[در نکوهش ضحّاکیان خونریز و جوانخوار و کودککُش و مُتجاوز]
«بدانسان که انسانها، خدا را در ذهنیّت خویش، مُجسّم میکنند، به همانسان نیز در کردار و گفتار، اقدام میکنند»
(مارتین لوتر/مجموعه آثار/ بخش اول: مقالات و مواعظ)
در این جُستار مُختصر و شتابان کوشیدهام پرتوی سنجشگرانه بر «تصویر اللّه در قرآن» بدانسان که هست بیفکنم؛ نه بدانسان که مومنان و مدافعان و رتوشگران شیّاد که فاقد وجدان پژوهشی-سنجشی هستند و همچنین مفسّران و شارعین و شارحین و محدّثین و فُقها و آخوندها و مُلّایان و شیوخ و امثالهم در جنگل تخیّلاتی خودشان بزک دوزک میکنند و فقط هدفشان تحمیق مردم ایران و جهان است. بویژه تفاسیر سُنّی و شیعی که پشیزی ارزش ندارند.
تنها برگردانهایی از قرآن، شایان اعتبار هستند که در تاریخ ادبیّات کلاسیک ایران بازمانده اند؛ آنهم فقط از لحاظ زبانشناختی و گسترش توانمندیهای زبان فارسی؛ ولاغیر. کوشش به منظور شناخت بی واسطه کسب کردن از «ماهیّت الله» بدون هیچ حُب و بُغضی به این بازبسته است که پژوهنده خویشاندیش از گرداب مُهلک تفاسیر بی مایه و مملوّ از زیاده نویسیهای سرسام آور در جلدهای قطور بگریزد و فقط «محتویات قرآن» را زیر ذرّه بین خرد سنجشگر بگذارد. ناگفته نماند که قرآن به هیچ وجه، «مُقدّس» نیست. حتّا «کتاب» نیز نیست؛ بلکه اعلامیهای سیاسی است انباشته از تناقضات آشکار و جمیع اباطیل و مُزخرفات بی مغز که از طرف صحابه تحریر شده و مراحل مختلف سیّاسیگریهای «مُحمّد» و مومنانش را برای قلع و قمع و غارتگری و تجاوز به آبرو و کرامت انسانها و مُصادره اموال و انفال کردن صغیر و کبیر و توجیه جنایتهای هولناک عبارت بندی کرده است.
به دلیل آنکه نمیخواستم جُستارم طولانی شود از پرداختن به جزئیّات و پسزمینههای اسطورهای در قرآن و جوامع ابتدایی عرب که زیر مجموعهای از امپراطوری ایران کهن بودهاند، صرف نظر کرده ام؛ مخصوصا در حوزه مباحثی که حول و حوش «خلقت، اصنام، ابلیس، شیطان، اجنّه، مرگ، قیامت، جنّت، جهنّم، طبقات آسمان، پُل صراط و امثالهم» میچرخند. هدفم در این گفتار فقط نگاهی گذرا به تصویر هول افکن و به شدّت زشت و چندش آور اللّه و «الگو بودن آن» برای رفتار و گفتار مُسلمانان است. منشاء خشونت کرداری و مجالس عربده بر منابر و تریبونهای رنگارنگ و همچنین استبداد اخلاقی مومنان به اللّه را میتوان در اینهمانی با تصویر اللّه در قرآن به آسانی تمیز و تشخیص داد و در صدد فهم و سنجشگری و کنترل و خنثا کردن و تلطیف آن برآمد. نگاهی به قیافههای کریه و به غایت زشت و تهوّع آور زمامداران و یسل کشان حکومت فقاهتی، اینهمانی درون و برون آنها را با تصویر اللّه، رسوا میکند.
قرآن از همان نخستین آیه اش تا آخرین آیه اش بر آمریّت و جبر و حُکم بی چون و چرا پی ریزی شده است. در ابتدای کلام اللّه، هیچکس حقّ ندارد به اوامر الهی شکّ کند یا در خصوص چم و خم آنها، پرسشهایی را طرح کند [هذا الکتاب لا اریب فیه]. در حیطه حاکمیّت الهی برای اندیشیدن و پرسیدن، هیچ جایی وجود ندارد؛ زیرا «اللّه» به طور کامل، مُعلّم عالِم و عالَم است. «ظُلوم و جُهول» فقط مخلوقات هستند. الله، هر چیزی را که برای بشر، مُتّعیّن امریّهای کند، ضمانت اجرایی تعیّنات اوامرش با تهدید و قتل و خونریزی و مُجازاتهای هولناک دنیوی و اُخروی همپاست. تصوّر اللّه بدون گیوتین اقتلویی، محال است. سیطره الهی تنها با کاربست شکنجه و قطع اعضاء بدن و غارت و مصادره دار و ندار انسانها و فعّال مایشاء بودن شمشیر خونریز، زمینههای گسترش و استمرار خود را پیش شرط ایمان آوردن مومنانش میداند و به آنها وعده میدهد که چه بکُشید و چه کُشته شوید، در نظر من، عزیز هستید.
کاربُرد «قتل و مُشتقّات آن» در سراسر آیات قرآنی، نقشی کلیدی برای اجرای اوامر اللّه ایفا میکنند. در نصوص قرآنی از گفت و شنود و مصاحبه با نحلهها و گرایشهای فکری و اعتقادی دیگران، هیچ ردّ پایی نیست؛ بلکه خیلی ساده و با تحکّم بی مُحابا بر کُشتن و قلع و قمع نمایندگان و پیشوایان دگراندیش، تاکید مُبرم میشود. [اقتلو ائمة الکفّار]. آنچه الله از مومنانش طلب میکند که در روبرو شدن با دگراندیشان و مردم پرسنده و جویا و خردمند، اجرا و اقدام کنند، فقط «نفله کردن» آنهاست؛ نه گوشسپاری به صدای معترضینی که حقّ خواهند و مسالمت خواهانه بر آنند به پرسشهایشان پاسخ درخور و توام با مسئولیّت داده شود.
آنچه را مسلمانان به نام «جدال احسن» در باره اش، لاطائلاتبافی میکنند، چیزی سوای تکه پاره کردن دگراندیشان نیست. اللّه در تحقیر انسان به طور کلّی و بویژه زنان موضعی خصمانه دارد [خلق الانسان من علق] و بر این عقیده است که بشر را از نطفهای «بوگندو» مثلا خلق کرده است؛ یعنی موضعی که خلاف تجربه ایرانیان است که انسان را «باهماد آب نشاط» و تخمهای گیاهی میدانند که به سوی سرفرازی و بالندگی به هم میپیچند (مهرگیاه) و با مهرورزی و سرود زندگی خواندن به اوج چکاد خویشآفرینی و خدا شدن در گستره اجتماع میکوشند.
اللّه برای مردم فقط یک راه مُنحصر به فرد را قبول دارد و آنهم راهیست که به دهان بلعنده او ختم شود [صراط به معنای بلعندگی است]. اشتهای اللّه به خوردن انسانها که از آن به نام راه مومنان و عابدان ذکر میکند، راهیست برای تامین ضیافت خونریز مُقتدران الهی. ولی آنچه که تاریخ مملوّ از کشمکشهای توام با خونریزیهای هولناک را در اسلامیّت تا کنون رقم زده است، طغیان و سرکشی انسانها برای رفتن به راههای خودشان در زندگی عملی بوده است که پیامدش زایش انواع و اقسام فرقهها و نحلهها و مذاهب رنگارنگ در اسلامیّت بوده است [نگاه کنید به کتاب: المقالات و الفرق/تالیف: سعدبن عبداللّه ابی خلف]
انسان در نظر اللّه، موجودی «نسیانی/فراموشکار» است که مدام باید در هر کوی و برزن، او را از حاکمیّت عدالت الهی با روش «امر به معروف و نهی از منکر» بیدار تابعیّتی نگه داشت. «عدل و مُشتقّات آن» در نظر اللّه با پایمالی حقوق فردی تک، تک انسانها، هیچ سنخیّتی ندارد. گوهر زایشی بشر در لسان اللّه با نامدهی «انسان» در معرض بدترین تهمتها است؛ زیرا انسان، فردیست که در نظر اللّه، مدام به «فراموشی» مبتلاست و باید گیوتین «گشت ارشاد» را بر گردن او آماده و آویزان کرد و اگر دیروز در صورت شکست مفتضحانه در عمل به مقصود نرسید متعاقبا فردا با نام گیوتین «پُلیس اخلاقی»، همچنان مردم را جهت تمکین و تسلیم اوامر الهی شدن به چارمیخ کشید.
منظور از «عدالت و عدل الهی [نگاه کنید به کتاب: عدل الهی/ نوشته مرتضی مطهری]» در قرآن و مبانی اعتقاداتی اسلامیّت، فقط یک چیز است؛ آنهم سیطره بلامنازع اللّه و متوکّلانش بر هستی آحادّ مردم. هر کجا، نفوذ و اقتدار الهی، حاکم نباشد، در نظر مومنان به الله، «ظلم شده و مظلوم» قلمداد میشوند. مظلومیّت در نصوص قرآنی و عقاید مُسلمانان به معنای، غارتگری حقوق همنوعان نیست که بخواهند برای اخذ حقوق حقّه خودشان به مسئولین ذیربط مُتوسّل شوند؛ بلکه مظلومیّت به معنای استقرار و استحکام اراده غارتگر و مصادره به مطلوب کن مومنان به اللّه است که معنا دارد و هرگز پاسخگوی اعمال خود نیز نیستند؛ زیرا عینیّت و اینهمانی رفتار خود را با اراده اللّه، مطلوب حسنه میدانند. [جهت آگاهی گذرا در خصوص دایره معنایی لغات قرآنی در احادیث و تفاسیر و غیره و ذالک بنگرید برای مثال به کتابهای:
- تاج العروس من جواهر القاموس/تالیف: مرتضی الحسینی الزبیدی
- قاموس قرآن/تالیف: علی اکبر قرشی
- القاموس المحیط/تالیف: مجدالدّین الفیروز آبادی
- مفردات الفاظ القرآن/تالیف: راغب اصفهانی
- تقریب المعارف/تالیف: ابو الصلاح حلبی]
در لسان اللّه، وجود آدمی با خوارشماری او به نامهای «کافر، مُلحد، ظالم، کذّاب، مُفسد، مُشرک، مُنافق و امثالهم» شناخته میشود. هدف از ماموریّت رسول که هرگز و هیچگاه با «پیامبر» در زبانها و فرهنگ مردم ایران، اینهمانی سنخیّتی ندارد، فقط گوشزد کردن به مردم از خطر عقوبت هلاکت بار و ترساندن و هول افکنی در دل و مغز و روان مردم است به دلیل طغیانگری در برابر اراده مُستبد و تمامیّتخواه اللّه. عدالت الهی، هیچ چیز دیگری نیست سوای حاکمیّت بلامنازع «بیت رهبری و شُرکاء تا قیام قیامت» به قوّه گیوتین الهی بر زندگی و هستی تک تک انسانها؛ زیرا آنچه که مرجعیّت حکومت فقها و والیان اسلامی را توجیه میکند و استحکام میدهد، رجوع به آراء مردم بدون هیچ استثنائی نیست؛ بلکه تراز شدن شاقول عقیدتی حاکمین با نصوص الهی است که دوام حکومت عقیدتی فقها و آخوندها و مُلّایان را تضمین میکند.
هر چقدر بر خشونت اجرایی و رفتارهای خونریزانه و تعرّضهای خصمانه و تجاوز به کرامت و شرافت و آبرو و نوامیس در حقّ مردم مُعترض و به ستوه آمده، شدّت عمل داشته باشد، به همان میزان نیز بر ترضیه شدن سائقه شهوتپرستانه قدرتِ مُتولیّان اللّه و تنفیذ آن به «بیت رهبری و شرکاء» افزوده تر خواهد شد. سرتاسر طرح هدایت کردن «انسان جاهل» در قرآن بر حول و حوشِ پَست شماری بشر و لزوم اجرای جبریّت انضباطی در چند و چون زندگی شخصی و نحوه اندیشیدن مردم مُتمرکز است و هدف از اینهمه ستمها و خونریزیها و شکنجهها و بگیر و ببندها و تهدیدها و تجاوزها، وادار کردن مردم به منظورِ گردن نهادن آنها به اراده جابر و قهّار اللّه و متولیّانش است.
عاقبتی را که اللّه برای طغیانگران و سرکشان و آزادگان و نیکمنشان و گشوده فکران و کُلّا کسانی که از استبداد حاکمیّت اقتلویی او گریزانند، مستوجب میداند، همانا مُجازات دنیوی و اُخروی است و حتّا از آنها به نام «حمالة الحطب» در خدمت به «آشویتس الهی» سخن میگوید. تمرّد از اوامر الهی مدام با تهدید و هراس افکنی و اتمام حُجّت همسوست. نمیتوان آیهای را در سورههای قرآن پیدا کرد که زمینه سازیهای تهدیدی نداشته باشد. اوامر الهی، امریّههای عقوبتی به همراه مُجازاتهای ابدیست.
الله در تمام آنچه از غارت اموال و مصادره دار و ندار مردم میشود، سهم خودش و رسولش را که «واحد» هستند، ارجح میداند و به آزخواهی و طمع دیگران، اخطارهای مقابله به مثل میکند. هیچگونه رقیب و شریکی را برنمیتابد؛ زیرا حاکمیّت اراده خودش را عین «خیر مطلق» برای ابنا بشر میداند و شرّ و اشرار را در قلمرو کسانی میداند که ایمان به اراده کور و جبّار و خونریز او نمیآورند. افتخار اللّه در کثیری از سورهها به این است که «اقوام دیگر» را هلاک و نفله کرده است تا بتواند اراده معطوف به قدرت مطلق را در وجود رسول و مُطیعانش استمرار ابدی دهد. اللّه، هیچگاه و هرگز، «پروردگار و پرستار و نگاهبان و جان و زندگی» نبوده و نیست و نخواهد بود. زبان الله، زبان کاربست خشونتهای جسمی و روحی و روانی در شدیدترین حالتهای ممکن است.
«عقل» در مبانی اعتقاداتی اسلامیّت و لسان اللّه به معنای ابزاری از بهر اندیشیدن و پرسشگری و سنجیدن و پژوهش نیست، بلکه به معنای وابستگی اسارتبار به اوامر الاهیست و به همین سبب نیز هر کس ایمان کور به اراده اللّه نیاورد، جاهل بالذّات است [لایعقلون و لایعلمون و لایفهمون]. نصوص الهی، هرگز تغییر پذیر نیستند؛ زیرا هر تغییری به معنای «فساد» و تغییر دهنده به نام «مُفسد» مُتّهم میشود. حتّا در چارچوب ایدئولوژی مُخرّب و کائناتسوز اسلامیّت، تمام مردم به حیث «بهائم =چهارپایان» قلمداد میشوند و فقط معدودی مومنان که همان شیعیان اثنی عشری باشند، از این مورد مُستثناء هستند. [نگاه کنید به کتاب: اصول کافی/تالیف: کُلینی]
اللّه خودش را در تلاش برای خُدعه و ریاکاری و مکّاریّت از سرآمدترینها و خُبره ترینها میداند [و مکروا و مکراللّه]. خالقی که در ریاکاری به حیث اسوه حسنه در نظر مومنانش جلوه گر شود، پیامدش فقط میتواند ریاکاری و تظاهر و تقیه و هزارچهره گی آنها باشد [نگاه کنید به کتاب: تقیه، سپری برای مبارزه عمیقتر/ نوشته مکارم شیرازی]؛ زیرا خود نیستند و کاراکتر ندارند؛ بلکه مومنانی هستند خالی از فردیّت و عدم وجدان فردی.
موضع الله در برابر زنان، موضعی بسیار خصمانه و تحقیر آمیز است. صرف نظر از اینکه در عقاید اسلامی از زنان به نام «امّ الفساد» ذکر میشود، شایان ذکر است که اللّه به دلیل سترونی [لم یلد] و حسادت شدید به فروزه زایشگری زنان که «سمبل آفرینش» هستند، باعث شده است که با پست ترین روشهای ممکن و پایمالی حقوق و غارت کرامت و شرافت آنها و همچنین در بدنامی و سرکوب و هیچ شماری زنان و نقش کلیدی و با شکوه آنها به دلیل برگزاری جشنهای شادخوارانه زندگی در تمام عرصههای اجتماعی اقدام کند. در نظر اللّه باید مدام از «کید نسوان» در امان بود. فروکاهی هستی زنان و حقوق حقّه آنها به ذلّت نصف آدمی بودن به معنای این است که پُتانسیل پُر جنب و جوش تحوّلات اجتماعی و چشمه انگیزنده به شادکامیهای زندگی را به حضیض حقارتها و ستمهای اسارتبار میخکوب و زنجیر کردن.
مُخلّص کلام این است که من، زمامداران و دستاندرکاران و مدافعان حکومت اسلامی را به هیچ وجه، ایرانی نمیدانم؛ بلکه آنها را خاصم کینه توز و عقدهای علیه ایران و ایرانیان میشناسم. من به نام «آزادی و گزند ناپذیری جان و زندگی» در تمام ابعاد نامتعارفش، تک تک آنانی را که با دستگاه ناحقّ فقاهتی در اقصاء نقاط ایران و جهان، همخوانی و همسویی و همآوازی میکنند، مُجرم و مُتّهم و سهیم در خونریزیها و غارتگریها و نابودی ایران و مردمش میشناسم. به همین سبب، دستگاه فونکسیونالیستی ولایت فقیه را که تجسّم تمام عیار حاکمیّت ضحّاک ماردوش و اشتهای به خونریزی و بلعندگی سیری ناپذیرش است، باید با کاربست طُرُق ممکن خنثی کرد و از هم فروپاشانید تا نه تنها، ایران و ایرانیان از غُل و زنجیر اسارتهای قرن به قرن آزاد شوند؛ بلکه همچنین پُتانسیل زایشی تمام کشورها و اقوام عربی را که قرنهای قرن است در استبداد حاکمیّت الهی هرگز امکان شکوفایی آزادیهای فردی و زیستن با عزّت و کرامت را نداشتهاند، هموار کرد.
مردم ایران از کهنترین ایّام تا امروز در بخشایشگری و گشاده دستی و جوانمردی و میهمان نوازی، از نامدارترین مردم روی کره زمین بودهاند و هستند؛ ولی تنها مورد استثناء در تاریخ اجتماعی و کشوری و فرهنگ ایران باید این باشد که بدون ریختن قطرهای خون در رویارویی با تمام زمامداران ریز و دُرشت دستگاه مُخرّب فقاهتی پس از فروپاشی به گونهای دیگر اقدام کرد و آنها را در دادگاههای علنی در انظار مردم ایران و جهانیان به حیث مُتّهمین به جنایت علیه انسانهای بی گناه و حقگزار و همچنین غارتگری و خونریزیهای بی محابا مُحاکمه و دادگزاری کرد. هر گونه بخشش و فراموش کردن جنایتهای سهامداران و همپیمانان و بانیان ولایت فقاهتی، نشانگر حماقت محض است که تکرار جنایتهای آنها را میتواند در آینده ایران و خاور میانه و جهان به شیوههای دیگر واقعیّتپذیر کند.
تاریخ نگارش: ۵.۱۲.۲۰۲۲