ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Fri, 29.10.2021, 23:17
«تاریخ، آینده و کمینۀ لیبرال»

مهدی تدینی

در روز کورش...

کُنت گوبینو، دیپلمات فرانسوی که در دورۀ قاجار در ایران خدمت کرد، از تاریخ‌دوستی و تاریخ‌آگاهی ایرانیان به وجد آمده بود. دعوت می‌کنم چند سطر از شرح او از تاریخ‌آگاهی ایرانیان را بخوانید:

«ملت ایران عاشق تاریخ کشور است... وقتی مشاهده می‌کنیم حکومت فتحعلی‌شاه با چه درد و رنجی کتاب‌های تاریخی و ادبی را طبق عهدنامۀ ترکمنچای به روسیه تسلیم کرد یا اینکه چقدر دشوار است یک جلد کتاب خطی را از افراد طبقۀ پایین اجتماع خرید، به علاقۀ ایرانیان نسبت به کتاب پی می‌بریم... در این کشور تاریخ جالب‌ترین موضوع است و یک ایرانی واقعی بی‌اندازه کنجکاوتر است بداند جمشید یا کورش چه می‌کرده‌اند تا با خواندن زندگانی پیامبران اخلاق خود را تهذیب کند... در فرانسه دانشمندان هرگز وقت خود را با تاریخ تلف نمی‌کنند و دربارۀ آن چیزی نمی‌دانند. یافتن یک روستایی که نام لویی چهاردم، شارلمانی و سزار به گوشش خورده باشد، بسیار دشوار و نادر است... اما در ایران هرگز کسی را ندیدم که در پست‌ترین شرایط اجتماعی باشد و کلیات تاریخی را که با آفرینش جهان شروع می‌شود و به سلطنت پادشاه فعلی خاتمه می‌یابد، نداند... برایشان جمشید شکوه و فریبندگی خاصی دارد، رستم قهرمان ملی است و شاه‌عباس کبیر ــ اگر حرف چاروادارها را باور کنیم ــ تقریباً همۀ کاروانسراهای ایران را ساخته است.»

به همین دلیل ــ و به دلایلی دیگر ــ در ایران هر جا دعوای سیاسی بوده، بی‌درنگ دعواهای تاریخی هم جریان داشته است. برای پیروزی سیاسی و حکمرانی اول باید صاحب تاریخ شد. در ایران کسی بدون تصاحب تاریخ نمی‌تواند حکومت کند. تاریخ‌دوستی ما بار سنگینی بر دوشمان گذاشته، اما تاریخ برایمان چیزی مانند الهیات (دین) است و حتی کسانی که علیه تاریخ سخن می‌گویند، به اندازۀ تاریخ‌دوستان متأثر از تاریخند. ما بیش از هر ملت دیگری ــ یا بیش از بسیاری از ملت‌ها ــ فرزندان تاریخیم. ناتوانی ما در مواجهه با دنیای مدرن ما را تاریخ‌گراتر کرد. حاکمیت پهلوی تاریخ را نقطۀ اتکای خود می‌دانست و مخالفان شاه نیز راه تخریب حکومت او را تخریب انگاره‌های تاریخیِ او می‌دانستند. ایران باستان و کورش نیز در این میان طبعاً قربانی شاه‌ستیزی می‌شدند. خلاصه تاریخ همیشه شمشیر و سپر دعوای سیاسی بوده است.

اما امروز چه باید کرد؟ کورش را دوست دارم، نه به این دلیل که تداعی عظمتی باستانی است؛ تاریخ زیر خروارها خاک دفن است و آینده را باید در واقعیت‌های زنده جست. کورش برای ما نمادی برای فهم این است که «قدرت ما در با هم بودن ماست». اما امروز این با هم بودن تنها به شیوه و بر بستری لیبرال قابل تحقق است. ایرانی که من آرزویش را دارم، ایرانی لیبرال است که می‌تواند با ایده‌های لیبرال همگرایی بزرگی در خاورمیانه پدید آورد. افسوس که واژۀ «لیبرال» همچنان موجی از برافروختگی شتابزده را برمی‌انگیزد. همچنان بسیاری با پنداشت نسجیدۀ خود از لیبرالیسم به محض شنیدن واژۀ «لیبرال» از کوره درمی‌روند. اما اگر هم لیبرالیسم چیزی از دست کسی بستاند، از دست دیگر دوچندان به او پس می‌دهد. اگر خیال کنیم بدون تن دادن به «کمینه‌ای لیبرال» می‌توانیم یک روز خوش داشته باشیم، گرفتار توهمیم.

درد ما و خاورمیانه «مرزهای بی‌شمار عینی و ذهنیِ»مان است. مرزهای کشوری، قومی، زبانی، دینی و انواع گسل‌های اجتماعی میان سنت و مدرنیته. تا وقتی مردم این سرزمین به این مرزها چسبیده‌اند و برای صیانت از آن‌ها دست‌به‌غلافِ شمشیرِ تعصب دارند، روزگار همین است که هست. در این تضارب پرشمار و خشن ما به داوری منصف نیاز داریم که قواعد این تضارب را تعیین کند، بر کشاکش ما قوانینی اخلاقی و اجتماعی وضع کند و اجازه ندهد قوی‌تر ضعیف‌تر را ببلعد. لیبرالیسم همان داور منصف است که یادمان می‌دهد «با هم» زندگی کنیم، نه «علیه هم».

عشق به میهن فضیلت است. من جلدترین کبوتر این بامم. مست بوی خانه‌ام. هر چه را متعلق به ماست دوست دارم. اما آموخته‌ام دوست داشتن کورش به جای تعصب‌ورزی باید کارکردی تعصب‌زدا داشته باشد. اگر کورش در گذشته‌ای بس دور منادی رواداری بود، رواداری امروزی در همگرایی لیبرال محقق می‌شود که اجازۀ ظهور آزادانه به هر قوم و فرهنگ و ایمانی را می‌دهد. تا به کمینه‌ای لیبرال تن ندهیم، تغییری در سرنوشت ما پدید نمی‌آید. این کمینۀ لیبرال یادمان می‌دهد با هم بودنمان از همۀ مرزهایمان مهم‌تر و مفیدتر است. تن دادن به کمینۀ لیبرال باعث می‌شود زهر ملی‌گرایی، قومیت‌گرایی، سنت‌گرایی، تعصب‌ورزی دینی گرفته شود. تا همۀ ما کمی لیبرال(تر) نشویم، دعوا سر مرزها و شکاف‌ها پابرجا می‌ماند و این دعواها باعث می‌شود توانمان به جای اینکه صرف پیشرفت شود، خرج خنثی کردن همدیگر شود. اما ما شایستۀ زندگی بهتری هستیم...