مرحوم علیاکبر داور یکی از نمونههای درخشان تاریخ قضایی ایران است، اگر چه در برکشیدن رضاشاه نقش اساسی داشت اما برای اینکه آلوده فساد نگردد خودکشی کرد در زمان خودکشی، در عین حال که وزیر بود اما از کل دار دنیا یک خانه کوچک داشت و البته مقدار زیادی قرض! و این در تاریخ پرفساد قوه قضائیه ایران به معجزه شبیه است...!
دیکتاتور، یک یک آدمهای اطرافش را قیچی میکرد و داور با ترس و لرز عجیبی انتظار میکشید که چه زمانی این شتر دم در خانه او خواهد خوابید...! نصرت الدوله، تیمورتاش مغضوب واقع گشته کشته شدند همینطور سردار اسعد به وضع فجیعی در زندان کشته شد، خوشبختترینهایشان، آنهایی بودند که خاننشین میشدند یا تبعید...!
داور مدام در استرس و ترس، از خود میپرسید کی نوبت او فرامیرسد؟!
در وزارت دارایی به شدت کار میکرد یک مرتبه صحبت از یک شبنامهای شد که در آن ادعا میشد داور میخواهد جای رضاشاه را بگیرد. همین، کافی بود تا داور را بر زمین بزند. داور به ژنرال آیرم رئیس نظمیه نوشت که این شبنامه بیاساس است و عامل پخش آن را پیدا کند...
اما داور نمیدانست عامل شبنامه خود ژنرال آیرم است کسی که با قساوت و سنگدلی، بسیار از خانوادهها را به روز سیاه نشانده است...
ساعت ۱۰ بامداد روز بیستم بهمن ۱۳۱۵ش از راه رسید، تلفنچی دربار به محمود جم(نخست وزیر) و علیاکبرخان داور (وزیر مالیه) و امیر خسروی(رئیس بانک ملی) اطلاع داد که به پیش رضاشاه بیایند تا توضیحاتی در مورد فروش پنبه به دولت شوروی بدهند.
دیکتاتور از داور توضیح خواست و داور داشت توضیح میداد که یک مرتبه از واژه «دفیکولته» که به معنای اشکالات است استفاده کرد که یک مرتبه فریاد رضاشاه بلند شدکه چرا از واژه فارسی استفاده نمیکند! خطاب به داور و امیرخسروی گفت از اتاق گم شوید پدرسوختهها...
گویند وقتی داور از اتاق خارج میشد تعادل خودش را نیز از دست داده و محمود جم زیر بازویش را گرفته بود تا زمین نخورد...
فهمید که بهدستور رضاشاه به زودی کشته خواهد شد لذا خودش بر میرغضب پیشدستی کرد!
همان روز تا شب کار کرد و ساعت ۱۲ شب به خانه برگشت ابتدا به اتاق دو پسربچهاش سرزد که خوابیده بودند سپس آخرین نگاهش را به زنش انداخت که او نیز در خواب بود آنوقت به اتاق کارش رفت چند لوله تریاکی که از اداره تریاک برای آزمایش گرفته بود درآورده و در لیوان الکلی انداخته حل کرد و سپس سر کشید...!
آنوقت دو نامه خداحافظی نوشت یکی برای دربار و نامه دوم را برای همسرش نوشته بود که:
«عزیزم افسوس که در زندگانی با من خوش و راحت نبودی، پرویز و همایون را ببوس، مرا ببخش، دستات را میبوسم.
اکبر. تاریخ: ۲۰ بهمن ۱۳۱۵...»
آنگاه بر روی کاناپه دراز کشیده سیگاری روشن کرد...
بدین ترتیب، طومار زندگی ۵۰ ساله یک خدمتگزار ایرانی بسته شد...
برخی جاهای نامه دوم، بدخط نوشته شده، به نظر میرسد تریاک، اثر خود را کرده بوده...!