اتفاقات اخیر خوزستان که به استانها و شهرهای دیگر نیز کشیده شد، از دورهای جدید از اعتراض پس از دی ۹۶ و آبان ۹۸ خبر دادند. تحولاتی که جامعه را همچون دیگ جوشانی نشان میدهد که میجوشد و هرازگاهی سرریز میکند تا نارضایتی خود را اعلام کند. عدهای این اعتراضات را “جنبش اجتماعی” میخوانند. ولی این اعتراضات ویژگیهای یک جنبش اجتماعی را ندارند.
«آنتونی گیدنز، از جامعه شناسان معاصر، جنبشهای اجتماعی را از جمله اشکال کنشهای اجتماعی برای دستیابی به دگرگونی در برخی از جنبههای نظم موجود میداند. براین اساس جنبشهای اجتماعی نمودی از «ساخت در حال شدن» بوده و از تشکل و گروه بندیهای آگاهانه و نمادی افراد در فرآیند ساخت اجتماعی پیش رونده بوجود میآید.» (جمال شفیعی راد، جنبشهای اجتماعی در ایران؛ زمینهها و چالشها، فصلنامه مطالعات راهبردی، سال ششم، شماره۲۱، ص۶۴۴)
برخی دیگر نیز لزوم وجود سه عنصر رهبری، ایدئولوژی (مطالبات سلبی و ایجابی) حامیان آن از طبقات و اقشار و شخصیتهای گوناگون در هر جنبش یاد میکنند. (فواد آرین پور، نهضت ملی نفت نه، نهضت ملی ایران، نسیم بیداری، سال سوم، شماره۲۷، ص۲۶) اما میتوان بهترین تعریف جنبش اجتماعی را حرکت و پویشی دانست که توسط تعداد زیادی از افراد و گروهها برای تحقق (یا جلوگیری از) اهدافی در جامعه صورت میگیرد.(حمید رضا جلایی پور، جامعه شناسی جنبشهای اجتماعی، تهران، ۱۳۸۱، طرح نو، ص۱۹) باتوجه به تعاریف فوق اعتراضات جنبش نیستند زیرا از ساخت در حال شدنی خبرنمی دهد، فاقد رهبری و مطالبات مشخص هستند و حامیان آن نیز مجهولند. به درستی مشخص نیست که سرانجام این جنبشها برای جلوگیری از شکل گیری چه اهدفی در جامعه شکل گرفتهاند. این خیزشها برای اعتراضند ولی نه آیندهای ترسیم میکنند و نه شرایط به آنها اجازه ترسیم شرایط میدهد و چون نارسیده ترنجی هستند که براثر تندبادی میافتند و تا خیزش بعدی در بطن جامعه باقی میمانند ازاین رو اگر این اعتراضات “ناجنبش” نامیده شوند با روح آنها همخوانی بیشتری دارد.
این ناجنبشها را باید نتیجه طبیعی طرد سیاست در جامعه ایران دانست. با طرد سیاست و حذف جریانهای منتقد از عرصه عمومی، امید جامعه برای تحول از میان رفته است و عصیان جای تحول خواهی را گرفته است. عصیانی که راهی برای ظهور و وبروز نمییابد. حرفهای که شنیده نمیشوند و اعتراضهایی که در بطن جامعه ماندهاند و اندک اندک جمع شدها ند و با کمترین فرصت خود را در جامعه رها میکنند تا شاید گوش شنوایی بیابند. ناجنبشها از از بطن جامعه خبر میدهند.
اول) جامعه ضعیف است ولی خواهان تغییر
“دارون عجم اوغلو” و ”جیمزای رابینسون” در کتاب “راه باریک آزادی” جوامع را به چهار دسته تقسیم میکنند. “جامعه قوی و حکومت ضعیف”، “جامعه ضعیف و حکومت ضعیف”، حکومت قوی و جامعه ضعیف” و “حکومت قوی و جامعه قوی”. استدلال آنها اینست است که برای ظهور و شکوفایی آژادی حکومت و جامعه باید قوی باشند. (راه باریک آزادی، دارون عجم اوغلو و جیمزای .رابینسون، ترجمه سیدعلیرضا بهشتی شیرازی و جعفر خیرخواهان، انتشارات روزنه، چ سوم، ص ۱۲). جامعه ایران امروز دارای حکومتی قوی و جامعهای ضعیف است که توانی برای بیان نظرهای خود ندارد. همین حس ضعف دربیان نظرها و تغییر روند برای جامعهای که در بطن آن تحول خواهی موج میزند همین تحول خواهی را درانتخاباتهای مختلف نشان دادهاند سخت و دشوار است. جامعهای که میخواهد سخن بگوید و روندهای نامطلوب را تغییر دهد ولی اجازه آن را نمییابد. نویسندگان کتاب “راه باریک آزادی” در پایان کتاب خود تاکید میکنند پیشرفت بشر به گسترش ظرفیت حکومت برای پاسخگویی به چالشهای جدید و مبارزه با تمامی سیطرهها، چه کهنه و چه نو، وابسته است، اما چنین اتفاقی نخواهد افتاد مگر آنکه جامعه تقاضایش کند و دردفاع از حقوق همگان بسیج شود. (ص ۶۰۶) این که جامعه بخواهد شنیده شود خواستهای است که نا جنبشها از بطن جامعه ایران منتقل میکنند. واقعیتهایی که در بطن جامعه جریان دارد ولی از نگاه سیاستگذاران و تصمیم گیران خارج است یا علاقهای به دیدن آن ندارند.
دوم) بینظمی و زوال سیاسی، جامعه را از سیاست ناامید کرده است
فرانسیس فوکویاما در کتاب “بینظمی و زوال سیاسی” تاکید دارد که هر نظم سیاسی بر سه نهاد استوار است: دولت، حاکمیت قانون و سازوکارهای پاسخگو بودن. (بی نظمی و زوال سیاسی، فرانسیس فوکویاما، ترجمه رجب قهرمانلو، انتشارات روزنه، چ دوم، ص۳۳)) نهاد دولت برا اثر حملههای بی امان درطول سالهای گذشته فرسوده شده، جایگاه خود را از دست داده و نظم سیاسی را با معضل روبرو است. جامعه در مورد حاکمیت قانون و پاسخگو بودن نیز با ابهام روبرو است و احساس میکند قانون اجرا نمیگردد، پاسخگویی هم در حد مطلوب جامعه نیست و همه اینها جامعه را خسته کرده و از سیاست نامید ساخته است. به همین دلیل جامعه ایران به تدریج خیابان را جایگزین سیاست میکند نهادهای نمایندگی مردم نیز به شدت ناکارآمد شدهاند. نمونه این ناکارآمدی بررسی طرحی موسوم به “صیانت از حقوق کاربران: در مجلس است. طرحی که که به صورت واضح و مبرهن با خواست اکثریت جامعه ایران در تضاد است. و وقتی کشور با مشکلاتی همچون کرونا، معضلات اقتصادی، اعتراض و بی آبی ربرو است مجلس برای تصویب طرحی برای محدود کردن فضای مجازی جلسه غیرعلنی تشکیل میدهد. بطن جامعه ایران با ادامه روند فعلی به تدریج با سیاست فاصله بیشتری مییابد.
سوم) رانت و بی عدالتی جامعه را خسته کرده است و مردم خواهان دسترسی همگانی به حق مالکیت و قانون هستند
داگلاس نورث و همکارانش در کتاب “درسایه خشونت” جوامع را به دو دسته تقسیم میکنند جوامع بادسترسی محدود به مالکیت و قانون و جوامع با دسترسی همگانی و توسعه را گذار از جامعه نوع اول به جامعه نوع دوم تعریف کردهاند. (درسایه خشونت؛ داگلاس نورث و همکاران، ترجمه محسن میردامادی و محمد حسین نعیمی پور، انتشارات روزنه، چ سوم، ص۱۲) .
نوع گفتار رایج در جامعه ایران و به ویژه اعتراضات این سالها نشان میدهدکه بطن جامعه ایران به شدت از دسترسی محدود به منابع و بی عدالتی موجود در جامعه و رانتخواری عصبی و خسته است. این نوع احساسی بی عدالتی حس همبستگی را در جامعه به وجود آورده است که ازآن جنبش بر نمیآید ولی فریاد اعتراض آن بلند است. اشتباهات بزرگی که در عرصه خصوصی سازی، تقسیم منابع و تجمیع ثروت در نزد عدهای خاص موجب شده است تا مردم از رانت و بیعدالتی آزرده باشند و این آزردگی را به شکلهای مختلف نشان دادهاند. صدای این اعتراض از بطن جامعه ایران بوسیله ناجنبشها بلند شدهاند و صداهایی که سالهاست نجوا بوداند اینک بلند گفته میشود و فریاد زده میشوند.
ناجنبشها نشان میدهند که جامعه ایران میخواهد قوی باشد و لی به آن اجازه داده نمیشود؛ میخواهد نظم سیاسی مطلوب داشته باشد تا ازطریق دولت و حاکمیت قانون شاهد پاسخگو بودن باشد. بطن جامعه ایران خواهان دسترسی آزاد به امکانات است ولی برنامهها ی کلان به سمت محدود سازی واندک سالاری است. همه اینها درکنار هم ناجنبشها را شکل دادهاند که هرچند ناموفق خواهند بود ولی نیازمند ولی توجه جدی و تغییر رویکردها در عرصههای مختلف فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی را میطلبند. دیگ جوشان بطن جامعه را باید جدی گرفت و پیامهای آن را درک کرد.