امروز مشاهده میکنیم که زخمهای مختلف، سر باز کردهاند و کار حکمرانی محدود به امدادرسانی شده است. این در حالی است که ریشههای اصلی بروز مشکل، هرروز فعالتر میشوند و بحرانها یکی بعد از دیگری از راه میرسند.
مشکلات معمولا در مرحله اول ماهیت اقتصادی دارند و علائمی هم که ظاهر میشوند اقتصادی هستند.
مثلا نظام کارشناسی تشخیص میدهد که میزان مصرف منابع از مقداری که وارد سفرههای زیرمینی میشود بیشتر است. هشدار میدهد و راهحل ارائه میکند. توجه نمیشود و از این مرحله عبور میکنیم و وارد مرحله اجتماعی میشویم.
مردم مهاجرت میکنند، اعتیاد و جرم و جنایت زیاد میشود. باز هم اتفاقی نمیافتد. در مرحله بعد مشکل وارد فاز سیاسی میشود. نارضایتیها گسترش پیدا میکند و نظام حکمرانی خود را در معرض تهدید میبیند. در این مرحله است که تقابل پیش میآید و بحران به شکل امنیتی درمیآید.
نکته تاسفبار این است که از هر مرحله عبور میکنید، دیگر راهحلهای مرحله قبل کارساز نیست یا اثربخشی بسیار ضعیفی خواهد داشت. امروز مشاهده میکنیم که بسیاری از مشکلات کشور متاسفانه وارد فاز آخر شده است. توجه داشته باشید که وقتی نظام حکمرانی وارد فاز آخر میشود، دیگر سرمایه اجتماعی ندارد که بتواند با آن، به حل ریشهای مشکلات از طریق اصلاحات اقتصادی بپردازد. بنابراین خودش هم به یک عنصر موثر در تشدید عدم تعادلها و بدتر شدن شرایط تبدیل میشود.
هر دولتی امروز در ایران باید بگوید:
- برای بحران بیآبی میخواهد چه کند؟
- برای رفع کمبود برق چه برنامهای دارد؟
- کسری بسیار بزرگ بودجه را چگونه میخواهد برطرف کند؟
- مشکل کمبود منابع مالی بنگاهها را چطور میخواهد برطرف کند؟
- برای ورشکستگی صندوقهای بازنشستگی و ناترازی بزرگ صندوق تامیناجتماعی چه برنامهای دارد؟
- با کاهش شدید حجم تجارت خارجی کشور و فشار زیادی که از این طریق به زندگی مردم وارد میشود میخواهد چکار کند؟
همه مسائل کشور بر این ۶ اولویت استوار است و اگر این ۶ موضوع در اقتصاد با مشکل مواجه شود، تمام فعالیتها با اختلال روبهرو خواهند شد.
بگذارید این موضوع را با یک مثال توضیح دهم.
در بدن انسان بهطور طبیعی میلیونها فعالیت صورت میگیرد. وقتی فردی دچار بیماری میشود، به این معناست که برخی از فعالیتها با اختلال مواجه شدهاند. با مختلشدن خیلی از فعالیتها مشکلاتی در بدن ایجاد میشود، اما فرد میتواند ادامه حیات دهد. برای مثال فردی میتواند با یک کلیه هم به زندگی ادامه دهد، اما برخی از فعالیتها در بدن حیاتی به حساب میآیند و با اختلال در این فعالیتها کل سیستم حیاتی بدن در معرض خطر قرار میگیرد.
در این خصوص سه فعالیت حیاتی توسط دانشمندان شناخته شده است؛ مغز و ریه و قلب ارگانهای حیاتی بدن هستند و اگر در فعالیت این سه ارگان حیاتی مشکلی رخ دهد، فرد در معرض خطر مرگ قرار میگیرد و به بخش مراقبتهای ویژه منتقل میشود.
بهنظرم ۶ موضوع اصلی ذکر شده نیز مانند فعالیت این سه ارگان حیاتی بدن هستند. به عبارت دیگر، تمام فعالیتهای اقتصادی به این ۶ موضوع وابسته هستند و از این موضوعات تاثیر میپذیرند. متاسفانه این ۶ موضوع حیاتی در کشور ما دچار اختلال جدیهستند.
دولت، بانکها، محیطزیست، تامین اجتماعی، صندوقهای بازنشستگی و مبادله با دنیا دچار مشکل است.
پس سیاستگذار در اینجا باید تکلیف خود را با این ۶ مساله روشن کند.
اگر تامین مالی و بحث بودجه درست نشود، نتیجهاش تورم خواهد بود. اگر محیطزیست، تامین مالی و تامین انرژی با مشکل مواجه شود، موضوع رشد اقتصادی با اختلال مواجه خواهد شد. اگر حمایت از افراد نیازمند نیز انجام نشود، به این معناست که فقر روزبهروز افزایش مییابد، درحالیکه کفی برای آن تعیین نشده است.
پس این ۶ مساله در کنار یکدیگر اقتصاد را سر پا نگه خواهند داشت و اگر این مسائل بهدرستی مورد توجه قرار نگیرند، حرف زدن در مورد رشد اقتصادی و کنترل تورم نتیجهای دربرنخواهد داشت.