ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Mon, 10.07.2023, 19:16
گسترشِ فرهنگِ «سکولار» و زوالِ ادیان

شاهرخ بهزادی

گسترشِ فرهنگِ «سکولار» و زوالِ ادیان در جهان؛ ایران در این راستا مقامِ اول را در جهانِ اسلام دارد

نتایجِ‌ یک پژوهشِ‌ تازه در آمریکا تأیید می‌کند که در بخش‌های گسترده‌‌ای از کشورهای جهان، روندِ رویگردانی مردم از ادیان و مذاهب شتابِ تازه‌ای به خود گرفته است. این کتابِ پژوهشی Beyond Doubt : The Secularization of Society (بدون هیچ تردید: سکولارسازی جامعه) نام دارد و توسطِ مرکزِ انتشاراتِ دانشگاهِ نیویورک در اواخرِ ماه مه گذشته نشر و توزیع شده‌است.[۱]

ایزابلا کاسِلسترند Isabella Kasselstran، فیل زاکرمَن Phil Zuckerman و رایان تی کَراگن Ryan T. Cragun سه جامعه شناس به طور مشترک این کار پژوهشی را ارائه داده‌اند. آنان در این کتاب بر نظریه پیشرفتِ پدیده «سکولاریزاسیون»[٢] در جهان تأکید می‌کنند و شواهدِ قانع‌کننده‌ای ارائه می‌دهند که نشان می‌دهد دین واقعاً در مقیاس جهانی به دلیل مدرنیته رو به زوال است. فیل زاکرمَن، استاد جامعه‌شناسی و مطالعات سکولار در کالج پیتزر در کالیفرنیا، یکی از این پژوهشگران است. او در گفتکو با هفته نامه‌ی معروفِ فرانسوی اِکسپِرس در باره ایران می‌گوید که این کشور بدونِ تردید از نظر فرآیند «سکولاریزاسیون» مقام اول را در بین تمامی کشورهای مسلمان جهان دارد.

حدود سه سال پیش در ماه اوت سال ٢٠٢٠، نتایج یک نظر سنجی در خصوص رفتار و گرایش‌های مذهبی مردم ایران که توسط مؤسسه «گمان» با همکاری دانشگاه تیلبرگِ هلند انجام شد[۳]، روند شتابان «سکولاریزاسیون» در ایران را تأیید می‌کرد. این نظر سنجی نشان می‌داد که بیش از نی می‌از ایرانیان از دینداری به بی‌دینی رسیده‌اند. این نظر سنجی همچنین نشان می‌داد که در تاریخ انجام آن، تنها ٤٠ درصد ایرانیان خود را مسلمان دانسته و از این تعداد تنها ٣٢ درصد خود را شیعه، ۵ درصد سنی مذهب و ٣ درصد به عرفان‌ (تصوف) گرایش داشته‌اند. روند دین‌گریزی نزد ایرانیان طی مدت نزدیک به سه سال که از انجام این نظرسنجی می‌گذرد، قطعاً شتاب بیشتری به خود گرفته است.

برخی کارشناسانِ امور ایران، دین‌گریزی ایرانیان را نتیجه نارضایتی بخش وسیعی از مردم ایران از حاکمیتِ نظام اسلامی می‌دانند؛ حاکمیتی دینی که مدت بیش از چهار دهه قدرتِ مطلق را در کشور در دست دارد و باعث ناکامی‌های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی مردم این کشور شده است. از همه مهم‌تر اینکه بزرگ‌ترین جنبش اجتماعی چهار دهه اخیر در ایران پس از استقرار نظامی اسلامی، یعنی جنبشِ «زن، زندگی، آزادی» بر بستر سست شدن باورهای دینی و مذهبی ایرانیان به طور عام و ردِ گسترده‌ی حکومت اسلامی ‌به طورِ خاص آغاز شده است.

جنبشِ «زن، زندگی، آزادی» که از روز ۲۶ شهریور ۱۴۰۱ و به دنبال بازداشت و قتلِ مهسا (ژینا) امینی، آغاز شد، به سرعت مبدل به یک جنبشِ فراگیرِ اجتماعی بی‌سابقه در سطح ملی و با مختصات انقلابی شد. این جنبش مشروعیت رژیم اسلامی ‌حاکم بر ایران و اسلامِ سیاسی، یعنی همان ولایت فقیه ساخته و پرداخته دستِ آیت‌الله خمینی و سایر ملاها را نشانه گرفته و آن را به چالش کشیده است. رژیم اسلامی ‌به نقطه‌ای رسیده است که دیگر نمی‌توان بازگشتی برایش تصور کرد: رژیم، اعتبار خود را در نگاه اکثریتِ مردم ایران، خصوصاً جوانان از دست داده و دچار بحرانِ عمیقِ مشروعیت شده است. بحرانی که هیچ چاره‌ای برای آن وجود ندارد.

دین در ایران اقتدارِ اجتماعی خود را از دست داده است

روحانیت جایگاه اجتماعی خود را در ایران از دست داده است و نهاد دین برای نخستین بار در تاریخ ایران، اقتدارِ اجتماعی خود را از دست داده است. معمولاً قرن‌ها طول می‌کشد تا نهادهای اجتماعی، در جامعه‌ای تغییر کنند. اما در دهه اخیر ما شاهد تغییرات در نهادهای اجتماعی، از جمله روحانیت و نهاد دین هستیم. زمینه‌های این تغییرِ بزرگ پس از استقرار نظام جمهوری اسلامی ‌در ایران آغاز شده است و همزمان با ناکارآمدی حکومت و فساد فراگیر و سیستماتیک و سلبِ آزادی‌های سیاسی، اجتماعی و مدنی، شتابِ فوق‌العاده‌ای به خود گرفته است. جنبشِ بزرگ اجتماعی-انقلابی «زن، زندگی، آزادی» در این بستر به وجود آمده و بالنده شده است و در واقع هدفِ این جنبش، تأمین و برقراری آزادی‌های سیاسی، اجتماعی و مدنی در یک ایران سکولار و دموکراتیک است.

یک استاد حوزه علمیه قم: ما باختیم، خیلی هم بد باختیم

چند ماه پیش از آغاز جنبش «زن، زندگی، آزادی» ، محمد زکایی استاد حوزه علمیه قم گفته بود: «ما باختیم، خیلی هم بد باختیم!... در آینده‌ای نه چندان دور با خارج شدن نسل‌های گذشته (دهه ۴۰ به پایین) از زندگی دیگر اعتقاد به مذهب در بین نسل‌های جوان چون دهه‌های پیش، امر رایجی نخواهد بود و شادی امروز مردم در مرگ یک روحانی اولین نشانه‌های مخالفت عمیق و قلبی مردم با ایدئولوژی سیاسی حاکم می‌باشد.» این استاد حوزه علمیه قم همچنین گفته بود که «بنظر می‌رسد سیاست وحکومت بنام دین آسیب فراوانی به دین و مذهب در کشورمان وارد ساخته و ‌هر کدام از ما متوجه فاصله گرفتن از اعتقادات مذهبی در بین آحاد مردم شده‌ایم. تنها راه نجات دین و مذهب از آسیب بیشتر خروج روحانیت از پست‌های حکومتی ‌سیاسی و پرداختن به مسایل اعتقادی جامعه هست که البته دیگر دیر شده و بسیاری از افراد نسل‌های ده‌های ۵۰ تا۹۰ بدون مذهب و اعتقاد دینی هستند...»[٤]

پس از این پرانتز نسبتاً بلند در مورد روند دین‌گریزی ایرانیان به این کتاب تازه پژوهشی بر می‌گردم که اخیراً در باره رویگردانی بخش بزرگی از مردم جهان از ادیان و مذاهب منتشر شده است.

در پیش گفتار این کتاب(Beyond Doubt)، ناشر (دانشگاه نیویورک) می‌نویسد:

پس از ارائه نظریه‌ی «سکولاریزاسیون» در دهه‌های اخیر، این نظریه موضوعِ تردید و انتقادِ بسیاری از اندیشمندانِ برجسته بوده است که به نحوِ گوناگون این نظریه را نادرست، ناقص یا ناکامل دانسته‌اند. در این کتاب (بدون هیچ تردید: سکولارسازی جامعه)، ایزابلا کاسلسترند، فیل زاکرمن و رایان تی کراگون از این نظریه به نحوِ بسیار نیرومندی دفاع می‌کنند. آنان شواهدِ قانع‌کننده‌ای ارائه می‌کنند که نشان می‌دهد دین در مقیاس جهانی به دلیل توسعه‌ی مدرنیته رو به زوال رفته است.

اگرچه دفاع از نظریه‌ی «سکولاریزاسیون» در گذشته نیز ارائه شده است، اما اکنون داده‌های تجربی چندین ساله‌ای برای روشن کردن این روندها در اختیار داریم و می‌توانیم تغییرات را نه فقط در یک نقطه از زمان، بلکه در طولِ یک مسیر ردیابی کنیم. این کتاب با تکیه بر داده‌های نظرسنجی‌های گسترده در کشورهای سراسر جهان، نشان می‌دهد که به رغم وجود مخالفت‌ها، حمایت تجربی نیرومندی از نظریه‌ی سکولاریزاسیون وجود دارد.

همچنین این کتاب به برجسته‌ترین انتقاداتی که علیه این نظریه وارد می‌شود، می‌پردازد، و نشان می‌دهد که داده‌هایی که به زعم آن منتقدان تلاش می‌کنند روایت زوال مذهبی را رد ‌کنند، به راحتی قابل رد و توضیح هستند و با گرایش کلی و گسترده‌ی «سکولاریزاسیون» همخوانی دارند.

پژوهشگران در این کتاب فراتر از دفاعِ ساده از نظریه «سکولاریزاسیون»، می‌کوشند تا به این نظریه رسمیت و وجاهت عل می‌بدهند. آنان، تعاریف روشنی از اصطلاحات مرتبط ارائه می‌دهند، و گزاره‌هایی می‌آفرینند که می‌تواند به طور مکرر و دقیق مورد آزمایش قرار گیرند. این کتاب (بدون هیچ تردید: سکولارسازی جامعه) قوی‌ترین استدلالی است که تاکنون در باره روند «سکولاریزاسیون» جهانی ارائه شده است و به منزله منبعی حیاتی برای دانشجویان و دانشگاهیانی است که به مطالعه دین و سکولاریسم می‌پردازند.

همانگونه که پیش‌تر اشاره شد، فیل زاکرمن، استاد جامعه‌شناسی و مطالعات سکولار در کالج پیتزر در کالیفرنیا که یکی از سه نویسنده این اثر پژوهشی است، در هفته اول جولای باهفته نامه معروف فرانسوی اکسپِرس گفتگو کرده است. برگردان این گفتگو در زیر آمده است:

اکسپِرِس: در سال‌های اخیر صحبت‌های زیادی در مورد بازگشتِ مردم به دین و مذهب وجود داشته است. اما شما می‌گویید که داده‌هایی که در دست درید برعکس، کاهش باورمندی مردم به ادیان مختلف در بسیاری از نقاط جهان را نشان می‌دهد...

فیل زاکرمن: دربرخی نقاط یک تجدید حیات مذهبی وجود دارد. اما روند کلی این بوده است که کشورهایی که «مدرنیزاسیون» و توسعه اقتصادی را تجربه کرده‌اند، نسبت به چندین نسل قبل کمتر مذهبی هستند. برخی از کشورهای آفریقایی هنوز بسیار مذهبی هستند و هنوز نرخ باروری بالایی دارند. اما، در اروپا، در آمریکای شمالی و جنوبی و در بخشی از آسیا، ما اکنون شاهد روندی هستیم که جامعه‌شناسان کلاسیک مانند ماکس وِبِر Max Weber، امیل دورکِیم Emile Durkheim یا ژان ماری گویو Jean-Marie Guyau پیش‌بینی کرده بودند. آنان گفته بودند که دین در جهان رو به زوال خواهد رفت. امروزه ما داده‌های بلندمدتِ زیادی در اختیار داریم که این پدیده را تایید می‌کند.

اکسپِرِس: این داده‌ها چه چیزی را نشان می‌دهد؟

فیل زاکرمن: برای تعریفِ دین سه بعد مهم و اساسی وجود دارد: این سه بعد، باورها، رفتارها و وابستگی هستند. باورها، به منزله پذیرشِ شناختی یک نیروی ماوراء طبیعی، اعم از خدا، فرشتگان، روز رستاخیز و غیره است. رفتارها، به معنی رفتن به کلیسا، معابد، مسجد، نماز خواندن، غسل تعمید انجام دادن و غیره است. وابستگی، به معنای شناسایی یک فرد به عنوان کاتولیک، پروتستان، مسلمان و یا «غیر مذهبی» است. برای این سه بعد، طی دهه‌های اخیر ما در بیش از صد کشور جهان داده‌های بین المللی در اختیار داریم. در کشورهایی که «مدرنیزاسیون»، کثرت‌گرایی[سیاسی] یا امنیت زیستن را تجربه کرده‌اند، این سه مقوله تقریباً در همه جا رو به افول است. برای مثال، ۷۷ درصد از بزرگسالان بریتانیایی در سال ۱۹۶۷، گفته بودند که به خدا ایمان دارند. این تعداد باورمندان در سال ٢۰۱۵، به ۳٢ درصد سقوط کرده است. در اوایل دهه ١۹۹۰ در اسپانیا، تنها ٢۰ درصد از ازدواج‌ها با مراسم مدنی و خارج از کلیسا انجام می‌شد، در سال ٢۰١٨ این رقم به ٨۰ درصد افزایش یافته بود. در سال ٢۰۰١، کمتر از ۳۰ درصد نیوزلندی‌ها اعلام کرده بودند که فاقد هر گونه دینی هستند، این رقم در سال ٢۰۱٨ به بیش از ۵۰ درصد افزایش یافته است. در آرژانتین، شرکت شهروندان در مراسم مذهبی حداقل برای یک بار در ماه از ۵۶ درصد در سال ۱۹٨٤ به ۳۶ درصد در سال ٢۰١۷ کاهش یافته است.

اگر ما افرادی بدون هیچ گونه تعلقات مذهبی، افرادی نا باورمند، افرادی که در هیچ مراسم مذهبی شرکت نمی‌کنند را در کنار هم قرار دهیم، بیش از یک میلیارد نفر در جهان می‌شود. همه این افراد خدا ناباور نیستند، اما آنان زندگی خود را بدون اینکه مذهب نقشِ مه می‌در آن ایفا کند به پیش می‌برند. این بخشِ مه می‌از جامعه انسانی است، با این تفاوت که اهمیتِ آن واقعاً به رسمیت شناخته نشده است. البته در آسیا به دین مانند اروپا نگاه نمی‌شود. به عنوان مثال، چین، دومین کشور پرجمعیت جهان، توسط یک دیکتاتوری کمونیستی ضد مذهبی اداره می‌شود. بنابراین ممکن است چینی‌ها تمایلی به تأیید ایمان مذهبی خود نداشته باشند. پس باید همیشه مراقب این آمار باشید.

افزون بر این، در برخی از کشورهای دموکراتیک، مانند استونیا، جمهوری چک، سوئد، نروژ یا هلند، در حال حاضر اکثریتِ شهروندان غیر مذهبی هستند. فرانسه نیز به این گروه می‌پیوندد. من روی واژه “دموکراتیک” تأکید می‌کنم، زیرا شهروندان این کشورها می‌توانند آزادانه نظر خود را بیان کنند. در چین یا ویتنام نیز یک اکثریت غیرمذهبی وجود دارد، اما ممکن است تصور شود که آزادی مذهبی در کشورهای استبدادی موضوع حساس تری باشد.

اکسپِرِس: کره جنوبی مورد بسیار جالبی است، زیرا در این کشور توسعه اقتصادی برای مدتی با افزایش شمار مسیحیان همراه شده بود...

فیل زاکرمن: تقریباً نی می‌از مردم کره جنوبی در سال ۱۹٨٢ اعلام کرده بودند که «بی دین» هستند و تنها ۹ درصد مردم این کشور خود را مسیحی کاتولیک و ١۵ درصد آنان خود را مسیحی پروتستان معرفی کرده بودند. در سال ٢۰۰۵، شمار غیر مذهبی‌ها در این کشور به ٢۹ درصد کاهش یافته بود و سهم مسیحیان(کاتولیک‌ها و پروتستان‌ها) هر کدام به بیش از ٢۰ درصد افزایش یافته بود. این کشور[ طی دهه نخست قرن بیست و یکم] با الگوبرداری از ایالات متحده و در مخالفتش با کره شمالی، نوعی غرب زدگی و رشد اقتصادی را با اعمال مذهبی مرتبط کرده بود. اما حتی در این کشور هم، فشار مسیحیت دوام نیاورد. در سال ٢۰١٨، سهم کاتولیک‌ها و پروتستان‌ها به ترتیب تنها ۷ درصد و ١۵ درصد گزارش شده است، در حالی که شمار شهروندان غیر مذهبی به ۶٤ درصد افزایش یافته است. شمار شهروندان بودایی نیز در این کشور در حال کاهش است و در سال ٢٠١٨ تنها ١٤ درصد از جمعیت کره جنوبی بودایی بودند.

آمریکای جنوبی نیز از«سکولاریزاسیون» مصون نیست. می‌دانیم که اروگوئه کم مذهبی ترین کشور در این قاره است. اما از این قاعده مستثنی نیست. در شیلی، ۹۶ درصد از جمعیت در سال ۱۹١٠ کاتولیک بودند، در سال ٢٠١٤ شمار کاتولیک‌ها در این کشور به ۶٤ درصد کاهش یافته است. حتی کشورِ برزیل نیز که بسیار مذهبی است، شاهد افزایش شمار غیر مذهبی‌ها بوده است، هر چند این افرایش هنوز بسیار معتدل است.

اکسپِرِس: ایالات متحده از دیرباز در میان کشورهای غربی در این زمینه استثنا بوده است...

فیل زاکرمن: مدت‌ها به ما می‌گفتند که ایالات متحده نمونه و دلیلی است که ما می‌توانیم جامعه‌ای بسیار مدرن، صنعتی و غنی داشته باشیم، اما سطح دینداری شهروندانش شبیه به کشورِ السالوادور باشد. اما این موضوع دیگر صدق نمی‌کند، زیرا فرآیند «سکولاریزاسیون» در این کشور قابل مشاهده است. در سال ۱۹٨١، تقریباً ۶۰ درصد از آمریکایی‌ها حداقل یک بار در ماه در یک مراسم مذهبی شرکت می‌کردند. در سال ٢۰۱۷، این تعداد به ۳۹ درصد کاهش یافته بود. ۷۳ درصد از آمریکایی‌ها در سال ١۹٤۰ گفته بودند که به اماکن مذهبی چون کلیسا، کنیسه یا مسجد وابسته هستند. در سال ٢٠٢٠، این وابستگی به کمتر از ٤۷ درصد کاهش یافته است. در سال ۱۹٨۶، تنها ١۰ درصد از آمریکایی‌ها در گروه سنی ١٨ تا ٢۹ ساله گفته بودند که هیچ وابستگی مذهبی ندارند، در سال ٢٠٢٠ این درصد به ۳۶ درصد افزایش یافته است. طی این بازه زمانی در گروه سنی ۱٨-۳۵ سال، شمارآمریکایی‌هایی که طی مراسم مدنی ازدواج کرده‌اند، از ٢۷ درصد به ۵۰ درصد افزایش یافته است.

اکسپِرِس: شما روند «سکولاریزاسیون» را با یک جمله خلاصه می‌کنید و می‌گوئید: «مدرنیته برای دین مشکل ایجاد می‌کند». چرا؟

فیل زاکرمن: منظور من از «سکولاریزاسیون» زوال یا تضعیف ادیان در طول زمان است. نظریه اصلی برای توضیح این است که «مدرنیزاسیون» برای این باورها مشکل ایجاد می‌کند. نخست، می‌بینید که خِرَد [ در جامعه] در حال افزایش است. یعنی مردم دیگر با توسل به خرافات مشکلات خود را حل نمی‌کنند. اگر ماشین آنان خراب می‌شود، به خود می‌گویند به جای مراجعه به نیروهای جادویی یا ماوراء طبیعی، باید به مکانیک مراجعه کنید. دوم، اینکه مدرنیته باعث افزایش سطح رفاه شده است. موجودیت مردم کمتر مورد تهدید قرار می‌گیرد. قرار نیست به صرف بروز خشکسالی از گرسنگی بمیرند. بیمارستان‌ها و مراقبت‌‌های بهداشتی برای اکثریت مردم وجود دارد و امنیتِ زیستی آنان را تضمین می‌کند. سوم، اینکه کثرت گرایی در جامعه مدرن بیشتر شده است. قبلاً در یک دهکده کوچکِ فرانسوی همه اهالی دهکده کاتولیک بودند. اما با توسعه شهرنشینی، افرادِ با گرایش‌های مذهبی متنوع و مختلف مجبور به زندگی در شهرهای بزرگ هستند که این امر به نوعی باعث ایجادِ بحرانِ اعتبار برای این باورها می‌شود. در بین این ادیانِ مختلف کدامیک بیشتر حق دارد؟ شاید همه آنها اشتباه می‌کنند؟ این کثرت گرایی می‌تواند اعتمادی را که باورمندان مذهبی به ایمانِ خود داشته باشند را از بین ببرد . همه این پدیده‌های مرتبط با مدرنیته به طور قابل توجهی ادیان را تضعیف می‌کنند.

اکسپِرِس: اما افرادِ غیر مذهبی نسبت به مذهبی‌ها فرزندان کمتری دارند، این پدیده به ویژه نزدِ محافظه کارترین آنها کاملاً مشهود است. در این زمینه، کشورِ اسرائیل مثال خوبی است، جمعیتِ یهودیان اُرتدوکس این کشور نرخ باروری بسیار بالاتری نسبت به جمعیت سکولار دارند، این موضوع به آنها مزیت جمعیتی قابل توجهی می‌دهد...

فیل زاکرمن: جامعه‌ی اسرائیل در واقع یک دموکراسی مدرن و مرفه است. این کشور توسطِ یهودیان سکولار تأسیس شد، آنان این دولت را نه برای جلب رضایت خدا، بلکه برای فراهم کردن خانه و کاشانه برای یهودیان ایجاد کردند. امروزه در اسرائیل، یهودیانِ اُرتدوکس سه یا چهار برابرِ یهودیانِ سکولار فرزند می‌آورند. افزون بر این، پدیده دیگری در این کشور نقش مه می‌بازی می‌کند و آن دفاعِ فرهنگی است. وقتی شما کشوری دارید که توسط دشمنان احاطه شده است. اگر کشوری توسط یک گروه قو می‌متفاوت احساس خطر کند، این موضوع می‌تواند هویت‌های مذهبی را در این کشور تقویت کند. همچنانکه در اسرائیل شاهد آن هستیم. ایرلندِ کاتولیک که با انگلستان پروتستان در گیر بود و همچنین لهستان کاتولیک علیه شوروی آن زمان مثال‌های خوبی در این زمینه هستند.

اکسپِرِس: شما همچنین بر رونق مجدد دین در روسیه یا اوکراین تاکید می‌کنید...

فیل زاکرمن: شما نمی‌توانید دین را به زور از بین ببرید. دیکتاتوری مارکسیست لنینیستی [ در اتحاد جماهیر شوروی] مدت زمانی تلاش کرد تا دینِ مسیحیت را در این کشور ریشه کن کند. اما بسیاری از معتقدان در روسیه به سادگی باورهای خود را پنهان کرده بودند.

افزون بر این، پس از سقوطِ کمونیسم دربلوک شوروی و فروپاشی دیوار برلین، مذهب نیز در روسیه مبدل به ابزاری برای تحریک غرور ملی شد. بسیاری از جنبش‌های ملی گرای روسیه متحدانی را در درون کلیسای اُرتدوکس این کشور پیدا کرده‌اند. ولادیمیر پوتین، با پذیرفتن این ایده که مسکو “رم سوم” خواهد بود که مسیحیت واقعی از آن سرچشمه خواهد گرفت، در این راه گام بر می‌دارد. اگر زندگی در روسیه مرفه‌تر، امن‌تر و سیاست کثرت‌گراتر شود، دین الزاماً در آنجا افول خواهد کرد. از سوی دیگر، اگر جنگ در این کشور ادامه یابد، ناامنی توسعه یافته و دیکتاتوری باقی بماند، دین، به ویژه دینی که مبتنی بر یک مرام بسیار ناسیونالیستی است، تداوم خواهد یافت.

اکسپِرِس: حتی در کشورهای مسلمان که جمع آوری داده‌ها به دلیل وزن اجتماعی و سیاسی اسلام دشوارتر است، به نظر می‌رسد دین رو به افول است. بر اساس مؤسسه«بارومِترِ عرب» [شبکه پژوهشگرانی که داده‌های کشورهای خاورمیانه و شمال آفریقا را جمع‌آوری و منتشر می‌کنند]، اکثر شهروندان در گروه سنی ۱۵ تا ٢۹ ساله در ١١ کشور خاورمیانه و مغرب مذهبی نیستند...

فیل زاکرمن: ایران مسلماً سکولارترین جمعیت را در کل جهان اسلام دارد، اما مردم این کشور نمی‌توانند به صورت آزادانه در این باره ابراز نظر بکنند. من متقاعد شده‌ام که اگر داده‌های موثق در این کشور داشته باشیم، خواهیم دید که حداقل ٤۰ درصد از کل جمعیت ایران در حال حاضر «سکولار» شده‌اند. «سکولاریسم» در اروپا در واکنش به قدرت‌های سلطنتی- مسیحی بروزکرد. من معتقدم که امروز شاهد پدیده‌ای مشابه در کشورهای مسلمان هستیم. بسیاری از جوانانِ این کشورها اکنون به این آگاهی رسیده‌اند که دین اسلام سیاسی شده و از دیکتاتوری‌ها حمایت می‌کند. من این تحولات را بسیار پرشور و جذاب می‌دانم.

اکسپِرِس: در فرانسه، کاتولیک‌های محافظه کار دیگر نمی‌توانند این امید را داشته باشند که عقاید خود را مبدل به یک برنامه سیاسی قابل قبول برای اکثریت کنند. واضح است که پدیده‌هایی مثل سقطِ جنین، ازدواجِ همجنس‌ و امروزه هومرگی و یا «اُتانازی» برای بخش بزرگی از فرانسوی‌ها حل شده است. اما بر عکس در ایالات متحده، جناح راست مذهبی این کشور دیوان عالی این کشور را کنترل می‌کند و همیشه می‌تواند در انتخابات ریاست جمهوری پیروز شود، زیرا سیستم انتخاباتی آمریکا به نحوی است که بیشتر مطلوب این جناح است.آیا به نظر شما این موضوع در ایالات متحده تداوم خواهد داشت؟

فیل زاکرمن: دو تغییرِ عمده در ایالاتِ متحده در حال وقوع است. از یک طرف، جمعیتِ غیرسفیدپوست به طور فزاینده‌ای زیاد می‌شود و نمایندگی سیاسی به دست می‌آورد، که پیش تر چنین نبود. این موضوع باعثِ ایجاد احساس ناامنی در بخشی از جمعیتِ سفید پوست این کشور می‌شود. و از سوی دیگر می‌بینیم که دین رو به زوال است. در نتیجه، این کشور از نظر قو می‌بیش از پیش متنوع و کمتر و کمتر مذهبی می‌شود. بنابراین، سفیدپوستان مذهبی می‌بینند که وضعیتِ آنان بیشتر زیر سؤال می‌رود. این موضوع باعثِ واکنشِ شدیدِ آنها می‌شود. حتی با وجود اینکه بیشتر آمریکایی‌ها سکولار هستند، راست مذهبی هرگز از نظر سیاسی تا این اندازه قدرتمند نبوده است. این یک «پارادوکس» واقعی است. آنها نه تنها دیوان عالی کشور، بلکه بسیاری از دادگاه‌های ایالتی را نیز به دلیل انتصاب قضات توسط دونالد ترامپ کنترل می‌کنند. مسیحیان نیز در شوراهای شهرداری یا هیأت مدیره مدارس مشارکت زیادی دارند. آنها از این قدرت برای لغو سقطِ جنین، محدود کردن حقوقِ همجنس گرایان و به چالش کشیدنِ آموزش عمو می‌که پیش تر در این کشور سکولار شده بود، استفاده می‌کنند.آیا این روند دوام خواهد داشت؟ من فکر می‌کنم که در درازمدت، قدرتی که هم اکنون در اختیار یک اقلیت مسیحی است، از بین خواهد رفت، زیرا با توجه به تحولات جامعه‌شناختی در کشور، این قدرت نمی‌تواند پایدار باشد. به هر حال امیدوارم چنین شود. خواهیم دید.

اکسپِرِس: آیا افول ادیان سنتی، با ظهور معنویات جدید جبران نمی‌شود؟

فیل زاکرمن: برخی از مردم مذاهب نهادینه شده را ترک می‌کنند تا به سوی سایر اشکال معنویت بروند. اما بسیاری دیگر این کار را نمی‌کنند. داده‌ها نشان می‌دهد که معنویت‌های جدید به لحاظ عددی جایگزین ادیان سنتی نشده‌اند.

بسیاری از افرادی که در زندگی رنج می‌برند یا بیمار هستند، از نظرِ روانی به آرامش خاصی نیاز دارند که توسط آموزه‌های دینی یا سایر معنویات ارائه می‌شود. من وقتی با شهروندان استونیایی مصاحبه می‌کنم، اکثریت آنها فقط مرگ را قبول دارند. ما در کشورهای ژاپن، فرانسه یا اروگوئه همین موضوع را پیدا می‌کنیم. مردم زندگی خود را به صورت معقولانه‌ای و بدون دین باوری می‌گذرانند. شاید گرمایش زمین[ و خطر بروز یک فاجعه زیست-محیطی] باعث احیای دینی در جوامع بشود. زیرا برای انسان‌ها وقتی زندگی غیرقابلِ پیش بینی و ترسناک شود، به صورت ناخودآگاه به ایمان روی می‌آورند.

اکسپِرِس: آینده را چگونه می‌بینید؟

فیل زاکرمن: روند«سکولاریزاسیون» ادامه خواهد داشت. بی دین بودن اکنون [در بسیاری از کشورها] به امری عادی تبدیل شده و از منظر اجتماعی کاملاً پذیرفته می‌شود. این در حالی است که در بخشِ عمده تاریخ، انسان‌ها برای باور نداشتن به ادیان مورد خشونت‌های گسترده قرار گرفته‌اند. در گذشته، مذهبی نبودن درست مثل همجنس گرایی معنایی غیراخلاقی داشته است. اما، اکنون وقتی شمارِ بیشتری از مردم می‌گویند: «اوه، من به خدا اعتقاد ندارم»، این حرف، دیگر خیلی پیش پا افتاده به نظر می‌رسد. حتی اگر افرادِ مذهبی نرخ باروری بالاتری داشته باشند، به نظر می‌رسد که روند خروج مردم از ادیان بیشتر از این تفاوت جمعیتی است. موتور دین و یا بی دینی در سطح خانواده چرخش می‌کند. والدین فرزندان را با اعتقادات خود تربیت می‌کنند و این گونه است که آنها ماندگار می‌شوند. اما فقط بخشی از فرزندان والدین مذهبی راه والدین خود را ادامه می‌دهند، در حالی که اکثریت قریب به اتفاق فرزندان والدین غیر مذهبی بی دین هستند. در نتیجه، این گرایش ادامه می‌یابد.[ با خنده] اما، آیا می‌دانید، این موضوع را فقط خدا می‌داند...

—————————————————

[١] Beyond Doubt:The Secularization of Society ; Kasselstrand Isabella, Zuckerman, Phil, Cragun, Ryan T. ; Publisher: NYU Press, 2023

[٢] از دیدگاه جامعه شناسی، «سکولاریزاسیون»، فرایندى است که در آن از اعتبار و ارزش دین در فرهنگ جامعه کاسته مى‏شود و جامعه اصطلاحاً «سکولار» مى‏شود. بنا براین، «سکولاریزاسیون» فرایندى است که طى آن وجدان دینى، فعالیت‏هاى دینى و نهادهاى دینى اعتبار و اهمیت اجتماعى خود را در جامعه از دست مى‏دهند، و این، بدان معناست که دین در عملکردِ نظام اجتماعى به حاشیه رانده مى‏شود و کار کردهاى اساسى در عملکرد جامعه با خارج شدن از زیر نفوذ و نظارت عواملى که به ماوراء طبیعى عنایت دارند، عقلانى مى‏شود. واژه «سکولار»، انسان، جامعه، فرهنگ، حکومت، و غیره را توصیف می‌کند که غیر مذهبی و دین گریز هستند. گفته مى‏شود: انسانِ سکولار، جامعه‌ی سکولار، حکومتِ سکولار و... واژه «سکولاریسم» بیانگر مکتب و یا ایدئولوژى خاصى است که به اندیشه و فرهنگ «سکولار» اعتقاد دارد و آن را ترویج و تأیید مى‏کند. نادین محورى، نادین مدارى، نادین باورى، طرفدارى از اصول دنیوى و عرفى، مخالفت با شرعیات و مطالب دینى، گیتى باورى، دین گریزى، دین جداخواهى و این جهان باورى، به عنوان معانى و کاربردهاى سکولاریسم یاد شده است.
[۳] این نظرسنجی (نگرش ایرانیان به دین) از تاریخ ۱۷ خرداد تا ۱ تیر ۱۳۹۹ به مدت ۱۵ روز انجام گرفت. در این نظرسنجی بیش از ۵۰ هزار پاسخ‌ دهنده شرکت کردند و حدود ۹۰ درصد پاسخ ‌دهندگان ساکن ایران بودند. یافته‌های این گزارش، دیدگاه افراد باسواد بالای ۱۹ سال ساکن ایران (برابر با ۸۵ درصد افراد بزرگسال در ایران) را بازتاب ‌می‌داد و با سطح اطمینان ۹۵ درصد و حاشیه خطای ۵ درصد قابل تعمیم به این جمعیت بوده است. این نظرسنجی تلاش کرده بود تا نگرش ایرانیان را به دین و موضوعات مرتبط با آن، که در فضای جاری به دلیل محدودیت‌های موجود نمی‌تواند بطور علنی مورد پرسش قرار گیرد، به ‌طریقی روشمند اندازه‌گیری کرده و به ثبت برساند.
[٤] این سخنان در ۳١ مارس ٢۰٢٢ در سایتِ تحلیلی «نگام» و سپس در در اول آوریل ٢۰٢٢ در سایتِ«شبکه جهانی کانال یک» بازتاب یافته بود.



نظر خوانندگان:


■ گسترشِ فرهنگِ «سکولار» و زوالِ ادیان آقای بهزادی سلام و درود و سپاس برای مقالۀ بجا و بموقع شما. در پانوشت مقاله نوشته‌اید: «از دیدگاه جامعه شناسی، «سکولاریزاسیون»، فرایندى است که در آن از اعتبار و ارزش دین در فرهنگ جامعه کاسته مى‏شود.» واژۀ «سکولاریسم» بیانگر مکتب و یا ایدئولوژى خاصى است که به اندیشه و فرهنگ «سکولار» اعتقاد دارد و آن را ترویج و تأیید مى‏کند.»
من بعد از خواندن مقالۀ شما برای چندمین بار به مرجع های معتبر که در این باره نوشته‌اند مراجعه کردم. از آن جایی که من همیشه موافق ساده کردن - اما نه خلط مبحث کردن - مفاهیم برای درک ساده و راحت آنها هستم، به دو نکتۀ کوتاه اما به نظرم خیلی مهم اشاره می‌کنم. در فرایند «سکولاریزاسیون از اعتبار و ارزش دین در فرهنگ جامعه کاسته» نمی‌شود بلکه «سکولاریسم اصل تلاش برای ادارۀ امور انسانی بر اساس ملاحظات سکولار و طبیعت‌گرایانه است...» و «محدود کردن سکولاریسم به حوزه سیاست، یعنی نابود کردن بخش مهم و اساسی آن. سکولاریسم یک فلسفه عام است که ابعاد سیاسی و اجتماعی نیز دارد. سکولاریسم به معنای «نفی مرجعیت دین و خدا، و پذیرش مرجعیت انحصاری عقل بشری است که می‏تواند در موضوعات مختلف، از فلسفه و علم گرفته، تا سیاست واجتماع تحقق یابد.»
سکولاریسم به روایتی از انواع روایت‌ها و به قول شما «بیانگر مکتب و یا ایدئولوژى خاصى است.» اما من چون سال‌هاست در بارۀ مقولۀ سکولاریسم کنجکاو بوده‌ام و در یک کشور سکولار زندگی می‌کنم به تجربه دریافته‌ام که: «سکولاریسم در حد یک مکتب نیست؛ بلکه روشی در حوزۀ سیاست است.» و «سکولاریسم به عنوان یک فلسفه در پی تفسیر زندگی بر اساس اصولی است که صرفاً از دنیای مادی و بدون توسل به  دین نشأت می گیرد. این مفهوم تمرکز را از دین به سمت دغدغه های زمانی و مادی سوق می دهد.»
و...  امید این که از طریق گفتمانی سالم و ثمربخش بتوانیم برای سکولار (و به احتمال زیاد لائیک) کردن میهن مان در آینده کمک کرده باشیم.
سعید سلامی


■ جناب سلامی گرامی با بهترین درودها خدمت شما
در پانوشت مقاله و در تعریفی حلاصه از «سکولاریزاسیون» نوشته بودم: «از دیدگاه جامعه شناسی، «سکولاریزاسیون»، فرایندى است که در آن از اعتبار و ارزش دین در فرهنگ جامعه کاسته می ى‏شود.» منظور من کاهش اعتبار و ارزش دین در عرصه اجتماعی و نه درعرصه فردی است. به نظر شما: در فرایند «سکولاریزاسیون از اعتبار و ارزش دین در فرهنگ جامعه کاسته نمی‌شود.» اما من فکر می‌کنم در فرایند «سکولاریزاسیون از اعتبار و ارزش دین در عرصه اجتماعی و فرهنگ جامعه کاسته می‌شود.
دوست گرامی به عنوان مثال، وقتی در نظام آموزشی جامعه‌ای سکولار در باره پیداش انسان بر روی کره زمین نظریات تکامل چارلز داروین و دیگر نظریه های علمی معاصر در این خصوص به دانش‌آموزان تدریس می‌شود، به نظر شما آموزه های دینی در این زمینه( حکایت آدام و حوا و هابیل و قابیل و....) به تدریج در اندیشه فرزندان این جامعه رنگ نمی‌بازد. در این باره به نوشته خود شما نیز ارجاع می دهم که نوشته بودید: «سکولاریسم به معنای «نفی مرجعیت دین و خدا، و پذیرش مرجعیت انحصاری عقل بشری است که می‏تواند در موضوعات مختلف، از فلسفه و علم گرفته، تا سیاست واجتماع تحقق یابد.» دوست گرامی نتیجه منطقی فرآیند «سکولاریزاسیون» در جامعه، پیدایش یک جامعه سکولار است. جامعه ای که بر پایه نوشته خود شما درآن فرآیندِ نفی مرجعیت دینی و پذیرش مرجعیت انحصاری عقل بشری تحقق خواهد یافت. به بیان دیگر در چنین جامعه ای، اعتبار پدیده های مبتی بر باورهای دینی فرو می ریزد و جای خود را به تدریج به خرد و پدیده های عقلایی و منطقی منطبق بر شناخت واقعیت ها می دهد. دوست گرامی در جامعه ای که عقل و دانش بر باورها غلبه کند، ما در چنین جامعه ای(چه بخواهید و چه نخواهید) با سقوط ارزش های دینی روبرو هستیم.
جناب سلامی در بخش دیگری نوشته بودید که به نظر شما « سکولاریسم» یک مکتب فکری نیست.بلکه روشی در سیاست و یا یک فلسفه فکری است.... من هیج حساسیتی در این خصوص ندارم. فقط این موضوع را یادآور می شوم که این تفکر و یا فلسفه چهارچوب هایی دارد. در یک کشور سکولار این چهارچوب مبدل به قانون و یا هنجارهای مسلط اجتماعی شده اند. سکولاریسم عمدتاً یکی از ویژگی های تمدن و فرهنگ دوره های جدید است و یکی از مؤلّفه های مدرنیته غربی محسوب می شود.
پاینده باشید شاهرخ بهزادی


■ جناب شاهرخی با درودی مجدد، با بخش نخست نظر شما، کاهش و زوال اعتبار دین و اصولا هر باور غیر عقلانی در جامعۀ مدرن و سکولار با شما موافقم. از بی دقتی خودم در این رابطه پوزش می خواهم. اما در مورد «مکتب فکری» بودن سکولاریسم، هنوز هم بر این باورم که «سکولاریسم روشی در سیاست و یا یک فلسفۀ فکری است.»
چرا من به این وجه از مفاهیم سکولاریسم (سکولاریزاسیون) این همه حساسم؟ همانگونه که حتما خود شما هم آگاهید؛ «شبح سکولاریسم» که دیر زمانی است «آب در خوابگه مورچگان ریخته» است، دشمنان زیادی دارد؛ نه تنها در میان مؤمنان و دین‌فروشان بین¬المللی، در میان «روشن‌فکران دینی» وطنی هم. از جمله سروش دباغ، «فیلسوف و پدر روشن فکر دینی که می‌گوید: ۹۰ در صد جامعۀ ایران دین‌باورند، در آیندۀ ایران سکولار با این ها چکار باید کرد؟ (نقل به مضمون)
باری، آقای شاهرخی عزیز، هفتۀ پیش به صحبت‌های آقای محمد فاضلی جامعه شناس در ایران گوش می دادم. می‌ارزد اگر دو سه جمله از ایشان نقل بکنم. می‌گفت: « دموکراسی (ایضا سکولاریسم) گران‌ترین و لوکس‌ترین کالائی ست که بشر در عرصۀ سیاسی تولید کرده است.» می گفت: «ذهن های ساده اندیش فاجعه به بار می آورند.» و «تاریخ هرگز ما را فراموش نمی کند.» حتا اگر «لویاتان‌های کاغذی» تاریخ را به عمد یا ساده اندیشانه به فراموشی بسپارند. تا گفتمان بعدی آقای شاهرخی
سلامی