سال ۱۳۸۶ و بعد از تعلیق فدراسیون فوتبال، فیفا، ماموریت اصلاح اساسنامه را بر عهده صفایی فراهانی گذاشت. دیماه همان سال که صفایی برای شفافسازی به برنامهی ۹۰ رفت، در بخشی از توضیحات خود گفت: از جانب کمیسیون ورزش برای ادای توضیحاتی به مجلس شورای اسلامی دعوت شده اما نرفته، چون این ماموریت را از دولت ایران نگرفته که پاسخگوی مجلس باشد، بلکه به عنوان نمایندهی فیفا در حال اصلاح اساسنامه است.
۱۵ سال پس از آنکه صفاییفراهانی، الفبای آشنایی با مفهوم «نهادهای فراملی» را به عنوان یک پیشفرض بدیهی برای عموم مخاطبان خودش به کار گرفت، محمد فاضلی، استاد جامعهشناسی و مشاور ارشد دولت حسن روحانی در توییتر خود نوشته است: «هر گونه تلاش برای تحریم فوتبال ایران و به جای مطالبه کردن عقلانیت، مداخله خارجی و فیفا را خواستن، بی وطنی و ضدایرانی است». (اینجا ببینید)
این روزها بسیاری کاربران فضای رسانهای، رفتار دوگانه اصلاحطلبان در مواجهه با حضور زنان در استادیوم را یادآوری میکنند. واقعیت هم دارد که وقتی احمدینژاد گامهایی برای حضور زنان در استادیوم برداشت، برخی اصلاحطلبان برای تخریب رقیب به موج همصدایی با جریانات بنیادگرا پیوستند. اتفاقا مساله فقط به همان موضوع هم محدود نماند. زمانی که اسفندیار رحیممشایی از مراجع تقلید خواست که در کار دولت دخالت نکنند، باز هم بخشی از اصلاحطلبان در «دفاع از ساحت مرجعیت» سینه چاک دادند. یادداشت «اصلاحطلبیهای احمدینژاد را من همان زمان نوشتم. مربوط است به تاریخ هفتم اردیبهشتماه ۱۳۸۸، یعنی در اوج کوران رقابتهای انتخاباتی، که ما در قامت پیادهنظام تبلیغاتی برای شکست احمدینژاد فعالیت میکردیم؛ اما برخلاف برخی حضرات، هدف ما نه سرنگون کردن یک شخص بود و نه کسب قدرت. از نگاه ما اصلاحات به واقع اهدافی مترقی داشت که باید حاصل میشد و حتی اگر احمدینژاد هم در همان راستا گام بر میداشت، باید از او هم حمایت میکردیم.
مسالهی سقوط جریان اصلاحات تا افتضاح آرای ۳درصدی در انتخابات ۱۴۰۰ را به اشکال گوناگون میتوان تحلیل کرد. یک شیوهاش را میتوان در سقوط نمادهای گفتمانی اصلاحات، از صفاییفراهانی، تا محمد فاضلی دانست. عملگرایی مترقی اولی در مورد اصلاحات، به معنای نزدیککردن استانداردهای زیست ایرانی به نمونههای پیشرفته جهان و ادغام در جامعهی جهانی بود؛ دومی، محصول یک گفتمان ارتجاعی از «ناسیونالیسم تقابلی» است. نمونهی بزک و دوزکشدهای از گفتمان «بازگشت به خویشتن» دهه ۴۰، که فاجعهی انقلاب ۵۷ را رقم زد و حالا که ارکان سست این بنای پوسیده در حال فروپاشی است، با شکل و شمایل جدیدی میخواهد همان غربستیزی و مدنیتگریزی کهن را در پشت نقابی دروغین از «میهنپرستی» پنهان کند. پروژهی فکری مشترکی میان فیلسوفان خودخوانده کراواتی، ژورنالیستهای مدعی نوصفویهگری و البته نسل جدید کارگردانان موسسهی «اوج» از سپاه پاسداران، که سبب میشود در نهایت یک ناظر بیطرف نتواند صرفا با مشاهدهی متن یک توییت بفهمد نویسنده یک سردار چکمهپوش سپاه است، یا استاد دانشگاه، یا کارگردان هنری!
دو سال پیش، در بخشی از مجموعه یادداشت #سهگانهای_درباب_تحریم نوشتم: «مخالفان تحریم در واقع مدعی هستند فلان حکومت اینقدر بد نیست که لازم باشد از بین برود و موافقان نیز طبیعتا جور دیگری میاندیشند. هر کدام ممکن است اشتباه کنند، اما این اختلاف نظر، صرفا دوگانه مدافعان و مخالفان یک حکومت است و نه مدافعان مردم و دشمنان آن».
حملهی روسیه به اوکراین اما آزمون بسیار خوبی پدید آورد. اصلاحطلبان ایرانی، در ظاهر بر خلاف رهبری نظام، حملهی روسیه را محکوم کردهاند، اما پرسش اصلی این است: پیشنهاد شما برای مقابله با ماشین جنگی پوتین چیست؟ آیا در مورد روسیه هم با ادعای «دفاع از معیشت مردم بیگناه روسیه» مخالف تحریم هستید؟ آیا تحریم «مقدمهسازی» برای جنگ است یا «جایگزین کمهزینهتر» آن؟
فهم این دوگانه اصلا مسالهی دشواری نیست. من چندین مورد افکارسنجیهای غیررسمی در فضای مجازی دیدم که بخش قابل توجهی از ایرانیان امیدوار بودند فیفا در قضیهی تماشاگران ایرانی دخالت کند. این یعنی، برای اکثر جامعهی ایرانی، اهداف یک اصلاحات واقعی، همچنان همان است که همیشه بوده: ارتقای استانداردهای زندگی، پیوستن به جامعهی جهانی، پذیرش ارزشهای مدرنیته و به صورت خلاصه یک «زندگی نرمال». فراز و فرودی اگر در کار بوده، محصول تذبذب جامعه و تغییر مطالباتش نیست. جامعه همچنان به همان مسیر مستقیم خودش میرود، این مدعیان اصلاحطلبی هستند که ناگهان تغییر مسیر دادهاند و بنیادهای یک اصلاحات مترقی را به سود نسخههای ارتجاعی و پوسیدهی ضدمدرنیته رها کردهاند.
کانال «مجمع دیوانگان»