با وقوع انقلاب در ایران، خیلی زود مشخص شد که هم در درون حاکمیت و هوادارانش و هم در میان مخالفان و دشمنان حکومت، جریانهای فکری و سیاسی وجود دارند که دارای گرایش ایدئولوژیک تمامیتخواهانه (توتالیتاریستی) هستند. اصطلاح «تمامیتخواهی» (توتالیتاریسم) را بهعنوان یک ناسزا بهکار نمیبرم و بهطور مشخص منظورم گرایشهای ایدئولوژیکی است که در صورت غلبه و پیروزی به شکلگیری نظام سیاسی خاصی میانجامند که در اصطلاح آن را تمامیتخواه (توتالیتارین) مینامند.
نظامهای سیاسی تمامیتخواه با برشماری ویژگیهای مشترک چند نظام سیاسی مشخص تعریف میشوند؛ نظامهای سیاسی که با معیارهای دیگری کاملا با یکدیگر متفاوت و حتی متضاد هستند. بهطور خیلی خلاصه نظامهای سیاسی تمامیتخواه با چند ویژگی مشترک شناخته میشوند که مهمترین آنها به شرح ذیلاند.
یکم. کیش شخصیت و شخصمحوری. در همه این نظامها شخصی وجود دارد که از جذبه و فره بسیار برخوردار است و فراتر از همه معیارهای ایدئولوژیک و قانونی قرار دارد. رفتار و گفتار او معیار است و خود او تابع هیچ معیاری مستقل از خودش نیست. او در رأس همه امور است و نزدیکی به او و جلب رضایتش هدف همه مسئولان حکومتی است. همه چیز با او شروع میشود و به او ختم میگردد!
دوم. پیشبینیناپذیری. در این نظامها هیچ معیار و الگویی که براساس آن بتوان آینده را پیشبینی کرد، بهرسمیت شناخته نمیشود. مهمترین چارچوب برای پیشبینیپذیر کردن امور، «قانون» است. حاکمیت قانون رفتارها را قابل پیشبینی میکند، هم در سطح فرادستان و هم در سطح فرودستان. نظامهای تمامیتخواه، بهطور عمدی با سرکوب نظام قانونی و تفسیرهای متضاد از جهتگیریهای ایدئولوژیک نوعی عدم اطمینان و عدم تعیّن را پدید میآورند. بهطوریکه قهرمان امروز ممکن است خائن فردا باشد و جنایتکار دیروز، خادم امروز تلقی شود. این نامعین بودن مردم را به تبعیت محض و دنبالهروی مطلق برای پرهیز از مخاطره احتمالی، هدایت میکند. در نظامهای تمامیتخواه، بیاصولی در پشت شعارهای آتشین در مورد معیارهای آهنین ایدئولوژیک پنهان میشود. بزرگترین دشمن تمامیتخواهی حاکمیت قانون است. به همین دلیل است که در نظامهای توتالیتر همیشه قوانین موضوعه با استناد به منابعی فراتر (مانند قوانین طبیعت، جهتگیری تاریخ و…) نقض شده و حاکمیت اراده افراد فرادست جای آن را میگیرد. البته خود فرادستان نیز در نظامهای تمامیتخواه ایمنی ندارند و هیچ موقعیتی تثبیتشده نیست.
سوم. کنترل زندگی خصوصی. در نظامهای تمامیتخواه، مرز میان خصوصی و عمومی از میان میرود. در شرایط عادی حکومت مسئول اداره امور عمومی است و تنظیم حوزه خصوصی برعهده افراد است که بر مبنای باورها و نگرشهای خود و با مسئولیتپذیری اخلاقی آن را سر و سامان میدهند. اما در نظامهای تمامیتخواه، حکومت میکوشد تا زندگی خصوصی افراد را در مهار و نظارت خویش گرفته و به آن سمت و سوی مورد نظر خود را بدهد. دقت کنید که فقط در زمینه زندگی خصوصی «توصیه» نمیکند و «رهنمود» نمیدهد بلکه میکوشد با استفاده از وسایل و امکانات مختلف آن را کنترل کند. قانونگذاری و استفاده از نیروهای امنیتی یکی از ابزارهای مهم این کنترل محسوب می شود. حکومت تمامیتخواه در ریزترین و خصوصیترین امور مردم نهتنها رهنمود میدهد و توصیه میکند، بلکه در عمل با مجازات و گاه پاداش به کنترل امور میپردازد. سیاست همه عرصههای زندگی را در بر میگیرد و حکومت به هر اقدامی رنگ سیاسی میزند.
چهارم. برخورداری از حمایت تودهوار مردم. در نظامهای تمامیتخواه مردم نامتشکل و منفرد هستند. هیچ نوع سازماندهی مستقل از حکومت به رسمیت شناخته نمیشود. حکومت افراد جدا از یکدیگر را که صرفا به صورت تودهوار «در کنار هم» هستند اما «با هم» نیستند مخاطب قرار میدهد و آنها را پیرامون شعارهای مشخصی به میدان کشیده و تحریک میکند. انجمنهای داوطلبانه و مستقلی که خواستههای مردم را تصریح کرده و صورتبندی کنند، وجود ندارند و از این رو گفتوگو و توافق و کنار آمدن و تعدیل خواستهها بیمعناست. حکومت تمامیتخواه با بهرهگیری از ترکیبی از ایجاد رعب و وحشت و تبلیغات میکوشد تا امکان هر نوع ساماندهی خارج از کنترل خویش را از میان بردارد و با بیاعتبار کردن تشکلهای موجود آنها را از هم گسیخته و نابود کند. سازماندهی مردم در انجمنهای داوطلبانه و مستقل از حکومت، در نظامهای تمامیتخواه، گناهی نابخشودنی است.
برای نظامهای سیاسی تمامیتخواه، ویژگیهای دیگری نیز میتوان شمرد. اما در همین حد برای بحث ما کافی است. بنابر آنچه گفته شد، تمامیتخواهی یک گرایش ایدئولوژیک است که جهتگیری آن به سوی ایجاد یک نظام سیاسی تمامیتخواه (با ویژگیهای پیشگفته) است. همانطور که گفته شد، از همان آغاز هم در میان حکومتگران و طرفداران حکومت و هم در میان مخالفان و منتقدان، جریانهای فکری و سیاسی «تمامیتخواه» وجود داشت. در میان اپوزیسیون گروهها و جریانهایی که قرائت لنینیستی، استالینیستی و مائوئیستی از مارکسیسم داشتند و یا ایدئولوژیهایی را در التقاط با قومگرایی و یا اسلام ایدئولوژیک ساخته بودند، گرایشهای تمامیتخواهانه قدرتمندی را نمایندگی میکردند. اما در میان مسئولان و طرفداران حکومت نیز گرایش قدرتمندی به تمامیتخواهی وجود داشت. در آغاز این گرایش را هم در میان جناح چپ حکومت و هم در میان جناح راست آن میشد مشاهده کرد. اما به تدریج با شروع حذف جناح چپ از قدرت و قرار گرفتن این جناح در موضع منتقد وضع موجود، گرایشهای تمامیتخواهانه درون آن در جریان یک خودانتقادی جمعی و اخراج از قدرت، تضعیف و کمرنگ شد. بهطوری که امروز افراد بسیار اندکی را میتوان در میان آنها یافت که از گرایشهای تمامیتخواهانه دفاع کنند.
اما بخش راستگرای این گرایش بهتدریج منسجمتر و خالصتر شد و منابع قدرت بیشتری را در اختیار گرفت. با توجه به ناکارآمدی جریان راست محافظهکار، در مقاطعی سرکردگی جریان اصولگرا در اختیار جریان تمامیتخواه قرار گرفت و به این ترتیب اهمیتی روزافزون در شکلدهی به سیاست در ایران یافت. امروز ما با جریانی موثر و برخوردار از منابع (مادی، انسانی، رسانهای و ایدئولوژیک) بسیار زیاد مواجهیم که بدون ابهام از تمامیتخواهی دفاع میکند. جریان فکری و سیاسی که میتوان آن را به اعتبارهای مختلف «راست رادیکال» یا «راست تندرو» نامید. در درون این جریان «محفل»ها و «انجمن»ها و «تشکل»های مختلفی فعالند، اما همگی از هویت و جهتگیری مشابه برخوردارند. وجود جریان فکری و سیاسی، راست تندرو و رادیکال، حتی در مردمسالاریهای تثبیتشده جهان نیز یک «واقعیت» است. در تمام مردمسالاریهای مستقر در کشورهای توسعهیافته ما با احزاب و تشکلهایی مواجهیم که گرایش راست تندرو را نمایندگی میکنند. در زمان کنونی راست رادیکال بیشترین سهم را در قدرت کشور ما در اختیار دارد. قوه مجریه، قوه مقننه و قوه قضائیه بهطور کامل در اختیار این جریان است و تسلط کامل بر نیروهای امنیتی و نظامی و شبهنظامی دارند و با تصفیههای مکرر درصدد در کنترل گرفتن نظام اداری (دیوانسالاری-فنسالاری) کشور هم هستند. تا اینجا با توجه به طرحهای میانمدت هسته اصلی قدرت در ایران قابل فهم است. کشور را آماده یک دوره گذار با نتایج قابل پیشبینی میکنند. آنچه تا حدودی وضعیت خاصی برای کشور ایجاد میکند، غلبه «ابتذال» در میان جریان راست تندرو است، بهگونهای که ما با نوعی «تمامیتخواهی مبتذل» مواجهیم؛ این ابتذال «نشانه»ها و «علت»هایی دارد که به آن اشاره میکنم.
مهمترین نشانهها و علائم این تمامیتخواهی مبتذل، یکی «حرف مفت» است و دیگری «شخصگرایی». حرف مفت (bullshit) زدن و یاوهگویی در میان جریان تمامیتخواه غلبهای آشکار دارد. حرف مفت، گفتارهایی است که بدون توجه به صدق و کذب و تنها با هدف متقاعد کردن و یا تحریک دیگران گفته میشود. به سخنان راهیافتهگان به مجلس و یا مسئولان اجرایی توجه کنید. جملات خبری و گاه وصفالحالی آنها را ببینید! دغدغه راست و غلط بودن آن را ندارند، تنها نوعی لافزنی یا ایجاد نفرت و علاقه به چیزی را در مخاطب دنبال میکنند. فرض آنها این است که همه مخاطبان بیاطلاع یا کماطلاعاند. فرض آنها این است که با حرف مفت میتوان تا بینهایت در مخاطبانشان عشق یا نفرت بیافرینند.
اما شخصگرایی آنها دو جنبه دارد. یکی ترویج «کیش شخصیت» است و دیگری دودمانگرایی (dynasticism). در زمینه کیش شخصیت، آنها میکوشند تا برای افرادی که فاقد فرهمندی هستند، فره (کاریزما) ایجاد کنند. نقل کرامات، طرح سخنان معمولی و گاه بیپشتوانه بهعنوان ایدههای ماندگار و تاریخی، نوعی ایدئولوژیپردازی غیرجامع و غیرفراگیر و ترویج تشابههای تاریخی با معصومان دینی با همین هدف صورت میگیرد. اما دودمانگرایی، اشاره به نقش برجستهای دارد که اعضای خانواده (سببی یا نسبی) در اداره امور پیدا میکنند. اهمیت یافتن دامادها، برادرزنها و خواهرزنها و فرزندان در خطمشیگذاری و اشغال پستهای سیاسی و اداری به همین دلیل است. ظاهرا قبح آن هم ریخته است و دیگر نگرانی از افشای آن وجود ندارد! زدن حرف مفت، رفتارها و گفتارهای عجیب و غریب برای ایجاد فرهمندی در افرادی که فاقد آنند و خانوادهگرایی آشکار و بیتعارف باعث شده تا ابتذالی که از دوره دولت مهرورزی شروع به خودنمایی کرده بود در دوران فعلی به اوج خویش برسد. حال میتوان پرسید که این همه ابتذال از کجا سرچشمه میگیرد؟
علت نخستین این ابتذال تلاش برای تمامیتخواهی در وضعیتی است که زمینهای برای آن وجود ندارد. نداشتن رهبران و شخصیتهای فرهمند (کاریزماتیک)، فقدان محبوبیت اجتماعی، تودهوار اما بسیجناپذیر بودن مردم، شکستهای مکرر در تحقق شعارها و نارضایتی عمومی زمینه را برای ایجاد یک حرکت تمامیتخواهانه نامناسب ساخته است. جریانی که بهخوبی میداند که در هیچ انتخابات از پیش مهندسی نشدهای قادر به پیروزی نیست چگونه میتواند حمایت تودهوار مردم را برای خود پدید آورد؟ آشفتگی جامعه و بیاعتمادیاش به شعارهای ایدئولوژیک زمینه را برای بسیج تودهوار مردم از میان برده است.
علت دوم این ابتذال آرزوی ایجاد وضعیتی است که زمینهها و شرایط برای آن مناسب نیست، نوعی «ناهمزمانی». و علت سوم این ابتذال «ترکیب نیروهای» جریان راست تندرو است. معیار اصلی جریان راست تندرو در انتخاب و ارتقاء افراد، چه درون جریان و چه در سطح نظام تصمیمگیری عمومی، «ارادتسالاری» است. هر کس ارادت و اطاعت بیشتری از خود نشان دهد و حتی به آن تظاهر کند، امکان ارتقاء بیشتری دارد. ارادت سالاری باعث شده که ترکیب خاصی در میان این جریان شکل بگیرد. پیرهای این جریان اغلب خلاقیت و پویایی خود را از دست دادهاند و در فضاهایی غیرواقعی به حیات گیاهی خویش ادامه میدهند. از آنها به غیر از تکرار و حرف مفت نمیتوان انتظار داشت. اما بخش جوانتر آنها ترکیبی از دو نیروی مختلف است. بخشی از آنها کسانی هستند که دریافتهاند برای دستیابی به منابع ارزشمند (ثروت، قدرت و منزلت) باید با جریان راست تندرو همراهی کنند. به آرمانهای این جریان باور قلبی ندارند اما ارتقاء تحصیلی، شغل تضمینشده، امکان برخورداری از رانتهای گوناگون، ارتقاء اداری و… آنها را بر میانگیزد تا همراهی کنند و از این سفره پهنشده نعمت بهره ببرند!
اما بخش دیگری از آنها بیاطلاع از آنچه تاکنون اتفاق افتاده از محیطهای بسته و محدودی جذب میشوند، هم زندگی میکنند و هم از نظر روحی به زندگی خود معنا و جهت میبخشند. حاصل ترکیب پیرهای متحجر، جوانان کاسب و بازیگر همراه با جوانان سادهلوح و کماطلاع، چه محصولی بیرون خواهد داد؟ آیا میتوان از کاسبان یا سادهدلان انتظار خلاقیت فرهنگی، فکری و هنری دانست؟ جریان فکری و سیاسی که حداکثر ده تا پانزده درصد جامعه را نمایندگی میکند و نگاهی متحجرانه و تنگنظرانه به امور دارد، چگونه میتواند نیروهایی را جذب کند که حاصل کارشان ابتذال نباشد؟
منابع بیحساب و کتاب نیز به فساد و تکثیر حقهبازهای حرفهای در میان آنها دامن میزند. ریشه دیگر ابتذال آنها، گفتمان غالب در میان آنهاست. نوعی برداشت بنیادگرا و بسیار سطحی از دین و آموزههایش که با غلو شدید درآمیخته است، ایدئولوژی آنها را میسازد. به دلیل ناتوانی آنها در بهرهگیری از جریانهای فکری موجود در جهان، اقتباسهای آنها از «نظریههای توطئه» و «شبهعلم» رایج در رسانهها عمومی صورت میگیرد. سطح حساسیت آنها به دلیل این منابع به شدت نازل شده و متاسفانه آمادگی بسیاری در فریب خوردن و بازیچه شدن دارند. میتوان یک دستگاه را به اسامی مختلفی به آنها فروخت! میتوان از اشعار قدیمی برایشان فیزیک کوانتوم استخراج کرد! میتوان آنها را به کشف نمادهای صهیونیستی از خشتک شلوار جین، خرسند و شاد نمود! تلاش برای یاری گرفتن از اجنه برای جاسوسی نظامی از جمله سرگرمیهای پرطرفدار آنهاست!
تمامیتخواهی مبتذل بر عرصه تصمیمگیری عمومی سلطه یافته است. پیامد آن البته نظام تمامیتخواه و پیامدهای مصیبتبار آن نیست بلکه شکننده شدن نظام سیاسی و مخاطره فراگیر و زمینهساز درگیریهای مخرب و فروپاشی مخربتر از آن است.