مهندس مهدی بازرگان، واجد چندین خصلت بود. او، صراحت کلام داشت و اهل مداهنه نبود. پاکدست بود و به فساد آلوده نشد و مفهوم و ضرورت تشکیلات سیاسی را بهخوبی درک میکرد.
بازرگان، فردی مذهبی بود و در این زمینه آثار بسیاری را قلمی کرد اما تسلطاش در دینشناسی به دگماتیسم دینی و اصرار بر دینسالاری ختم نشد و از نقطهای اساساً منکر نقش اجتماعی دین شد و از خصوصیکردن دین دفاع کرد.
پس از انقلاب اسلامی، سه موضع بازرگان برجسته مینماید:
یکم. بازرگان تحت تأثیر جوّ اشغال سفارت امریکا قرار نگرفت و بهرغم موافقت عموم کنشگران و سیاستمداران، از این اقدام حمایت نکرد و عطای دولتداری را به لقایش بخشید.
دوم. بازرگان تا پیش از ورود سازمان مجاهدین خلق به فاز مسلحانه، بهرغم عبور این سازمان از مواضع وی، قائل به حفظ آنها بود تا از طریق «مشارکت» خطرها و تهدیدات احتمالی را خنثی کند.
سوم. بازرگان با مفهوم ولایت مطلقه فقیه از اساس زاویه داشت و آن را با مبانی نظری چندین ساله خود سازگار نمیدید بنابراین از این عنوان و نهاد دفاع نکرد.
این سه صفت بازرگان، در مرحوم آیتالله مهدوی کنی هم وجود داشت.
مهدوی کنی، مخالف اشغال سفارت امریکا بود و بعد از اشغال آن ملک را غصبی خواند.
مهدوی کنی، موافق جذب سازمان مجاهدین خلق و بهکار گرفتن مدیریت شدهی نیروهای آنها برای جلوگیری از تفرقه بود تا جاییکه در قامت رییس کمیته انقلاب اسلامی، اسلحه مسعود رجوی و موسی خیابانی را به آنها برگرداند.
مهدوی کنی، مخالف قید «مطلقه» ولایت فقیه بود و حتی، به «ولایت عامه فقیه» اصرار داشت اما امام خمینی با این پیشنهاد مخالفت کرد.
۳۰ دیماه ۱۴۰۰