۱- وبر جامعهشناس بزرگ آلمانی در بحث خود از «مشروعیت» و در باب چرایی و چگونکی اطاعت شهروندان از حاکمان و مراجع سیاسی از سه نوع مشروعیت نام میبرد؛ مشروعیت سنتی، مشروعیت کاریزماتیک و مشروعیت قانونی-حقوقی. حاکمان سیاسی برای اعمال قدرت انحصاری خود باید واجد مشروعیت باشند بدین معنا که بتوانند مردمان را نسبت قدرت خود متقاعد سازند و حقانیت خود را در اعمال قدرت اثبات کنند. وقتی قدرت با مشروعیت همراه شود تبدیل به اقتدار میشود که در حوزه سیاست معنایی مثبت دارد.
زیر بنا و اس مشروعیت سنتی اتکا به سنتهای دیرین و تثبیت شده اجتماعی است. پادشاهان و سلاطین در ایران برای حکومت خود نیازمند تولید ادبیات مشروعیتساز بودند. عباراتی چون «سلطان ابن سلطان»، «از تبار و سلاله شاهان»، «ملک را گریزی نیست از دانا دل شاه»(معزی)، «مملکت آباد به سلطان شود» و به قول بیهقی «جهان برسلاطین گردد» و تقدیس پادشاهان همه برای تولید و تثبیت مشروعیت سنتی پادشاهان به کار بسته میشدند. نظامی گنجهای میگفت «چنان دان که شاهی و پیغمبری، دو گوهر بود در یک انگشتری»، سجستانی اشاره میکند «شاه خدای بشری است» و سنایی اضافه میکند «امر سلطان چو حکم یزدان است، سایه ایزد از پی آن است».
میتوان براین عبارات و جملات بازتولید کننده مشروعیت سنتی شاهان و سلاطین عبارت مشهور «السلطان ظل الله» و «پادشاه سایه کردگار»(اسدی) را هم افزود. پادشاهان دارای فره ایزدی بودند و هاله و نور خدایی از همان بدو تولد بر گرد سرشان چرخان. و بخت و دولت به کاردانی و شایستگی و درایت نبود بلکه محصول تایید آسمانی بود. لازمه شاهی و سروری داشتن جوهره ذاتی است. از قدیم گفتهاند «لایق هر سر نباشد افسری». چه بسیار در گوش رعیت خواندهاند و تکرار کردهاند که «نه برنهاد زمانه، به هر سر افسری» و به قول قطران تبریزی «نشاید تاج را هرسر و نزیبد تخت را هرتن» و «نزاید زمادر کسی شهریار». او تافته جدا بافته است و صدرهرکجا که نشیند صدراست. و قاآنی بازگفته است «نیست سلطان هرکه چو هدهد به فرقش افسر است».
خلاصه و ختم کلام از بوزینه دروگری نمیآید و آتش از خیار نمیجهد و هر سرهنگ مرد بارگه نیست. در اینجا دیگر لیاقت و کاردانی و شایستگی بهکار نیاید. کمان رستم بشکنی و بیژن از چاه برآری و شقالقمر هم کنی و به قول حافظ «اسباب بزرگی هم همه فراهم کنی» فایدتی ندارد چرا که او جایگاه الهیاش و فره ایزدیاش از بدو تولد بر سعادت او سایه انداخته است و این نیست که هر که نهد پای بر اورنگ شاه شود. که نه هر فرقی سزای تاج شاهی است و نه هر سر لایق صاحب کلاهی. شاه باید از مادر شاه زاده شود والا لایق نام شاهزاده نیست.
ادعای برگزیده بودن شاهان فقط مختص ایران زمین نبود بلکه در اکثریت کشورهای دارای نظام پادشاهی غربی و شرقی هم وجود داشت. تنها در پرتو تلاش متفکران جهان مدرن نظیر جان لاک، توماس هابز و ژان ژاک روسو (اصحاب قرارداد اجتماعی) بود که این ادبیات با چالشهای بسیار جدی و بنیانافکنانه مواجه شد. در میان این متفکران مدرن قدرت امری نبود که خدایان یا خداوند بر کسی تفویض کرده باشند بلکه امری اجتماعی بود و محصول قرارداد شهروندان با حاکم که بتوانند از وضع طبیعی (وضع پیشامدنی) به وضع مدنی ارتقا یابند. هابز معتقد یود که مردمان برای این به حاکم سیاسی نیاز دارند که امنیت آنها را فراهم کند. لاک میگفت فلسفه وجودی حاکم سیاسی تامین آزادی مالکیت شهروندان است و روسو آن را منوط به تحقق اراده همگانی جامعه منتسب میکرد. حاکم سیاسی درجهان مدرن باید مبنای مدرنی برای مشروعیت حکومت خود تدارک ببیند.
۲- مشروعیت کاریزماتیک که در شرایط خاص در مورد افراد خاص اتفاق میافتد. در شرایط و وضعیتهای بحرانی جامعه قهرمانانی پیدا میشوند که به واسطه هوش و جذبه بالا یا جاذبه و افسون شخصیتیشان تودهها را به دور خود جمع میکنند. در مشروعیت کاریزماتیک دو مولفه بسیار اساسی است؛ افسون و جذبه شخصیتی قهرمان و دوم وضعیت بحرانی یا استثنایی که نیازمند راههای میانبر برای رسیدن به مقصود است.
گاندی و ماندلا نمونه مثبت شخصیتهای کاریزماتیک و هیتلر نمونه منفی آن است. هیتلر با درهم کوبیدن نهادهای دموکراسی خطاب به آلمانیها میگفت برای جبران حقارت تاریخی آلمان نمیتوان به دموکراسی که پروسهای زمانبر است اتکا کرد باید روشهای دیگری را برای اعمال قدرت و تغییر سرنوشت جمعی آلمان اتخاذکرد. او بسیار هوشمند، سخنور و رتوریک حرفهای بود. به واسطه هوش سیاسی، قدرت بیان و سخنرانی، تسلط به رتوریک، به رهبری کاریزماتیک در میان آلمانیها تبدیل شد. نمونه دیگر آن خمینی بود که تودههای مردم فریبخورده و افسون شده با تاسی از شبهروشنفکرانی چون براهنی، کسرایی، م. آزرم و شریعتی او را «بت شکن» و «ابراهیم زمان» میدانستند که با بهدست گرفتن «تبر قدرت مسئولیتگریزانه» قرار بود «موزههای جهان مدرن» را درهم بشکند.
۳- مشروعیت حقوقی-قانونی که لازمه برخورداری حاکم سیاسی از مشروعیت را منوط به پروسههای قانونی و حقوقی میداند. بدین معنا که شخص حاکم باید طبق موازین حقوقی-قانونی از سوی مردم انتخاب شود و دوم اینکه دوره زمامداری وی و هر شحص حاکم سیاسی دیگر باید محدود و مقید و مشروط باشد. انقلاب مشروطیت در ایران کوششی بود برای تبدیل مشروعیت سنتی حاکمان به مشروعیت حقوقی-قانونی. تا نشان بدهند که برخورداری از تخم و تبار پادشاه و شاهزادگی نه امتیازی برای فرد حاکم فراهم میکند و نه او را برتر ازدیگران مینشاند. او نیز شهروندی است برابر با همه شهروندان دیگر. اگر میخواهد به قدرت دست یابد باید پروسه حقوقی-قانونی را طی کند. شایستگی و کارآمدی خود را نشان دهد و آن گاه میتواند برای طی دورهای محدود به صورت مقید و مشروط ادعای ریاست کتد. بخت و فورتونا و شانس و تصادف که یکی را در یک خانواده پادشاهی به دنیا میآورد و دیگری را در ملعنت و فقر و مسکنت، نمیتواند مبنایی برای حکومت فرد باشد. لازمه حاکم بودن برخورداری از دانش، تدبیر، آگاهی و دیگر فضایل شهروندی است و نه تخم و تبار و وراثت و نژاد.
افلاطون معتقد بود که وظیفه حاکم سیاسی تامین سعادت جامعه است و برای این امر باید خود حاکم به سعادت رسیده باشد که لازمه آن برخورداری از فضایل اعتدال، شجاعت، دانش و عدل بود. او معتقد بود که تنها فیلسوفان قادر به جمعآوری این چهار فضیلت درخود هستند پس اگر قرار است کسی لیاقت حکومت کردن را داشته باشد او کسی جز فیلسوف نیست. اما او هیچ تضمینی نداده بود که اگر همین فرد در معرض لذات و وسوسههای قدرت قرار بگیرد هر آن ممکن است به جباری بیرحم و به بیدادگری ناعادل بدل شود.
نظریه ولی فقیه آخوندهای شیعه در واقع گرتهبرداری از نظریه فیلسوف-شاه افلاطون است. اساس این تفکر، فکر غربی است و برآمده از آموزههای افلاطون که فارابی آن را به جهان مسلمانان تزریق کرد. ولی فقیه غربزدهترین تفکری است که امروز ایران را مچاله کرده است. لکن با این تفاوت که فیلسوف شاه افلاطون برگزیده مردم و مجلس مهان بود و ولی فقیه ما منصوب آقا امام زمان غایب و محصول سفارشهای اکید او که دیگر فقهای همسفره و همسود حتماً در کشف و معرفیاش به جامعه راه خطا نپیمایند.
الهیات سودآوری است که تنها در سایه جهل و ناآگاهی مردم تداوم خود را تضمین کرده است. اینجاست که باید آن گفته مشهور را فرایادآورد؛ مردمان دو دستهاند: ابلهان و بقیه ابلهان. ولی فقیه پیرو پیغمبر است و حافظ سنت نبوی پس بسرا و به یادآور
پیرو پیغمبرانی ره سپر
طعنه خلقان همه بادی شمر
آن خداوندان که ره طی کردهاند
گوش با بانگ سگان کی کردهاند
او نیز حق الهی بر خویشتن قائل است. اوست که مستعد نور الهی است و خلاصهاش این که «آقا زنار و ما رعیت همه زخاک اکدریم». قیاس هم نارواست
چه
اول آنک قیاسکها نمود
پیش انوار خدا ابلیس بود
آری ولی فقیه ما نیز همه دانا و مستعد نور و آگاه به اسرار الهی و عاقل و بالغ و محمود و محمد و برگزیده است و دیگران همه صغیر و نارسا و ناقصالعقل. هرچه باشد ناف شاه و شیخ را در آسمان بریدهاند. پس قیاس با انوار خدا از ابلیسی و دشمنی است و نقدشان «باد هوا» و بانگ و فریادشان همه «بانگ سگان» و البته شیخ نامسئول را «از عوعو سگها چه باک»!
۴- مشروعیت صفر یا قدرت نامشروعی هم هست که در طبقهبندی انواع مشروعیت ماکس وبر نیامده است که باید آن را از نظر گرفت. مواردی هم بوده است که سلطان جائر اصلا نیازی به مشروعیت ندیده است. آنچه بوده است قدرتمندی و غلبه با زور بوده است. عبارت «الحکم لمن غلب» که قدرت از آن کسی است که غلبه کرده است در تاریخ ایران بسیار نمود دارد. سنایی اشاره میکند که ملک بیتیغ دست بیبازوست. در اینجا دیگر دلیل و برهان و متقاعدسازی و کسب رضایت مطرح نبوده است هرکس تیغش تیز و برا بوده است و قلچماقدار به حکومت دست یافته است. فرخی گفته است «ملوک را تیغ برترین سهم است و بترسد از تیغ تیز شیر شرزهی نر. پاسبان دین و ملک نه دلیل و استدلال که تیغ تیز و شمشیر بران است و الجنه تحت ظلال السیوف. حق همان شمشیر بران است و پادشاهی به زور باشد و زور قبض و برات نمیخواهد.
به قول مولوی «حکم خود آن راست کو غالبتر است» و «هرکه شمشیر زند خطبه به نامش خوانند». عنصری به صراحت میگوید «پادشاهی همه دعوی است و برهان تیغ او، آن نکوتر باشد از دعوی که با برهان بود.» میخواهی با عروس قدرت بخوابی و با ملکه جفت شوی لازمهاش نه برهان و استدلال و تامین رضایت رعیت بلکه بوسه بر لب شمشیر آبدار است و بس. بکش و چیره شو. شمشیر بزن و غالب شو که قدرت عین حق است. در مشروعیت صفر گفتار پادشاهان پادشاه گفتارهاست و ملوک هرچه خواهند گویند و با ایشان حجت گفتن روی ندارد. به قول بیهقی «پادشاهان بزرگ آن فرمایند که ایشان را خوشتر آید». چون و چرا ممنوع است. زبان سرخ سر سبز به باد میدهد. خواهد کشت و شاعرش خواهد سرود: «کان سگ دوزخ به دوزخ رفت باز».
جهان مدرن به گفته الکسی دو توکویل نیازمند سیاست مدرن است. آیا زمان آن نرسیده است به الزامات جهان مدرن پایبند باشیم و چرخ را از نو اختراع نکنیم؟
#حکومت_مشروعیت_سنتی_فرهمند_حقوقی_قانونی_ماکس_وبر
#قربان_عباسی_جمهوری_دموکراسی_توکویل_اقتدار_فضیلت