هرچند به تعبیر درست نویسنده ای طالبان هرگز از افغانستان نرفته بودند که اکنون بازگشته باشند اما این چیرگی برق آسای دوباره شان، از سویی غیر منتظره و غریب می نماید و از سوی دیگر به شدت مایه هراس و وحشت از رفتار وحوشی به نام طالبان شده که نه تنها برای مردم به ویژه جوانان و به طور اخص برای زنان این کشور بلازده شده بلکه برای مردم جهان و عموم آزادی خواهان عالم نیز هراسناک شده است. در این مجال کوتاه، به دو نکته به گمانم مهم اشارتی میکنم:
نخست آن که تجربه تلخ بیست سال اشغال افغانستان و حضور آمریکا و ناتو در این کشور آشکار کرد که اولا، تا زمانی که زیرساخت های فکری و فرهنگی و بافت اقتصادی اجتماعی یک جامعه دچار تغییرات بنیادی نشده باشد، روبناها از جمله حاکمیت گلخانه ای سیاسی و در واقع تغییرات آمرانه و آن هم با اعمال زور خارجی هرگز به نتیجه نخواهد رسید. در واقع اگر غایاتی چون آزادی، دموکراسی، عدالت اجتماعی، تحقق حقوق بشر و در توسعه مدرن و متوازن مورد نظر است، این غایات هرگز به نحو دستوری از بالا محقق نخواهد شد. در بافت قومی و قبایلی با مختصات افغانستان، نه اصلاحات مصلحان ملی و چپ وابسته به شوروی سابق چندان افاقه کرد و نه اصلاحات سطحی بیست سال اخیر، که عمدتا در ویترین کابل و حداکثر چند شهر بزرگ و کم و بیش پیشرفته و در طبقات اجتماعی تا حدودی مدرن متمرکز بود، توانست مانع چیرگی جزم اندیشان کهنه پرست و خشن طالبان بشود. ثانیا، با تراژدی تلخ کنونی افغانستان، بار دیگر روشن شد که نمی توان به دخالت های خارجی امید داشت. چرا که آنان (به ویژه آمریکا و اروپا) در بهترین حالت دنبال حفظ منافع خود هستند و بس. پس از حمله آمریکا به عراق، زنده یاد ابراهیم یزدی گفته بود که دموکراسی در کوله پشتی سربازان آمریکایی نیست که به مردمی هدیه شود.
دومین نکته آن است که اکنون بیش از هر زمانی خطر خیزش نوعی اسلام گرایی جهادی و ستیزه جو و شریعت محور و خشن در جهان اسلام و در خاورمیانه در حال شکل گیری است. هرچند این نوع تفکر و رفتار ماهیتا دیرینه سال است و به ویژه پس از اشغال سرزمین فلسطین و تأسیس کشور یهودی اسرائیل، این گرایش قدرت یافت ولی پس از وقوع انقلاب ایران و پیامدهای آن در ایران (که البته می توانست به گونه ای دیگر باشد) و در منطقه، این نوع اسلام گرایی شدت گرفت و بعدتر با تهاجمات استیلاجویانه خارجی به سرزمین های مسلمان در خاورمیانه و آفریقا از جمله افغانستان، خیزش گسترده و ویرانگر جهادی به نام دفاع از دین و مردم مسلمان، اوج گرفت.
حال چنین می نماید که یک جبهه گسترده ای با ایدئولوژی اسلام طالبانی در حال بروز و ظهور است. اسلامی که در خوشبینانه ترین حالت سنت عربی پیش از اسلام را به نام شریعت تقدیس می کند و از همه مهم تر تلاش می کند آن را به هر قیمتی که شده در قرن بیست و یکم حتی در کشورهای غیر مسلمان عملی کند. از این رو بالملازمه با جهان مدرن در تعارض است و تمامی فرآورده های تمدنی جدید را توطئه علیه اسلام و مسلمانی می داند. سخنگو و متولی چنین تفسیری از دین و شریعت نیز عالمان دینی و فقیهان بنیادگرا و سنت زده هستند. از این منظر فرقی هم بین سنی و شیعه نیست. از این رو نمادین است که «طالب» و جمع فارسی آن «طالبان» معادل آن در سنت شیعی «طلبه» و جمع عربی آن «طلاب» است. راستی آیا حسن تصادفی بیش از این ممکن است؟