شنبه ۳ آذر ۱۴۰۳ -
Saturday 23 November 2024
|
ايران امروز |
توضیح: این گفتگوی طولانی مدتی پیش از این و به منظور انتشار در کتابی در همین زمینه صورت گرفت. ویرایش این مطلب توسط مصاحبه شونده تا کنون به تاخیر افتاد. اکنون در 4 قسمت به صورتی اختصاصی برای درج در سایت ایران امروز ارسال می گردد
از دیدگاه شما نقطه عطف یا سرآغاز انقلاب ۵۷ چی بود؟
مهم ترین نقطه عطف انقلاب ۵۷ حضور قدرتمند و مشارکت همگانی مردمی بود که توانستند اوتوریته استبداد پهلوی را به زیر بکشند و با تحقیر ترس و اقتدار، زمینهساز امکان بالقوه گذار به دمکراسی شوند. دمکراسی بخشا متکی بر باور و اعتماد به نفس مردم در امکان پذیری رقم زدن سرنوشت خودشان است. از این رو مشارکت همگانی در انقلاب گرچه در لحظه، با خود سپاری مردم به استبدادی کاریزماتیک منجر شد، اما توانست بهر صورت دستاوردهایی را نیز به همراه بیاورد. مردم در تجربه دیدند که به نیروی خود می توانند استبدادی را پائین بکشند. امری که ردپای خود را امروز نیز در باور و تلاش به امکان پذیری برچیدن استبداد دینی نشان می دهد. بدین ترتیب مشارکت همگانی در انقلاب نوعی تحرک سیاسی در جامعه ایجاد کرد، و سیاست را از امر یک گروه بسیار محدود به امر همگانی تبدیل کرد. دیگر اینکه، مردم ایران در کودتای سال ۳۲ با نوعی تحقیری ملی روبرو شده بودند. هم از این رو در انقلاب ۵۷ توانستند با برچیدن حکومت محصول کودتا، اعتماد به نفس ملی خود را احیا کنند. بنابر اگر از زاویه برچیدن بساط سلطنت استبدادی، احیای غرور ملی و یافتن اعتماد به نفس، مشارکت همگانی در سیاست، از خانه به میدان آمدن و سیاسی شدن جامعه و همگانی شدن امر سیاست نگاه کنیم، می توان این ها را از نقطه های عطف انقلاب ۵۷ برشمرد. اما در حین حال این انقلاب جنبههای منفی بسیار زیادی در بر داشت که بدلیل ضعف آگاهی مردم، قدرت دین، فقدان تحزب سیاسی ریشه دار در جامعه، نبودن آزادی و سنت دمکراسی در جامعه، بیش از آنکه به فرایندی دمکراتیک منجر بشود، به استبداد دینی و اقتدار پیشوا گونه ای منجر شد که از برخی جهات جامعه را نسبت به گذشته به عقب راند.
آیا انقلاب ۵۷ یک انقلاب مدرن بود؟ یا آیا ریشه در تار و پود های یک جامعه مدرن داشت؟
این انقلاب از جنبه های مدرنی نیز برخوردار بود. گرچه جنبههای پیشا مدرن آن نیرومند تر بود. جامعه ایران در دوران پیش از انقلاب در برزخ سنت و مدرنیته بسر می برد. از این رو این که این انقلاب را محصول فرایند مدرنیته بدانیم، قابل پرسش است. به ویژه آن که تجدد ستیزی، بخشی از ایدئولوژی بنیاد گران اسلامی بوده و است. این انقلاب بیش از همه واکنشی در برابر شبه مدرنیسم آمرانه گفتمان حاکم بود . گرایش مسلط بر انقلاب نیز گفتمانی بود که در جستجوی “هویت معنوی” گم گشده انسان جهان سومی ایرانی بود که حس مغبونیت از سطله غرب آزارش میداد و درپی تظلم خواهی انسان تحقیر شده جهان سومی در برابر سیطره غرب و حکومت وابسته به آن بود. گرایش مسلط بر این انقلاب بی شک واپس گرایانه بود. ایدئولوژی تمام خواه ، انکار آزادی های مدنی، زن ستیزی ، در هم آمیختن دولت و دین، رویکردهای ضد شادی، ضد سکس، ضد ارزش های مدرن و فردیت، غرب ستیزی، ایدئولوژی تبعیض آمیز و مبتنی بر خشونت و نفرت و شهادت طلبی، از جمله رویکردهای واپس گرایانه، سنتی و تجدد ستیزانه انقلاب اسلامی شده ایران بود. از این رو عناصر ضد دمکراتیک و تجدد ستیزانه در انقلاب ۵۷ نیرومند بود. اما از زاویه دیگر، خصلت های منحصر به فرد این انقلاب را نمی توان نادیده گرفت. نخست آن که بهرحال انقلاب ایران جزو آخرین انقلاب های کلاسیک قرن بیستم بوده هست که با ساختار شکنی کامل توام بود. دیگر این که این انقلاب بهرو ۷۰ سال پس از انقلاب مشروطه برای گذار به مدرنیته صورت گرفت. این باور که جامعه ای ۷۰ سال پس از انقلاب تجدد طلبانه مشروطه، خیزشی یکسره تجدد ستیزانه کند غلو آمیز، غیر واقع بینانه و یکسوی نگرانه است. در دوران شاه طبقه متوسط ومدرن شهری شکل گرفت و شهر نشینی در جامعه گسترش پیدا کرد. نیروی اصلی انقلاب نیز نه روستائیان بلکه شهرنشینان بودند. گیرم که بخش مهمی از آن حاشیه نشینان شهری بودند که فرهنگ روستایی را با خود به شهرها آوردند و فرهنگ جنوب شهر تهران و حومه ها را نیمه روستایی کردند. این هم درست است که مساجد و یا محیط های سنتی نظیر بازار نقش مهمی در روی کار آمدن روحانیت و برآمد انقلاب اسلامی داشتند. اما نمی توان نقش تحصیل کردگان اسلام گری سیاسی را که اساسا در متن شهر نشینی توسعه یافته و در دانشگاها حضور یافتند را در این خیزش نادیده گرفت. در واقع آنان با درهم آمیختن برخی ویژگیهای مدرن در مبارزات اجتماعی و ایدئولوژیهای تجدد ستیزانه نوعی دوگانگی سنت- مدرنیته را بهم پیوند زدند. از سوی دیگر انقلاب ایران انقلابی پوپولیستی یود که از گروه هایی اجتماعی متفاوتی تشکیل شد که هر یک ردپای خود را به جا گذاشتند. در حالی که بسیاری از نیروهای چپ گرا، ملی و لیبرال با تمایل به مدرنیته در این انقلاب شرکت کردند، بخش غالب روحانیت و اسلام گرایان سیاسی با تکیه بر حاشیه نشینان شهری بیشتر گفتمان های سنت گرا و یا دقیقتر بگوییم بنیادگرا و واپس گرا را تولید کردند که در نهایت آنها پیروز شدند. برخی بر این باورند که انقلاب ایران نوعی بازگشت کامل به گذشته در رویارویی با پروژه شبه مدرنیسم پهلوی بود. برغم درستی پاره ای از این ادعا فرایند انقلاب ایران پیچیده تر بوده است. نخست آن که خود حکومت پهلوی نه حاکمیتی مدرن بلکه آمیختهای از مدرنیزم و سنت بود. نوعی مدرنیزم مثله شده و یا مدرنیزم ناقض که در آن عنصر سنت و تجدد باهم زیستی داشتند. گذشته از آن انقلاب ایران تحت رهبری اسلام گرای سیاسی، سنت گرایی را تا حدودی تبدیل به ایدئولوژی حاکم کرد و در استفاده ابزاری از مدرنیسم کوتاهی نکرد. گرچه در بنیاد، چالش “غرب زدگی” و غرب گرائی و ضدیت با اندیشه مدرنیته نه تنها ایدئولوژی اسلام گرایان در نفی نظام پهلوی بود، بلکه برچسبی شد برای به عقب راندن روشنفکران تجدد طلب مخالف روحانیت که در انقلاب حضور مؤثری داشتند. با وجود این بنیادگرایی اسلامی با پروژه اسلام سنتی و محافظه کار متفاوت است و همچون یکی از پروژه های زائیده عصر مدرنیسم به دلیل تمایل به مداخله گری سیاسی اش در پی آن است تا با استفاده ابزاری از مدرنیسم نوعی بازگشت هزاره گرایی را به کرسی بنشاند. بی آن که تسلیم ایدئولوژی مدرنیته شود. این گرایش در انقلاب ایران و در خیزش اسلام گرائی سیاسی در منطقه نقش مهم ومؤثری داشت.
استاندارد زندگی شهری و روستایی با توجه به پیشرفت امکانات رفاهی در آن دوره چگونه بود؟
در آن دوران فرایند توسعه، پارادوکسال و متضاد بود. یعنی از یک سو درآمد خالص و ناخالص سرانه ملی کشور افزایش پیدا می کند. به برکت درآمدهای نفتی، ارتش کشور باسازی و مدرن میشود. بورکراسی توسعه و آموزش گسترش می یابد. شهرنشینی رشد یافته و نوعی طبقه متوسط نسبتا قدرت مند شکل می گیرد که از این تحولات سود می برد و خواهان سهم بری سیاسی از قدرت می گردد. همچنین بخشی از صنایع و سرمایه تجاری و صنعتی در دوران پهلوی توسعه پیدا می کند. انقلاب سفید و اصلاحات ارضی نیز دستاوردهای غیر قابل انکاری در بر داشت. همزمان گسترش دیکتاتوری و اختناق، سرکوب روشنفکران و دانشجویان، فساد فزاینده دربار، گسترش شکاف طبقاتی و شکاف بین مناطق روستایی و شهری، بین شهرهای بزرگ و مناطق حاشیه ای و شکل گرفتن پدیدهای به نام حاشیه نشینانی شهری از پیامدهای اسفناک پروژه شبه مدرنیسم پهلوی بودند. بسیاری از روستایانی که از روستاها کنده شدند به تهی دستان و حاشیه نشینان شهری تبدیل شدند که اتفاقا نیروی مؤثری هم در انقلاب ایران بودند. به این ترتیب می توان گفت که بویژه از سالهای 55 به بعد رونق و رفاه نسبی و توسعه اقتصادی اوایل دهه پنجاه با نوعی بحران اقتصادی، گسترش بیکاری و گسترش نابرابریهای اجتماعی همراه می گردد که زمینه ساز انقلاب ایران شد. اولین جنبش اعتراضی که جرقه انقلاب از آنجا آغاز شد جنبش حاشیه نشینان بدون مسکن در مناطق حومه تهران همچون زورآبادها، حلبی آبادها و در میان زاغه نشینان حومه تهران بود که واکنش اعتراضی تهی دست ترین بخش های جامعه ایرانی دربرابر سیاست های ناعادلانه آن نظام بود.
آیا انقلاب ۵۷ را می توان یك انقلاب اجتماعی نامید؟
اگر منظورتان انقلاب اجتماعی است که شالوده روابط تولیدی را در جامعه تغییر دهد خیر، اما قیام بهمن ۵۷ یک انقلاب سیاسی بود که پیامدهای اجتماعی گسترده ای را در پی داشت که تار و پود فرهنگ آن جامعه و ساختارهای را تغییر داد بی آنکه در شیوه تولید دگرگونی رخ دهد. با انقلاب نوعی مونوپول ها و الیگارشی های اقتصادی نوین همچون بسیج، جهاد سازندگی، سپاه پاسداران شکل گرفتند که با کارکرد و ایدئولوژی متفاوت جایگزین الیگارشی هزار فامیل دوران پهلوی شدند. در زمینه اجتماعی حقوق زنان بسیار به عقب رانده شد. در زمینه سیاسی استبداد دینی تمایل به سکولاریسم را همچون واکنشی دربرابر آن، از بین روشنفکران به اعماق جامعه کشاند. روشن نیست اگر حادثه انقلاب ایران اتفاق نمی افتاد آیا ممکن بود نفوذ اسلام گرایی سیاسی تا این حد کاهش یابد یا نه. در پی انقلاب ایران قانون اساسی کشور بشدت تحت تاثیر ارزشهای دینی قرار گرفت که لطمات چشم گیری به ساختار جامعه و ارزشهای حاکم در جامعه زد. هرچند که عناصری از نظام انتخاباتی و جمهوریت در قانون اساسی جدید به چشم می خورد و بهرو این انقلاب با یک سری دستاوردهای مثبت نیز همراه بوده است، اما جنبههای واپسگرایانه در این انقلاب را که به پیروزی حکومت اسلامی انجامید را نباید دست کم گرفت. از این رو انقلاب ایران تنها یک جابجایی در قدرت سیاسی نبود.
برخی بر این باورند که انقلاب ایران انقلاب طبقه متوسط شهری بود. اگر بخواهیم به خاستگاهای اجتماعی ان انقلاب برگردیم، ریشه های این انقلاب را در کدام طبقه اجتماعی میتوان جست؟
همان طور که گفتم انقلاب ایران یک انقلاب پوپولیستی بود که طبقات اجتماعی با گرایشات گوناگون در آن شرکت کردند. خصلت همگانی انقلاب ایران اتفاقا یکی از چشم گیرترین ویژهگی های آن بود. انقلاب ایران از جمله فراگیرترین انقلاباتی است که در آن شرکت مردم در مقایسه با انقلابات دیگر بی نظیر بوده است. میزان شرکت مردم در انقلاب ایران را در مقایسه با انقلاب فرانسه و روسیه ۲ تا ۳ برابر تخمین زده اند. در انقلاب ایران همه طبقات اجتماعی شرکت داشتند. طبقه متوسط مدرن شهری که خواهان گسترش مشارکت سیاسی خود بود؛ تجار سنتی و بازاریان که سنت گرا بودند و کارتل های اقتصادی نوین و فروشگاه های زنجیره ای را تهدیدی در برابر خود می دیدند؛ کارگران، تهی دستان و حاشیه نشینان شهری که از فقر به تنگ آمده بودند و نقشان در انقلاب بسیار گسترده بود؛ قشر روحانیت که ازکاهش نفوذ خود ناراضی بود؛ روشنفکران، دانشجویان، کارمندان و معلمان که از دیکتاتوری بیزار بوده و به آزادی توجه بیشتری داشتند؛ همه این نیروها در انقلاب ایران شرکتی فعال داشتند. شاید بتوان گفت گروهی که کمتر از همه در انقلاب ایران شرکت داشت و دیرتر از همه به انقلاب ایران پیوست روستایان بودند که از اصلاحات ارضی بیشتر سود بردند. به این معنی انقلاب ایران عمیقا یک انقلاب شهری بود.
آیا روحانیون از همان آغاز رهبری انقلاب را داشتند؟
انقلاب ایران در آغاز خیزش های سال های ۵۶، خصلتی سکولار داشت. دانشجویانی که تظاهرات گستردهای در بعد از شبهای گوته در دانشگاه صنعتی، تهران و... برگزار کردند بیشتر با شعارهای آزادیخواهانه و چپ پا به میدان گذاشتند. پیش از آن نیز، جنبش مسکن در خارج از محدوده تهران نیز ابدا خصلت مذهبی نداشت و بیشتر رفاهی بود. انقلاب ایران اما در نیمه راه و به ویژه پس از تظاهرات قم خصلت هرچه مذهبی تر یافت و پس از آن روحانیت با تشکل های قانونی که داشت و با استفاده از مساجد بسرعت رهبری این انقلاب را در دست گرفت. روحانیت با توجه به نفوذ دین در جامعه و سطح پایین آگاهی و تحصیلات عمومی و گسترده گی مساجد و تکیه گاه ها و مراسم مذهبی، نقش و امتیاز منحصر به فردی داشت که نیروهای دیگر از آن بی بهره بودند. مراسم مذهبی به سرعت به مراسم سیاسی بدل می شد و مساجد اصلی ترین مکان و ارگان سازمان دهندهی اعتراضات بود. حال آن که برای نیروهای سکولار و چپ تنها دانشگاهها محیط طبیعی سازمان دهی اعتراضات شان بود.از سوی دیگر بخش مهمی از رهبران آن ها در زندان بسر می بردند و امکان حضور مؤثر در جامعه را نداشتند. گذشته از همه این ها، رهبری خمینی در جریان قیام واپس گرایانه سال ۴۲ چهره سازش ناپذیر از او در اذهان عمومی باقی گذاشته بود. امری که نقش مهمی در یافتن رهبری کاریزماتیک انقلاب توسط او داشت. بهمین سبب روحانیت در نیمه راه نه تنها به نیروی هژمونیک بلکه بلامنازع انقلاب بدل شد و اقتدار کاریزماتیک را جایگزین اقتدار موروثی پادشاهی کرد. طرفه آن که در حالی که شاه بسیار از چپ گرایان، لیبرال ها و دمکرات ها را به زندان انداخته بود، در گسترش مساجد و تکیه گاها و مهدیهها سنگ تمام گذاشت. نیرویی که سپس خود علیه شاه شورید. درست مشابه فرایندی که در کشورهای دیگر منطقه نیز تکرار شد. در مصر سادات برای مقابله با چپ گرایان به نیروهای مذهبی میدان داد و وقتی اخوان المسلمین قدرت یافتند، سادات را ترور کردند. یا همان گونه که در افغانستان، آمریکا به طالبان کمک کرد که از شر شوروی خلاص بشود، اما بعدها آنها موی دماغ آمریکایی شدند. در ایران نیز شاه در سالیان آخر دل نگران از رشد کمونیسم با توجه به همسایگی ایران وشوروی به گسترش نفوذ مذهبی ها یاری رساند تا آن خطر را دفع کند. روحانیت نیز با افزایش امکاناتش شانس بیشتری برای رهبری جنبش اعتراضی یافت. همه اینها دست به دست هم داد و منجر به این شد که روحانیت بتواند رهبری انقلاب را در دست بگیرد.
ادامه دارد
■ با سلام و تشکر ازاین نوشته.
از سال ۵۰ به بعد، با شروع مبارزه مسلحانه، برخی از روحانیون، نیز، وارد مبارزه و زندانی شدند. آنچه که موجب شد، روحانیت قدرت را به دست بگیرد.
1- جامعه ایران، یک جامعه سنتی و مذهبی بود.
2- ارتباطات وسیع و گسترده، روحانیت با مردم.
3- ارتباطات محدود سازمانهای سیاسی با مردم.
4- خلاء قدرت سیاسی، بعلت سرکوب سازمانهای سیاسی توسط شاه.
5- وقتی رژِیم شاه در حال سقوط بود، معلوم نبود چه نیروئی جانشین آن میشود!
در واقع روحانیت نسبت به نیروهای سیاسی آن دوره ، به علت حمایت تودهای دست بالا را بدست آورد.
| ||||||||
ايران امروز
(نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايتها و نشريات نيز ارسال میشوند معذور است. استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024
|