شورای سردبیری: امروز میخواهیم درباره مساله خوزستان بنویسیم. نه به خاطر گلایه خوانندگان که پرسیدهاند چرا ساکتید، و نه صرفا به خاطر آنکه با هموطنان خوزستانی همدردی کرده باشیم و البته اجازه میخواهیم با رویکرد همگانی این روزها وارد موضوع نشویم.
سخن را با بررسی یک اشتباه حکومت شروع میکنیم که دیروز با بوق و کرنا افتتاحش کرد: یک خط لوله پر خرج برای رساندن نفت به ماوراء هرمز ، که اگر اسمش را میگذاشتند بخشی از خط لوله “صلح”(طرح فراموش شده انتقال مواد هیدروکربور از ایران به پاکستان و هند)قابل توجیهتر بود تا اینکه راه نبوغ آمیزی باشد برای تداوم صدور نفت در صورت بسته شدن تنگه هرمز. علت اینکه به این موضوع توجه نشان میدهیم آن است که وجه دیگری از استراتژی امنیت ملی پر اشتباه جمهوری اسلامی را نشان میدهد: ساختن غولی که خودت را هم به وحشت بیندازد.
داستان ما از آنجا شروع میشود که حدود ۱۷ سال پیش، در اواسط سال ۲۰۰۳، جوزف بایدن سناتور دموکرات ایالات متحده حرفی زد که به نظر میرسید گاف دهنلقی باشد: “ممکن است اعمال تحریم فروش نفت و خرید بنزین یگانه راه حل برای جلوگیری از تولید سلاح اتمی توسط ایران باشد”. پشت سرش کاندولیزا رایس وزیر امور خارجه وقت ایالات متحده برای خنثی کردن این گاف گفت که مطمئن نیست تحریم فروش بنزین به ایران اثر مطلوبی داشته باشد.
اما حکومت ایران نکته را گرفته بود: نفروختن نفت میتوانست قابل تحمل باشد، اما وارد نکردن و کمبود بنزین حکومت را رودرروی شورش عمومی قرار میداد. داستانش را همه میدانیم. به رای حکومت، مجلس سهمیه بندی بنزین را تصویب کرد، و حتی چون احمدینژاد زیربار نمیرفت(نگران رای دور دومش بود)حداد عادل به نمایندگی از حکومت با چیزی تقریبا شبیه دگنگ وادارش کرد سهمیه بندی را اجرا کند.
آن ماجرای ناشی از تهدید فرضی آمریکاییها، از جنبه تحلیلی ما را به ماهیت استراتژی ایران میرساند: حکومت فرض میکرد سازمان ملل حریفش نیست (هنگامه ورق پارهخواندن قطعنامهها بود) و میتواند کارش را در زمینه هستهای ادامه دهد، ولی تحریمهای آمریکا شدیدتر خواهد شد. برای اینکه هم توسعه هستهای تعطیل نشود و هم نارصایتی مردم مزاحمش نشود سهمیهبندی را راه انداخت. کاری که در چارچوب استراتژی خودش لازم و یک تاکتیک احتیاطی بود، اما اگر سازش عاقلانهای کرده بود، لازم نمیشد بعدا سازش قهرمانانه داشته باشد!
ادامه داستان این تاکتیکهای پر هزینه احتیاطی، همین افتتاح دیروز است و باز هم از ترس آمریکاییها. آخرین بار حسن روحانی بود که به بستن تنگه هرمز به عنوان جلوگیری از صدور نفت اعراب جنوب خلیج فارس اشاره کرد، ولی سابقهاش به گذشته بر میگردد. هر وقت آمریکاییها اسم جلوگیری از صدور نفت ایران را میآوردند، بستن تنگه هرمز هم به عنوان تلافیاش مطرح میشد “اگر ما نتوانیم نفت صادر کنیم، هیچ کس دیگر هم نخواهد توانست”. در نهایت، فقط خود حکومت ایران این داستان را باور کرد. توجه نداشت که به دلایلی تنگه هرمز هیچوقت بسته نخواهد بود: غربیها و اعراب انگیزهای برای آن ندارند و ایران قدرتش را: موجب جنگ همهجانبه میشود و در فرجام آن جنگ برقآسا هم تنگه باز میشود!
کشیدن این خط لوله حاصل همان محاسبه اشتباه است: در آن جنگ فرضی، هیچ تاسیساتی ایمن نمیماند و فرقی نمیکرد در کدام طرف تنگه باشد. ناممکن شدن عبور نفت از تنگه، یک بازی توافقی و شرطبندی نیست که یک طرف زرنگی کرده و راه میانبری برای دور زدن تنگه در خشکی ساخته باشد. در آن جنگ فرضی، البته رویای کیهان درباره شکستن شیشه برجهای امارات رخ میداد، اما از آن قطعیتر، نابودی همه سرمایهگذاریهای هنگفت ایران در نوار ساحلی و نیمه جنوبی کشور بود. این سرمایه گذاریهای بی یا کم مصرف هزینه اشتباه در فروض بنیانهای اصلی استراتژی امنیت ملی است: ما برای ابد در جنگ با قدرتهاییم، تنها راه ادامه آن تاسیسات، تدارکات، و اقتصاد مقاومتی است.
باز هم برویم عقبتر! همین بنیان استراتژی امنیتی بود که تکلیف کرد توسعه زیربناهای کشور را به سمت مرکز بکشیم. از صدام (بهعلاوه غربیها، اروپا، روسیه و اعراب) شکست خورده بودیم، و انتظار داشتیم دوباره از همان منطقه یورش صورت گیرد. بنا براین خوزستان را حتی الامکان خالی کردیم. هم از زیربناها و صنایع، و هم از آب که مورد نیاز صنایع و جمعیت مشغول به کار در آنها بود. مشکل خوزستان در جوهره خود از اشکال در نگاه مسلط بر امنیت ملی حاصل میآید: امنیت ما (به دلیل باورهای ایدئولوژیکمان) همواره در خطر هجمه است و (به دلیل خبیث بودن ذاتی دیگران) فقط از طریق جنگ و مقاومت و دفاع حاصل میآید!
خوزستان، زیست محیط و اقلیم طبیعی و مردم آن قربانی این تلقی نادرست از جایگاه و موقعیت ایران در جهان، و دادن فرمان به دست کمهوشترین کودنهای باورمند به این تلقی و ایضا شارلاتانهای متظاهر و دزد خزانه است.
این البته همهاش نیست. مصیبت مردم پاییندست این استان حاصل بخش دیگر همان استراتژی پر خطا هست: باید در تولید غذا خودکفا باشیم، باید جمعیت افزایش یابد، باید... معنی همه اینها،رها کردن توسعه بی رویه کشت وکار در اراضی پایین دست سدهاست و مصرف آب مناطقی که هزاران سال است آبادبودهاند در مناطق کویری و یا کشتدیمی. فاجعه مداوم مدیریت ، نه حتی از دوران رفسنجانی، که از ابتدای این حکومت. نتیجه محتومش بروز مسائل و مشکلاتی است که هیچ راه حل حتی دراز مدتی برای انهادیده نمیشود.
حکومت دچار خطای مزمن در تشخیص منافع ملی، در منافع مردم ایران است و واقع آن است که منافع دستگاه حکومت را هم درست تشخیص نمیدهد. باور نمیکند تدارک برای جمع کردن خشن ماجرای خوزستان در همین روزها، آمیختن خون با آب است و بدتر از آن آمیختن و گرهزدن ناخرسندی مردم از خودش با سرنوشت کشور و انهدام وحدت ملی. راه اشتباهی است. اگر نه “صدای انقلاب “، صدای خوزستان را باید بشنود، عذرخواهی کند، و قول جبران بدهد.
وجود خطاهای استراتژیک در طراحی کلان توسعه قبول، اشتباهات در مهندسی آب قبول، فرصتطلبی شرکتهای موسوم به مافیای آب هم قبول، اما وضعیت کنونی و شورشهای متعاقب آن حاصل اشتباهات هسته مرکزی نظام است که مست از تصور و وهم حکمرانی خردمندانه، در دهههای گذشته هشدارهای کارشناسی را نشنیده و تصمیم درست نگرفته است.