اگر برایتان مهمیم، اگر باور دارید باید صدای رعایا را شنید، اگر قرار نیست تنها زینتبخش سریر قدرت شما باشیم، صدای ما را بشنوید. ناخوشیم. مشکلمان هم دقیقاً «ناامنی» است؛ «ناامنی اقتصادی».
ما مانند غارتشدگانیم؛ چپاولشدگان؛ راهزنزدگان. راهزن غارتگری که بیرحمانه بلای جان ما شدهa است، اقتصاد نابسامانی است که دسترنجها را میبلعد و سال و ماه را میسوزاند. و البته این معضل را دیگر نمیتوان مانند بسیاری نابسامانیهای دیگر گردن رعیت انداخت.
باور کنید مشکل «روحانی و تیمش» نبود. شاید بتوان در آستانۀ انتخابات با تاختن به کسانی که از سر ناچاری و بیگزینگی به روحانی رأی داده بودند، دلی خنک کرد، رأیی اندوخت و امیدی واهی داد، اما این کوفتن بر سر رأیدهندگانِ نومید دیروز و رأیندهندگانِ سرخوردۀ امروز، هیولای واقعیت را رام نمیکند. نمیتوان به زخم دستور داد خونریزی نکند. نمیتوان به سیل دستور داد ویران نکند. نمیتوان به توفان امر کرد درختان را ریشه برنکند. واقعیت چموش با تازیانۀ کلام رام نمیشود.
آنچه میگویم از سر اهداف سیاسی نیست؛ که دیگر چه مجال پیگیری آرزوهای سیاسی!؟ حرفم از سر دلسوزی است؛ دلسوزی برای مردم، کشور و حتی برای شمایی که خود و ما را هر روز گرفتارتر میکنید. مشکل چیست؟ میگویم...
شیوۀ حکمرانی را باید اصلاح کرد. یک بار برای همیشه باید دریابیم «اقتصاد» اولی بر هر چیز است! به ویژه اولی بر «سیاست». اقتصاد چارپای زبانبستۀ سیاست نیست که هر دم بر آن تازیانه زنید، هر قدر خواستید از آن بار کشید و گاری سیاست را بر گردهاش ببندید. شبی از شبها، این مادیان فرتوت در رگبار و توفان، در گل میماند و با تازیانۀ فرمانها، بخشنامهها و بگیروببند شما برنمیخیزد. ما در آستانه ــ یا در میانۀ ــ آن شب تیرهایم.
همهچیز باید برعکس اینی شود که هست. «سیاست» باید «پادو» و «کارچاقکن» اقتصاد باشد. فرمانروای اصلی اقتصاد است و سیاست صرفاً کارپرداز اقتصاد است. در حکمرانی یگانه هدف «مقدس و عدولناپذیر» شکوفایی اقتصاد است. پس سیاست چه میشود؟ سیاست چیست؟ سیاست هیچ نیست مگر مناسبترین، دقیقترین و کارآمدترین تدابیر برای رسیدن به این هدف.
در واقع این اقتصاد و مصالح اقتصادی است که سیاست را رقم میزند. ولاغیر! اگر اقتصاد «امر کند» حفظ و جذب سرمایه، «سیاست» وظیفه دارد هر آنچه باعث این «امر» میشود انجام دهد و از هر آنچه مانع این امر میشود خودداری کند. اگر اقتصاد امر میکند «توسعۀ تولید و صادرات گاز»، سیاست موظف است بیدرنگ این «امر» را اولویت اول خود انگارد و هر آنچه این هدف را در اسرع وقت محقق میکند، انجام دهد و هر آنچه در مسیر این توسعه ممانعت ایجاد میکند، از میان بردارد. آمر و ناهی اقتصاد است!
قرار نیست «اقتصاد» خود را با «سیاست» وفق دهد؛ بلکه برعکس، سیاست باید خود را با اوامر اقتصاد وفق دهد. اقتصاد ابزاری برای پیادهسازی سیاست نیست، بلکه سیاست ابزار و جادهگشای اقتصاد است. چگونه میتوان اشتغالزایی کرد؟ چگونه میتوان تورم را کاهش داد؟ چگونه میتوان بیشترین رشد اقتصادی را داشت؟ و چگونه میتوان تولید ناخالص و درآمد سرانه را افزایش داد؟ سیاست باید بر اساس پاسخهای این پرسشها چیده شود. هر چه موجب اشتغالزایی، کاهش تورم، افزایش رشد اقتصاد و افزایش تولید ناخالص و درآمد سرانه میشود، باید مبنای سیاستورزی باشد. اما اینکه سیاست فارغ از پیامدهای اقتصادیاش تعریف و اجرا شود... نتیجه همین میشود که هست.
راهحل دیگری وجود ندارد. امنیت در اقتصاد است؛ علاقۀ دوسویه میان شهریار و شهروند در اقتصاد است. اما یقین بدانید برندۀ اصلی این «اولویت اقتصاد بر سیاست» خود شمایید که حکمرانید. میدانم دموکراسیخواهان از این حرفم میرنجند، اما یقین بدانید اگر حکمرانی بر نقطۀ پرگار اقتصاد بچرخد (کاری که هیچگاه نکردهاید)، عامۀ مردم حتی سایر مطالبات را فراموش میکنند؛ این خاصیت توده است.
اما اگر چنین نکنید، دستهایمان هر روز بیهوده و بیهودهتر میشود...