در دفاع از سیاستها، استراتژی و تاکتیکهای مبارزاتی دکتر مصدق
نقشه و برنامه جبهه ملی دوم
تحمیل جبهه ملی دوم به شاه؟!
آقای ملکی اینجا و آنجا به این پرداخته است که جبهه ملی دوم نقشه و برنامه برای خود نداشت. و درجائی ادعا میکند “اگر جبهه ملی دوم جامعه سوسیالیستها را در داخل خود پذیرفته بود و یا دست کم بدون پذیرفتن رسمی آن به برنامههای پیشنهادی و نظرهای تاکتیکی و استراتژیک و انتقادهای سازمانی و تشکیلاتی این جامعه، که اینان مفت، مجانی به آن عرضه میداشتند، وقعی میگذاست، آن جبهه میتوانست خود را از موقعیت نیرومندی، به جای دکتر امینی، بر دستگاه حاکم تحمیل کند، و سپس با اقدام به استقرار برنامههای ملی و مترقی، شاه و اعوان و انصارش را برای همیشه سر جای خودش بنشاند.”
در جای دیگری فیالمثل میگوید دکتر صدیقی رمز را از ملکی گرفت، ص ۱۳۵، تا به شوری جبهه ملی بدهد و شوری آن را به کناری گذاشت. در دوران دولت دکتر امینی که آزادیهای کمی داده شده بود، علاقمندان جمعهها منزل دکتر صدیقی در محله قدیمی سرچشمه در تهران، جمع میشدند، که داستانی داشت. آقای خلیل ملکی هم آنجا میآمد. احتمال دارد که او این کار را در منزل دکتر صدیقی انجام داده باشد و دکتر صدیقی هم با بزرگ منشی و مناعت طبع که در خصلت او بود پذیرفته باشد. دقت کنید که آقای کاتوزیان میگوید “رمز” را به صدیقی داد. انگار موضوع سحر و جادو است که در آن “رمز” نهفته باشد! “رمز” را به شخصیتی با تجربه و با دانش، که مورد قبول و احترام همگی از جمله خود آقای خلیل ملکی بوده است، داده است. این جور صحبتها تنها خود بزرگبینی بیجا را میرساند. و یادآور این شعر حکیم سنائی که بیان یک ضربالمثل فارسی در آن است میباشد.
”اندر همه ده جوی نه ما را / ما لاف زنان که کدخدائیم!
و اما، اولاً جبهه ملی دوم نمیتوانست جامعه سوسیالیستها را در درون خود به پذیرد. چون جبهه ملی نمیخواست مانند آقای ملکی و جامعه سوسیالیستها نقش “اصلاح طلبان” امروزی درجمهوری اسلامی را بازی نمایند، یا به اصطلاحی که خود آقای ملکی عنوان کرد، “اپوزسیون سازنده” باشند. منظور اپوزسیونی که بدون اعتراض به کل سیستم در خواستهای خود را در درون سیستم طرح نماید. و نیز در انجام برنامه های “مفید” دولت نهایت فعالیت را انجام دهد. همانطور که در”اعلامیه حزب” که صحبتش شد، آمده، “در شرایط حاضر میتوانیم هدفهای انقلابی نهضت ملی و حتی اصلاحات داخلی را در چهارچوب قانون اساسی و حکومت مشروطه و وسایل سیاسی و اجتماعی مسالمتجویانه درعین حال جدی و قاطع و مبارزهجویانه به دست آوریم.”
توجه کنید. این اعلامیه که یک سال بعد از کودتا از طرف حزب منتشر شد و تاریخ اول شهریور ۱۳۳۲ را دارد. اصلاً صحبتی از کودتا، تسلط سیاسی انگلیس، امریکا بر مملکت در آن نیست. جائی که تا پانزده سال بعد ازآن هم مجلس و انتخابات تنها پر کردن صندوقها از آرا افراد از پیش تعیین شده بود، صحبت از “هدفهای انقلابی نهضت ملی و حتی اصلاحات داخلی را در چهارچوب قانون اساسی و حکومت مشروطه و وسایل سیاسی و اجتماعی مسالمت جویانه....بدست آوریم”، تنها همکاری با حکومت کودتا را با چرب زبانی توصیه میکند. این میشود: “اپوزسیون سازنده”! دوم مسأله “نقشه و برنامه”، که آن را در پاراگراف بعدی با توضیح بیشتری نوشته ام.
دنباله صحبت بالا، آقای دکتر علی امینی، با تمام سوابق طولانی در سیاست ایران و پشتیبانی محکم امریکا و جان کندی رئیس جمهورامریکا نتوانست در برابر شاه مقاومت کند و امریکا وقتی دید شاه خودش میخواهد برنامه تغییرات پیشنهادی امریکا از جمله اصلاحات ارضی را انجام دهد دلیلی وجود نداشت که شخص دیگری را آن هم در مقابل مخالفت کامل شاه پشتیبانی نماید. لذا صحبتهای آقای دکتر کاتوزیان، که اگر جبهه ملی شعار اصلاحات ارضی را برنامه خود قرار میداد میتوانست خود را “بر دستگاه حاکم تحمیل نماید.” کاملاً نا مربوط و نا درست و بیجا است. چه باید توجه مینمودند که آقای امینی با پشتیبانی امریکا نتوانست خود را بر دستگاه حاکم تحمیل نماید و کنار گذاشته شد، حالا چطور جبهه ملی با روابط غیردوستانۀ خود با امریکا و روابط دشمنی با شاه میتوانست خود را به شاه با تمام پشتیبانیهای دیگری که در مملکت داشت، تحمیل نماید؟!
”داشتن نقشه و برنامه”
در برابر تقاضای “انتخابات آزاد مجلس”، به عنوان ” اول آزادی”
آقای خلیل ملکی انتقاد مداومش از جبهه ملی این بود که جبهه ملی “نقشه و برنامه” برای خود ندارد، چه اگر داشت و نصایح او را میپذیرفت موفق میشد و “مثل امروز کارش به شکست منتهی نمیشد”. جبهه ملی درمقابل، نظرش این بود که ما باید اول آزادی و انتخابات و مجلس، در مملکت داشته باشیم. چه اگر جبهه ملی هر نقشه و برنامه اصلاحیای را پیشنهاد میکرد، شاه آن را میپذیرفت و سرانجام سرنوشت اصلاحات ارضی که در دست دولت دکتر امینی و وزیر کشاورزی او دکتر حسن ارسنجانی، که مجری اصلی برنامه إصلاحات ارضی بود، را پیدا میکرد، چه شاه خود کار را به دست میگرفت، و نتیجه کار را نه تنها مانند إصلاحات ارضی جور دیگری در خدمت منافع خودش میساخت، بلکه موضوع اساسی انتخابات و آزادی مردم هم لوث میشد. لذا حق با جبهه ملی بود که برای انجام انتخابات و داشتن مجلس، برای آن که مردم قدرت را در دست بگیرند، پافشاری نماید و نقشه و برنامهای به جز آن ارائه ندهد. دیکتاتورها در سراسر جهان در این مورد یکسان عمل میکردند و مینمایند. بدین معنی که ترنی میساختند و یا میسازند که به مدینه فاضله و با عنوانی شبیه آن چه شاه به آن داده بود به قله تمدن و پیشرفت و صنعت میرسد. همه باید درآن ترن بنشینند یا آن ها را در آن مینشاندند، و این ترن هیچگاه به ایستگاه موعود نمیرسید.
درکشورهای توسعه نیافته نقشهها بزودی در هم میپاشید و ترن گیر میکرد. و خراب میشد. و در کشورهای پیشرفته مانند آلمان یا ایتالیا مملکت و مردم را دنبال ایدههای جاهطلبانه دیکتاتورها، به نابودی میکشاندند. لذا به این گونه ترنهائی که دیکتاتورها میسازند نباید اعتماد کرد و در آن نشست! لذا به جبهه ملی ایرادی نیست که در شعارش در سر در دانشگاه تهران نوشته بود: ” اصلاحات ارضی آری، دیکتاتوری شاه نه”! و به نصایح آقای خلیل ملکی که در پیشبرد “اپوزیسیون سازنده”اش بنا شده بود، وقعی نمیگذاشت!
چه کسانی جلوی ورود ملکی به جبهه ملی را گرفته بودند؟
آقای ملکی و دوستانش مکرّر عنوان کردهاند که دکترمسعود حجازی و دکتر محمدعلی خنجی مانع از حضورآقای ملکی در جبهه ملی دوم شدهاند. نه تنها حجازی و خنجی در اوایل کار در جبهه ملی دوم، آن قدرتی را نداشتند تا درحضور شخصیت هائی چون صالح و صدیقی و سنجابی و آذر و غیره برای شخصیتی مانند ملکی با سوابق روشن و مثبتی در جبهه ملی، نقشههای جلوگیری از ورود او را ترتیب دهند. بلکه، صرف نظر از این واقعیت، دکتر کریم سنجابی در کتاب امید ها و ناامیدی ها، خاطرات دکترکریم سنجابی، می نویسد که پنج تن مانع ورود ملکی به جبهه ملی دوم بودند: کشاورز صدر (سخنگوی جبهه ملی ایران)، دکترشاپور بختیار، مهندس مهدی بازرگان، و اضافه میکند که حرفهای بازرگان درآن شورا خیلی اثر داشت. و دو نفر دیگر دکتر مسعود حجازی ودکتر خنجی را به عنوان رفقای سابق آقای ملکی معرفی مینماید.
دکترسنجابی جلوتر از این میگوید، بنده و چند نفراز افراد دیگر عقیده داشتیم که خلیل ملکی هم باید در شورای جبهه ملی شرکت بکند. ولی در آنجا عدهای جداً با او مخالف بودند. و میافزاید، به نظر دوستان و رفقای ما درآن زمان حتیالامکان میبایست نسبت به پذیرفتن افراد توافق آرائی درمیان ما باشد. با این که مخالفین او اکثریت نداشتند ولی موضوع او یکی دو بار مطرح شد بر اثر مخالفتهائی مسکوت ماند. آقای ملکی صحبتاش این بود که نقشه و برنامهای داشته باشید. و نقشه و برنامه جبهه ملی دوم بدرستی تنها انتخابات بود. و ایشان عقیده داشتند که از دکترامینی پشتیبانی نمائید.
آقای دکتر سنجابی درهمین خاطراتش میگوید که با دکتر امینی و دکتر ارسنجانی همراه شخصیتهای جبهه مانند دکتر صدیقی، الهیار صالح، خود دکتر سنجابی، کشاوز صدر، شاید باقر کاظمی و دکتر بختیار، ملاقات کردیم که شاید راه حلی برای رفع اختلافات پیدا شود. مطلب اساسی ما بر سر انتخابات بود. ما میگفتیم شما که مجلس را تعطیل کردهاید اکنون مخالف و مناقض با قانون اساسی هستید. اگر به قانون اساسی خود را پایبند میدانید آن قانون میگوید، انتخابات در مدت سه ماه از انحلال مجلس باید شروع بشود و شما باید این انتخابات را انجام دهید. اما این که میگوئید که دربار و ارتش و ایادی درباری در این امر دخالت میکند این عذرنخواهد بود، این مفهوم و معنایش این است که هیچوقت انتخابات در ایران صورت نگیرد.
در اینجا من (نویسنده مقاله) این مذاکرات جمعی از رهبران جبهه ملی با دکتر امینی به زبان دکتر سنجابی را به تفصیل آوردم تا گره کار جبهه ملی با دکتر امینی کاملاً نشان داده شود. یعنی انتخابات همه موضوع بوده است. هیچ کس عنوان کردن نقشه و برنامه را درآن زمان درست نمیدیده است. لذا نمیخواستهاند شخصی با ایدههائی کاملاً جدا از ایشان و در ردیف امینی و اصرار به این که انتخابات را فعلاً کنار بگذارید و به امینی کمک کنید وارد شورا شود. کسی در دل با ملکی یاری نداشته است. جبهه ملی دوم نمیخواست همان طور که پیشتر توضیح دادم مانند آقای خلیل ملکی نقش اصلاح طلبان امروزی جمهوری اسلامی را بازی نماید. انتخابات را که همیشه بن مایه استراتژی جبهه ملی بوده است را کنار بگذارد. آقای کاتوزیان در جائی توهینآمیز مینویسد «بوی کباب»، منظور انتخابات، به مشامشان رسیده بود. ایشان تنها راه پاسخ به طرح انتخابات برای ایجاد یک حکومت دمکراتیک، به عنوان پایه کار مشارکت مردم درامور مملکت را، پاسخ توهینآمیز در نقش شاگرد دکان کبابی را انتخاب کرده است!
ملکی و جبهه ملی سوم
بعد از آن که جبهه ملی دوم برای آن که درمقابل دکتر مصدق نه ایستد، کنارکشید و جبهه ملی سوم تأسیس شد. و به تفصيل در باره آن خواهم نوشت. همین آقای خلیل ملکی به جبهه ملی سوم، که همان راه جبهه ملی دوم، که تقاضایش انتخابات بود را ادامه میداد، پیوست. و با آقای مهندس بازرگان که مخالف بیش از سایرین نسبت به آقای ملکی در جبهه ملی دوم بود درجبهه ملی سوم درکنارهم نشستند. و آن همه نوشته و صحبت ملکی علیه راه و روش جبهه ملی، درجبهه ملی سوم فراموش شد!
ملکی و انتقادات به دکتر مصدق
دفاع از سیاستها، استراتژی و تاکتیک های مبارزاتی دکتر مصدق، در دفاع و پیش برد نهضت ملی ایران.
در این بخش من به برخی از انتقادات و ایرادات آقای خلیل ملکی به تصمیمات کشوری دکتر مصدق در پیشبرد نهضت ملی، و این که او را بیربط و بیاساس و نادرست مسؤل شکست نهضت ملی و ۲۸ مرداد دانستنه است، پاسخ میدهم.
همان طور که در بالا نوشتم جدا از آنچه خود طرفداران و مریدان آقای ملکی درباره ملکی نوشتهاند، اکثراً کسانی که درباره آقای خلیل ملکی نوشتهاند یا مینویسند، کسانی هستند که آقای خلیل ملکی را اساسآ نمیشناسند و صرفاً به خاطر تکرار مسائلی که او در مخالفت با سیاستهای دکتر مصدق طرح نموده است از ملکی نوشتهاند یا مینویسند. آقای دکتر همایون کاتوزیان بیش از هر طرفدار دیگری از ملکی، انتقادات ملکی از دکتر مصدق را نه تنها آب و تاب داده است بلکه آنها را مفصل و مکرر و به زبان فارسی و انگلیسی نوشته و به صورت مقاله و کتاب منتشر ساخته است.
خود آقای ملکی و سایر طرفدارانش که این موضوعات را نوشتهاند، مخالفتهای خود را در ملحفه ستودن مصدق از مبارزاتش در مقالاتشان آوردهاند. و بالاخره در جمع مصدق را مسؤل شکست مذاکرات نفت، کنار نیامدن با دولتهای غربی بر سر مسأله نفت، به خاطر وجیهالملّه ماندن. کودتای ۲۸ مرداد و بالاخره شکست نهضت ملی و دیکتاتوری در دنباله آن را نتیجۀ سیاستهای به زعم ایشان غلط دکتر مصدی معرفی مینمایند.
سیاه و سفید و خاکستری
آقای خلیل ملکی در جلسات عمومی جامعه سوسیالیستها، در زمان آزادیهای نسبی دوران امینی، چند بار این موضوع را تکرار کرد، که نباید تائید از دکتر مصدق درکارهایش کامل و بدون خدشه باشد چون کارنامه افراد را سیاه و سفید نباید به حساب آورد. خاکستری هم میتواند باشد. توجه داشته باشید که درآن شرایطی که مصدق در حبس خانگی بسر میبرد و جبهه ملی دوم در زیر پرچم مبارزات آزادیخواهانه او مبازره میکرد، عنوان اینگونه نظرات نادرست و نابجا و خدشهآور به نهضت ملی، بسیار نابجا و بیمسؤلیت نسبت به نهضت ملی ایران بودند.
عدم اجازه انتشارات و تظاهرات به حزب توده!
آقای خلیل ملکی عدم مقابله با حزب توده را در شکست نهضت ملی اساسی میداند.
ملکی یکسال قبل از ۲۸ مرداد مقالهای در نشریه نیروی سوم نوشت و در آن از سیاست لیبرالیستی دکتر مصدق در برابر حزب توده شدیداً انتقاد نمود. انتقاد به این که مصدق به حزب توده اجازه داشتن روزنامهها داده، اجازه متینگ میدهد و آنها را آزاد گذاشته است. و این لیبرالیسم سرانجام به یک دیکتاتوری میانجامد. و بعدها ۲۸ مرداد را نتیجه صادق پیشبینیهای خود خواند!
باید از آقای خلیل ملکی پرسید که یک رهبر نهضت ملی، کسی که علیه استبداد و ارتجاع به نام آزادی و دمکراسی قد علم کرده و پیروز شده است، آیا میتواند جلوی آزادیهای افراد، گروهها و احزاب را تحت هر نام و عنوانی بگیرد؟! با حزب توده میبایست مبارزه ایدئولوژی و سیاسی نمود. همان طور که حزب نیروی سوم نمود و درعمل موفقیت بسیاری درزمان کوتاهی بدست آورد. راه پیشنهادی آقای ملکی به دکتر مصدق نام نیک آزادیخواهی مصدق که سرمایه او بود را از میان میبرد، آن وقت بود که شرایط پیدایش یک دیکتاتوری را فراهم مینمود. کودتا، توسط انگلیس و امریکا از پیش طرح ریزی شده بود و ربطی به اجازه انتشار روزنامه و انجام متینگ دولت مصدق به حزب توده را نداشته است.
علاوه براین اسناد منتشره ازسازمانهای جاسوسی انگلیس وامریکا به خوبی نشان میدهند که ایشان از قدرت حزب توده به خوبی با خبر بودند و میدانستند که حزب توده توانائی چیرگی بر دولت مصدق را ندارد و حتی برنامههای روزهای آخر کودتا که ظاهرآ به نام حزب توده به مردم نشان داده میشد، و ایجاد بلوا در شهر، همه با نقشه و برنامه سازمانهای جاسوسی انگیس و امریکا طرح ریزی شده بود (عملیت موسوم به TPAjax). این اسناد، همراه سایر اسناد مربوط به کودتا، پس از ۶۰ سال از طبقهبندی محرمانه سرویس اطلاعاتی امریکا خارج شد و در آرشیو ملی امریکا و مجله فارین پالیسی انتشار یافت.
در پاسخ به این اعتراض، دکترمصدق در خاطرات خود مینویسد: حزب تودهای وجود نداشت، افراد همان حزب به نام احزاب و دستجات دیگرمثل سایر احزاب از اصول دمکراسی برخوردار بودند. دولت نه میتوانست این آزادی را از مردم سلب کند، چون در سایه این آزادی بود که مملکت به آزادی و استقلال رسید و نه میتوانست یک عده نامعلومی را ازاین اصول محروم نماید.
انجام رفراندم برای بستن مجلس هفدهم: درست بود یا نادرست؟
مصدق در دوران دولت ملی خود با چالشهای بسیاری روبرو شد. کودتای ۲۵ و ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ آخرین کوشش نظامی علیه دولت او بود که متأسفانه موفق شد که او را کنار بزند. توطئهها و برنامههای در راستای برکناری او چندین و چند بودند. برکناری او در تیر ماه ۱۳۳۱ و بر سرکار آوردن قوامالسلطنه توسط شاه، اقدام عمدهای علیه نهضت ملی و دکتر مصدق بود، که با کشتار نظامی مردم همراه گشت و قیام ملی ۳۰ تیر توسط هزاران طرفدار از جان گذشته او، که سینه خود را در برابر سرنیزه و تفنگ و تانک سپر نموده و شعار ”یا مرگ یا مصدق“ را سر داده بودند به پیروزی رسید.
سخنرانی دکتر مصدق برای مردم در بیرون از ساختمان مجلس
توطئه ۹ اسفند ۱۳۳۱، که نقشه از میان بردن دکتر مصدق با کشاندن او به دربار و فراهم آوردن اوباش و اراذل و چاقوکشهای شعبان بیمخ در محل برای قتل او، از آن جملهاند که آگاهی مصدق از توطئه، او را از خطر قتل رهانید. حادثهآفرینیهای حزب توده دراین میان جای مورد توجه بسیاری برای خود را دارد. برنامه ارتجاع داخلی و خارج این بود که در درجه اول دکتر مصدق را بدون اقدام نظامی از نخست وزیری و ریاست دولت بردارند. نقشه برداشتن مصدق از نخست وزیری و ارجاع آن به قوام السلطنه در ۲۶ تیر ماه ۱۳۳۱ از عمدهترین نمونه این برنامه بود.
قیام ملی ۳۰ تیر ۱۳۳۱ نهایت پشتیبانی از جان و دل مردم از دکتر مصدق را نشان داد. و آن جا بود که همان طورکه بعدها اسناد سازمانهای جاسوسی انگلیس و امریکا نیز آن را تائید نمودند، نشان داده شد، که آنها بدون اقدام نظامی، قادر به برکنار نمودن دکتر مصدق نیستند و باید دنبال یک کودتای نظامی باشند. مصدق با تمام کوششی که نمود نتوانست انتخابات مجلس هفدهم را از چنگ و دخالت ارتجاع داخلی و خارجی و شاه کنار نگهدارد. مجلسی شد که امام جمعه به قول مردم ” لندنی” ریاست آن را بدست آورد، و قوام السلطنه با ۴۲ رأی در ۲۶ تیر ۱۳۳۱ توانست نخست وزیر شود. با این ترتیب در هر زمان به راحتی میتوانستند مصدق را “قانونی” از کار برکنار نمایند. آن وقت با کنار گذاشتن رهبر ملی ایران وضع و موقعیت نهضت ملی ایران، حداقل برای سالها، شدیداً به خطر نابودی میافتاد. در این سالها که موقعیت اقتصادی ایران به دلیل محاصره اقتصادی از خارج، توسط دولت انگلیس، به شدت در تنگنا بود، دولت، به پیشنهاد دکتر شاخت، آلمانی، ازاقتصاددانان بزرگ زمان خود، دست به انتشار اسکناس زده بود.
در این موقعیت دولت، از یک سو مکی برای همین انتشار اسکناس، و از سوی دیگر علی زهری، نماینده مجلس هفدهم و همکار دکتر بقائی، دولت را، به اتهام شکنجه قاتلین سرتیپ افشارطوس رئیس شهربانی مصدق، استیضاح نموده بودند. با محاسبه شمارش آرائی که حسابش برای نمایندگان طرفدار مصدق روشن بود و در بالا بآن اشاره شد، که درتیر ماه سال پیش از آن همین نمایندگان مجلس به قوام رأی داده بودند، مصدق اقدام به “رفراندم”، یعنی “نظر خواهی از مردم” برای انحلال مجلس را نمود. جدا از آقای خلیل ملکی، برخی از نمایندگان رده بالای نهضت ملی نظیر دکتر معظمی، رئیس مجلس یا دکتر کریم سنجابی نیز موافق رفراندم و بستن مجلس نبودند.
اسناد منتشره توسط سازمانهای جاسوسی امریکا و انگلیس، سیآیا و امآی۶ نشان دادند که بیشتر نمایندگان مجلس علیه مصدق را ارتجاع داخل و خارج خریده بودند و بدون تردید بزودی با رأی مثبت به استیضاح، مجلس مصدق را قانونی از ریاست دولت برمیداشت. و خطر آن در بالا گفته شد، چه ادامه نهضت ملی، بدون رهبری دکتر مصدق و سرنگونی دولت ملی او، به خطر میافتاد. دیگر این که این صحبت آقای ملکی که اجازه متینگ و روزنامه به حزب توده دادن، دولتهای غربی را به وحشت انداخت که سیاست مصدق در قبال حزب توده را عامل دستیابی کمونیسم به ایران بدانند.
باز اسناد منتشره از سوی ایشان نشان داد که ایشان میدانستند که حزب توده قدرت این کار را ندارد و حتی تظاهرات خیابانی ۲۵ تا ۲۸ مرداد به نام حزب توده و علیه شاه را هم خودشان ترتیب داده بودند. اگرآقای خلیل ملکی انتشار این اسناد را در زمان حیات خود ندید، ولی آقای کاتوزیان اگر صلاح بدانند میتوانند به این اسناد مراجعه نمایند. ولی واقعیت این است که کسی که شورش ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ را نخستین قیام ضد استبدادی پس از انقلاب مشروطه میداند. و از مخالفت خمینی و روحانیون همراه او با شرکت زنان در انتخابات که با نیرنگ شاه، در انقلاب سفید شاه طرح شده بود و تقسیم اراضی که منافع روحانیون در موقوفات را تهدید مینمود، که تنها یادآور مشروطه مشروعه و مُبلغ آن شیخ فضلالله نوری بود، هیچ سخنی به میان نمیآورد، انتظار بانجام چنین کاری نیست. آیت الله سید محمود طالقانی، که شخصیتی ملی و مصدقی بود. به دلیل روحانی بودن به وجه اسلامی علیه اصلاح ارضی نظر داد که ”روابط مالک، زارع باید براساس عدل و انصاف باشد“، و صحبت تقسیم اراضی میان دهاقین را ننمود. ایشان در این زمینه کتابی هم نوشت: “مالک، زارع”.
مصدق در عدم قبول قرار داد نفت “بانک بینالمللی”
موضوع بانک بین المللی درنقش واسط یا میانجی میان ایران و انگلیس و امریکا در حل اختلافات در قضیه پر کشمکش نفت ایران در محافل مختلف داخل و خارج از ایران بسیار مورد گفتگو و اظهارنظرهای گوناگون قرار گرفت. صورت قضیه این بود که بانک بین المللی بعنوان یک “میانجی بی طرف” پیشنهادی برای حل اختلافات نفتی میان ایران و انگلیس و امریکا عنوان نمود، که بدلیل بالا بودن رقم خسارت پرداختی از جانب ایران، مورد قبول دکتر مصدق قرار نگرفت. پیشنهاد بانک بین المللی این بود که در صورت قبول پیشنهاد، دولت امریکا تقاضای ۱۰۰ ملیون دلار قرضه برای ایران را خواهد پذیرفت. و دولت انگلیس ملی شدن تأسیسات شرکت نفت ایران و انگلیس را به رسمیت خواهد شناخت. و به محاصره اقتصادی پایان خواهد داد. و درمقابل ایران باید میپذیرفت تا “غرامتی منصفانه” به شرکت به پردازد. و مبلغ این غرامت را یک “هیأت منصفه” تعیین مینمود. مسأله تعیین میزان غرامت، اختلاف اصلی در مذاکرات ما بین طرفین دعوی یعنی ایران در یک طرف و انگلیس و امریکا در طرف دیگر بود. مصدق درپرداخت غرامت حرفی نداشت ولی مشروط براینکه اولاً مبلغ غرامت پیش از امضای قرارداد تعیین شود و ثانیاً این مبلغ بر اساس بهای تأسیسات نفتی شرکت نفت انگلیس درهنگام قرارداد باشد.
دولتهای انگلیس و امریکا این شرط دولت ایران را قابل قبول نمیدانستند. این در حالی بود که در پیشنهاد بانک بین المللی میزان غرامت علاوه بر بهای تأسیسات شرکت، عدمالنفع شرکت نفت انگیس تا سال ۱۹۹۳ که پایان قرارداد ۱۹۳۳ بود میبایست پرداخت گردد! این به این معنی میشد که دولت ایران تا ۴۳ و نیم سال پس از پذیرفتن پیشنهاد بانک بین الملل میبایست سالانه ۴۲.۵ ملیون لیره به شرکت نفت ایران و انگلیس غرامت میپرداخت! همراه کردن قرارداد با رقم برداشت ۵۰- ۵۰ از منافع نفت، قرار دادن “پنیر”ی در پیشنهاد بود، که میزان غرامت بسیارسنگین آنرا به پوشانند. هرچند قوامالسلطنه درگذشته برنامه داشت که دنبال قرارداد نفتی ۲۵ درصد در برابر ۷۵ در صد به نفع ایران باشد.
میزان غرامت بسیار بالا بود و مصدق به درستی دریافته بود که این سنگ بزرگ را میدانستهاند که مصدق نمیپذیرد و آن را آگاهانه طرح نمودهاند که با رد قرارداد از طرف مصدق تبلیغات بزرگی علیه او در داخل و خارج از کشور به راه اندازند که مصدق شخص لجوج و یکدنده ایست و حتی پیشنهاد یک میانجی “بیطرفی” را هم نمیپذیرد! عنوان “بیطرف” را درشرایطی طرح میکردند که بانک بینالمللی به هرحال زیر نفوذ کشورهای غربی، به خصوص امریکا و انگلیس قرارداشت. هدف این تبلیغات علیه مصدق درخارج از کشور در مطبوعات و رادیو و تلویزیونهایشان گمراه کردن مردمشان در شناخت واقعی دکتر مصدق و ملی شدن نفت و زیان های خارج از اندازه شرکت نفت به منافع ملی ایران بود. از سوی دیگر و بیش از همه، فرصت زمان لازم برای انجام واژگون ساختن دولت ملی را فراهم آورند. همان طور که در بالا اشاره شد، برای انگلیس و امریکا بعد از پیروزی قیام ملی ۳۰ تیر ثابت شده بود که از راه “قانونی” نمیتوانند دولت ملی دکتر مصدق را از میان بردارند و تنها راه واژگون ساختن حکومت او از راه نظامی یعنی کودتای نظامی عملی خواهد بود.
تبلیغات علیه مصدق و دولت ملی او با این مضمون، که مصدق پیشنهاد یک میانجی بیطرف یعنی بانک بینالمللی را به دلیل لجاجت و یکدندگی رد کرد، تا به امروز ادامه دارد وآقای کاتوزیان و مریدان دیگر آقای خلیل ملکی به اشاعه نادرست این اتهام دامن میزنند. ملکی در این مورد مانند سایر موضوعات شبیه میگفت، شخص باید از خودش مایه بگذارد. دنبال حفظ وجاهت یا وجیهالملّه شدن نباشد. و نداشتن این خصیصه را به دکترمصدق نسبت میداد. که حاضر نشد با کمپانیهای امریکائی و انگلیسی کنار بیاید. و به خیال خودش خواست “وجهه خود را از دست ندهد. و از “خودش مایه نگذاشت!!”.
کتاب خاطرات تصمیم مصدق در رد پیشنهاد بانک بینالمللی را “بزرگترین اشتباه مصدق در دوران نخست وزیری و چه بسا در همۀ زندگیش” میداند. در حالی که مصدق منافع مردم را درنظر میگرفت و به این دلیل محبوب مردم بود، نه آن که دنبال وجاهت ملی باشد!
موضوعات مورد بحث درخصوص بانک بین المللی، در کتاب “کودتا” نوشته آقای دکتر یروان آبراهامیان، دانشور ایرانی بسیار خواندنی است. در این کتاب اشاره میکند که مصدق پیشنهاد مککی معاون سفیر امریکا در ایران را که اشکالاتی هم در آن میدیده را میپذیرد ولی هندرسون سفیرامریکا درایران آن را قبول نمیکند. لذا برخلاف ادعاهای آقای ملکی مصدق لجاجت به خرج نمیداده، بلکه دنبال حفظ منافع ملی ایران بوده است.
به عبارتی، تمام مبارزات ملی ایران که نفت در رأس آن قرار داشت در این بود که حاکمیت ملی ایران تأمین شود و کشورهای استعماری بر منافع ما و حکومت ما چیره نباشند. موضوع این که چه کسی باید کنترل اکتشاف، استخراج و تصفیه نفت را در دست داشته باشد، همواره میان ایران و کشورهای انگلیس و امریکا مورد اختلاف بود و درقرارداد بانک بینالمللی علاوه بر موضوعاتی که گذشت این موضوعات نیز روشن نبودند.
با توجه به مطالب بالا ایرادات و انتقادات آقای خلیل ملکی به دکتر مصدق، در مورد رفراندم و حل مسآله نفت، کاملاً نابجا و نشناختن واقعیات درموضوعات مورد انتقاد اوست. دکتر مصدق لجاجت بخرج نمیداد، مصدق روی اصول ایستاده بود. او برای استقلال ایران و زیربار نرفتن به سیاستهای استعماری پایداری میکرد. دکتر مصدق بنا بر اتهام آقای ملکی یعنی “وجیه الملّه شدن” این کارها را نمیکرد. او در بالاترین درجه از نظراعتماد مردم قرار داشت. او احتیاج رفتاری برای کسب وجاهت ملی را نداشت. آقای خلیل ملکی نه مصدق را آن طور که لازم بود شناخته بود. نه مسائل آن دوران را آن طور که بایست میشناخت.
در این مقطع باید بگویم که گفتنی در صحبت های آقای خلیل ملکی و دکتر کاتوزیان در انتقاد های بیجا و بی ربط و خود خواهانه بسیار است و اشاره به تمامی آنها عملی نیست. ولی همین مشتی که گفته شد نمونه خروار است.
خلیل ملکی
مدیرماهنامه “اندیشه پویا” در ایران ازآقای دکتر شاهرخ حقیقی، استاد فلسفه، که خود ازاعضای جامعه سوسیالیستها بودند، تقاضا مینمایند، که نظرشان را در مورد خلیل ملکی برای ماهنامه اندیشه پویا بنویسند. آقای دکتر شاهرخ حقیقی نظر و تحلیل خود را نوشتند و برایشان فرستادند. و درآن ضمن شرح کوششهای ملکی در راه مبارزه با حزب توده و موضوعات مربوطه، انتقادات خود از آقای خلیل ملکی را نیز توضیح دادند. همین انتقادات به جای ایشان سبب شد که مدیر ماهنامه که خود از آقای دکتر حقیقی دعوت به نوشتن نظرات ایشان در مورد خلیل ملکی را نموده بود و بیشتر از ایشان آقای دکتر کاتوزیان که نقش مقابله با آن چه درانتقاد از آقای ملکی گفته میشود را برعهده خود میداند، انتقادات آقای دکتر شاهرخ حقیقی را، که در نهایت متانت و کاملاً منطقی نوشته بود را، هر دو با کلماتی ناشایست باین استاد فلسفه که خود از اعضای جامعه سوسیالیستهای ایران بود و هست و هم باقلمی بسیار مؤدبانه وعلمی و درعین حال با اظهار علاقمندی صمیمانه به ملکی نوشته بود را با الفاظی سخیف، به جای پاسخگوئی منطقی، از جمله خطاب به ایشان، “با این برداشتها مرده ملکی را چوب میزنند”، بسیار کلماتی نا هنجار را نثار ایشان نمودند.
من با شناختی که از آقای کاتوزیان از نوع بددهنی در پاسخگوئی و به جواب منطقی نه پرداختن دارم. این مطالب را مینویسم و انتشار میدهم. در خاطرم از مادر آقای دکتر مصدق خانم ملک تاج نجمالسلطنه مانده است، که وقتی مصدق در جوانی به مادرش از آنها که علیه او نا روا مینویسند شکایت میکند. مادرش پاسخ میدهد، کسی که وارد دنیای سیاست میشود باید انتظار این گونه حملات را هم داشته باشد و از آنها نهراسد. و دکتر مصدق همیشه این پند مادرانه را در ذهن خود داشته بود. من هم با توجه به این پند خردمندانه، نظرات خود را مینویسم و باکی از سخنان بیمسؤلیت و دشنام آقای کاتوزیان، بهمان گونه که برای دکتر شاهرخ حقیقی نوشتند را ندارم.
دکتر محمدعلی خنجی
دکتر محمدعلی خنجی در سوم آذرماه ۱۳۰۴ در شهر منامه درجزیره بحرین ازاستانهای ایران به دنیا آمد. و در۴۶ سالگی در تهران درگذشت. جسد دکتر خنجی را چند روز بعد از مرگ درآپارتمانش در تهرن یافتند. پزشک قانونی علت مرگ را سکته قلبی توصیف کرده بود. دکتر خنجی سیگار زیاد میکشید و قهوه نیز خیلی مینوشید. با این حال آن طور که دکتر ایرج وامقی، استاد دانشگاه، و از شناختهشدگان جبهه ملی، درمقدمه بر مقالهاش مینویسد: “... اما به راستی، هرگز معلوم نشد که بر سر او چه آمده است”. باید اضافه کنم که دکترعبدالله خنجی، پزشک و برادر دکتر مخمدعلی خنجی، که خود از فعالین جبهه ملی بود و دکتر مسعود حجازی از دوستان نزدیک او، آن را مرگ طبیعی میدانستند. هر چند روایاتی از جمله آن که به خانهاش توسط دوست، وابسته به دستگاهی راه یافتند و درقهوهاش سم ریختند، وجود دارد، من، نویسنده مقاله، عقیده دکترعبدالله خنجی، برادر او و دکتر مسعود حجازی را، با توجه به عادات دور از سلامتی او، کشیدن سیگار زیاد و نوشیدن قهوه بسیار را، موجب مرگ طبیعی او به احتمال زیاد همان طور که پزشک قانونی عنوان نموده سکته قلبی میدانم. حکومت شاه بسیار خشن با مخالفین خودش، بخصوص درحد اشخاص مقاومی نظیر دکتر خنجی عمل مینمود ولی اشتباه نسبت قتل در برابر خودکشی غلامرضا تختی و آتش زدن سینما رکس که ثابت شد توسط طرقداران خمینی بوده است و به شاه دادن را نباید در مورد مرگ دکتر خنجی، تکرار کنیم.
دکتر خنجی تحصیلات دبستان خود را در دبستان اتحادیه ملی ایرانیان بحرین گذراند. پدرش محمد امین خنجی از مؤسسین آن اتحادیه بود. دکتر خنجی همراه خانواده در ۱۳۱۸ به تهران رفت. او تحصیلات دوران متوسطه خود را دردبیرستان علمیه تهران به پایان رساند به دانشگاه تهران رفت و فارغالتحصیل در رشته حقوق شد. او در ۱۳۲۶ برای ادامه تحصیل عازم فرانسه گردید و در دانشگاه پاریس به دریافت دکترای اقتصاد نائل گردید. و در ۱۳۲۸ به ایران بازگشت. دکتر خنجی و به وکالت دادگستری پرداخت.
مبارزات سیاسی دکتر خنجی
دکتر خنجی فعالیت سیاسی خود را در دوران دبیرستان با عضویت در حزب توده ایران آغاز نمود. و در دانشگاه تهران نیز درعضویت حزب باقی ماند. دکتر خنجی در ۱۳۲۶ همراه سایر منشعبین حزب توده، در کنار خلیل ملکی، جلال آلاحمد، انورخامهای، فریدون توللی و منشعبین دیگر از حزب توده بیرون آمد. دکتر خنجی پس از بازگشت از فرانسه در ۱۳۲۸ با روزنامه شاهد، که دکتر مظفر بقائی و علی زهری آن را تأسیس نموده و اداره میکردند همکاری نمود. و مقالات خود را اغلب با نام مستعار، روزبهان، برای شاهد مینوشت. دکتر خنجی به جمع مبارزین ملی ایران به رهبری دکتر مصدق پیوست. و همانند بسیاری از دانشجویان دانشگاه، که گرد روزنامه شاهد، سازماندهی برای خود داده و نام “سازمان دانشجویان و جوانان مبارز” را برآن نهاده بودند، به فعالیت پرداخت. دکتر بقائی رهبر حزب که متوجه استقبال جوانان شده بود، محلی در خیابان اکباتان، روبری وزارت فرهنگ، نزدیک بهارستان اجاره نمود و اطاقی از آن را در اختیار این دانشجویان علاقمند به جبهه ملی ایران قرارداد. این محل بعدها باشگاه حزب زحمتکشان ملت ایران گردید. دکتر مسعود حجازی در آن زمان دانشجوی حقوق در دانشگاه تهران، رهبری این گروه را پیدا کرده بود.
من، نویسنده مقاله، با دکتر مسعود حجازی در زمانی که تازه به حزب زحمتکشان ملت ایران، نیروی سوم عضویت پیدا کرده بودم، باید سال ۱۳۳۰ باشد، آشنا شدم. در آن زمان دکتر حجازی سخنگوی حوزۀ ما بود. من هنوز صحبتهای او درذهنم هست که درباره، علل و پایههای پیشرفت جوامع برای ما صحبت میکرد و عامل اقتصادی را مهمتر از عوامل دیگر معرفی مینمود. او در کتاب خاطراتش “رویدادها و داوری” ۱۳۲۹-۱۳۳۹، خاطرات مسعود حجازی، که بسیار کتاب باارزشی از نظر تاریخی پیرامون رویدادهای نهضت ملی و جبهه ملی ایران در آن زمانها است، بسیاری از رویدادهای آن زمان از جمله سازمان دانشجویان و جوانان مبارز را، نوشته است.
دکتر محمدعلی خنجی
حجازی در این کتاب، با دقت و صرف وقت زیاد، شرح جامعی از رویداد های سیاسی این دوره را بیان میکند و من خواندن این کتاب را به همۀ علاقمندان به نهضت ملی و جبهه ملی ایران توصیه میکنم. در بخشی از این کتاب با تیتر کوتاه، آشنائی با دکتر محمدعلی خنجی، مینویسد: در اواخر اسفند ماه ۱۳۲۹ بعد از قتل رزم آرا و مقارن تشکیل دولت حسین علاء یک روز شخص جوانی به باشگاه جدید آمد و مورد استقبال جمعی از دانشجویان قرار گرفت. گفتند ایشان دکتر محمدعلی خنجی و از دوستان خلیل ملکی است و در تجزیه و تحلیل مسائل سیاسی تبحر دارد. و سپس در کتاب خاطراتش صحبت از دکتر عبدالله خنجی برادر بزرگتر او میکند که فارغ التحصیل پزشکی واز فعالان این گروه بود. دکترعبدالله بزودی به آبادان رفت و دنبال کار پزشکی و فعالیت سیاسی خود را درآن منطقه ادامه داد.
فعالیت های دکتر خنجی در روزنامه “شاهد”
دکتر حجازی در کتاب خاطرات خود ادامه میدهد که با ورود دکتر محمدعلی خنجی به تشکیلات سازمان جوانان، فعالیتهای سیاسی و تشکیلاتی درباشگاه جدید بیشتر شد. او اداره بحثهای سیاسی و اجتماعی جلسات هفتگی فعالان که روزهای پنجشنبه هر هفته به طور مرتب انجام میشد را برعهده گرفت و به مقالهنویسی در روزنامه شاهد پرداخت. نوشتن سرمقالههای شاهد به عهدۀ خلیل ملکی و دکتر محمدعلی خنجی بود. جلال آلاحمد هم به طورجدی در این کار شرکت داشت. تفسیرهای سیاسی دکتر خنجی از حوادث و مسائل سیاسی و اجتماعی روز موجب محبوبیت و نفوذ بسیاری برای او گشته بود.
دکتر خنجی در پاسخ به مقاله عباس مسعودی، مدیر روزنامه اطلاعات که در زمان قبول نخست وزیری از جانب دکتر مصدق در روزنامه اطلاعات، در سرمقاله ای به قلم خود، پس از تجلیل فراوان از فعالبت های سیاسی و اجتماعی دکتر مصدق در نیم قرن گذشته و ذکر سوابق آزادیخواهی و ملتخواهی او اظهار امیدواری کرده بود که با نخست وزیری دکتر مصدق همه مشکلات و مسائل مملکت حل و فصل خواهد شد و با ذکر رئوس نابسامانیها، انتظارات مردم را از دولت دکتر مصدق نسبت به همه این خواستهها تشریح کرده و رسالت دکتر مصدق را در پست نخستوزیری، پاسخگوئی به همه نیازهای جامعه عنوان نموده بود. پیدا بود که هدف مقاله افزایش انتظارات مردم از حکومت رهبر جبهه ملی بوده است.
دکتر خنجی طی یک مقاله جالب و کوبندهای، این نوشته عباس مسعودی را یک “توطئه” تلقی کرد و تحت عنوان “با توطئه مقابله کنید” در جواب اطلاعات نوشت که برنامه دولت دکتر مصدق باید فقط ملی کردن صنعت نفت باشد و با توجه به شرایطی که دکتر مصدق در رأس دولت قرار گرفته است حل سایرمسائل مملکت که بیشمار است نباید جزو دستور کار او قرار گیرند و فقط پس از پیروزی دولت در اجرای اصل ملی کردن صنعت نفت زمینه برای پرداختن به سایر مسائل مهیا خواهد گردید.
دکتر خنجی تحلیلهای مربوط به مسائل روز مملکت را در شاهد مینوشت. دفاع از دولت ملی دکتر مصدق وبرنامههای او و ملی کردن صنایع نفت همراه مقابله با نظرات و تحلیلهای سراسر نادرست حزب توده که همه در جهت تخریب مواضع درست و ملی دکتر مصدق ترتیب داده شده بود، بخش بزرگی ازاین تحلیلها و نوشتههای دکتر خنجی رادر برمیگرفتند. از جمله مقاله و یا جزوه تعلیماتی “ناسیونالیزاسیون یا ملی کردن صنایع”، (از انتشارات کمیته کارگران جبهه ملی ایران) را میتوان نام برد، که آن را دکتر خنجی در شرح این موضوع نوشته بود، که ملی کردن صنایع هر کشوری حق هر ملتی است و مثال آورده بود که انگلستان هم صنایع ذغال سنگ خود را ملی کرد.
این مقاله یا جزوه تعلیماتی در دفاع از ملی شدن صنایع نفت در ایران به رهبری دکتر مصدق نوشته شده بود که ادعاهای دولت انگلیس، که ایران یک قرارداد بین شرکت نفت انگلیس و دولت ایران را بهم میزند، را با نشان دادن مثال ملی کردن ذغال سنگ در انگلیس، کاملاً نادرست نشان میداد. این که ایران حق دارد که صنایع نفت خود را ملی کند همان گونه که انگلیس صنایع ذغال سنگ خود را ملی نمود.
دکتر محمدعلی خنجی در نیروی سوم
با انشعاب آقای خلیل مکی از دکتر بقائی و حزب زحمتکشان ملت ایران و تشکیل حزب زحمتکشان ملت ایران (نیروی سوم)، به رهبری آقای خلیل ملکی، دکتر خنجی نیز نظیر سایر فعالین به این حزب جدید پیوست. با نوشتن مقالات و تحلیلهای با ارزش روز خود برموقعیت حزب جدید افزود. جلسات عمومی هفتگی حزب با موفقیت انجام میشد و روز بروز بر قدرت تشکیلاتی و فکری حزب افزوده میگردید. جزوات تعلیماتی و تحلیلها و سرمقالهها که بیشتر توسط آقای خلیل ملکی و دکتر خنجی و گاه آقای جلال آلاحمد نوشته میشدند مایه این بالا گرفتن مقام حزب بودند. من در بخشی که برای آقای خلیل ملکی نوشتم از این بابت یاد کردم.
اختلافات در میان حزب زمانی کم کم پیدا شد که آقای ملکی به انتقادات خود از روشهای سیاسی دکتر مصدق به طور علنی با انتشار مقاله پرداخت. هرچند حرمت دکتر مصدق در این مقالات محفوظ داشته میشد. بر عکس دکتر خنجی با نوشتن سرمقالههائی در روزنامه نیروی سوم از سیاستهای دکتر مصدق دفاع مینمود. موضوع رفراندم و بستن مجلس هفدهم در صدرموضوعات قرار داشتند. دکتر خنجی و دکتر حجازی که از سیاست دکتر مصدق در برقراری رفراندم حمایت میکردند، استدلالشان این بود، که از مجموع ۷۹ نماینده مجلس هفدهم، در انتخاب رئیس مجلس، ۳۹ نفر به امام جمعه در برابر ۳۵ رأی به دکترمعظمی رأی دادند. و در جلسه خصوصی ۴۰ نفر به قوام رأی تمایل دادند. “وکلای درباری” اکثریت مطلق را داشتند و اگر نمایندگانی که از فراکسیون نهضت ملی جدا شدند مانند بقائی، مکی، حائریزاده (جمعآ ده نفر) را به آنها بیافرائیم رقم بالائی میشود. و مخالفین جدید بسیار از وکلای درباری شدیدتر مبارزه مینمودند.
شعار جمهوری در روزنامه نیروی سوم
در آن روزها طرح شعار “جمهوری” در دستور کار حزب نیروی سوم نبود و در جلسات حزبی هم طرح نشده بود. دکتر مصدق هم حتی فکر تشکیل شورای سلطنت را در سر داشت، و دنبال دعوت اشخاصی از جمله علامه دهخدا برای تشکیل آن بود. حوادث ۲۵ مرداد نشان داد که تجزیه تحلیل دکتر خنجی در مورد سیاست جدید شوروی، که حتی اگر امریکا هم کاری علیه ایران انجام دهد عکسالعملی نشان نخواهد داد، درست بوده است. دکتر حجازی در کتاب خاطراتش مینویسد. مراقبت کافی برقرار کرده بودند که خط مشی روزنامه خارج از خط مشی دکتر مصدق نباشد. این شعار اولین بار خارج از سرمقاله در آخرین لحظه و بدون آگاهی خنجی و حجازی که مسؤلیت انتشار روزنامه را داشتند، در بالا و پائین صفحه اول در روز سه شنبه ۲۷ مرداد قرار داده شده بود. درحالی که در سرمقاله همان شماره روزنامه، درباره لزوم مراجعه به آرای عمومی بحث گردیده بود.
ملکی در دفاعیات خود در دادگاه نظامی زمان شاه در ۱۳۳۴ ضمن شرح سایر مطالب در شرح آن سه روز میگوید “خنجی به من گفت آقای ملکی ما بالاخره شعار جمهوری را دادیم” و اضافه میکند که من به طعنه گفتم “خدا عاقبتش را خیر کند”. دکتر حجازی در خاطراتش مینویسد این اظهارات ملکی با واقعیت تطابق ندارد. درآن سه روز دکتر خنجی به شدت مخالف با هرگونه اظهار نظر و تدوین خط مشی جدید از طرف حزب، خارج از تنظیمات دکتر مصدق بود. وانگهی آنها که دکتر خنجی را میشناسند تصدیق خواهند کرد که این نحوه صحبت آقای ملکی، قابل نسبت دادن به دکتر خنجی نیست، آن هم خظاب به شخصی مانند خلیل ملکی. علاوه بر این در هیچ زمانی پیشنهادی درباره شعار جمهوری در حزب مطرح نبود که ملکی با آن مخالفت کرده باشد تا بیان چنین عبارتی را از طرف دکترخنجی موجب شود.
ادامه دارد
* خلیل ملکی و دکتر محمدعلیخنجی - بخش نخست
* خلیل ملکی و دکتر محمدعلیخنجی - بخش دوم
* خلیل ملکی و دکتر محمدعلیخنجی - بخش سوم
* خلیل ملکی و دکتر محمدعلیخنجی - بخش چهارم
* خلیل ملکی و دکتر محمدعلیخنجی - بخش پنجم