این روزها فراوان شنیده میشود که کثیری از مردم نفرت شان را در مواجهه با روحانیون نشان میدهند و فراوان میبینیم که بسیاری از مردم، روحانیونی که حتی با زن و بچهشان در کنار خیابان هستند را سوار نمیکنند و به لطایفالحیل سعی در اعلان انزجار از آنها دارند.
حقیر منشاء این همه نفرت را در چهار موضوع خلاصه میکنم:
۱- عملکرد به غایت فاجعه بار فقهاء حاکم و به اصطلاح سیستم ولایت فقیه و تبختر، لجاجت، فهم غلط، سیاستگذاریهای نادرست و سوء مدیریت خسارتباری که ایران و ایرانیان را به شدت آسیب زده و نه تنها گوشی برای شنیدن فریاد دادخواهان و چشمی برای دیدن این همه رنج و مرارتی که به جان مردم می ریزند ندارند که کروکور مطلقاند و طبیعی است که این عملکرد ویرانگر، هم روحانیت را شدیداً تضعیف و از چشم مردم انداخته و هم دین را!
زیرا اینان خدا، پیامبر، اهل بیت، شهدا و تمام مقدّسات را ابزاری برای پیشبرد امور خویش قرار داده و دزد اعتقادات دینی و مرام اخلاقی مردم نیز شده اند (دنیا و آخرت شان را یکجا نابود کردند!)
۲- جدای از عملکرد غیرقابل دفاع روحانیون حاکم، مشکل بعدی روحانیت که مثل نمک روی زخم مردم، موجب افزایش شدید تنفر و عصبانیت شان میشود؛ ورّاجیها و حرفهای نسنجیده و غلط امثال: علم الهدی، صدیقی، احمد خاتمی، سعیدی قم، حسینی همدانی کرج، پناهیان، مهدوی اصفهان و امثالهم است که با سخنان به شدت جناحی، نامعقول و گزندهشان روح و روان قاطبه مردم را به هم میریزند و موجبات تنفر روزافزون آنان از روحانیت را فراهم می آورند.
مثل سخنرانیهای شدیداً نپخته، نامعقول و تفرقهافکن چند سال قبل آقای شیخ مهدی دانشمند، که مستمسکی در دست وهابیون و سلفی ها جهت تکفیر و کشتار شیعیان می شد! اینجا نیز وقتی این طیف از روحانیونِ حقیقتاً احمق، زبان به ورّاجی میگشایند نتیجه اش تنفر بیشتری است که به جان سایر هم لباسی های مظلومشان ریخته میشود.
۳- سومین عاملی که عمیقاً مردم را رنج میدهد و از روحانیت دور میکند سکوت و انفعالی است که در مواجه با ظلم و جور جاری از آنان مشاهده میشود.
روحانیت و فقهایی که در ادوار گذشته بر سر هیچ جنجال میکردند و به اسم دفاع از اسلام، عدالت و مردم دائماً با رژیمِ حاکم درگیر بودند امروزه نه تنها فریادی از اکثریت قریب به اتفاق شان شنیده نمیشود که در نفاقی تأثرانگیز در منابر و جلساتشان به همراهی تأسفبار با ظلم های وحشتناک هم لباسهایشان می پردازند و از همراهی شان با مردم مظلوم خبری نیست!
۴- و چهارمین پاشنه آشیل روحانیت که غیر سیاسی است اینکه اگر در گذشته در هر مجلس وعظ و خطابه ای که حاضر میشدند هر چه میگفتند حداکثر نفراتی که مطلع میشدند حاضرین در همان جلسه و مرتبطین با آنها بودند لذا از یکطرف سطح سواد و آگاهی غالب مردم در حدی نبود که حرفهای ناصواب و بی پایه آنان را پس بزند و از طرف دیگر نیز هر روایت جعلی و دروغ و خرافه و مزخرفی که میگفتند با سلاح دوربینهایی که در دست همگان است به طرفةالعینی به رسانه های سراسر جهان مخابره و در دسترس همگان قرار نمیگرفت.
لذا روحانیت باید بسمت سدیدگویی و علمی و مدلل سخن گفتن برود و با فاصله گیری از منهج اخباریگریهای غیرمنقّح و افراطی موجود، نهضت بازگشت به وحی را کلید زده و قرآنی که در حوزه ها بکلّی مهجور و منزوی است را مبنا قرار دهد.
مع الاسف اگر در بین روحانیون، فقهاء و مراجع، کسی هم پیدا شود که منتقد شرایط جاری باشد آنچنان تنها می ماند که هر چه خواستند با او می کنند و هیچ صدایی از سایر روحانیت در تقبیح ظلم، خُلف وعده ها، دروغ ها و انواع مفاسد در نمی آید و تنها چیزی که از این روحانیت در اسلامی نشان دادن جامعه دیده میشود تاکیدِ بیجا و نامشروع بر «حجاب اجباری» حساسیت ورزیدن روی «دوچرخه سواری بانوان» استادیوم رفتن یا نرفتن آنان و ریش داشتن یا نداشتن آقایان بوده! و ظاهراً سایر امور آنچنان گل و بلبل است که...
بنابراین معتقدم اکثریت روحانیون نیز دربند فقر و ظلمِ حاکم اند و اگر تمکّنی داشتند در اتوبوس، مترو، تاکسی و معابر عمومی در دسترس ما قرار نمی گرفتند تا هر چه می خواهیم به آنها متلک گفته و بی احترامی کنیم!
ایکاش تا کاملاً دیر نشده به خود می آمدند و در اصلاح این بساط فاسد در کنار مردم قرار میگرفتند و راهشان را از اقلیت آخوندهای ظالم، متفرعن و کر و کورحکومتی جدا میکردند و اسلام، روحانیت و مردم را نجات میدادند.
و صد البته لازم است از برخی بزرگان و روحانیون فعال در استیفای حقوق مردم و جمیع علمایی که با علم و عمل شایسته شان مبلّغ ارزشهای دینی و انسانیاند نیز تشکر ویژه نمایم.
[مکتوب تفصیلی «آسیب شناسی روحانیت» را ده سال قبل برای اغلب مراجع و جامعه مدرسین ارسال کردم ولی دریغ از..]