نظریه “فریب خوردن” مردم و نیروهای مخالف شاه از روحالله خمینی در هر سالگرد ۲۲ بهمن، فضای رسانهای مخالفان جمهوری اسلامی را اشباع میکند، بدون اینکه بتواند نوری بر تاریکیهای موجود در این زمینه به تاباند. نمونهای از چنین نظری را میتوان در مصاحبه تلویزیون ایران-انترنشنال با تعدادی از فعالین سیاسی، تحت عنوان ”خمینی چگونه مردم و سیاسیون را فریب داد” در اینجا دید.
موضوع این نوشته راستیآزمایی نظریه فریب خوردن مردم از خمینی نیست. بحث ما در اینجا بر ادعای فریبخوردن نیروهای سیاسی از او متمرکز است. مرتب گفته میشود که نیروهای سیاسی شرکت کننده در انقلاب۱۳۵۷، دو گرایش متضاد را نمایندگی میکردند، اولی رو به “تجدد و آزادی” داشت که نیروهای جبهه ملی، نهضت آزادی و طیفی از نیروهای چپگرا را شامل میشد و دیگری نیرویی که به دنبال تحمیل ارزشهای دینی و سنتی و استبدادی خود بر جامعه ایران بود؛ خمینی رهبر این نیرو، رقبای خود را در پروسه کسب قدرت فریب داد و موفق شد انقلاب را از مسیرآزادیخواهانه آن منحرف کرده و استبداد دینی را به جای استبداد شاهی بر کشور حاکم کند. این جوهره گفتمانی است که طی بیش از ۴۰ سال، از سوی طیف وسیع سرکوبشدگان جمهوری اسلامی که در تحقق آن انقلاب شرکت داشتند، در فرمهای گوناگون ارائه شده است(۱).
چنین تبیینی، از سوی این نیروهای سرکوب شده، پیوندهای مشترک بین آنان و نیروهای تحت رهبری خمینی در آن زمان را نادیده گرفته، و خواسته و ناخواسته در به قدرت رساندن خمینی و استقرار حکومت دینی از خود سلب مسئولیت میکند.
در واقعیت امر، این نیروها از جبهه ملی گرفته تا نیروهای چپگرا، با بخش مهمی از اهداف و ارزشهای که جریان خمینی نمایندگی میکرد، همدلی داشتند؛ هر دو طرف، خواهان براندازی رژیمی بودند که بخشی از اصول و ارزشهای جهان غرب و الزامات رشد و توسعه و پیشرفت زمان خود را پذیرفته و در جهت نهادینه کردن آنها در جامعه گام برداشته بود. مخالفت با اصول و ارزشهای مربوط به آزادیهای فردی و اجتماعی، گرایشات غلیظ ضد آمریکایی و ضد اسراییلی، درک از امر استقلال ملی و عدم وابستگی و غیره، احساس و عاطفه و نظرات مشترکی را در میان آنها شکل داده، اختلافات را به کناری زده، و یک ائتلاف نانوشته و غیررسمی را در برابر حکومت شاه به مناسبات بین آنها تحمیل کرده بود.
به جز بخش محدودی از مخالفین شاه، آنچه بقیه از حکومت جایگزین سطنت در نظر داشتند، بنیاداً متفاوت و متضاد با سیستم دموکراسی برای اداره کشور بود. آلترناتیوهای ادعایی مخالفین سلطنت با یک استثناء، همه کموبیش نظامهای بسته تکصدایی و ضددموکراتیک بودند، استثناء مورد نظر شخصیتهای و محافل وابسته به جبهه ملی بود که بخش اصلی آن در سودای کسب قدرت و انتقام از شاه و جبران برکناری محمد مصدق، تسلیم خمینی شد و برعلیه طیفی دیگر از یاران سابق به کار گرفته شد که در قالب دولت شاپور بختیار برای نجات کشور از بحران و مخالفت با استبداد مذهبی ویرانگری که در راه بود تشکیل شده بود. رفتار نیروهای سکولار چپگرا و وابستگان جبهه ملی در مقابل دولت بختیار، گواه بارزی بر هماندیشی آنها با جریان خمینی در مسایل مربوط آزادی، ارزشهای دموکراتیک، دموکراسی و منافع ملی بود.
در طول ۴۳ سال اخیر اسناد و شواهد تاریخی متعددی در پاسخ به معمای چگونگی به قدرت رسیدن خمینی، به تدریج از پرده بیرون افتاده است. ما اکنون دیگر میدانیم که کشورهای عمده غربی در آن هنگام برای اطمینان از تضمین دسترسی خود به انرژی ارزان و سد کردن راه گسترش نفوذ شوروی در ایران، پشت شاه را خالی کرده، و میکوشیدند عروج خمینی به قدرت را تسهیل کنند. در واقع، محافل متعلق به جبهه ملی و چپگرایان همدوش و همراه با پیروان خمینی به مقابله با دولت دکتر بختیار برخاسته و در خدمت استراتژی غرب قرار گرفتند.
این ادعا حقیقت دارد که بخشی از نیروهای مخالف شاه قبل از تصرف قدرت توسط خمینی، رسما از او پشتیبانی نکرده و رهبری وی را نپذیرفتند و یا بعد از روی کار آمدن وی نیز، به تدریج در مخالفت با برخی از سیاستهای او قرار گرفتند. اما چنین امری نمیتواند وجود بنیادهای مشترک بین آنها و جریان خمینی را نفی کند و مسئولیت آنها را به خاطر قرار گرفتن در کنار مخربترین نیروی تاریح معاصر کشور و پیامدهای فاجعهبار آن منتفی سازد. متاسفانه، در گفتارهای اغلب آنان در بهمن ماه امسال نیز، جز فرا فکنی و گریز از پذیرش نقش خود در آن دوره، چیزی مشاهده نمیشود.
اصغر جیلو
۰۸/۰۲/۲۰۲۲
سهشنبه ۱۹ بهمن ۱۴۰۰
————————-
۱- این گفنمان در فرمهای مختلف عرضه میشود: “دزدیده شدن انقلاب”، “خیانت خمینی به انقلاب”، “منحرف شدن انقلاب از مسیر اصلی آن”، “فریب خوردن نیروهای دیگر از خمینی” و”انقلاب دو بنه” از آن جمله اند.