منبع: ایران فردا
برنامه جامع راهبردی مهار برنامه هسته ای ایران که پس از مذاکرات طولانی میان ایران از یک طرف و اعضای ثابت شورای امنیت بعلاوه آلمان به امضا رسید ابداعی تازه در جامعه بین المللی محسوب میشود. این راه حل در آخرین مرحله برای مقابله با تنشی بین المللی در پی صدور شش قطعنامه شورای امنیت علیه ایران اتخاذ شد. روشهای حل مسالمت آمیز اختلافات بین المللی در منشور ملل متحد پیش بینی شده است، اما پس از بی نتیجه ماندن آن راههای غیر مسالمت آمیز و حتی توسل به نیروی نظامی توصیه شده است. ایران در چنین مرحلهای قرار داشت.
شورای حکام سازمان بین المللی انرژی اتمی در وین به این نتیجه رسیده بود که ایران تعهدات خود را در مقابل مقررات پیمان منع گسترش سلاحهای NPT نقض کرده است. یعنی عدم گزارش برخی فعالیتها از جمله مرکز هستهای نطنز یا نیروگاه آب سنگین اراک را که ماده خطرناک پلوتونیم برجای میگذاشت به عنوان گامهایی در جهان تولید بمب هستهای شناخته و پرونده ایران را با گزارش و اسناد آن به شورای امنیت ارجاع کرده بود. شورای امنیت به موجب 6 قطعنامه از ایران توضیح خواسته و تقاضا کرده بود که برنامههای مشکوک خود را قطع کند. این قطعنامهها بی جواب مانده و شورای امنیت در آستانه اتخاذ تصمیمات تنبیهی بود. در اواخر دوران ریاست جمهوری احمدی نژاد آقای صالحی وزیر امور خارجه شده بود آمریکا با وساطت عمان خواهان مذاکراتی برای رفع سوء تفاهم شد. مذاکرات اولیه برای رفع تهدید پیش رفت و ادامه آن به دولت اول روحانی محول شد که طی چندين دوره به ریاست آقای ظریف ادامه یافت و سرانجام با امضای برنامه جامع راهبردی یا برجام آرامشی حاکم شد و معاملات بزرگی میان ایران با آمریکا و اروپا به امضا رسید و انجام شد و مقادیر قابل اعتنایی از مطالبات مسدود شده ایران در آمریکا نقدا به ایران پرداخت شد.
از دیدگاه محافل مسالمت جو و اصلاح طلب اوضاع رو به آرامش میرفت که مخالفتهای اصولگرایان با شدت بسیار نمایان شد. آنان از آغاز هم بارها مخالفت خودشان را به هرگونه مذاکره و توافقی در این باره اعلام کرده بودند. برخی از اینان با اعلام آتش بس میان ایران و عراق و قضیه جام زهر نیز مخالف بودند. به عقیده آنان غیرت اسلامی ایجاب میکرد که در عرصه هستهای نیز مقاومت تسلیم ناپذیر در برابر تهدیدهای شورای امنیت ادامه مییافت. نهادهای حامی مقاومت با تلاش بیشتر کوشیدند افزایش توان موشکی کاهش یافتن توان هستهای را جبران کنند. و با شلیک نمونه دور بردی که روی آن به سه زبان فارسی و عبری و انگلیسی شعار نابودی اسرائیل نقش بسته بود نارضایی خود را نسبت به برجام نیز اعلام کردند.
ریشه واقعی مسئله
پیروزی انقلاب اسلامی در ایران همزمان بود با امضای قرارداد صلح کمپ دیوید میان مصر و اسرائیل، و همچنین پناه دادن مصر به شاه ایران مخلوع ایران. جمهوری اسلامی که از همان روز نخست با پذیرایی از یاسر عرفات رهبر سازمان آزادیبخش فلسطین کار خود را آغاز کرده بود، با ابراز مخالفت با صلح کمپ دیوید و نیز پذیرش شاه ایران، به شعارهای خود رنگ ضد آمریکایی داد. مرگ بر سه مفسدین، کارتر و سادات و بگین شعار روزمره خیابانهای ایران بود. اندکی بعد به ترغیب برخی محافل تندرو گروهی از دانشجویان اسلامی ترغیب شدند که سفارت آمریکا را اشغال کنند و کارکنان آن را در مقابل درخواست استرداد شاه مخلوع به گروگان بگیرند.
آمریکاییها پس از تماسهای ناموفق دیپلماتیک با اعزام ناو هواپیمابر به خلیج فارس مصمم بودند با توسل به تهدید مناطق حساس و پادگانهای نظامی ایران در سواحل خلیج فارس مسئله را فیصله دهند. در آن شرایط ارتش ایران از لحاظ پرسنلی و کارشناسی بسیار لطمه دیده بود و سپاه پاسداران هم مراحل آغازین انسجام خود را سپری میکرد. اشغال کنندگان سفارت آمریکا تهدید کرده بودند که در صورت اقدام قهر آمیز از سوی آمریکا گروگانهای خود را خواهند کشت. آمریکاییها در صورت تصمیم جدی اولا مطمئن بودند که گروگانها کشته نخواهند شد، زیرا اشغال کنندگان ابزار دیگری با مذاکره و معامله در اختیار نخواهند داشت و ثانیا اقدام خصمانه نسبت به آنان به عواقب وخیم انتقام جویانه منجر میشد.
با این حال آمریکا به جای تهدید و اقدام، ترجیح داد با دو دست آورد بزرگ گروگان گیری ادامه یابد. یک دستاورد جنبه روانی داشت و آمریکا که هنوز آثار خشونتهای ویتنام نامش را لکه دار کرده بود، بلافاصله از ظالم به مظلوم تغییر رنگ میداد و بدنامی در ویتنام به فراموشی سپرده میشد. دوم اینکه ایران دارای 13 میلیارد دلار سپر درآمدهای نفتی سنوات گذشته خود نزد بانکهای آمریکایی بود. کارتر به جای اقدام فوری و حل مسئله کوشید با مسدود کردن آن مطالبات با در اختیار داشتن گروگان مالی به تصاحب آن بیندیشد. این اقدام خشم بیشتری در نظام علیه آمریکا بر انگیخت. سرانجام مذاکره کنندگان جمهوری اسلامی در الجزیره با تن دادن به قراردادی که رسیدگی به دعاوی شهروندان و شرکتهای آمریکایی متضرر یا مدعی زیان حاصل از انقلاب ایران را از دادگاههای داخلی سلب و به یک شورای داوری ویژه در لاهه واگذار کرد که سر انجام نیز منجر به تصاحب عمده نقدینگی ایران توسط مدعیان شد. بدین ترتیب گروگانها مسترد شدند، شاه در مصر مرد، و نقدینگی هم بر باد رفت. اما شعار مرگ بر آمریکا به عنوان حامی اصلی اسرائیل همراه با مناسک سوزاندن پرچم و شمایل رؤسای جمهور آمریکا بر زندگی روزمره ایران سایه افکند و بر کینه و خشم متقابل افزود.
در چنین شرایطی بود که عدم گزارش فعالیتهای هسته ای ایران را مشکوک تشخیص دادند و برای تصمیمات اجرایی به شورای امنیت احاله شد. و چنین بود که ایران برای رفع تحریمهای زیانبخش آمریکا و رفع خطر از سوی شورای امنیت به مذاکره مستقیم در سلطنت عمان و سپس در وین و ژنو تن داده و با چانه زنیهای بسیار به امضای برجام انجامید که پس از آزمایش موشکی ایران به دور جدید تحریمها در زمان پرزیدنت اوباما انجامید و پس از او نیز با رفتار نامتعادل پرزیدنت ترامپ منجر به خروج آمریکا از برجام شد.
از زمانی که پرزیدنت بایدن مبارزه انتخاباتی خود را آغاز کرده بود، با اعلام مخالفت به خروج ترامپ از برجام قول داد که آمریکا را به برجام باز میگرداند زیر با حضور در برجام و مذاکرات درون برجام بهتر میتواند ایران را مهار کند. در آستانه ورود بایدن به کاخ سفید، برنامه ریزی انتخاباتی مجلس شورای اسلامی منجر با سلطه کامل اصولگرایان بر مجلس شد که اصولا با برجام مخالف بودند و یک نسخه از آن قرارداد را نیز در مجلس به آتش کشیدند. اینان ضمن تصویب قانونی که دولت را از مذاکره با آمریکا منع میکرد، با ترغیب دولت به برداشتن گامهای عملاتی هستهای بیشتری در عبور از تعهدات برجامی و در تقابل با تحریمهای یکجانبه و عملا بین المللی آمریکا برداشتند.
بایدن که در آغاز کار با صحنه آرایی هستهای تازهای در ایران مواجه شد، عملا بازگشت به برجام و مذاکرات در باره آن را معطل و مشروط کرد. این موفقیتی برای اصولگرایان ضد برجامی در ایران بود. از اواخر دولت روحانی تیم مذاکره کننده ایران در ژنو نیز ادامه کار خود را عبث میدانست با اعلام اینکه توافقی در حد امکان مذاکره کنندگان حاصل شده است که منتظر تأیید مرکز میباشد، به مذاکرات پایان داد و به کشور بازگشت و دوماه پس از استقرار دولت رئیسی نیز وزیر خارجه ضمن اعلام پیششرطهایی حاکی از رفع قبلی کلیه تحریمها و راستی آزمایی آن برای آغاز مذاکرات، عملا پاسخ منفی خود را اعلام کرده است. زیرا این ایران است که از تحریمها آسیب میبیند و معمولا برای رفع زیان شرط نمیگذارند. اما جمهوری اسلامی میداند که شرط متقابل به مذاکرات هسته ای و مسائل «منطقهای» به معنی انصراف از شعار نابودی اسرائیل است که برای جمهوری اسلامی رنگ ناموسی یافته و خط قرمز به هر بهایی محسوب میشود. متقابلا سیاست حمایت از بقای اسرائیل نه تنها خط قرمز آمریکا و غرب بلکه خط قرمز روسیه متحد قومی یک پنجم جمعیت اسرائیل و حتی چین است که در بندر حیفا سرمایه گذاریهای سنگین نموده است.
واکنش اسرائیل
اسرائیل که احساس تهدید بیشتر میکند، در سالهای اخییر دست به اقدامات گستاخانه در ترور دانشمندان هستهای و مقامات ذیربط هستهای و موشکی ایران و انفجارهایی در سایتهای نطنز و کرج و حتی ربودن مدارکی از مکانهای حفاظت شده و نیز اقدامات خرابکارانه دریایی علیه نفتکشهای ایرانی کرده است. علاوه بر این کوشیده است با استفاده از ترس کشورهای عربی همسایه با این کشورها و همچنین با ترکیه و جمهوری آذربایجان روابط سیاسی و نظامی نزدیک تری برقرار کند و به نوعی جمهوری اسلامی را در انزوا محاصره تهدید آمیز قرار دهد. کشیدن همزمان دیوار در مرزهای ترکیه و پاکستان با ایران و مانور نظامی ترکیه و جمهوری آذربایجان و پاکستان در سرزمینهای استردادی از ارمنستان و توقیف کامیونهای ایرانی و همچنین اجرای برنامه روی کار آوردن طالبان و ایران ستیزی در افغانستان با کمک پاکستان و آمریکا را میتوان بخشی از این محاصره دانست و اخیرا اسرائیل به تبلیغات و تهدیدهای نظامی خود علیه برنامه هستهای ایران نسبت به نابود سازی خود افزوده است که با تهدید متقابل در باره پاسخ شدید از سوی مقامات دفاعی ایران مواجه شد. و چند روز پیش کمک یک میلیارد دلاری آمریکا به برنامه گنبد آهنین محافظت اسرائیل در مقابل حملات موشکی و پهپادی اعلام شد که به نوبه خود نوعی تهدید به معنی آمادگی برای اقدام «متقابل ایران» محسوب میشود.
جنگ یا مسالمت، مسئله این است
از آنچه تا اینجا بیان شد، از دیدگاه گروه اعتدالی و مسالمت جو که قدرت را به گروه مقاومت و ستیزه جو واگذار کرده اند، چنین بر میآید که ستیزه جویان با پیروزی کامل بر اصلاح طلبی و مدارا زمین را برای رسیدن به امیال جهانی خود آماده کرده اند و باید منتظر جرقه اولیه جنگی بزرگ در چندین جبهه پیرامونی بود، که هر کدام امیال بیان شده و نا گفته ای نسبت به آذربایجان و کردستان و خوزستان و سواحل جنوبی ایران و بلوچستان در دل پرورانده اند.
در چنین شرایطی میتوان به شیوه متعارف تغییر منش دولتها پیش از انتخاب و پس از روی کار آمدن امید بست. دولتها در موضوع مسئولیت در مییابند که وظیفه آنان قربانی کردن ملتها در پای شعارهایی که تا کنون بی حاصل بودن خود را به اثبات رسانده اند و پذیرش خطر جنگی نابرابر در چندین جبهه و به خطر انداختن استقلال و یکپارچگی کشور و به فقر و بلا کشاندن ملتشان نیست. احساس میکنند که سررشته رفاه و سلامت و آموزش و آسایش و اعتلای فرهنگ و هنر و زندگی ملتی به دستشان سپرده شده است که برخلاف گذشته از سطح آموزشی و سواد عمومی و سواد الکترونیک بالایی هم برخوردار است. چنین احساسی است که هر دولتی را از هر خاستگاهی که باشد، به تفکری دوباره و برنامه ریزی مادی و معنی و دوری گزینی از زیان و جلب سود و منافع ملی بر میانگیزد.
دولتها فقط به خشم و واکنش عصبی نمیاندیشند، به مخاطرات روز بعد از بلا میاندیشندو فقط به نابود کردن دشمن نمیاندیشند، با آسیبهایی که به خودشان وارد خواهد شد میاندیشند، فقط به قطع شدن برق و آب و سوخت و مشکلاتی ناشی از جنگ و ویرانی در کشورهای هدف نمیاندیشند، به مسائلی که متقابلا به ملت خودشان آن هم در کلان شهرهای بالاتر از 5 میلیون جمعیت در شرایط خشکسالی و کرونا و کمبودهایی که هم اکنون مردم را رنج میدهد نیز میاندیشند و در افکار و روشهای شعاری پیشین تجدید نظر میکنند و منافع ملی و سلامت و خوشبختی مردمی را که به امانت در اختیار گرفته اند در تصمیمات خود دخیل مینمایند. باشد که چنین باشد.