“بهشت رفتنی نیست، بهشت ساختنی است.” (جمله برگرفته از اصغر فرهادی)
گروه هدف: دانشجویان و علاقمندان توسعهی اقتصادی و سیاسی
موضوع: پیشنهاد دو کتابِ “سوسیالیسم” و “سرمایهداری”
روز دانشجو امسال حال و هوای دیگری دارد. بعد از وقفهای طولانی در پی همهگیری کرونا، همه دارند آماده میشوند تا از صفحات محدود موبایلها و مونیتورها بیرون بیایند و فضای تعامل واقعی و حضور کنار یکدیگر را در پی بازگشاییها، دوباره تجربه کنند. این در حالی است که در وضعیتی فوقِ اضطراری، بحرانهایی همهجانبه زندگیِ فرد فرد ما و هستیِ اجتماعیمان را فراگرفته؛ به هر طرف که روی بگردانیم، آتشی فتاده در نِیِستان هستیمان میبینیم و سرگشته و سراسیمه به نشاندنِ این گُله و آن زبانه به هر سو دوانیم. در میانهای که دار و ندار و پندار مردمان در حال خاکستر شدن است، اگر کسی به آن بپردازد که چهگونه شده که مدتهاست در وضع آتشسوزیهای مداوم گرفتار آمدهایم؛ چهها باید میکردهایم که نکردهایم و چهها باید کنیم تا این زنجیرهی آتش به آتشگیری قطع شود، شاید بسیاری با تعجب نگاهش کنند که: حالا چه وقتِ این سخنرانیهاست وسط این صحرای محشر؛ فعلاً یک چیزی بردار آن آتشِ کنار پایت را خاموش کن! اما در عین حال، “بالاقوزِ” کرونا در عین افزودنِ مصیبتهای فراوان و خسارات کتمانناپذیر به مجموع بحرانهای پیشین، دستکم از یک بابتِ خاص درس مهمی برای ما داشته است: در کنار دغدغهی مستمرّ درمان و نجاتبخشی و آیسییو و دویدنها برای احیای تنفسی و ماساژ قلبیِ لحظات آخری و ... که بخش زیادی از توجهات را به خود معطوف کرد، ضمناً آموختیم که تلفات فاجعهبارِ هر روز اساساً نه مربوط به عملکردهای جامعه در همان روز یا دیروز و پریروزِ آن، بلکه محصول کردهها و ناکردههای از یک ماه پیشترِ ما است. در کنار کسانی که در میان شعلهها در وضعیت تمام اضطراری در کارِ نجات هستند، حتماً بسیار مهم است که کسانی هم بهطور همزمان برای روئینتن کردن همگان در برابر واگیریهایِ آینده بهجِدّ تلاش کنند (از طریق مطالعه و پژوهش، آموزش، واکسنسازی، تولید ماسک، مواد ضدعفونی و ...) وگرنه این چرخهی فوق بحرانی و تلفات آن قطع نخواهد شد که نخواهد شد. دربارهی آن کرونای سیاسی و اقتصادی که تاریخ ایران در مقطع اخیر و معاصر خود به آن مبتلا شده نیز وضع به همین منوال است.
قبلاً در پیشروایتی بر “قدرت بیقدرتان” با عنوان “چند لقمه نان و معنا!” نوشتم که یکی از دلایل مهم فاجعهبار بودنِ امروزمان همان است که به وقتش مفاهیمی را که لازم بوده نپرداختهایم و نپروردهایم؛ نیاموختهایم، آموزش ندادهایم و مستمرّاً در کنش نیاوردهایم. اگر اینچنین که هست، فشارهای معیشتی را توجیهِ تمرکز روزمرّه بر گذر از بحرانها قرار دهیم و مشارکت فعّال در پیشبرد آگاهی و عمل جمعیمان را باز هم عقب بیاندازیم، حاصلی برداشت نخواهیم کرد جز همچنان فاجعهبارتر شدنِ روزافزون اوضاع. نباید بگذاریم فشار ناامیدی در کنار گود رفتنِ روزافزون شکمها و لرزش هر از گاهِ آنها موجب شود کرکرهی مغزهامان پایین بیاید و چنگ و دندانهایمان روز به روز بیشتر نمایان شود. راههای چنگ و دندانی حاصلی جز اسکلتهای متحرک بیشتر و اسکلتهای غیرمتحرک بیشتر در پی نخواهند داشت. با وجود طاقتفرسا بودن امر، باید که ذهنهایمان را همچنان فعّال نگاه داریم. تنها با عملی پیگیرانه و متعهدانه که در داد و ستدی متقابل با ذهنهای فعّالمان شکل بگیرد امکان تغییر اوضاع در معنایی مثبت و پایدار فراهم میشود؛ وگرنه آش همان آشِ تاریخی خواهد بود و کاسه همان کاسهی باستانی؛ و چرخههای ساختنهای قناس و ویرانگریهای تکراری و تکراری و تکراری.
***
“قدرت بیقدرتان” را که پیشترها مؤکداً پیشنهاد دادهام. “راه باریک آزادی” عجماوغلو و رابینسون را نیز در آیندهای نزدیک چنان خواهم کرد. اما امروز میخواهم دو کتاب دیگر برای نشستهای فرهنگی و کتابخوانی دانشجویی پیشنهاد دهم:
۱- سوسیالیسم (درآمدی کوتاه)/ مایکل نیومن/ حمیدرضا مصیبی/ نشر آگه
۲- سرمایهداری (مختصر و مفید)/ جیمز فالچر/ مصطفی امیری/ نشر ماهی
اغلب دانشجویان و سایر علاقمندان حوزهی توسعهی اقتصادی و سیاسی، بالاخره در جایی از مسیرشان با این دو مفهوم درگیر میشوند. در نسل ما و پیش از ما، گاهی این اصطلاحات یا مشتقاتی از آنها حتی بهعنوان ناسزا و توهین به طرف مقابل بهکار گرفته میشد: “ای استالینیست!” یا “ای نئولیبرال!”. بهنظرم نسل جوان ما میتواند خیلی بهتر با این مقولات برخورد کند؛ میتواند سؤالاتی با دقت، اهمیت، تنوع و غنایی بیشتر برای ورود به بحث طرح کند و مراقب باشد که با غرق شدن در جزئیات بیپایانِ کتابهای قطور و مبسوط، دورنما یا منظر بزرگ و کلّیِ مفهوم را گم نکند و از کف ندهد.
“سرمایهداری” یعنی چه؟ آیا سرمایهداری همان نئولیبرالیسم است؟ “سوسیالیسم” یعنی چه؟ آیا سوسیالیسم همان کمونیسم است؟ آیا سرمایهداری همان پولداری است؟ مثلاً اگر در جایی آدمهای پولداری (مثل حاجی امینالضرب یا سپهسالارِ دوران قاجار) و مکانی هم با نام “بازار” ببینیم، یعنی با “سرمایهداری” مواجهیم؟ آیا سوسیالیسم با مالکیت فردی منافات دارد؟ ویژگیهای اساسی هر یک ازِ این دو نظام چیست؟ تاریخچهی مختصر پدیدآییِ آنها چهگونه بوده است؟ آیا سوسیالیسم ذاتاً ملازمِ اقتدارگراییِ دولتی و در تقابل با آزادیهای فردی است؟ آیا سرمایهداری ذاتاً موجب افزایش اختلاف طبقاتی میشود؟ آیا سرمایهداری مساوی است با ایالات متحده آمریکا؟ آیا سوسیالیسم مساوی است با کره شمالی؟ آیا سرمایهداری و سوسیالیسم هر کدام انواع عدیده و متفاوت دارند؟ تفاوتهای سرمایهداری آمریکایی با سرمایهداری ژاپنی در چیست؟ آیا امکان دارد یکی از آنها طی دهههای اخیر دائماً افزایش فاصلهی طبقاتی را تجربه کرده باشد در حالی که دیگری دههها در زمرهی کشورهای با کمترین اختلاف طبقاتی در جهان باشد؟ تفاوت کمونیسم کوبایی با سوسیالیسم سوئدی در چیست؟ آیا ممکن است یکی از آنها دههها در زمرهی کشورهای با بیشترین آزادیِ سیاسی مردمانش در جهان باشد؟ آیا نمونهی اعلای سرمایهداری (نئولیبرالیسم) با نمونهی اعلای سوسیالیسم (کمونیسم) در یک سیستم سیاسی قابل جمعند؟ ایا تا کنون در جهانِ واقع، هیچیک از انواع سرمایهداری با هیچیک از انواع سوسیالیسم در یک سیستم سیاسی به صورتی موفق و کارآمد ترکیب شدهاند؟ آیا با شنیدن عنوان “سرمایهداری سوئدی” همان احساسی به ما دست میدهد که هنگام شنیدن عبارت “کوسه و ریشِ پهن”؟!
نسل ما بسیاری از این سؤالها را بهصورتی شایسته و بایسته از خود نپرسید و بهصورتی انتقادی بسط یا بهدرستی پاسخ نداد. اما معتقدم نسل جوان ما به دلایل عدیده، از جمله به دلیل آنکه بر شانههای نسل پیشین ایستاده است، میتواند افقهای دورتر و گستردهتری را ببینید. معتقدم این دو کتاب کمحجم اما پرمحتوا بستر و بهانهی مناسبی برای پرداختن به موضوع فراهم میکنند. برایم بسیار خوشحالکننده خواهد بود اگر حتی فقط بشنوم که یکی- دو گروه علاقمند به این مباحث، این دو کتاب خوشخوان و نسبتاً کمحجم - یا کتابهایی غیر از اینها به انتخاب خودشان - را در جلساتی مجازی یا حقیقی (طبعاً با رعایت پروتکلها) به عنوان دستمایهی گفتگو و تعمق دربارهی سؤالاتی از این دست برگزیدهاند؛ سؤالاتی بهتر و بیشتر طرح کردهاند؛ حاصل بحثها و نقدهاشان را در قالب نوشتارهایی کارگاهی یا فایل صوتی یا غیره منظم و ارائه کردهاند و ... . هر یک از دو کتاب مذکور را میتوان در ۵ یا ۶ جلسه موضوع بحث قرار داد. تقاضای من آن است که این دو کتاب مثل دوقلوهای بههم چسبیده نگریسته و هر دو مشمول لطفِ خوانش عزیزان شوند (حتی اگر کسی از یکی از این دوقلوها چندان خوشش نیاید!). [ دربارهی نسبت “سرمایهداری” و “نئولیبرالیسم” بعد از دوقلوی مذکور میتوان این کتابِ همچنان کمحجم اما خوب را نیز خواند: - نئولیبرالیسم (درآمدی خیلی کوتاه)/ استگر و روی/ مسلم قربانبابایی/ نشر لوگوس].
***
در “امید در تاریکی”، مأموریت جنبش “جان سیاهپوستان مهم است” را از قول یکی از فعالان آن جنبش چنین خواندیم: “فراهم کردن امید و انگیزه برای عملِ جمعی به منظور کسب قدرتِ جمعی برای دگرگونی، که از اندوه و خشم پا گرفته، اما بینش و رؤیا را هدف گرفته است.” در بیان او چه زیبا میبینیم که “اندوه” و “امید” و حتی “خشم” امکان همبودگی دارند. باید که خشمِ بهحقّ، قابل درک و مشروعمان را به انگیزهی ایستادگی و تلاش تبدیل کنیم (و نه به مایهی خشونت)؛ باید که اندوهمان را بهسانِ مایهی غنابخشِ امید بنگریم؛ و نیز باید که به قول مصطفی ملکیان گرانقدر، رنجمان را به کار تبدیل کنیم.
در ابتلای سالیان اخیرم به کنج این مغاک، نه تنها هیچ جنبهی اندوه شخصی حتی برای لحظهای وجود نداشته، که تمام لحظههای آن برایم به لحاظ فردی سرشار از خیر و رویش و رشد بوده است. در عین حال، کتمان نمیکنم که بهطور پیوسته از شنیدن وضعیت زیستیِ مردمان سرزمینم عمیقاً اندوهگین بودهام و در لحظات تبلورِ آن ژرفاندوهِ نُهتوی جمعی در کالبد فردیام، بارها شعر “فریاد” مهدی اخوان ثالث را در خلوت خویشتن با خود مویه کردهام؛ شعری که به نظرم زبانِ حالِ این سالیانِ مردمان ایران است (اگر بخواهید بشنوید). امّا ... این را هم هرگز فراموش نکردهام که تخلص ادبیِ سراینده - درجشده در پایان شعر - این است: “م. امید”!
فرهاد میثمی
به احترامِ ۱۶ آذر ۱۴۰۰
بند ۴ زندان رجاییشهر
منبع: کانال تلگرام کلمه