از وقتی که روزنامهها در ایران متولد شدند همواره در معرض خشم ارباب قدرت بوده و کمتر فضای آزادی را تجربه کردهاند. اما آن معدود سالهایی را هم که آزاد بودند بلافاصله به ورطه افراط، تندروی و فحاشی افتاده و چندان ملتزم به رسالت روزنامهنگاری نبودهاند.
آنها شبیه آدمهای پا در زنجیر و نشسته در غارِ تاریکِ افلاطونی بودهاند که هر موقع هم حادثهای خارجی یا داخلی موجب باز شدن زنجیرهایِ عینی شان میشد، آنها همانجا روی زنجیرهایشان مینشستند و از آن تاریکی بیرون نمیآمدند، چون چشمانِ خو گرفته به تاریکیشان از دیدن نور خورشید اذیت میشد! اما در این سرنوشت اندوهناک، تنها زنجیریان مقصر نیستند، بلکه این زنجیرها و تاریکیها و سرنوشتِ طولانیِ چنین زیستی، بیش از همه مقصر بوده!
برهههای متعددی چون صدر مشروطیت یا زمان ورود متفقین را میتوان مثال زد، خطیبان و روزنامههای مشروطه به منزله قشر باسواد جامعه، بارها مادر محمدعلی شاه را فاحشه نامیدند و آنوقت چه برسد به شعارها و فحاشیهای عوام! البته در انقلاب ۵۷ نیز از فحشهای ناموسی به خانواده سلطنتی گذشته و رسید به ارنست پرون شوهر شاه...!
ناطقين تبريز، محمدعلى شاه را (ام الخاقانين اوغلى) خطاب میکردند یعنی کسی که پدرش معلوم نیست! (مجموعه آثار قلمى ثقة الاسلام...ص۵۰۶). کسروی مینویسد: سخنرانانی مانند بهاء الواعظين، سيدجمال و ملک المتکلمين در منبرها پردهدرىها کرده شاه را «پسر ام الخاقان» ميخواندند: «امروز تهرانيان در دشمنى با محمدعلی ميرزا اندازه نشناختند و آنچه ميدانستند و توانستند گفتند امروز نام مادر او «ام الخاقان» را بزبانها انداختند.»(کسروی، احمد، تاریخ مشروطه ایران...ص ۵۹۶)
میدانیم که از پس از قتل امیرکبیر، از او دو دختر باقی ماند که یکی از دخترانش بنام تاج الملوک ملقب به «ام الخاقان» با مظفرالدين میرزا ازدواج کرد و حاصل آن، محمدعلی شاه بود که در ۱۲۸۹ هجرى در تبريز متولد شد «اما مظفرالدین شاه، زنش را ببدى اعمال و افعال زشتش مطلّقه نمود و در سال ۱۲۹۲ هجرى که محمدعلی شاه طفلى سه ساله بود با مادر مطلّقۀ خود به طهران آمد دو سال در نزد مادرش بود بعد او را به اندرون ناصرالدين شاه بردند. در سال ۱۳۰۱هجرى در دوازده سالگی، مظفرالدين شاه او را به تبريز عودت داد و در نزد خود نگاهداشت».(تاریخ بیداری ایرانیان...ج ۱ص۱۹۳)
مخالفین محمدعلی شاه مدام از سوء اخلاق مادرش سخن سر داده و «مخصوصا از بىشباهتى قیافه او نسبت به پدرش مظفرالدين شاه میگفتند»(حیات یحیی...ج۲ص۹۶)
کلنل کاساکوفسکى نیز میگوید «محمدعلى شاه از شاهزاده خانمى است که فاحشه شده و مدتى است از شاه جدا شده و نمیخواهد با وى زندگى کند...» (خاطرات کلنل کاساکوفسکى... ص۲۰۴)
اما صحبت در این است که محمدعلی شاه هر چقدر هم مستبد بوده آیا اینکه مادرش فلان کاره بوده و قیافهاش شبیه پدرش نبوده اینها هم جزو گناهانِ او بوده؟!
اما در این میان، روزنامههایی چون صوراسرافیل، روح القدس و مساوات... تندروی را از حد گذراندند، سيدمحمدرضا مساوات در روزنامهاش شاه را هشدار داد که سرنوشتِ لويى شانزدهم پادشاه فرانسه را پیدا نکند که با گیوتین کشته شد...!
هنگامی که محمدعلی شاه به عدلیه شکایت کرد «سيدمحمدرضا نه تنها گردنکشى کرده و بدادگاه نرفت حتی در روزنامهاش (شماره ۲۲) به رفتار بيشرمانهترى دست زد و بدکاريهايى بنام محمدعلى ميرزا و مادرش ام الخاقان را بروى چلوار بزرگى نوشته، ببازار فرستاد که مردم، گواهى خود را در پاى آن بنويسند و مهر کنند...»(کسروی، تاریخ مشروطه ایران...ص ۵۹۳)
روزنامه صوراسرافيل نیز به تندی بر شاه و حتی مادرش میتاخت و همچنین به شاپشال روسی که او را «جهود» ميخواند، پس از بمباران مجلس و دستگیری روزنامهنگار، مامونتوف خبرنگار روسی که در زمان اعدام جهانگیرخان شاهد بوده مینویسد: «سرگذشت این دو تن (میرزا جهانگیرخان و ملکالمتکلمین) بسیار ساده بود. امروز ایشان را به باغ بردند و پهلوی فواره نگه داشتند. دو دژخیم طناب به گردن ایشان انداختند. از دو سو کشیدند. خون از دهان ایشان آمد و این زمان، دژخیم سومی خنجر در دلهای ایشان فرو کرد.»
شبِ قبل از اعدام، شاپشال از جهانگیرخان پرسیده بود:
- «تو از کجا میدانستی که من یهودی هستم؟
روزنامهنگار پاسخ داده بود:
-«اینطور شنیدهام، تکلیف روزنامهنویس است که هر چه بگویند بنویسد و اگر دروغ است بعد تردید میکند...»
اما آیا بدکاره بودن مادرِ شاه را هم بنویسد و بعد، اگر ثابت نشد تردید کند؟!
چنین است که در همه جا و هر کشوری هر چیزی از همدیگر تاثیر میپذیرد، اربابِ قدرتش از روزنامهنگاران و احزابش و برعکس.
و در نتیجه در کشورِ ماقبل مدرن نیز، همه چیزش شبیه هم میگردد از شاه دیکتاتورش تا روزنامههایش و احزابش...