز و روزه و حج و نماز میت و رساندن تقلب به مرده...می توانند ثابت باشند.
همینطور اگر، روابط انسان و خداوند رابطهای در طول و در کنار هم و در اتحاد با هم در نظر گرفته شود، باعث دگرگونی در خلق و کشف و آفرینش و نوآوری و سیالیت شده و میشود وگرنه رابطه از بالا و عمودی رابطه یک دیکتاتور و توتالیتر و مستبد و خودکامه است که فضای جامعه و سیاست و فرهنگ و هنر و علوم را آلوده و سمی میکند. که این صفات در اتحاد انسان و خدا، به خدا نمیچسبد و فقط امتیاز ویژه و رانت و قدرت و ثروت بی مهار و آلوده برای یک عده یا صنف یا طبقه، آن هم بصورت انحصاری به ارمغان میآورد.