ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Sun, 19.11.2006, 7:23
كثرت‌گرايی دينی

دكتر محمد برقعی
.(JavaScript must be enabled to view this email address)


تساهل و تسامح
تساهل: آسان گرفتن و سهل گرفتن بر يكديگر و آسان گفتن
تسامح: به نرمی رفتار كردن، مدارا كردن
(فرهنگ معين)

اسلام از همان آغاز پيدايش ناگزير به همزيستی با ساير اديان بود. مسيحيتی كه چون او تماميتخواه بود قرن‌ها پيش از آن به وجود آمده بود و در همان زادگاه او پيروانی داشت. يهوديت نيز همچنين. به علاوه اسلام در كنار آن دو خود را از تبار اديان ابراهيمی می‌دانست و لذا حقانيت آنان را انكار نمی‌توانست. دين زرتشتی نيز كه مفاهيمی فراقومی داشت، اما انحصارطلب نبود، همسايه او بود و از همان آغاز يكی از نزديك‌ترين ياران پيامبر سلمان فارسی، پرورده آن مكتب بود.

همين ضرورت‌ها انديشه تساهل و تسامح را در آموزش‌های اسلام وارد كرد كه هميشه همسايگی و همزيستی چنين می‌كند. از جمله در مورد ‌مسيحيان كشورهای غربی يا اروپا به دليل انزوای جغرافيايی شان ديديم كه تنگ نظری و مخالفت با هر غيرمسيحی بسيار قوی بود و هر غيرمسيحی را كافر می‌دانستند و هر جا كه فرصت می‌يافتند قتل عام می‌كردند چه در جنگ‌های صليبی و چه پس از باز پس گرفتن اسپانيا از مسلمانان. در حالی كه مسيحيان روم شرقی كه هزار سال در استانبول بودند و مسلمانان آنان را به نام رومی می‌شناسند نه ساكنان رم و كليسای كاتوليك را رابطه‌ای مثل دو همسايه با مسلمانان داشتند جنگ بر سر قدرت و در عين حال آشتی و احترام متقابل پس از آن.

برای درك اهميت نقش همجواری در روابط ميان اديان توجه شود كه تقريبا تمام قتل عام‌های جنگ‌های صليبی به دست مسيحيان از اروپا به نجات اورشليم آمده اتفاق افتاد والا رابطه مسيحيان و مسلمانان همسايه هرگز چنين خونبار نشد. اگر مسيحيان اروپايی هر جا مسجدی بود و ديری ويرانه كردند مسجد بزرگ دمشق كه در حكومت وليدبن عبدالملك (متوفی ٧١٥ ميلادی) بر روی ساختمان كليسايی ساخته شد كه خود مسيحيان بيزانسی بر روی معبد رومی‌ها ساخته بودند و موزاييك سازی كم نظير آن به دست هنرمندان مسيحی از روم شرقی آمده و ساخته شد.

زمانی كه حاكم مسلمان كوردوبو در اسپانيا بر آن شد كه در رقابت با حاكمان مسلمان دمشق مسجد و مقر با شكوه بسازد و از امپراتوری مسيحی بيزانس خواست كه هنرمندان موزاييك كار خود را برای او بفرستد و وی نه تنها اجازه داد كه حدود سی هزار نفر از هنرمندان و كارگران موزاييك كار به آنجا بروند، بلكه هفده تن موزاييك هم برای حاكم مسلمان اسپانيا فرستاد. مسجد اياصوفيه در استانبول نمونه بارز ديگری از احترام مسلمانان برای مكانهای مقدس مسيحيان است. بگذريم از مسجد الاقصی در اورشليم كه هر سه دين ابراهيمی آنجا را از خود می‌دانند و مكان مقدس هر سه دين است. و بالاخره در هيچ مسجد و كليسا و كنشتی در اين بخش از جهان اديان ديگر به مسخره نگرفته نشده‌اند در حالی كه در پاره‌ای از كليساهای اروپايی در قرون وسطا مسلمانان و مقدساتشان را به صورت خوك و ساير اشكال مسخره آميز می‌ساختند و بر ديوار كليساها نصب می‌كردند.

در حقيقت وقتی امروزه مسلمانان از كينه ورزی جهان مسيحيت در مقابل تساهل و تسامح جهان اسلام سخن می‌گويند و از كشتارهای مسيحيان در جنگ‌های صليبی می‌گويند به رفتار مسيحيان اروپا اشاره می‌كنند و چون غرب تمدن غالب شده است عمل مسيحيان اروپا، منزوی از جهان و بی‌رابطه با ساير اديان به نام همه مسيحيان خوانده می‌شود و حتی همين امروزه نيز شاهد تفاوت اثرات همين همزيستی و همسايگی در مقابل انزوا هستيم. مسيحيان اوانجليست آمريكايی كه امروزه در سايه قدرت و ثروت آمريكا يكه تاز جهان شده‌اند همان سنت كليسايی قرون وسطا را دارند؛ بی‌خبر از جهان و متعصب در دينی كه فقط خود را بر حق می‌داند و بس. نمونه‌ای از آن در عراق است كه چند ماه پس از فتح عراق توسط آمريكا و شروع هجوم مبلغان مسيحی آمريكايی به آنجا فرياد مسيحيان عراقی درآمد و نامه‌ها به جهان فرستادند كه ما عمری با مسلمانان در اينجا همزيستی كرده‌ايم و آموخته‌ايم كه احترام همديگر را داشته باشيم. حال بيم آن می‌رود كه اين مبلغان مسيحی آمريكايی تمام اين روابط را برهم بريزند و جان و مال ما را به عنوان يك اقليت در جامعه اسلامی به خشم آمده به خطر بيندازند. يك نگاه به تلويزيون‌های ايرانی لس آنجلس هم اين خصوصيت را به خوبی نشان می‌دهد كه چگونه مبلغان مسيحی كه بسياريشان پس از انقلاب هم مسيحی شده‌اند مستقيم و غيرمستقيم از باطل بودن اسلام و لزوم سركوب اين دين ستمكار خشن سخن می‌گويند.

كوتاه كلام آنكه اسلام به دليل زيست در كنار ساير اديان از همان آغاز نسبت به ساير اديان با نوعی تساهل و تسامح برخورد كرد و حتی در فقه خود جايگاهی به نام "اهل كتاب" باز كرد و آنان را در نگهداری دينشان و حتی تبعيت از قوانين آن آزاد گذاشت و حكام مسلمان هم كه معمولا كمتر از فقها تعصب دينی دارند و بيشتر از زاويه سياسی به مسايل می‌نگرند تا اعتقادی، مسلما در اين زمينه بيشتر آمادگی مدارا داشته‌اند. و به همين سبب هم يهوديان اسپانيا از بيم قتل عامشان به دست مسيحيان فاتح در قرن پانزدهم به دولت عثمانی پناه بردند.
و يا كسروی در كتاب "تاريخ مشروطيت" دو مورد را ذكر می كند كه حاكم تهران و كرمان آخوند محل را كه به آزار يهوديان و زرتشتيان اقدام كرده بودند فلك می‌كند و ارباب كيخسرو در خاطراتش هم می‌گويد كه چگونه حاكم يزد شيخی را كه به زرتشتی‌ها توهين كرده بود فلك كرد و يا حتی پس از انقلاب در مجلس اسلامی زرتشتی‌ها، مسيحی‌ها و يهودی‌ها نماينده دارند.

البته اين بدان معنی نيست كه اولا دين اسلام دينی انحصارگرا و مهاجم نبوده و حاكمانی از آن به نام توسعه اسلام لشكركشی نكرده‌اند و چون سلطان محمد در هند كشتار نكرده اند؛ ثانيا پاره‌ای از فقهای متعصب هر غير مسلمانی را كافر نخوانده‌اند و سرسختانه آنان را از راه خدا بيرون ندانسته اند؛ ثالثا اسلام توسط نظام‌های حقوقی خود و ايجاد تضييقات برای غير مسلمانان سعی نكرده كه غيرمسلمانان داخل قلمرو خود را به اسلام در بياورد از جمله از طريق قانون ارث كه هرگاه يكی از ورثه شخصی مسلمان می‌شد ديگر ورثه او از ارث محروم می‌شدند و همه ارث به فرد مسلمان شده می‌رسيد.

اگر از فرصت طلبی‌های حاكمانی كه برای كسب ثروت دين را بهانه غارت می‌كردند درگذريم به طور كلی در نظام حقوقی اسلام و آموزش‌های آن به دلايلی كه ذكر شد زمينه مساعدی برای رشد آسان گيری و مدارا با ساير اديان وجود دارد و كسانی كه به دنبال رشد و توسعه اين انديشه بوده‌اند در نظام اعتقاداتی اسلام توجيهات لازم را می‌توانسته‌اند بيابند.

تعصبات و چاره جويی‌ها
تعصب و تنگ نظری بخشی از خصوصيت انسانها و جوامع است و چون پای نظام‌های عقيدتی پيش می‌آيد مسئله ديگرستيزی شديدتر می‌شود. برای مهار اين ستيزه جويی‌ها هم تاكنون بشر دو راه را يافته يكی راه حقوقی كه در مسئله "تحمل" گفته شد و همانگونه كه ديديم لازمه عملكرد آن وجود مفاهيمی چون "شهروندی"، "قانون مداری"، "تساوی همه شهروندان در برابر قانون" و بالاخره "قانونگذار بودن انسان" است؛ مفاهيمی كه بشر تا قرن هجدهم به آنها دست نيافت لذا روشن انديشان و متفكران جوامع اسلامی راه ديگری را برای پذيرش مسئله "كثرت دينی" برگزيدند و آن گسترش مفهوم تساهل و تسامح در حيطه اخلاق است و تبليغ اين نظر كه "حقيقت" آنچنان وسيع و بزرگ است كه هيچ كس نمی‌تواند به تمامی ابعاد آن دست بيابد و انسان‌ها و مكاتب هر يك به بخشی از آن و از راه خاص دست می‌يابند.

ديديم كه در فلسفه انحصارگرايانه اسلام شكافی به عنوان اهل كتاب وجود دارد و اينكه آنها هم راهی به حقيقت دارند هر چند راه كامل و نهايی متعلق به اسلام است، اما با گسترش قلمرو اسلام و تماس مسلمانان با نظام‌های اعتقادی آسيای دور مفهوم "اهل كتاب" پاسخگوی شرايط جديد‌ نبود. در درون اسلام نيز فرقه‌های جديد هر روز پيدا می‌شدند و جنگ هفتاد و دو ملت دغدغه خاطر اين انديشمندان می‌شد. لذا فلسفه عدم امكان دسترسی به كل حقيقت و عدم اعتبار انحصاری دانستن حقيقت مورد نظر عرفا قرار گرفت؛ نظريه‌ای كه در آسيای دور سابقه ديرينه داشت و روی آن بسيار كار شده بود. نمونه آن داستان شناخت فيل است كه مولوی در مثنوی آورده و اصل آن در آيين چين در هند از قرنها پيش آمده است. برطبق اين داستان جمعی را به خانه‌ای تاريك می‌برند كه فيلی در آن نگه داشته‌اند و از آنان می‌خواهند كه آن را وصف كنند. چون نمی‌توانستند ببينند ناگزير از طريق لمس با دست سعی می‌كردند آن را بشناسند كسی كه خرطوم فيل را لمس كرده بود آن را به ناودانی تشبيه كرد و آن كه پای او را وی را چون ستونی دانست و آن كه پشت فيل را وی را چون تخت توصيف كرد.

از نظرگه گفتشان شد مختلف
آن يكی دالش لقب داد اين الف
در كف هر كس اگر شمعی بدی
اختلاف از گفتشان بيرون شدی

مولانا همانگونه كه در آموزش‌های آيين چين آمده ميگويد ما در اين جهان چون كورها هستيم و ازطريق حواس خود در جستجوی حقيقت می‌رويم. حقيقت نيز پديده‌ای است آنچنان بزرگ كه لمس همه آن ممكن نيست و لذا هر كس به نوعی آن را وصف می‌كند و به همان وصف خود ايمان دارد. مگر كسی كه با اتصال به حق ديده اش گشوده شود چنان كسی ميداند كه همه اين آيين‌ها از يك چيز می‌گويند.

جنبش كف‌ها ز دريا روز و شب
كف همی بينی و دريا نی عجب

از اين روی است كه وقتی جمعی از يهوديان به خاطر ارادتی كه به او پيدا كرده بودند از مولانا خواستند كه آنان را به اسلام درآورد، وی از آنها خواست كه در همان دين خود بمانند و با صداقت به آن عمل كنند. و اين در حالی است كه می‌دانيم مولانا سخت پای بند مراعات شريعت و دستورات اسلام بود و اگر اين نظر خود را كاملا برطبق دستورات شريعت اسلام نمی‌دانست هرگز چنين نظری را نمی‌داد و جمعی را از آوردن به راه راست و رستگار كردن محروم نمی‌كرد.
در تذكره الاوليا شيخ عطار نيز آمده است كه ابوالحسن خرقانی يكی از بزرگترين صوفيان خطه خراسان وحدت را از عارفی در سند می‌آموخت و در مقابل اسلام را به آن هندو ياد می‌داد و شايد اين شعر حافظ اشارتی به آن باشد كه:

ياد آن شيرين قلندر خوش كه در اقصای سند
ذكر تسبيح ملك در حلقه زنار داشت

اگر به نظر می‌رسد اين سخنان و نظريات با دين فقها و شريعت معمولی هم خوانی ندارد بايد توجه داشت كه عرفا از اين گونه تغييرات در بنيان‌های آموزش دينی باز هم كرده‌اند. از جمله رابطه خدا و انسان را كه در قرآن بيشتر بر بيم استوار است و خداوند در آن به چنان انتزاعی رسيده كه دست انسان به او نمی‌رسد و رابطه مالك است و بنده و به همين سبب حتی در حق رسول اكرم هم گفته شده "عبدالله" يا بنده خدا اما عرفا اين رابطه را دگرگونه كرده و تبديل به رابطه‌ای عاشقانه كرده‌اند و خدا در نزد بعضی عرفا معشوق است و انسان عاشق و نزد برخی برعكس. البته قابل تذكر است كه عرفا با همه وجود اين تغييرات را بر مبنای برداشت خودشان از دين داشته‌اند و لحظه‌ای در اصالت اسلامی آنها ترديدی نداشته‌اند.

عارفان و صوفيان می‌خواستند اين برداشت خود را از اسلام به ميان مردم ببرند و آن را چنان جزو فرهنگ جامعه كنند كه در زبان مردم كوچه و بازار هم بشنويم كه "عيسی به دين خود موسی به دين خود" و يا "جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه" بی‌آن كه به مصرع دوم شعر كه پيچيدگی معنايی بيشتری دارد چندان مراجعه داده شود كه "چون نديدند حقيقت ره افسانه زدند".
اگر سهل گيری در شريعت اسلامی زمينه‌ای داشت و محدود به اديان ابراهيمی و گاه زرتشتی می‌شد در بينش عرفا هندو و بودايی و پيروان همه اديان و نظام‌های عقيدتی ديگر را نيز در برمی گرفت و تا جايی كه‌هاتف اصفهانی در ترجيع بند مشهورش كه شرح سفر شريعت به دير و كنيسه و كنشت و بتخانه همه را گوينده "لااله الا الله" می‌يابد. همان مفهوم كه مولانا به زيبايی در داستان خريد انگور آورده است.

چاركس را داد مردی يك درم
آن يكی گفت اين به انگوری دهم
آن يكی ديگر عرب بد گفت لا
من عنب خواهم نه انگور‌ای دغا
آن يكی تركی بدو گفت‌ای گزم
من نمی‌خواهم عنب خواهم ازم
آن يكی رومی بگفت اين قيل را
ترك كن خواهيم استافيل را
در تنازع آن نفر جنگی شدند
كه ز سر نامها غافل بدند
مشت بر هم می‌زدند از ابلهی
پر بدند از جهل وز دانش تهی

تا آنكه فرد آگاهی كه زبان همه آنان را می‌فهميد پيدا شد. چون وی می‌دانست اينها همه يك چيز می‌خواهند و از يك چيز می‌گويند منتها چون زبان همديگر را نمی‌فهمند با هم ستيزه می‌كنند می‌گويد پول را به من بدهيد من می‌روم و برای هر كدام يك دوم از همان ميوه‌ای كه می‌خواهيد می‌خرم و چنين كرد و چهار نفر ديدند كه دعوا و مرافعه آنها بيهوده بوده است.

در اثر بودن همين زمينه‌های فكری است كه شيخ اشراق سهروردی بيشتر فلسفه خود را كه مسلما يك فلسفه اسلامی است بر آموزه‌های اديان ايرانی می‌گذارد و اساطير ايرانی را چنان وارد فلسفه عرفانی خود می‌كند كه فرقی ميان فرشتگان اسلامی و امشاسپندان زرتشتی نيست و يا مفهوم نور در آيين مانی چنان با آموزش‌های اسلامی او درهم می‌تند كه فرقی ميان اين دو محسوس نمی‌شود.

به طور كلی عرفا به دنبال تغيير اخلاقيات و بينش‌های مردمان بودند تا اصلاح قوانين كه نه ميدان كار آنان بود و نه در جامعه‌ای با حكام خودسر و مردم كم دانش كارآيی چندانی داشت. آنان می‌خواستند تكثرگرايی دينی را در قالب آسان گيری بر پيروان ديگر اديان در فرهنگ جامعه جا بيندازند و كاربرد تساهل و تسامح را از قالب محدود اهل كتاب به همه باورها بكشانند و اين در آن ايام ممكن نمی‌شد مگر از طريق اخلاقيات و نشاندن عميق اين مفاهيم در فرهنگ جامعه و بيشتر از طريق احساس و دل تا از طريق عقل و قانون.

بدين سان مناسب‌ترين ابزار برای اين كار شعر و ادب بود؛ وسيله‌ای كه با احساس سر و كار دارد تا با عقل و صدايی كه با دل گفت وگو می‌كند تا با سر. اگر در تحمل فرض بر بطلان عقيده طرف مقابل است لذا بايد تحملش كرد و اين تحمل تنها در سايه قدرت قانون ممكن است، تساهل و تسامح مبتنی بر وسعت ميدان حقيقت و عدم امكان در برگرفتن تمامی ابعاد حقيقت است و به همين دليل پذيرش آنكه غيرمسلمانان هم بخشی از حقيقت را می‌گوييد و تنها تفاوت مسلمان با آنها در اين است كه مسلمان با همه ناتوانی اش در ادراك كل حقيقت، بهترين راه را برگزيده است؛ راهی كه دستيابی به بيشترين سهمی از حقيقت را ممكن می‌سازد. و اين نظر بسيار پيچيده كه نياز به جهان بينی پيشرفته‌ای دارد در ميان مردم با آگاهی محدود و تعصبات فراوان كه خود حاصل همان فرهنگ رشد نيافته است مورد قبول واقع نمی‌شود مگر آن كه با زبان دل آنها با آنان سخن گفته شود؛ زبان شيرينی كه حتی فقيه را نيز چنان مجذوب كند كه برای زينت كلامش از آن استفاده كند و در مسير استفاده از آن خود نيز تلطيف شود و عطر تساهل و تسامح بر جان او هم بنشيند.

تاريخ به ما نشان داده كه عرفا و صوفيان در راه خود موفق بوده و اسلام را كم كم تا حدود بسياری تلطيف كرده‌اند و مسلمانان را در حد زيادی به آسان گيری و مدارا خو داده‌اند چنان كه اخلاق عملی مردم به مراتب از آموزش‌های شريعت و قوانين حكومتی آسان گيرتر و مداراگرتر است. تا جايی كه بهاييان كه نه از سوی حكومتهای ايران و نه از سوی شريعتمداران هرگز به عنوان يك دين پذيرفته نشدند و بسياری از روشنفكران غيردينی هم آنان را مخلوق سياست‌های دولت‌های استعماری اعلام كرده اند، با همه اين سموم، آنها در جامعه و در بين مردم چندان مطرود نشدند و حتی در روستاهايی از جمله محمدآباد قره در قزوين با مردم مسلمان هم محل خود ازدواج می‌كردند و همه تبليغات جمهوری اسلامی در طرد آنان از سوی مردم ناكام مانده است.

نتيجه گيری
"تحمل" و "تساهل و تسامح" دو مفهوم با تعريف متفاوت هستند؛ تفاوتی هويتی كه قابل ترجمه به يكديگر نيستند و همين خطای ترجمه و نفهميدن اينكه اين دو مفهوم متعلق به دو نظام متفاوت بينشی و اعتقادی هستند، سردرگمی‌های بسيار به بار آورده است و تفاهم ميان فرهنگ مسيحی غرب و اسلام را مشكل‌تر كرده است. اگر بخواهيم تفاوت‌های اصلی اين دو مفهوم را خلاصه كنيم بايد ‌بگوييم:

١ــ "تحمل" يك مفهوم حقوقی است كه با ضمانت قانون در جامعه اجرا می‌شود. در حالی كه "تساهل و تسامح" بيشتر يك مفهوم اخلاقی است و ضامن اصلی پياده شدن در جامعه نيز اخلاقيات و وجدان و احساسات افراد است.

٢ــ به دليل همين ويژگی‌های هر يك از اين دو مفهوم در جوامع مسيحی و پس از آمدن تجدد، حكومت‌ها بيشتر از مردم از مفهوم "كثرت گرايی دينی" حمايت می‌كنند در حالی كه در جوامع اسلامی مردم بيشتر از حكومتها و نظام‌های قانونی آنها پذيرای "كثرت گرايی" در دين هستند. و به همين سبب هم جنگ‌های دينی و يا فرقه‌های دينی در اين كشورها بيشتر از سوی حكومتها و برای اهداف سياسی بوده چون جنگ شيعه و سنی از سوی صفويان تا نزاع ميان فرقه‌های دينی آن چنان كه در اروپا متداول بوده است. به همين سبب است كه در سرزمين كوچك لبنان پيروان ١٨ فرقه دينی قرنهاست در كنار يكديگر زندگی می‌كنند بی‌آنكه همزيستی آنان حاصل حكومت قانون باشد.

٣ــ تحمل راه حلی برای اصلاح اخلاقيات و وجدانيات مردم ارائه نمی‌كند، لذا تعصبات چون آتش زير خاكستر باقی می‌ماند و در شرايط مساعد شعله ور می‌شود و اين روزها شاهد آن در غرب بويژه در آمريكا در برخورد با مسلمانان هستيم تا جايی كه بر طبق آمارگيری جديد ٨٠ درصد مردم آمريكا اسلام را دين خشنی ميدانند و سخنان پاپ و ماجرای كارتون‌ها نشانه‌های ديگری است از اين خشم فروخورده كه تا جنگ‌های صليبی ريشه دارد. در مقابل "تساهل و تسامح" هيچگونه ضمانت اجرايی ندارد ‌و هر زمان كه حكومتی نخواست آن را مراعات كند يا اكثريتی در يك جو هيجانی عليه اقليت برخاستند هيچ مانعی در مقابل اين تعدی وجود ندارد.

٤ــ در تحمل همه شهروندان از حقوق مساوی برخوردار می‌شوند هر چند اين تساوی صوری و سطحی است و پشتوانه اخلاقيات مردمی را ندارد. در مقابل تساهل و تسامح به عنوان يك مفهوم سنتی و ماقبل مدرن پذيرای برتری‌ها و وجود درجات در ميان شهروندان است و لذا به عنوان يك اصل مستقل مورد قبول جوامع مدرن نيست و با دست آوردهای بشری در اين زمان همخوانی لازم را ندارد.

كلام پايانی
همان گونه كه ديديم هيچ يك از دو مفهوم "تحمل" و "تساهل و تسامح" با تمام مزايايشان قادر به پاسخگويی مشكلات جامعه امروز جهان نيستند. نه "تساهل و تسامح" پذيرای تساوی حقوق پيروان عقايد مختلف است و نه "تحمل" توان مقابله با مشكلاتی را ــ كه تكنولوژی جديد مرزهای كشورها را زير پا گذاشته است ــ دارد. ما هر روز شاهد نمونه‌های برخورد ميان پيروان اديان هستيم. سخنان پاپ و كاريكاتورهای دانمارك و كشتار در عراق و جنگ‌های مذهبی در آفريقا و هند و رشد جماعت‌های بنيادگرای خشن در هر گوشه از جهان همه شاهدانی بر اين مدعا هستند. ديگر نه كشورهای اسلامی و تمدن‌های شرقی با تكرار افتخارات تاريخی خود در تحمل ديگر اديان پاسخگوی نياز تساوی انسانها و حمايت‌های قانونی لازم از شهروندان هستند و نه غرب تحت عنوان آزادی بيان و حمايت‌های قانونی، برتری جويی دينی و عقيدتی خود را می‌تواند پنهان كند. و به نظر می‌رسد كه آميخته‌ای از اين دو بهترين راه گشا باشند.

اگر اين فرض درست باشد بايد‌ گفت راهی كه جهان اسلام در پيش دارد تا حدودی آسان‌تر از جوامع غربی است، زيرا قانون را آسان‌تر و سريع‌تر در جامعه‌ای می‌توان وضع كرد و به اجرا گذاشت تا آنكه يك مفهوم فرهنگی و اخلاقی را در جامعه‌ای نهادينه كرد. به سخن ديگر اگر اصلاحاتی در آموزش‌های سنتی اسلام صورت بگيرد كه به نظر می‌رسد زير فشار جهان پسند شدن ارزش‌های مدرنيته نه تنها اجتناب ناپذير است و به سرعت هم در حال انجام است، بر مبنای آن اصلاحات قوانينی هم در جهت تساوی همه شهروندان در مقابل قانون وضع می‌شود. آنگاه با وجود زمينه فرهنگی مساعد در اين جوامع و نفوذ مفهوم تساهل و تسامح تا عمق اخلاقيات و وجدانيات اين مردم كار اين تلفيق و درهم آميختگی چندان مشكل نخواهد بود. و از آنجا كه اين مفهوم برعكس مفهوم "تحمل" از درون دين بيرون آمده است و در فرهنگ دينی مردم آسان‌تر ريشه دوانيده است در مسئله "كثرت گرايی" دينی نيز ابزار كاراتری است.

در حالی كه غرب مسيحی بويژه آمريكا خودمدارانه به باورهای ديگران به تحقير می‌نگرد و پذيرش اعتقادات ديگران در فرهنگ اين جوامع ريشه عميق ندوانيده است و برتری سياسی و اقتصادی و نظامی اين جوامع نيز اين حس برتر بودن اخلاقی و دينی را تقويت هم می‌كند. و به همين سبب به نظر می‌رسد كه بيشتر تلاش‌ها سطحی و برای حفظ ظاهر و پنهان كردن حقيقت انديشه غرب مدارانه است تا تلاشی واقعی برای فهم باورهای جوامع ديگر و يافتن راه حل واقعی با حفظ احترام متقابل بويژه در اين ايام كه آمريكا رهبريت جهانی را دارد و رهبريت اين ابرقدرت نيز به دست گروههايی است كه خود بسيار تنگ نظر و متعصب هستند و هدايت و اصلاح ديگران را وظيفه الهی خود می‌دانند. هر چند كه به نظر می‌رسد اين در تا زمانی طولانی بر اين پاشنه نمی‌چرخد و اين افراط گرايی دينی و خشونت‌های حاصل از آن عمری طولانی نخواهد داشت و وزش اين بادهای مسموم فروكش خواهد كرد، زيرا ارزش‌هايی كه مدرنيته در اين جوامع ايجاد كرده ريشه دارتر از آن است كه با اين بادهای مسموم ريشه كن شوند و آفتاب هنر آسان گيری و همزيستی مسالمت آميز كه در جهان اسلامی ريشه قوی دارد از پس ابری كه نيروهای خشن اسلامی ايجاد كرده‌اند بار ديگر بيرون می‌آيد. تاريخ به ما نشان داده كه بشر هميشه راه درست‌تر را از رفتن موقت به بيغوله‌ها و كجراهه‌ها آموخته است.