ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Wed, 17.11.2021, 19:01
یکی بر سر شاخ بن می‌برید

آرمان امیری

اصغر فرهادی در واکنش به یکی از نیروهای جریان حزب‌الله نامه‌ي تندی نوشته و تاکید کرده «از شما بیزارم». این «شما»ی مورد نظر فرهادی در تمام طول نامه با مشخصات و ارجاعات کافی کاملا قابل کشف است، اما این صراحت کم‌سابقه‌ای که به خرج داده هم نتوانسته جلوی تحریف کلام‌اش در بی‌بی‌سی را بگیرد! بزرگترین بنگاه خبری جهان، یک اشاره کوچک و گذرای فرهادی را بهانه کرده تا وانمود کند او نفرت خودش را نثار تمام منتقدان‌اش کرده است! (که می‌دانیم در این چند وقت بخش بزرگی از آن‌ها نیروهای مخالف حکومت بوده‌اند) این اتفاق، من را به یاد وجه آزار دهنده‌ای در فیلم جدید خود فرهادی انداخت.

به اختصار بگویم که من «قهرمان» را بسیار دوست داشتم. حتی بیشتر از بهترین شاهکارهای فرهادی. می‌دانم که منتقدان سینمایی ایرادات جدی به فیلم دارند؛ دلیل من اما چندان سینمایی نیست. من در مورد درون‌مایه فیلم صحبت می‌کنم؛ جایی که به نظرم برای نخستین بار فرهادی موفق شد از روال عادی آثار خودش فاصله بگیرد و یک قهرمان واقعی (طبیعتاً مدرن و دارای ضعف) خلق کند. قهرمانی که به هر ترتیب اراده خودش برای «خوب بودن» را به تمامی دشواری‌های موجود برتری می‌دهد و به نوعی رستگاری/آرامش می‌رسد. من شیفته این روزنه‌های امید و رهایی هستم، آن هم در زمانه بن‌بست و انسداد. مقایسه کنید با پایان‌بندی آثار قبلی فرهادی که همواره در اکراه و پرهیز از این جهت‌گیری نسبتا «آرمان‌گرایانه»، شخصیت‌هایش را در بلاتکلیفی و بن‌بست رها می‌کرد.

با این حال، فیلم یک وجه «دوست‌نداشتنی» هم برای من داشت: سویه‌های «رسانه‌ستیز»! البته هجو جهان رسانه‌ای در تاریخ هنر و سینما سابقه طولانی دارد؛ اما روال بر این است که تیغ انتقاد آثار سرشناسی همچون «شبکه» (سیدنی لومت/۱۹۷۶) بیشتر به سمت ابرکمپانی‌های رسانه‌ای باشد که خوی انحصار‌گرایی در روایت واقعیت دارند. چنین نقدهایی البته رادیکال و دموکراتیک به حساب می‌آمدند؛ اما رسانه‌هایی که در کانون نقد فرهادی قرار دارند، شبکه‌های اجتماعی هستند که دقیقا کارکردشان انحصارگریزی است و هجو آن‌ها، بیشتر از آنکه سویه‌های دموکراتیک داشته باشد، وجه محافظه‌کارانه و حتی تکثرستیز دارد.

میل به رسانه‌ستیزی زمانی منحصر به حکومت غیردموکراتیک، ضدمدرن و ارتجاعی ما بود؛ در دوران پسا۹۸ اما، گروه‌های دیگری هم به صف رسانه‌ستیزی حکومت پیوستند. جریاناتی که بیش از دو دهه مورد اقبال عمومی قرار داشتند و در این مدت خود را پیشگام دفاع از آرای مردم نشان می‌دادند، اما همینکه از شتاب تحولات جامعه عقب افتادند، سعی کردند سقوط خود را با تحقیر گرایش‌های کورکورانه جامعه و گرفتن ژستِ «نخبگانِ در اقلیت» جبران کنند. البته در این بین فرهادی اینقدر باهوش هست و اینقدر چفت و بست فیلم‌هایش را درست می‌چیند که همواره راه را برای اندکی چندصدایی و امکان مشاهده حالت‌بندی‌های متفاوت باقی بگذارد، اما تردیدی نیست که در «قهرمان»، او هم در نهایت موضعی تخاصمی نسبت به فضای رسانه‌های اجتماعی می‌گیرد که بارزترین تجلی آن را در گره‌گشایی داستان و لحظه رهایی شخصیت اصلی می‌توان دید: قطع امید از فضای رسانه‌ای و توقف مشارکت در آن.

این نگاه بدبین و ترس‌خورده از باز شدن فضای گفتگوی عمومی، تداوم نوعی ذهنیت سنتی/نخبه‌گرا (اگر نگویم اقتدارگرا) است که گویا از تجلی واقعی آنچه زمانی رویایش را داشته یا دست‌کم ادعایش را مطرح کرده است به وحشت افتاده. ذهنیتی که تکثر را مایه گم شدن «حقیقتی» می‌پندارد که خودش آن را فراچنگ آورده است. اشاره به بازتاب نامه اخیر فرهادی در ابتدای متن اما، به نظرم خودش به تنهایی شاهد مثالی در فرجام این نگرش خام‌اندیشانه است: فرهادی که فرهادی است به همین سادگی در رسانه‌های رسمی تحریف و سانسور می‌شود؛ در غیاب فضای مجازی، تکلیف باقی خلایق به کجا می‌کشد؟

من اما، در «حقیقت» بودن آنچه فرهادی نگران تحریف شدن‌اش است تردید جدی دارم؛ حقیقت، از نگاه من، همان مجموعه «روایت»های پراکنده و گاه متناقضی است که از بی‌شمار نظرگاه متفاوت مطرح می‌شود و حتی می‌تواند در تبرئه یا محکوم قلمداد کردن شخصیت فیلم فرهادی هم لحاظ شود. به هر حال، آنچه که قطعیت دارد، خطر نشستن بر سر شاخ و بریدن بن آن است! فضای مجازی آخرین ابزاری است که به همه ما فرصتی عادلانه می‌دهد تا سهم خود را در روایت «حقیقت‌» ادا کنیم؛ بهتر است به جای کوتاه کردن دست خودمان از این ابزار مدرن و دموکراتیک، دندان لق وسوسه تک‌گویی را بکنیم و دور بیندازیم.