چندسالی است که در انتهای شمال غربی شهر تهران مجموعهی بزرگی ساخته شده است که به فارسی آن را «بازار بزرگ ایران» نامیدهاند و به «ایرانمال» نیز معروف است.
در نگاه اول باید گفت جای خرسندی دارد که مملکتمان آنقدر توسعه پیدا کند که فروشگاههای بزرگ و مدرن از این دست در آن افزایش پیدا کند و فینفسه ساخت و ساز مملکت در ابعاد مختلف و آبادانی آن از فرودگاه تا راه آهن و مال و کتابخانه و بیمارستان و غیره بسی جای خوشحالی و غرور دارد. باید تفاله فکرهای مارکسیستی و چپی را که اساسا صورت مساله را اشتباه فهمیدهاند دور ریخت که صحبت از نظام سرمایهداری میکنند بیآنکه آن را فهمیده باشند.
اما مشکل از آنجایی آغاز میشود که بزرگترین مرکز فروش (مال) خاورمیانه در پنجمین اقتصاد بسته جهان ساخته میشود. که هیچ برنامهی ملی و فراگیری برای توسعه و آبادانی زیرساختها وجود ندارد و در طی سه چهار دههی اخیر تنها با ساخت و ساز یکسری مراکز میخواهیم وانمود کنیم «ما نیز پیشرفتهایم...» نوعی تظاهر آشکار یه هر آنچه نداریم و نیستیم.
ای کاش فرودگاههایی به وسعت و امکانات فرودگاه امام در سراسر ایران وجود داشت, ای کاش ایرانمالهایی در تمامی شهرهای ایران با مشروعترین منابع مالی و به دست شرکتهای خصوصی واقعی (و نه خصولتی و دولتی و به دست اقلیتی که ابدا مشخص نیست از کدام منابع مالی استفاده میکنند) ساخته میشد. و ای کاش اکثریت جامعه ایران میتوانست مصرف و تولید کالا در ابعاد خود را داشته باشد...
مشکل از آنجایی آغاز میشود که ساخت ایرانمال در کشوری انجام میشود که رشد اقتصادی منفی ۷ دهم درصدی و در خوش بینانه ترین حالت زیر ده درصد را تجربه میکند. کشوری با نرخ بیکاری روزافزون و دهها بحران و مشکل دیگر....
اما همین محدود ساختهها چه پیام و معنایی دارد؟ چه احساساتی در مخاطب ایجاد میکند؟! معنا و کارکرد پنهانی آنها چیست؟! که پاسخگویی به پرسشهایی از این دست درباره مسائل و امور اجتماعی رسالت و غایت جامعهشناسی است.
ایرانمال بزرگترین تظاهر به مدرن شدن و تظاهر به توسعه در ایران است. ایرانمال تجلی عقدهگشایی جامعه ایران در میل سرخورده و سرکوب شده به امر مدرن است. بخشهای مختلف این مجموعه مانند کتابخانه و ماکتی از شهرهای اروپایی و درکل تمامیت این مجموعه نوعی عقدهگشایی در پیشرفت و مدرن شدن است، و حتی بر خلاف شعارهای حاکمیت برعلیه غرب, نوعی بروز و ظهور میل به غربی شدن است.
البته از نگاه نگارنده هیچ اشکالی ندارد که مقصد کشور عملا غرب باشد تا کره شمالی و چین و روسیهی مسبتد, اما مساله این است که وقتی وارد این مجموعه میشوید گویی اینجا ساخته شده است که افراد جامعهای که چیزی نزدیک به ۶۰ درصد آن زیر خط فقر هستند چند ساعتی را در آن قدم بزنند تا احساس خوشبختی و مدرن شدن کنند تا دوباره به زندگی روزمرهی لعنتی خود بازگردند. که ایرانیِ درمانده در نیازهای روزمره و طبیعی خود کمتر احساس حسرت و فقدان و فلاکت کند، اما معنای مستتر و پنهان حضور در این مکان عملاٌ نوعی بازتولید همان احساس فقدان و فقر و حقارت است.
احساس عمیق فقدان توسعه و رفاهی که نیست، احساس عمیق عقبماندگی و تازه به دوران رسیدگی، کشوری که روی بزرگترین منابع زیرزمینی جهان قرار دارد و با نظام معرفتی آسمانی تمامی داشتهها و سرمایههای زمینی را ویران کرده است. مردمی که حالا نه فقط بخشی از ایران مال، بلکه تمامیت آن تنها ماکتی از توسعه و پیشرفت و رفاه نداشتهشان است.
میل به مصرف و نوسازی عرصههای زندگی بیآنکه توان مصرف و نوسازی وجود داشته باشد، معنای مستتر و پنهانی حضور در ایران مال همین است: فراموش کنید که در کشوری که رو به زوال و ویرانی است زندگی میکنید، بحرانهای اقتصادی و زیستمحیطی و خوزستان بیآب و نان و سیلهای ویرانگر و زلزلههای سرپلذهاب و تمامی خبرها و وقایع و زخمهای جمعی را برای چند ساعت هم که شده فراموش کنید و به ماکتی از بهشت مدرن کوچکی بیایید که برایتان ساختهایم...
کانال جامعهشناسی