افغانستان همانند کشورهای همسایهاش؛ سرزمین بحرانهاست، بحران قانون، بحران کارآمدی؛ بحران فساد و ایدئولوژی. عجماوغلو در کتاب «جاده باریک آزادی» از ۴ لویاتان سخن میگوید:
- لویاتان غایب،
- لویاتان در غل و زنجیر
- لویاتان مستبد
- و لویاتان کاغذی.
در لویاتان غایب، تروریستها حکمرانی میکنند این جامعه نه دولت قوی وجود دارد و نه جامعه قوی؛ مانند سودان یا نیجریه، در لویاتان کاغذی، رنگ و لعابی از دولت وجود دارد؛ مانند افغانستان، در لویاتان در غلوزنجیر، هم جامعه و هم دولت قوی است و پا به پای هم به پیش میروند مانند دموکراسیهای غربی، امکان پیشیگرفتن یکی بر دیگری وجود ندارد و همواره ابزارهایی برای کنترل یکدیگر دارند، در لویاتان مستبد، دولت قوی است؛ اما جامعه ضعیف است. در این جامعه اقتصاد و امنیت داده میشود؛ اما در عوض سیاست و مشارکت مدنی از مردم گرفته میشود؛ مثل چین.
افغانستان از یک لویاتان کاغذی به لویاتان غایب رسید. چرا؟ چرا لویاتان کاغذی تبدیل به لویاتان در غل و زنجیر نشد؟
چهار عامل از تحلیل های اندیشمندان و صاحب نظران به شرح زیر استخراج میگردد:
۱. بحران قانون
ساختار حاکمیتی افغانستان کاملا یکدست و واحد طراحی شده است، در افغانستان رییس جمهور اختیارات بسیاری دارد و حتی جزیی ترین مقامات توسط وی تعیین میشود؛ شاید این تکثر قومیت در افغانستان یک نظام فدرالی را می طلبید تا یک نظام واحد ریاستی!
در سال ۲۰۰۱ با حمله آمریکا و به قدرت رسیدن کرزای به مرور با هدف افزودن بر قدرت و کنترل دولت بر بخشهای مختلف کشور، از قدرت رهبران سنتی مناطق در افغانستان کاسته شد و در این کشور همه مقامهای محلی و حدود ۳ هزار مقام رسمی همه زیر نظر اشرف غنی بودند و باید به او پاسخگو باشند. با توجه به اینکه انتخاب آنها نیز با حکومت مرکزی و اغلب بر اساس روابط شخصی است مورد قبول مردم محلی نیستند و مردم نیز اگر با اعتراض راه به جایی نبرند برای نشان دادن مخالفت و اعتراض خود، اغلب شروع به همکاری با طالبان میکنند.
۲. بحران فساد
بر اساس یک نظرسنجی در سال ۲۰۱۳ از هر ۴ شهروند افغانی یک نفر معتقد است ارتش این کشور فاسد است، همچنین بر اساس گزارش شفافیت بینالملل، ۵۱ درصد مردم افغانستان حداقل یکبار به نیروهای پلیس رشوه دادهاند. در ماه می سال ۲۰۱۵ روزنامه نیوزویک گزارش داد که حدود ۴۶۰ هزار اسلحه که پنتاگون به نیروهای امنیتی افغانستان داده بود، ناپدید و به طالبان فروخته شده است، بنابراین پلیس، سربازان و بهطور کلی نیروهای امنیتی در چنین وضعیتی حاضر نیستند جان خود را برای دولتی به خطر بیندازند که غرق در فساد است و شهروندان را نادیده میگیرد و به گفته شاهدان همین مساله موجب دلسردی عمومی از دولت بوده است.
۳. ایدئولوژی
مردم افغانستان مسلمان هستند و طالبان مسلمانان تندرو که خود را نماینده خدا برای اجرای شریعت اسلام میدانند و در جامعه سنتی افغانستان طالبان گروهک بیگانه ای نزد بخشی از مردم به شمار نمی آیند. در سال ۲۰۱۲ یک نظرسنجی از مردم افغانستان درباره طالبان صورت گرفت. این نظرسنجی نشان داد که ۷۷درصد از مردم مدافع طالبان هستند؛ زیرا طالبان «افغان هستند، مسلمانند و جهاد میکنند.»
۴. بحران کارآمدی
دولت مرکزی افغانستان دچار ضعف و کاستی زیادی است و از طرف دیگر طالبان با سوءاستفاده از این ناتوانی دولت مرکزی در تأمین امنیت و امکانات برای نقاط محروم و دورافتاده بخصوص مناطق پشتون نشین، توانسته است آنها را با خود همراه کند. بر اساس بررسیهای سازمان ملل ۷۰ درصد جنایتهای خشن در افغانستان در مناطق تحت کنترل دولت مرکزی انجام میشود این در حالی است که به دلیل سختگیری طالبان تعداد جرائم خشن در مناطق تحت کنترل آنها بسیار کمتر است.
بنا به گفته سید فضلالله وحیدی والی پیشین استان کنار شرقی و هرات غربی مهمترین زمینه قدرتیابی مجدد طالبان در نبود رهبری و همچنین فساد دولت مرکزی است. بر اساس اعلام سازمان ملل متحد در سال ۲۰۱۶ این گروه سالانه حدود ۲ تا ۳ میلیارد دلار درآمد ناشی از فروش مواد مخدر دارد؛
بسیاری از مردم افغانستان در فقر مطلق زندگی میکنند و حاضر میشوند به ازای دریافت حقوق از طالبان جهت گذران عمر خود برای این گروه مبارزه و جذب آنها شوند. همچنین استخراج معادن بخصوص در مناطق شمال این کشور منبع درآمد عظیمی برای این گروه است و ازآنجاکه برای عده زیادی از روستائیان فقیر این مناطق ایجاد شغل میکند چپاول این منابع مورد حمایت روستائیان این مناطق است و آنها را به واسطه تأمین معاششان به سمت طالبان متمایل میکند.
چهار عامل فوق شاید دلیل خوبی باشد برای این سوال که چرا طالبان فقط با صد هزار جنگجو توانست دولت را در دست بگیرد! و امید که درس آموزهای باشد برای کلیه حاکمان دنیا!