در تحلیل آنکه چرا مردان با به کارگیری اشکال متفاوت خشونت به آزار و اذیت زنان یا کشتن زنان میپردازند میتوان از نگاههای متفاوت سخن گفت. بااینحال، یکی از کارآمدترین رویکردها به این مساله، تحلیل آن از نگاه «گفتمانی» یا «فرهنگی» است. در این نگاه، تحلیل گر پدیده اجتماعی را به یک جهان یا دنیای زبانی تقلیل میدهد که البته به زبان فوکو همراه با مجموعهای از کردارهای غیر زبانی و نهادی از یک «گفتمان» تبدیل به یک «سامانه» یا «نظم جهتدار» میشود. در اینجا به جای سخن گفتن از اقتصاد یا سیاست یا اقتصاد سیاسی، خشونت علیه زنان همان زبانی است که قبل از فرو کردن چاقو یا داس در تن زنی او را میکشد و مثلهاش میکند.
اگر تاریخ جامعه معاصر ایران را از منظر نوع زبانی که به نامیدن و فراخواندن زنان به کار گرفته است قرائت کنیم میتوان فهمید که خشونت علیه زنان نه یک استثنا که یک نظم فرهنگی است که فعالانه به اشکال متفاوت زن میکشد. در عصر قاجار زن «منزل»، «متعلقه»، «ضعیفه» یا «حبسی» است. زن به عنوان یک موجود ضعیف و ناتوان و آلوده به ذهن شیطان و فریبگری در عین محبوس بودن در منزل در مالکیت و تعلق مردی است که میتواند در جایگاه خداوند با او هر کاری بکند. در عصر پهلوی زنان تبدیل به «مادام»، «لیدی»، «خانم»، «بانو»، «خوشگله»، «لعبت»، «عشق»، «دلبر»، و....شد.
در اینجا هم اگرچه زنان از اندکی منزلت بیشتر برخوردار میشوند، اما باز بنا به دنیای تعلقات، و احساسات و ذوق و قدرت نرینه مردان نامگذاری و فراخوانده میشوند. در عصر انقلاب زنان اگرچه در میدان مبارزه حضور دارند اما آنها همان زری داستان سووشون هستند که تنها بواسطه وجه اجتماعی مرد خود یعنی یوسف و یوسفها وارد جامعه میشوند و به فعالیت انقلابی میپردازند تا آنجا که به خواست مردان انقلابی در لحظاتی از انقلاب به صورت یکدست محجبه و حجاب دار میشوند. در عصر جنگ و سالهای دهه شصت پس از انقلاب زنان تبدیل به «مادر»، «همسر» یا «همراه» و «همرزم» میشوند که ابتدا باید در خانه بمانند و بزایند و به تربیت رزمنده بپردازند و در نهایت داغدار و محزون و افسرده در مرگ مردان یا پسران و خواهران خود تبدیل به «مادر شهید»، «مادر آزاده»، «خواهر شهید»، «خواهر آزاده» یا «خانم بسیجی» یا «خانم محله» شوند. در اینجا زن دو دنیا دارد: دنیای زایمان یا دنیای افسردگی پس از زایمان. همراه با دولت سازندگی، «زنان دارای حقوق اجتماعی» و «فمنیست» شکل گرفتند و زنان از اندکی منزلت بیشتر برخوردار شدند و باز همچون عصر پهلوی تبدیل به « کارمند» و «کارگر» و «سرکار خانم» و« خانم دکتر» و «خانم مهندس» شدند که همگی تا قبل از آن ترکیباتی همراه با کلمه «آقا» بودند و برای نامیدن و صدا زدن مردان به کار برده میشدند.
اندکی بعدتر با توسعه بیشتر دانشهای زیبایی اندام و زیبایی پزشکی و استفاده از تکنیکهای لاغری و ضد چاقی و به طور کلی گفتمان مد و زیبایی و روانشناسی موفقیت و با تاکید بر دو دال کلیدی «برجسته سازی»(باسن، سینه،..) و پنهان سازی(شکم، دور کمر،...)، زنان تبدیل به «داف»، «تیکه»، «پلنگ»، و «مورد» و ....شدند که در تور مردان گرفتارند و نهایت اختلاف آنان با مردان آن است که «زنان ونوسی اند» و «مردان مریخی اند». در اینجا بدن زن تبدیل به یک هستی قطعه قطعه شد که برخی اندام آن به زن قدرت میدهند و برخی اندام آن بر حسب معیار میزان چربی مایه اذیت و آزار زن و به تبع آن مرد هستند.
اگر به این اشکال زبانی صدا زدن زن در جامعه نگاه کنیم میبینم جز در گفتمان توسعه که زن تبدیل به نیروی کار در دو قالب کارگر و کارمند میشود و برخی نقشهای مردانه را به آن محول میسازند، وجود زن چیزی جز یک «تن» یا به زبان بازار «کالای گوشتی لذت بخش» نیست: زن کالای گوشتی لذت بخشی است که از یک دورهای از زندگی مردان به بعد، مرد قادر به استفاده موقت یا دائمی از آن است و میتواند آن را به مجموعه داراییهای خود اضافه کند و به استفاده از آن بپردازد. بی شک، در چنین فضایی خشونت نه یک پدیده اجتماعی نادر که یک بستر گفتمانی و کرداری و نهادی عام است که وجود «زن» اصولا در درون آن صورتبندی شده است.
کلماتی همچون «آبرو» یا «ناموس» واژههای کلیدی در این گفتمان نیستند، چرا که اصولا حتی اگر این کلمات مهم باشند متعلق به حوزه اخلاق خانواده هستند که پدیدهای مربوط به مراحل بعدی پردازش زبانی زن است: زن میتواند توسط مرد آزار ببیند یا کشته شود چون اصولا در مقابل شیر توانمند طبیعت انسانی یا همان مرد چیزی جز یک آهو که میتوان آن را لقمه کرد، نیست. زن اصولا وجود ندارد که حذف یا کشتن آن باعث جرم شود. به زبان لکان، زن تنها تا زمانی وجود دارد که به وجود مردها انسجام و تمامیت بخشد و چون آینه باعث دادن هویت منسجم و تام مرد به مردان شود.