در سال ۱۴۰۰ حکومت با آبروریزی و پشتپا زدن بیشتر به جمهوریت نظام، در ظاهر ارکان حکومت را «یکدست» کرد. به رغم این مهندسی وقیح، در میان مردم مستاصل کشور این انتظار پیش آمد که پس از این یکدستی، کارائی در بهبود اوضاع اقتصادی کشور بیشتر می شود و روند فقیر شدن بیشتر ایران متوقف میشود. ولی از آنزمان یک سال میگذرد و خبری از کارایی و کاهش آلام مردم نیست و فقط قیمت مواد غذایی و روزانه مردم دو برابر شده است. قصه سیسمونیگیت قالیباف (رئیس مجلس) هم نشان داد که خود یکدستی حکومت هم یک افسانه بود و نزاع بر سر کرسیها و مواهب حکومتی جدیتر از تلاش برای «خدمت» به مردم است.
در این اوضاع خراب دو کار هم بدون توقف در دستور کار حاکمیت قرار گرفته است. یکم اینکه تخریب بیشتر دستگاههای اداری کشور از طریق تزریق نیروهای «زیرمتوسط» و «نامربوط» (اما نوچه محافل قدرت) در کشوری که با مهاجرت نخبگان روبرو است، در جریان است. دوم اینکه بسیج امکانات اداری سازمانها برای اعمال یک سبک پوشش به کارمندان و ارباب رجوع حتی به قیمت مقابله با شهروندان، تشدید شده است. به نظر میرسد که متاسفانه یا هسته اصلی قدرت در شرایط گلخانهای است و ارزیابی واقعی از اوضاع ندارد و یا حاکمیت بقای خود را در تشدید «تضادهای» جامعه میبیند یا هر دو.
تجاوز روسیه به اکراین در حال تبدیل شدن به جنگی طولانی است و متاسفانه بر سرنوشت برجام اثر گذاشت. به نظر میرسد در این جنگ پوتین و روسیه در اکراین پیروزی قاطعی بدست نمیآورد و در شرق این کشور جنگهای نامتقارن ادامه پیدا میکند و غرب هم به کمکهای اطلاعاتی، نظامی و مادی خود به دولت اکراین ادامه میدهد. اما اغلب تحلیلگران ایرانی ابتدای این جنگ فکر میکردند که حکومت ایران از خطای محاسبه ورود پوتین به تجاوز به اکراین درس میگیرد و نسبت به جبهه پوتین با فاصله حرکت میکند. ولی مواضع تحلیلی مقامات کشور نشان میدهد ظاهرا آنها علاقه دارند در زمین روسیه و در کنار پوتین باشند.
طبق تحلیلهای مسولین حکومت ما، پس از جنگ اکراین جهان یک قطبی به نظم و جهان دوقطبی جدید در حال حرکت هست. یک طرف این جهان، غرب جنایتکار به سرکردهگی آمریکا است و طرف دیگر این جهان قطب شرق است -متشکل از چین (با قدرت شگرف اقتصاد)، روسیه (با قوای با صلابت نظامیاش) و ایران (با نیروهای متقارن و داشتن توان هستهای بعنوان نیروی بازدارنده و حافظ جبهه مقاومت). غافل از اینکه اولا سالها است دنیا از حیث اقتصادی چند قطبی شده است. ثانیا خود روسیه و خصوصا چین بعید است چنین انگارهای از جهان فعلی داشته باشند و کار و تعامل با غرب را نادیده نمیگیرند و کار با اسرائیل و اعراب را رها نمیکنند تا ایران را در آغوش بگیرند.
و ثالثا بعید است چین و شوروی، ایران «در چنبره تحریم» و در «حال خشکیده شدن» را بیش از یک ابزار (خرید نفت ارزان و جلوگیری از گسترش تولیدات گازی، استفاده از نیروی پیاده) در این قطببندی فرضی در نظر بگیرند. چنین ارزیابیهای ناواقعگرایانهای در حکومت ما یکی از دلایل تعویق مذاکرات برجام بوده است. روزهای اول جنگ اکراین، آمریکا و اروپا برای قبول شروط ایران در قصه برجام آمادهتر بودند، که این فرصت از دست رفت. متاسفانه تا تعیین تکلیف برجام قصه بیثباتی اقتصادی ایران در سال ۱۴۰۱ ادامه پیدا میکند.
اولویت اول دولت بایدن در کمک اطلاعاتی، نظامی و مالی به اکراین است (تخصیص بودجه سیوسه میلیاردی) و توجه به امنیت بلوک غرب در برابر روسیه پوتینی است و موضوع برجام در اولویت این کشور نیست. در مجلس نمایندگان آمریکا تحریم بیشتر علیه ایران تصویب شده است. لذا وضعیت برجام روی هوا بود و بیشتر به هوا رفته است. طبیعی است روند توان هستهای ایران سرعت بیشتری میگیرد. اما این فرایند چه سودی برای مهار بحرانهای اقتصادی کشور دارد؟ ندارد.
حاکمیت ما باید از خود سوال کند چرا ترکیه، اندونزی، مالزی، برزیل به کمپ پوتین نزدیک نمیشوند! در دهه گذشته سیاست خارجی نامتوازن ایران یکی از عللی بود که مساله تاریخی “اعراب و اسرائیل” را به مساله “اعراب و ایران” تبدیل کرد و رژیم غاصب اسرائیل در قالب پیمان ابراهیم در حال یارگیری بیشتر در کشورهای عربی همسایه و در جمهوری آذربایجان و ترکیه است. نزدیکی ایران به پوتین پس از جنگ اکراین هزینههای سیاست خارجی نامتوازن و ناواقعگرای حکومت ما را بیشتر میکند و این فرایند ساماندهی اقتصادی ایران را به تعویق میاندازد و مردم ایران در سال جاری بیشتر در مشکلات دستوپا خواهند زد.
متاسفانه ایران همچنان هزینههای زیادی را برای سیاستهای داخلی یکدستساز و سیاست خارجی نامتوازن و ناواقعگرا پرداخت کرده و میکند و اوضاع ایران را غیرقابل پیشبینی کرده است. درصورتیکه تدبیر این بود که در کنار تقویت بنیه نظامی کشور، مردم ایران و نخبگان این کشور را برای تقویت جمهوری اسلامی حفظ میکردند. زیرا حمایت تکتک شهروندان پایه قدرت هر کشوری است. اینک یک علامت، بدبختی و ضعف حکومت ما را فریاد میزند. آن علامت این است: سیاستهای کلیدی و داخلی و خارجی حکومت ما مورد اجماع کثیری از عقلا و کارشناسان کشور نیست و سیاستهای جاری بیشتر در خدمت پنداشتههای حلقه کوچک حاکمان است.
در سال ۱۴۰۰ این تصور پیش آمده بود که حکومت یکدست بیآبرو است ولی این حکومت برجام را به نام خود به سرانجام میرساند و حداقل وضعیت معیشت مردم را در ۱۴۰۱ بهتر میکند و تغییری در وضعیت فقر هفت دهک جامعه ایجاد خواهد کرد. متاسفانه موارد فوق نشان میدهد چنین امید حداقلی هم تحقق نمییابد. حکومت ایران با پندارهای ناواقعگرایانهاش و جامعه ایران با مصیبتهای معیشتیاش ادامه بقا میدهد و پتانسیلهای بیثباتکننده جامعه ادامه خواهد داشت.