مدتی پیش، علی مطهری انتقاد خودش نسبت به قتل ستار بهشتی را بدین صورت مطرح کرد که: «کارگری فقیر بوده مشکل داشته یک چیزی گفته، من به آنها [پلیس فتا] گفتم بابا شما این را بیارید اونجا دعوتش کنید. اون الان دلش پر است. باهاش صحبت کنید مهربانی کنید، یه چایی جلوش بذارید دوتا کیسه برنج بهش بدید بره، این اصلاح میشه و از این حرفا نمیزنه».
من از واژه به واژهی این جملات احساس اشمئزاز میکنم. اگر به واقع زمانی ملکهی اشرافی فرانسه گفته باشد «مردم نان ندارند، خب کیک بخورند» صرفا بیاطلاعی خودش از فقر را به نمایش گذاشته است؛ آقازادهی وطنی ما اما، با علم کامل به وضعیت فقر مردم، هویت انسانی آنها را تحقیر میکند: دو کیسه برنج بدهیم مردم «اصلاح شوند»! با گوسفند طرفید شما؟ از چه «اصلاح» شوند؟
این روزها تکرار کلیدواژهی «اعتراضات معیشتی» دقیقا همان حس نفرت و اشمئزاز را در من زنده میکند. تعبیر مشترکی که از یک طرف حاکمیت به کار میبرد و از سوی دیگر، بخش به ظاهر میانهرویی از منتقدان اصلاحطلب. تکلیف حکومت که مشخص است. با این توصیف به ظاهر بدیهی، به صورت ضمنی مدعی میشود که معترضان مشکلی با اصل حکومت ندارند. تکرار آن اما از جانب اصلاحطلبان، هرچند انگیزههایی نسبتا مشابه دارد، اما به نظرم چندلایهتر است.
ابتدا از وجه کاملا تئوریک ماجرا عرض کنم که اگر کسی بین «اعتراض سیاسی» با «اعتراض معیشتی» تمایزی قائل شود، پیش از هرچیز عمق «نافهمی» خودش را از معنای «سیاست» بروز داده است. از عهد یونان باستان که مفهوم «پولتیکا» پرداخته شد تا کنون، سیاست، دانش تدبیر معیشت و زیست جمعی بوده است. موضوع سیاست اساسا چیزی جز این نیست و اگر کسانی تصور میکنند سیاستی وجود دارد که به موازات یا حتی مستقل از معیشت مردم پیش میرود، احتمالا در همان عالم مُثُل حضرت افلاطون به سر میبرند که ربطی به جهان واقعی ما و زیست شهروندی ندارد.
از وجه پژوهشی هم اگر بخواهیم موضوع را بررسی کنیم، تحلیل و طبقهبندی شعارهای معترضان، یکی از علمیترین شیوههای پژوهشی برای فهم سوگیری و ماهیت اعتراضات است. ما پیشتر در مورد برخی اعتراضات ۹۸ طبقهبندی مختصری از شعارهای معترضان ارائه کردیم (از اینجا ببینید) (http://t.me/DivaneSara_Sandoogh/22) که سوگیری آشکارا سیاسی خود را بروز میداد. در مورد اعتراضات اخیر هم به گمانم اگر کسی پژوهش مشابهی انجام دهد به نتایجی مشابه خواهد رسید. (مرور کنید که در کلیپهایی که دیدهاید چه حجمی از شعارها معطوف به سران و ساختار سیاسی کشور بوده است)
وجه دیگری هم ماجرا دارد که پیشتر در یادداشتهایی همچون «سیاستزدایی از امر سیاسی (http://t.me/divanesara/1372)»، یا یادداشت «تقلیل مطالبه به نیاز (http://t.me/divanesara/1374)» به صورت مفصل شرح داده بودم. اینجا دیگر آن توضیحات را تکرار نمیکنم تا مستقیم به سراغ بیانیهی اخیر گروهی از فعالین سیاسی کشور بروم. در این بیانیه (از اینجا بخوانید) (http://t.me/MostafaTajzadeh/45950) از حکومت خواستهاند «تا دیر نشده»(!) به صدای مردم گوش بدهد و «برای مهار مشکلات بهویژه گرانی و تورم کمرشکن فکری اساسی کنند».
سقوط مفهوم سیاستورزی در کشور ما در سطح طومارنویسی و نصیحت کردن حاکمیت موضوع جدیدی نیست. اینکه گروهی گمان کنند راه حل مشکلات کشور، درخواست کردن از بانی اصلی وضعیت موجود است هم تنها نشانگر «اختگی سیاسی» است. انتقاد من اما، به آن وجه تحقیر مردم با چماق دشواریهای معیشتیشان است. با احترام تمام به بسیاری از اسامی امضا کنندهی این نامه، که برخیشان از دوستان خود من هستند، به نظرم ذات این درخواست، چیزی نیست جز همان تمایل متفرعنانه به تحقیر کرامت انسانها.
اگر در فقرهی انقلاب فرانسه، با یک طبقهی اشرافیت آکواریومی مواجه بودیم که شکاف آشکار اقتصادی آنان را از تودهی جامعه جدا کرده بود، به نظرم میرسد که در فقرهی اخیر، ما با یک «اولیگارشی فرهنگی» مواجه هستیم که اصرار دارند فهم سیاسی و روح شهروندی تودههای جامعه را تحقیر کنند تا همچنان خود را در حاشیهی امنیتی با عنوان «نخبگان سیاسی/اجتماعی/فرهنگی» نگه دارند. اینان نه تنها برای بنبست سیاسی کشور هیچ راهکاری در چنته ندارند، بلکه در ابعاد فرهنگی و اجتماعی، فرسنگها از میانگین جامعه عقبافتادهاند. پس برای تداوم حضور خودخوانده در نوک پیکان نخبگان اجتماعی هیچ راه دیگری ندارند جز آنکه باقی ملت را در سطح مشتی گوسفند که با کاه و یونجهای راضی و «اصلاح» میشود تقلیل دهند.
کانال «مجمع دیوانگان»