نشریه آلمانی دی تسایت شماره ۷
مترجم: اسفندیار طبری
آلیدا آسمان(Aleida Assman)، ۷۵ساله، محقق و مصرشناس انگلیسی است و تا زمان بازنشستگی در دانشگاه کنستانز تدریس میکرد. تحقیقات او طیف وسیعی از موضوعات مطالعات فرهنگی را در بر میگیرد: او روی ارتباط بین زمان، مدت و سنت و همچنین حافظه، فراموشی و سیاست تاریخ کار کرده است. درسال ۲۰۱۸ او و همسرش، مصر شناس، یان آسمان، جایزه صلح کتاب آلمان را دریافت کردند. این دو با هم پنج فرزند دارند.
***
هزاران سال است که اجتناب از خشونت عاقلانه در نظر گرفته شده است. زیرا جنگ آینده را، که در اوکراین نیز میبینیم، ویران میکند. و با این حال هیچ جامعه عادلانهای را نمیتوان بر اساس خرد بنا کرد.
زمانی که پوتین یک سال پیش “عملیات ویژه” خود را در اوکراین آغاز کرد، دقیقاً عاقلانه عمل نکرد. او دست به کاری زد که انتظارش را نداشت. اکنون او در تنگنا قرار گرفته و عواقب منفی مأموریت خود را احساس میکند. موفقیتی در چشمانداز نیست، شعاع گزینههای او برای عمل بسیار محدود شده است.
چگونگی ادامه آن کاملاً نامشخص است. پوتین فقط صحنهسازی خاص خود را در ذهن داشت. غرور جریحهدار و شهوت امپریالیستی برای قدرت، او را هدایت میکرد. او در توهم خود حریف خود را دستکم گرفت و واقعیت را از دست داد. او نه دوستان نزدیک دارد و نه متحدان فداکار. علامت شناسنده او تنهایی است. در واقع یک تراژدی است که ما ترجیح میدهیم همراه شکسپیر آن را روی صحنه تخیلی ببینیم.
پوتین را میتوان به راحتی به عنوان نقطه مقابل خرد در نظر گرفت. اما خرد چیست؟ کسی که نگرش اساسی خردمندان را اتخاذ کند، از جنگ چیزی به دست نمیآورد. برعکس، تمام کوششهای خرد، معطوف به اجتناب از جنگ است. در اینجا به مجموعهای از احادیث اشاره میکنم، مانند ضربالمثلهای سلیمان کتاب مقدس؛ سنتی که به عنوان میراث فرهنگی ارزشمند در متون پایهگذاری ادیان مختلف گنجانده شده است.
موضوع اصلی این متون حکیمانه، هنر همزیستی خوب است. خبری از وطنپرستی، شجاعت مبارزه و مرگ قهرمانانه نیست. برخلاف دین و سیاست، در چارچوب آموزههای خرد، مرگ به صورت افسانهای اغراق نمیشود. این موضوع در درجه اول در مورد غلبه بر ترس از مرگ نیست، همانطور که در محافل فلسفی خاص یا در آموزههای فضیلتی کاستهای جنگجو وجود دارد. اما مرگ به هیچ وجه سرکوب نمیشود، بلکه بر عکس، در قلب خرد، رابطه نزدیک بین خرد و مرگ وجود دارد. جمله «خداوندا، به ما بیاموز که به خاطر بسپاریم که باید بمیریم تا عاقل شویم» (مزامیر ۹۰:۱۲) روی بسیاری از سنگ قبرها خوانده میشود.
ممکن است فرد از آسیب درس بگیرد، اما در قلب خرد، درک وجودی از پایان زندگی و کنارهگیری فروتنانه نهفته است. طمع، دروغ یا خشونت، مخالفان ابدی در تعالیم حکمت هستند. آنها به عنوان بخشی از طبیعت انسان پذیرفته شدهاند. از این منظر، آموزههای خرد، حاوی قدیمیترین برنامه برای فروکش کردن و متمدن کردن احساسات ویرانگر انسانی است. زیرا تجربه میآموزد: هر چه نفس بیشتر از این هوسها تغذیه شود، خطر برای جامعه بیشتر میشود.
خطر نه تنها از جانب کسانی است که نفس خود را به قیمت بهای دیگران نشان میدهند، بلکه از جانب کسانی است که قدردان چنین رفتاری هستند. هر جامعهای از طریق تحسین و تایید، قهرمانانی میسازد که شایسته آن است.
با این حال، این جمله صادق است: هیچ تفاوتی بزرگتر از جنگ و خرد نیست. این دو به قدری متفاوت هستند که حتی تصور نمیشود دو روی یک سکه باشند. نقطه مقابل جنگ صلح است، اما صلح با جنگ ارتباط تنگاتنگی دارد.
جهانی که توسط خرد شکل گرفته است در جهان دیگری وجود دارد و بر اساس منطقی کاملا متفاوت است. جنگها به منطق قطبی شدن از طریق اضداد نیاز دارند. در آغاز همیشه جدایی سخت دوست و دشمن وجود دارد. شما باید دشمن را غیرانسانی کنید، در غیر این صورت جنگ کار نخواهد کرد. هر چیزی که به جنگ مربوط میشود از این منطق متضاد “جدل” (به آلمانی کریگ. مترجم. این کلمه ریشه یونانی دارد) پیروی میکند. دوستان یا همسایگان را به دشمن تبدیل میکند، زندگی روزمره را زیر و رو میکند و آن را به حالت اضطراری تبدیل میسازد و به طور قطع به پیروزی یاشکست ختم میشود.
از سوی دیگر، در خرد، منطق دوتایی اضداد واژگون میشود. این نه تنها در مورد جفتهای متضاد جدلی، بلکه در مورد تمایزات سازنده فرهنگی مانند «درست یا نادرست» در علم و «خوب یا بد» در اخلاق و دین صدق میکند. دلیلش این است که متون خرد از تفکر سیستمی پیروی نمیکنند، بلکه مبتنی بر تجربه هستند و دانش شناختی، عاطفی و تأملی را ترکیب میکنند. همانطور که در مجموعه گفتهها، بینشها در کنار هم باقی میمانند. در حالی که گهگاه از طرح ثابت خیر در مقابل شر استفاده میکند، ادبیات خرد (همانطور که کتاب ایوب نشان میدهد) فراتر رفتن از تضادها و درگیر شدن بیشتر با پیچیدگی جهان است.
دیدگاهها و قضاوتها زمانی عاقلانه تلقی میشوند که از الگوهای دوتایی سفت و سخت هنجارهای اجتماعی یا اخلاقی فراتر رفته و درک کاملتری از نظم، پیچیدگی و تعادل را فراهم کنند. خرد در این معنا امکان دید عمیقتری از وجود انسان را فراهم میکند. انرژی انسان با هدف تقویت نیروهای اجتماعی برای جلوگیری از آسیب و خشونت است. به همین دلیل است که او مدام پیشنهادهای عملی جدیدی درباره نحوه زندگی خوب با هم را ارائه میدهد. هدف همه قوانین انسانی، در سراسر فرهنگها، تقویت حس اجتماعی متقابل و عدالت است. ما به عواقب مشکل ساز اقدام توجه زیادی داریم تا راه حلهای پایدارتری پیدا کنیم. بنابراین، تفکرخردمندانه با پیشگیری از خشونت مشخص میشود که در طی هزاران سال آزمایش شده و منتقل شده است.
اصل خردمندانه، «قاعده طلایی» است که در سراسر جهان ابداع و پذیرفته شده است. هر کودکی قبلاً این جمله را شنیده است: “آنچه را که نمیخواهید کسی با شما انجام دهد، با دیگران هم انجام نده”. اجرای جهانی این قانون از هر حمله تروریستی و هر جنگ تهاجمی جلوگیری میکند. این ربطی به دین ندارد، فقط به خوب زیستن با همدیگر ربطی دارد و با این حال در متون مقدس همه ادیان توحیدی آمده است.
در کتاب توبیت، کتاب مقدس عبری، توبیت پیر به پسرش توبیاس اندرز خردمندانه و پدرانه زیر را میدهد: “از آنچه خود متنفری، انتظار نداشته باش که دیگری انجام دهد.” (توبیت ۴: ۱۵) در عهد جدید، قانون طلایی به شکل مثبت ظاهر میشود: “هر کاری که میخواهید مردم با شما انجام دهند، با آنها نیز انجام دهید” (متی ۷:۱۲).
در حالی که قاعده طلایی به خوبی شناخته شده است (بدون اینکه بدانیم از کجا میآید)، امانوئل کانت فیلسوف با این فرمول موافق نبود. او این ضربالمثل رایج را با «واجب مقولهای» با نیروی هنجاری قویتر در سطح بالاتری از انتزاع جایگزین کرد: «فقط بر اساس آن اصل عمل کنید که از طریق آن نیز بتوانید اراده کنید که آن به یک قانون کلی تبدیل شود».
این امر، قانون طلایی فراگیر (و در نتیجه به رسمیت شناخته شده جهانی) را به یک اصل جهانی و صادرات اروپایی که مدعی اعتبار جهانی است تبدیل میکند. کانت با ارتقای اخلاقی قانون طلایی، آن را به عنوان اجماع اساسی مهم بشریت که میتواند فرهنگهای بسیاری را در سراسر جهان به هم پیوند دهد، بیارزش کرد. مقامات مصر باستان هنوز از الزام کانت آگاه نبودند، اما این قانون طلایی را، به ویژه در نوع مثبت آن، به دل گرفتند. در کتیبههای قبر خود، آنها دوست داشتند خود را خیرخواهانی نشان دهند که به ضعیفان کمک میکردند، که هرگز به فکر منافع خود نبودند و در جامعه تغییر ایجاد میکردند. آنها تاکید میکنند که به دغدغههای درخواست کنندگان خود گوش فراداده و همواره نیازهای آنها رابرآورده کردهاند.
امروز هیچ کس نمیتواند صحت این گفتهها را تأیید کند. مهمتر از آن، «وظایفی» که آنها به آن میبالند، ظاهراً در جامعه مصر رفتارهای خوب تلقی میشد. این وظایف همچنین شامل آنچه که قرنها در سنت مسیحی به عنوان “هفت کار رحمت” شمرده میشده است و امروزه به عنوان “کمکهای بشردوستانه” انجام میشود: خوردن و آشامیدن در سفرههای خیریه و کمک به تهیدستان و مردم بیخانمان.
با این حال، خرد دوا و دارو نیست و در همه شرایط مفید نیست. این نوع خردورزی در کمک به دیگران در جوامع باستانی، کاملاً مردسالار و سلسله مراتبی برای حمایت از آرمان محرومان و توانمندسازی ضعیفان ایجاد شد. اخلاق خرد (Ethos der Weisheit) به عنوان نوعی کنترل آسیب معرفی شد. نابرابری را کاهش داده اما ساختارهای ناعادلانه را تغییر نداده است. همین اتهام امروز نیز زده میشود: روابط نابرابر، قدرت را تثبیت میکند. انگیزه انسانیت، حاکمان را به تعادل ترغیب میکند، اما به ضعیفان اجازه نمیدهد تا به حقوق خود دست یابند. آنها همچنان به نفع صاحبان قدرت وابسته هستند.
خرد نیز از قدرت صدای منتقد قدرت پشتیبانی نمیکند. هیچ پتانسیل اعتراض یا مقاومتی را نمیتوان از متون خرد استخراج کرد. این در مورد زندگی در دیکتاتوریها و دیگر رژیمهای ناعادلانه نیز صدق میکند. از آنجایی که آموزههای خرد حاوی هیچ گونه هنجار و اصول سیاسی نیستند، نمیتوان از آنها برای دفاع افراطی وبرای برهم زدن نظم مربوطه جامعه استفاده کرد. هر جامعهای را میتوان با آموزههای آنها بهبود بخشید، اما جامعه عادلانهای را نمیتوان بر اساس آن پایه ریزی کرد.
دلیل عمیقتر این فقدان ظاهری این است که توانمندسازی فرد، که به درستی آن را به عنوان دستاورد اصلی تاریخ و فرهنگ غرب جشن میگیریم، در سنت خرد رخ نداده است. بنابراین میتوانیم آنها را «آرامگرا» بنامیم و بهعنوان یک یادگار فرهنگی کنجکاو اما بیفایده از خانواده مفاهیم ارزشیمان کنار بگذاریم. با این حال، این امر کمی عجولانه خواهد بود، زیرا در حال حاضر دلایل خوبی برای بازگشت خرد وجود دارد. میتوان به دستاوردهای غربی مانند حقوق مدنی و بشری افتخار کرد که در حال حاضر در بسیاری از کشورها به شدت مورد حسادت قرار گرفته و همچنان مورد انکار قرار میگیرد. اما درعین حال، شاهد بیاعتمادی فزایندهای نسبت به پیامدهای منفی گسترش غرب هستیم که فرهنگهای دیگر را استثمار کرده و سیستم اکولوژیکی را نابود میکند.
دیگر نمیتوان انکار کرد که «فرایند تمدن» به عنوان یک آسیب تاریخی توسط فرهنگهای استعماری تجربه شده است. خردی که قربانی این «فرایند تمدن» مدرن شده است، خود منبع مهم تمدن است: نشان دهنده کار آموزشی بر روی خود مردم با گرایشهای خطرناک ضداجتماعی و خشونتآمیز است. همانطور که تمثیل حلقه لسینگ بیان میکند، وظیفه ساختن مردم به این تصویر بینفرهنگی از انسان، «موافق ساختن مردم در برابر خدا و مردم» است.
بازگشت به جنگ. نقطه مقابل آن صلح است. این جفت متضاد، ساختار تاریخ را تشکیل میدهند. مردم به این واقعیت عادت کردهاند که بشریت مشکلات خود را با جنگ یا انقلاب با خشونت حل میکند. خرابیها و شروعهای جدید، فجایع و نقاط عطف تاریخی را تشکیل میدهند که در آن قدیم باید بارها و بارها فرو بریزد و ناپدید شود تا چیز جدیدی در یک تابلوی رسا پدیدار شود.
با وجود خشونت و ویرانی، در سنت غربی، جنگ اساساً خلاقانه است. جنگ در منطق سیاستمداران و مورخان «پدر همه چیز» است. با نگاهی به جنگ اوکراین، کارل شلوگل مینویسد: “در حال حاضر، زمان جنگجویان تنها است، که ممکن است به چیزی جدید و بزرگتر تبدیل شود: یک اروپا از پایین، جنبش همبستگی با اوکراین در مرکز.” این همان امید قدیمی است: جنگ به عنوان خالقان، مبتکران - البته پس از صلح متناظر.
آموزههای خرد، رابطه متفاوتی با زمان دارند. آنها از تحولات بزرگ بیاطلاع هستند، احتمالاً به این دلیل که اغلب در سایه فروپاشیها ظاهر میشوند و بنابراین برای جلوگیری از وقوع خشونت و رویدادهای فاجعهبار در وهله اول طراحی شدهاند. پس آیا در جنگ، خردی وجود ندارد؟ تمرکز او بر شکلی از زمان است که به اندازه روابط انسانی پایدار و قابل اعتماد است که به آینده میرسد و آن را تثبیت میکند. این بار همه چیز در مورد پایداری است، که فقط به معنای یک اصل اکولوژیکی نیست. در سنت خرد، همیشه این حفاظت از آینده است، هم برای اطرافیان و هم برای محیط زیست، زیرا در سنت خرد، آنچه «حقیقت» تلقی میشود، همان چیزی است که در درازمدت خود را ثابت کرده است.
از سوی دیگر، جنگ یک نابودگر رادیکال آینده است. در حالی که در بسیاری از نقاط جهان مردم در آغاز تقویم جدید «سال نو» را به یکدیگر تبریک میگویند، این آرزوی اساسی در اوکراین وجود دارد. آیا حتی یک سال دیگر برای آنها وجود خواهد داشت؟ بدون این امید نمیتوان زندگی کرد. آندری کورکوف در کتاب خاطرات یک تهاجم مینویسد: «من به خبری نیاز دارم که به من قدرت و امید بدهد. بزرگترین ترس من از دست دادن خوشبینیام است.» امیدهای او برای آیندهای است «پس از جنگ» - یا «پس از پیروزی»، همانطور که ما ترجیح میدهیم بگوییم. و ادامه میدهد: نگاه به آینده پس از جنگ در حالی که هنوز در میان دردسرهای جنگ هستید عجیب است.
اما مردم صرفاً منتظر این آینده نیستند، بلکه دائماً در میانه جنگ - با طرحها و پروژههایی برای بازسازی کشور - روی آن کار میکنند. تفکر فراتر از جنگ و ویرانی و تلاش برای آیندهای صلح آمیز- که میتوان آن را عاقلانه نامید.