ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Mon, 10.01.2022, 12:45
از برخورد با حزب توده و اعدام سعادتی

خسرو تهرانی

تاریخ ایرانی: بنیانگذار اولین سازمان تخصصی اطلاعات در جمهوری اسلامی، با اعدام محمدرضا سعادتی، عضو کادر مرکزی سازمان مجاهدین خلق در ۴ مرداد ۱۳۶۰ مخالف بوده و می‌گوید در بازداشت اعضای حزب توده در ۱۷ بهمن ۱۳۶۱ تعجیل شد.

خسرو قنبری تهرانی که پیش از انقلاب به اتهام ارتباط با سازمان مجاهدین خلق به حبس محکوم شد و در زندان از مجاهدین دست شست و با پیروزی انقلاب در کنار آیت‌الله مهدوی کنی در کمیته مرکزی خدمت کرد، از دوستان صمیمی شهید رجایی بود و مسئول اطلاعات نخست‌وزیری شد که بعدها هسته متفکر وزارت اطلاعات را تشکیل داد.

تهرانی که بخش مهمی از تشکیلات ساواک را که مختص رصد سازمان‌های جاسوسی و عوامل خارجی بود حفظ کرد، در گفت‌وگویی با مجله «عصر اندیشه» (شماره ۲۶، شهریور ۱۴۰۰) با اشاره به تقسیم‌کار اطلاعات نخست‌وزیری با سپاه گفت: «توافق و تفاهم شد که ما فقط روز ضد جاسوسی و اطلاعات خارجی کار کنیم. بنابراین امنیت داخلی با سپاه بود. ما اگر اطلاعاتی به دست می‌آوردیم به آن‌ها می‌دادیم و کاملاً هماهنگ بودیم. مثلاً در ماجرای حزب توده که قرار شد اعضای آن دستگیر شوند، ماجرا دارای دو بعد بود: یکی مساله جاسوسی بود که با روس‌ها مرتبط بودند و یک بعد هم امنیت داخلی بود که سپاه در آن دخیل بود. در این بین ما خیلی موافق نبودیم که این دستگیری‌ها به سرعت انجام گیرد. ما معتقد بودیم باید ادامه بدهیم تا بتوانیم سرنخ‌های بهتری پیدا کنیم. سپاه مسائل را گروهی می‌دید به همین علت تعجیل کردند وگرنه ما چیزهای خوبی داشتیم که می‌شد بیشتر رویش کار کرد و به افراد سطح بالاتری رسید.»

اکبر هاشمی رفسنجانی، رئیس وقت مجلس هم در یادداشت‌های خود در ۱۷ بهمن ۶۱ به همین تعجیل اشاره کرده است: «امروز اطلاع دادند که سران حزب توده را به اتهام جاسوسی دستگیر کرده‌اند. قرار نبود قبل از روشن شدن وضع عملیات اقدام کنند ولی گویا خوف فرار داشته‌اند…»

سعید حجاریان نیز که همکار خسرو تهرانی در اطلاعات نخست‌وزیری بود، سال‌ها قبل گفته بود: «بچه‌های سپاه اطلاعات غلطی به آقای موسوی‌خوئینی‌ها دادند که این توده‌ای‌ها در حال فرار هستند. حتی شاید آن‌ها را بازداشت هم کرده بودند و این اطلاع غلط داده شد. حال آنکه نخست‌وزیری هم آن‌ها را زیر نظر داشت و اگر قرار بود فرار کنند، نخست‌وزیری هم می‌فهمید. بعد هم نرفتند سراغ نیروی دست چندم حزب توده بلکه صاف رفتند سراغ کیانوری که دبیرکل بود و او را دستگیر کردند. رفتیم سراغ آقای موسوی‌‌خوئینی‌ها و گفتیم چرا این اتفاق افتاده؟ ایشان هم گفتند که بچه‌های سپاه به من گفته‌اند که این‌ها داشتند فرار می‌کردند و موضوع هم امنیتی است. گفتیم پس ببرید و خودتان بازجویی کنید و به ما هم ربطی ندارد. متولی جاسوسی که نخست‌وزیری است نه قصد دستگیری داشته و نه موضوعیتی برای آن می‌دیده. در جاسوسی آخرین مرحله دستگیری است. اول باید مشخص شود که طرف با چه کسانی ارتباط دارد و چه می‌کند که به نظر ما هنوز زمان دستگیری نرسیده بود.» (ماهنامه اندیشه پویا، شماره ۲، تیر و مرداد ۹۱)

گرچه مسئولان اطلاعات نخست‌وزیری بر تقسیم‌کار با سپاه تاکید دارند، اما فرمانده وقت سپاه می‌گوید «به هیچ عنوان تقسیم کاری نبود. اطلاعات سپاه آنقدر بر تشکیلات توده مسلط و سوار بود که به اطلاعات نخست‌وزیری احتیاجی نداشتند.» محسن رضایی که پیش از فرماندهی سپاه، مسئول اطلاعات سپاه بود، گفته: «سازمان اطلاعات سپاه به خاطر کار اطلاعاتی که از اول انقلاب روی توده‌ای‌ها شروع کرده و نفوذی که در حزب توده کرده بود تقریباً همه شبکه‌های مخفی و علنی حزب توده را زیر نظر داشت. حزب توده دست به یک تاکتیک خطرناکی مشابه افغانستان زده بود و با شوروی‌ها بحث کرده بود که ما حمله می‌کنیم و با یک تظاهراتی مجلس و صداوسیمای ایران را می‌گیریم و اعلام می‌کنیم که در ایران یک حکومت مستقل تشکیل شده که شما مثل افغانستان، تانک‌های خودتان را از مرز عبور دهید و به سمت تهران بیایید. وقتی این را خدمت امام مطرح کردم، امام فرمود که این بیشتر شبیه یک قصه است تا یک واقعیت اما یک در هزار هم اگر احتمالش باشد شما باید این مساله را جدی بگیرید و عملاً به دستور خود حضرت امام برخورد با اعضای توده صورت گرفت چرا که این‌ها در آستانه برگزاری یک تظاهراتی جلوی صداوسیما بودند که وارد آنجا شوند.» (گفت‌وگو با روزنامه اعتماد، ۸ مهر ۹۲)

در گزارشی که باشگاه خبرنگاران جوان (وابسته به صداوسیمای جمهوری اسلامی) اخیراً منتشر کرده، به نقش مهم قائم‌مقام واحد اطلاعات سپاه در نابودی حزب توده اشاره داشته است؛ سردار سرتیپ پاسدار شهید سید کاظم کاظمی؛ «سید کاظم که از مبارزان و فعالان ضد ستمشاهی بود، پس از پیروزی انقلاب اسلامی و در ۱۲ اسفند ۱۳۵۷، تحصیل در خارج را رها کرد و به کشورمان بازگشت. او پس از مدتی یعنی در فروردین‌ماه ۱۳۵۸ با گذراندن دوره آموزش رزم عمومی سپاه پاسداران در پادگان امام علی (ع) به عضویت این نهاد انقلابی درآمد. پس از اتمام این دوره برای مقابله با ضد انقلاب که مشغول فعالیت‌های مخرب در کردستان بود، به نقده اعزام شد. پس از اینکه سید کاظم از ماموریت کردستان بازگشت تصمیم گرفت تا با تعدادی از همرزمانش در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، واحد اطلاعات را با تشکیلات منسجم ایجاد کند. با توجه به تخصص‌های شهید کاظمی وظیفه مقابله با گروهک‌های چپ‌گرا به او سپرده شد که در این ماموریت نیز موفق شد تا با روش‌های جدید این افراد را شناسایی و دستگیر کند. سید کاظم پس از شناسایی اعضای جوان این گروه که فریب خورده بودند توانست آن‌ها را با رهنمود‌های خود به راه راست بازگرداند. واحد اطلاعات سپاه در بازه زمانی بهمن ۶۱ تا اواسط اردیبهشت ۶۲، طی دو ضربه اساسی به حزب توده که به دستگیری سران و اعضای اصلی این حزب منجر شد، پرونده این حزب خائن را در ایران بست و در این بین سردار کاظمی که حالا دیگر او را با نام «نذیر» هم می‌شناسند، نقشی اساسی داشت.»

سردار شیرازی دبیر انجمن سپاس در همایش بزرگداشت شهید کاظمی و شهدای واحد اطلاعات سپاه به این موضوع اشاره کرد و گفت: «در واحد اطلاعات سپاه، یکی از حوزه‌های فعالیت مقابله با گروه‌های مارکسیستی، ماتریالیستی و گروه‌های چپ بود. مدیریت و عملکرد شهید کاظمی باعث شد تا این گروه‌ها و حزب توده که به اصطلاح به آن‌ها گروه‌های چپ گفته می‌شد ضربه‌های سختی بخورند و منهدم شوند. همین فعالیت‌ها باعث شد تا برای نخستین بار از سوی امام خمینی (ره) به این عزیزان در سپاه «سرباز گمنام» بگویند. آنچه امروز نیز «سرباز گمنام» می‌نامیم حاصل تلاش و فعالیت‌های سید کاظم کاظمی است.»

طبق این گزارش «سید کاظم کاظمی در سحرگاه روز دوم شهریورماه سال ۱۳۶۴ و همزمان با شهادت امام و جد بزرگوارش حضرت محمدباقر (ع) همراه تعدادی از برادران رزمنده جهت بازدید از خطوط مقدم جبهه جنوب در منطقه طلائیه، با قایقی در آب در حال حرکت بودند که بر اثر اصابت ترکش گلوله توپ، به سختی مجروح و به شهادت نائل آمد.»

از اعدام سعادتی ناراحت شدم

خسرو تهرانی معتقد است با وجودی که اوایل انقلاب «یک سازمان واحد اطلاعاتی وجود نداشت به نحوی که سپاه، دادستانی، نخست‌وزیری و کمیته‌ها همگی دخیل بودند» اما «در دادستانی مقداری تندروی بود ولی در قسمت‌های دیگر این‌طور نبود.»

مسئول اطلاعات نخست‌وزیری این تلقی را قبول ندارد که دستگاه امنیتی و سیاسی خواسته برخورد با سازمان مجاهدین خلق را جلو بیندازد: «اگر هم قرار بود برخوردی صورت بگیرد، باید با استراتژی مشخص‌تری صورت می‌گرفت. مجاهدین سازمان باسابقه‌ای بودند و تجربه‌ای داشتند لذا این کار باید قدری با حوصله بیشتر و استراتژی دقیق‌تر انجام می‌شد. بالاخره برخورد فقط برخورد فیزیکی نیست. باید همه‌جانبه برخورد شود و در جهات اجتماعی و تبلیغی و اقتصادی کار کرد تا بتوانید به نتیجه مطلوب برسید. یعنی فضاسازی مناسبی صورت نگرفت. ولی بپذیرید آن ایام تشکیلات واحدی نداشتیم لذا دیدگاه‌های مختلفی در زمینه نوع برخوردها با سازمان وجود داشت.»

به گفته تهرانی «فشار زیادی به خود امام می‌آوردند که برخوردها جدی‌تر صورت بگیرد در حالی که خود امام به نوعی تا قبل از اینکه سازمان دست به سلاح ببرد ملاحظه می‌کرد. امام معمولاً در خصوص بنی‌صدر هم بسیار با تانی و آرامش بود و درباره موسی خیابانی خیلی‌ها به امام فشار می‌آوردند که تکلیفش را روشن کنیم و کسی که می‌ایستاد و با حوصله برخورد می‌کند امام بود.»

او می‌افزاید: «آن زمان ما بعضی مواقع در مقابل عمل انجام شده قرار می‌گرفتیم و دیگر فرصت فکر کردن نداشتیم؛ یعنی هر روز با حادثه‌ای روبرو بودیم و شاید رفتار عکس‌العملی نشان می‌دادیم و قدرت تفکر از ما گرفته شده بود؛ یعنی انفعالی عمل می‌کردیم. مسعود رجوی کاری می‌کرد و ما فردایش می‌رفتیم تصمیم می‌گرفتیم که حالا چه کار کنیم. این خوب نبود و بعدها دوستان به نتیجه رسیدند که خط مشی برخورد با سازمان و دیگر گروه‌ها را باید اصولی‌تر تنظیم کنند. در نتیجه بیانیه هشت ماده‌ای و ده ماده‌ای کمیته و دادستانی منتشر شد که تا حد زیادی خط مشی برخورد را روشن‌تر کرد. شاید دیر تهیه شد اما یک کار زیربنایی بود و تکلیف همه سازمان‌ها و گروه‌ها و دادستانی و نیروهای انتظامی و امنیتی در برخورد روشن شده بود.»

این مسئول اطلاعاتی اوایل انقلاب منتقد برخوردهای برخی عناصر «خودسر و خودجوش» با اعضای سازمان است که در نهایت به نفع مجاهدین تمام می‌شد: «عده‌ای در آن موقع درست شده بودند که حرکت‌های خودسر و خودجوش می‌کردند و می‌رفتند در بعضی جاها درگیری درست می‌کردند و این اقدامات به نفع انقلاب نبود و خیلی اوقات ضرورتی نداشت و اشتباه بود و در برخی موارد باعث مظلوم‌نمایی آن‌ها نزد جوانان و نوجوانان و در نتیجه چسبندگی بیشتر به تشکیلات آن‌ها می‌شد. ضمن اینکه باید به این نکته توجه داشت که سازمان از همان روزهای ابتدایی پیروزی انقلابی پیوسته خود را در زمینه‌های سیاسی، تبلیغاتی، جذب نیرو و امکانات نظامی و نفوذ آماده‌تر می‌کرد تا بتواند ضربات بیشتری به جمهوری اسلامی بزند و به قول خودشان نظام و رهبری انقلاب غصب شده توسط روحانیون را پس بگیرند که بحمدالله موفق نشدند.»

خسرو تهرانی در این گفت‌وگو تاکید کرده که مخالف اعدام محمدرضا سعادتی، عضو ارشد سازمان مجاهدین بوده: «وقتی سعادتی را گرفتند خوشحال شدم، درست برعکس وقتی که او را کشتند. می‌دانید چرا بسیار ناراحت شدم؟ زیرا او آدمی بود که می‌توانست خیلی به جمهوری اسلامی کمک کند اما سریع اعدام شد.»

او به ویژگی‌های سعادتی اشاره کرده و گفته: «وقتی سعادتی از طرف رجوی به زندان قصر آمد، همه قصر در دست مخالفین رجوی نظیر میثمی و بهزاد نبوی و بچه‌های دو سه گروه دیگر بود اما او توانست ورق را برگرداند و اکثریت زندانیان قصر را به سمت سازمان بکشد. به نظرم ساواک، سعادتی را حساب‌شده به قصر آورد. ساواک خیلی بر جو زندان‌ها مسلط بود. ساواکی‌های هوشمندی همچون رسولی و ثابتی بودند که کاری را بی‌فکر انجام نمی‌دادند و شاید انتصاب و انتقال سعادتی به قصر به واسطه توانایی سازماندهی و مدیریتش بود.»

تهرانی، سعادتی را از قبل انقلاب می‌شناخت و «مهره‌ای بود که رویش کار کرده بودم و به نظرم سعادتی در حال بریدن بود. می‌شد از او چهره خوبی علیه سازمان مثل احسان طبری درآورد. سعادتی در سازمان خیلی تاثیر داشت. اساساً چه اصراری بود که این‌قدر زود اعدام شود؟ می‌شد سعادتی یا تقی شهرام را نگه داشت، ولی یک فکری بود که این‌ها را باید زودتر خلاص کرد که منشا آن در دادستانی بود و من صراحتاً می‌گویم این نگاه را نمی‌پسندم.»

تهرانی نه فقط با حذف سعادتی و شهرام که با اعدام حسین احمدی روحانی، عضو جداشده مجاهدین هم مخالف بوده است: «افراد دیگری هم بودند که بی‌دلیل اعدام شدند مثلاً حسین احمدی روحانی. این‌ها را می‌شد نگه داشت و با آن‌ها کار کرد. قاسم عابدینی که عملاً بریده بود و داشت همه‌جوره همکاری می‌کرد. می‌شد کار کرد ولی خب در دادستانی آن موقع چنین نگاهی نبود و مسئولین بالاتر هم خیلی توجهی نداشتند که بخواهند تذکری بدهند. برخی افراد چه از جهت نظری و چه عملی و رفتاری می‌توانستند نقش موثری در برخورد جمهوری اسلامی با سازمان‌ها و گروه‌ها ایفا کنند اما متاسفانه برخی تندروی‌ها اجازه نداد و آن‌ها را اعدام کردند. سعادتی واقعاً می‌توانست خیلی موثر باشد و جلوی خیلی کارها را می‌شد توسط او گرفت.»

با این حال جواد منصوری، اولین فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی که دستگیری سعادتی به جرم جاسوسی برای شوروی در دوره مسئولیت او اتفاق افتاد، به «تاریخ ایرانی» گفته بود که «آن بخش از ساواک سابق سعادتی را دستگیر کرد که در زمان شاه مسئول ضد جاسوسی بود». منصوری این نظر که با زنده ماندن سعادتی، سازمان مجاهدین به سمت برخورد مسلحانه با نظام نمی‌رفت را رد می‌کند و معتقد است او اگر خط مشی مسالمت‌آمیز داشت، افجه‌ای را برای ترور محمد کچویی، رئیس زندان اوین تحریک نمی‌کرد.

اما فیض‌الله عرب‌سرخی، عضو وقت سازمان اطلاعات سپاه نظر دیگری دارد: «به نظر من اعدام سعادتی اصلاً کار درستی نبود. شهید رجایی هم به دلیل شناختی که از سازمان داشت مخالف اعدام سعادتی بود و معتقد بود زنده ماندن سعادتی به نفع نظام است، آقایان نبوی و رجایی بالاخره این‌ها را از قبل انقلاب و درون زندان می‌شناختند و می‌دانستند خط هر کس چطور است. مثلاً شهید رجایی بارها به ما تاکید داشتند که حتماً با آقای لطف‌الله میثمی و گروه او ارتباط داشته باشیم و معتقد بودند که خط این‌ها از مجاهدین خلق همانند رجوی جداست. در مورد سعادتی هم همین نظر وجود داشت. سعادتی معتقد به مقابله مسلحانه با نظام نبود و این را در وصیت‌نامه خودش هم گفته بود و بسیاری بر این نظر بودند که او می‌تواند یک محور مهم برای مقابله با خط مسلحانه رجوی باشد. زمانی که قرار بود سعادتی اعدام شود آقای رجایی دو روز دنبال آقای لاجوردی بودند تا نگذارند سعادتی اعدام شود اما وی را پیدا نمی‌کردند تا بالاخره بعد از اعدام که آقای لاجوردی را تلفنی پیدا کردند اما کار از کار گذشته بود و سعادتی اعدام شده بود.»