«آوار شیفتگی» - نوشته مهراعظم معمار حسینی (مهری کیا)
تعداد صفحات ۳۰۰
قطع رقعی
قیمت پشت پشت:
در اروپا ۱۵ یورو
در ایران ۱۵۰ هزار تومان
«آوار شیفتگی»، داستان زندگی یک زن، یک مادر، یک همسر و یک فعال سیاسی است که زندگی خود و خانوادهاش را وقف اندیشه سیاسی و آرمانهایش میکند. اما با پشت سر گذاشتن فراز و فرودهایی، در برههای از زمان، پی میبرد که مسیر خطایی پیموده است و سپس، با عزم و ارادهای آهنین، زندگی متفاوت و نویی را آغاز میکند.
یادداشت زیر مقدمه نویسنده بر کتاب «آوار شیفتگی» است.
ما با خطاهایمان میآموزیم، نه با نبوغمان.
فرانسیس بیکن
در بهمنماه سال ۱۳۵۷ هجری شمسی انقلابی در ایران به وقوع پیوست. در مورد چگونگی وقوع انقلاب و پیامدهای آن کتابهای زیادی نوشته شده است و درآینده نیز نوشته خواهد شد. شرح رویدادهای منجر به انقلاب، به تعداد افراد و جریانهای سیاسی سرنوشتساز درآن دوره، متفاوت و متکثر است.
اواخر سال ۱۳۶۱ بر اثر دستگیری گسترده رهبران و کادرهای حزب توده ایران، وضعیت جدیدی در کشور به وجود آمد. حمله به حزب توده باعث خروج وسیع کادرها و اعضا این حزب از ایران شد. «سازمان فداییان خلق ایران - اکثریت» نیز در پی حمله به حزب توده ایران برای حفظ خود اقدام به خارج کردن اعضای رهبری و کادرهای خود از ایران کرد.
من که به عنوان یک زندانی سیاسی زمان شاه فعالانه در انقلاب شرکت کرده بودم، تنها پس از گذشت چهار سال از انقلاب ۵۷، مجبور به فرار از کشور شدم و همراه همسرم از اعضای رهبری سازمانی که عضو آن بودم، ناخواسته سر از شوروی در آوردم؛ و ناگزیر از سال ۱۳۶۲ تا ۱۳۶۸، حدود ۷ سال بههمراه خانودهام در آنجا اقامت گزیدیم. کشوری که اکنون دیگر از نقشه جهان زدوده شده است.
شخصاً اعتقاد به سوسیالیسم داشتم و آن سیستم را پاسخگوی مشکلاتی میدانستم که در جامعه میدیدم. برای من برقراری آن سیستم اوج رفاه و آزادی انسانها تعبیر میشد.
خروج اجباری از ایران و زندگی در اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی، روزنه جدیدی در زندگی من و فهم من از دنیا گشود و باورهایم را به کلی دستخوش تغییر کرد. کتاب حاضر خاطرات من از آن دوره زندگی در کشورآمالها و رؤیاهای من است.
سپس مهاجرت از شوروی سوسیالیستی و زندگی در اروپا، فرصتی را برای من فراهم ساخت تا با ساختار و نظام حکمرانی لیبرال دموکراتیک از نزدیک آشنا شوم و تمایز میان دو نظام را دربیابم.
در این یادداشتها سعی کردهام تجربه شخصی خود را در سالهای زندگی در شوروی به تصویر بکشم. رویدادهایی که پایههای نظری افکار سیاسی من را زیرسوال برد و دگرگون ساخت.
در اغلب سطور این کتاب، تمرکز من معطوف بر رویدادها و حوادثی است که از بدو ورود به کشور شوراها باعث بهت و شوک من و تعداد بیشماری از همرزمان من شد. در عین حال و به موازات، سعی کردهام تا گوشههایی ازرویدادهایی را که بر زندگی شخصیام تأثیرگذار بودهاند را روایت کنم.
یاداشتها جملگی بر پایه برداشت شخصی من از دوران اقامتمان در شوروی است، گرچه در تدقیق بعضی رویدادها به تعدادی از رهبران سازمانی که به آن تعلق داشتم رجوع کردم.
از دوست گرانقدرم شهرام اتفاق که مشوق و همراه من در تدوین خاطراتم بود تشکر میکنم.
از دوست گرافیست و ژورنالیست عزیرم همایون فاتح که زحمت طرح جلد کتابم را تقبل کردند سپاس فراوان دارم.
از دوستان عزیزم آقایان فریدون و بهمن پرهام که زحمت بازبینی کتاب را متقبل شدند، سپاسگزارم.
مهراعظم معمار حسینی(مهری کیا)
بهار ۲۰۲۳ - آخن، آلمان
■ دستتان درد نکند، سعی میکنم در اولین فرصت بخوانم، اسم پرمعنایی.
پرویز هدایی
■ معرفی کتاب «آوار شیفتگی» من این کتاب را ندیدهام. به این خاطر تنها به بهانه نشر این کتاب و در حاشیه، شناخت خودم از یک سری خاطرات منتشر شده از مهاجرین سیاسی کمونیست سابق در شوروی اشاره میکنم.
اکثر خاطره نویسیهای منتشر شده از شوروی دهه ۱۹۸۰ یک ایراد اساسی دارد. همه دوستانی که رنج این کار را بر خود هموار کردهاند، به جای اینکه تجربه دست اول و موثق خود را بنویسند، به روایت شنیدهها و استنباط و ادراک سطحی خود از جامعه میزبان پرداختهاند. روابط وحشتناک درون دو سازمان اکثریت و حزب توده (بخصوص اولی) هرگز در این خاطرات نمیآید. در عوض تا دلتان بخواهد در مورد جامعه شوروی نوشتهاند. یعنی بجای اینکه در مورد دانستههای دقیق و تجربیات شخصی خودشان بنویسند وارد موضوع جامعه شوروی آنهم در کلیت آن، شدهاند که اصولا نمیتوانستهاند، خبر قابل اعتنایی از آن داشته باشند. جامعه شوروی را از آثار بینظیر منتشر شده بر اساس اسناد در دهه ۱۹۹۰ و ۲۰۰۰ میتوان شناخت نه از لابلای خاطرات کسانی که حتی زبان جامعه میزبان را نمیدانستهاند. این استنباط از جامعه میزبان ولو دست اول هم که باشد هرگز به خواننده برای شناخت جامعه شوروی کمک نمیکند. درست مثل خاطرات یک سرباز شرکت کننده در جنگ جهانی دوم از اوضاع آن جنگ. استنباط و خاطرات این سرباز برای شناخت دسته و گردان خودش بسیار مهم و قابل استناد است اما پرداختن همان سرباز به مسائل کلی جنگ (یا جامعه شوروی) کار پرثمری نیست. بدسلیقگی خواننده ایرانی هم که بیشتر به دنبال قصه و حکایت و اخبار حوادث محیرالعقول است، موجب پدید آمدن یک سری خاطراتی است که طی آن یک نفر بدون اینکه دسترسی به آمار و سند داشته باشد و اکثرا بدون اینکه حتی زبان جامعه را بداند، در مورد هیولای وحشتناکی مثل نظام توتالیتار شوروی، ادبیات ملودرام و رقتانگیز و گاه ملی و میهنی تولید کرده است. اما همین عزیزان در مورد روابط درون کولونیهای مهاجرین اکثریتی و تودهای چیزی ننوشتهاند. علت این اصرار در نوشتن از شوروی و امتناع از نوشتن در باره اوضاع داخلی حاکم بر تشکیلات حزب توده و اکثریت چیزی جز روابط دوستی و آشنایی شخصی مابین نویسندگان خاطرات و مسئولین وقت این دو جریان در شوروی نیست. حرف زدن در مورد مرده بلاوارثی مثل شوروی هزینهای ندارد اما مسئولین دو جریان حزب توده و اکثریت در آن سالها، هنوز در بین ما هستند.
علی رضا
■ درود علی رضای عزیز
از اینکه ماجرای کتابم مورد توجه شما قرار گفت و درباره آن اظهارنظر کردید تشکر میکنم. گمان میکنم که داستان من، اندکی با آنچه که شما تا کنون درباره شوروی مطالعه کردهاید متفاوت باشد. تقاضا میکنم که برای قضاوت درباره کتابم، حتما آن را بخوانید.
مهری کیا
■ دوست ارجمند علی رضا
حتمن با خواندن این کتاب نظرتان در بارهی این دست نوشتار تغییر خواهد کرد. در خرداد امسال نویسنده ی قدیمی جناب باقر مومنی مطلبی در بارهی کتاب دوم آقای نقی حمیدیان نوشت که بسیار قابل توجه ست:
“نویسنده، نقی حمیدیان، در هر دو کتاب اطلاعات ناب و بسیار جالبی ارائه میدهد. گرچه من دربارهی شوروی کم نخواندهام، و با سازمان اکثریت و راهی را که پیمود ناآشنا نیستم، اعتراف میکنم اولین بار است که به این تفصیل و صراحت، اوضاع واقعی آن کشور سوسیالیستی را در برابر دو چشم دیدم. البته آن بخش از نسل من که پس از شکست ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ در ایران ماند، تا حدودی از اشکالات “سوسیالیسم عملاً موجود” آگاه بود. اما میگفتیم شوروی به عنوان یک کشور سوسیالیستی زیر فشار امپریالیستهاست و با این حال سعی میکند منشاء مزایایی برای مردمانش باشد. و با وجودی که میدانستیم این مزایا کافی نیست، اما در تحلیل آخر به این نتیجه میرسیدم که: همان حداقل مزایا برای مردم شوروی و ستمدیدگان روی زمین ضروریست و بهتر است از هیچ چیز. اما با خواندن کتابِ نقی حمیدیان، به نکتهی مهمی پیبردم و آن اینکه مشکلات و مسائلی را که در جوامع سرمایهداری میدیدم و میبینیم، خاص جوامع سرمایهداری نبوده و نیست؛ که به صورتهای گوناگون در شوروی و دیگر کشورهای سوسیایستی هم وجود داشته؛ از بیکاری و فقر و گدایی گرفته تا رشوه و فساد اداری و بدترین شکلهای تبعیض و باندبازی. از این نظر «بر بالهای آرزو» اگر نگویم استثناییست، باید بگویم کتاب کم نظیری است.”(پایان نقل قول از نوشتهی باقر مومنی)
به باور نگارنده وقتی استاد مومنی چنین مینویسد باید نوشتهی نقی حمیدیان و مانند او را ارج نهاد تا دیگر دوستان هم برداشتها و تجربیات خود را با دیگران در میان بگذارند.
با احترام / پرویز مرزبان
■ ممنون از هر دو توضیح دوستان گرامی.
وقتی رهبران حزب توده در سال ۱۳۵۷ به ایران برگشتند کمتر از ۲۵ سال در خارج مانده بودند. آنها در دنیای بسته کشورهای یکی از دیگری بدتر کمونیستی زندگی کرده بودند. با این وجود هرکدام مسلط به یکی دو زبان اروپایی و هرکدام با کوله باری از تحصیلات و آثار تألیفی و ترجمه متعدد. (محتوای این آثار ایدئولوژی جزمی کمونیستی چیزی از بزرگی همت و پشتکار آنان کم نمیکند) جالب است که بسیاری از رهبران سازمان اکثریت که مستقیما یا از پی اقامت کوتاه در شوروی و افغانستان به غرب منتقل شدند، نه چیزی یاد گرفتند و نه چیزی نوشتند و نه ترجمهای. بسیاری از اینان حتی زبان کشور میزبان را فوقش در حد مکالمه یاد گرفتند. آنها صادقانه با تاریخ سازمان خود نیز برخورد نکردند. تنها به سه مورد از اعدام رفقای خود اشاره کردند اما از اعدام افراد بیسواد معمولی در کردستان بنام “عامل امپریالیسم” چیزی نگفتند. در باره نقش خود در سرکوب جنبش طرفداران شریعتمداری در سال ۱۳۵۸ در آذربایجان سکوت کردند. و از جمله تا توانستند بر واقعیات رژیم مافیایی طالبانی خود در کشورهای کمونیستی شوروی و افغانستان سرپوش گذاشتند. هر کدام هم که مثل حمزه فراهتی خاطرات نوشتند، فصل سیاه مینی رژیمهای اکثریت در کشورهای کمونیستی را لایق ذکر نیافتند.
الباقی این جماعت چند سال قبل برای حذف خاطرات منتشر شده در این سایت و سایت ایران گلوبال به مدیران این دو سایت فشار آوردند و در این کار موفق هم شدند. این موضوعات هیچ ربطی به کتاب خانم معمار حسینی ندارند. اما با داستان پر آب چشم دولتچههای اکثریت در شوروی مربوطند.
برای نویسنده خاطرات فوق آرزوی موفقیت میکنم و در اولین فرصت آنرا خواهم خواند.
موفق و سربلند باشید! / علی رضا