اشاره: دیروز پس از انتصاب شیخ غلامحسین محسنی اژه ای به ریاست قوه قضاییه، دوستی نظرم را در باره ایشان پرسید. البته دلیل از این پرسش نیز آن بود که زندانی شدن من در زمان ریاست ایشان بر دادگاه ویژه روحانیت در سال ۱۳۷۹ بوده است. من نیز متن کوتاه زیر را برای ایشان فرستادم که گویا ایشان در جایی منتشر کرده است. اینک همان متن را با اندکی حذف و اضافه در اینجا منتشر می کنم.
... اما در باب محسنی اژهای در دادگاه ویژه روحانیت. هرچند آقای اژه ای در زمان زندانی شدن من در سال ۱۳۷۹ دادستان کل دادگاه ویژه روحانیت بوده اما من با ایشان به طور مستقیم ارتباطی نداشته ام. پرونده من در اختیار دادسرا و دادگاه ویژه روحانیت تهران بود که دادستان آن شیخ محمدابراهیم نکونام بود و قاضی آقای شیخ محمد سلیمی. آقای اژه ای را فقط یک بار در زندان اوین دیدم. ایشان در طول چهار سال و نیم دوران زندان من، فقط یک بار برای بازدید به بند ویژه روحانیت در اوین آمد (بند ۳۲۵). هنگام بازدید نیز عمدا از اتاق یا همان سلول یک نفره بیرون نرفتم تا ایشان را نبینم. زیرا نه نیازی به این دیدار بود و نه علاقه ای داشتم که ایشان را ببینم. در زمانی که ایشان از راهرو بند می گذشت، شنیدم پرسید که فلانی کجاست. آدرس سلول مرا دادند. لحظه ای بعد درب اتاق را زد و وارد شد. پس از سلام و علیک و احوالپرسی مختصری چند دقیقه ای نشست و پرسید کاری و مشکلی نداری، من هم پاسخ منفی دادم و رفت.
اما نکته مهم آن است که بعدها (شاید دو سال بعد) اطلاع دقیق پیدا کردم که در ماههای نخست زندانی شدن و در جریان بازجویی و سپس دادگاه من در مهرماه ۷۹، اژه ای تلاش زیادی کرده بود تا از برخی علما فتوای ارتداد مرا بگیرد تا بتواند حکم اعدامم را اجرا کند. اما موفق نشد و هیچ کسی حتی آقای خامنه ای با نظر اژه ای موافقت نکرد. با این حال اژه ای در روز شنبه ۳۰ مهر ۷۹، طی مصاحبه ای مطبوعاتی اعلام کرد که دادگاه اشکوری تمام شده و ایشان در مواردی تبرئه شده ولی من با اتهامات اول و دوم ایشان و نیز احکام صادره موافق نیستم و به آنها اعتراض دارم. خبرنگاران حاضر با سئوالات مکرر خود می خواستند بدانند حکم قاضی (محمد سلیمی) چیست اما به تعبیر عامیانه وی دم لای تله نداد و از پاسخ طفره رفت. دلیل را نیز آن دانست که چون حکم نهایی نیست، قابل انتشار نیست و در نهایت تهدید کرد که اگر رسانه ای حکم را منتشر کند، تحت تعقیب قرار خواهد گرفت. شرح ماجرا را با جزئیات بیشتر در خاطرات زندان من با عنوان «از برلین تا اوین» آمده است.
جمعه ۱۱ تیر ۱۴۰۰
یوسفی اشکوری