هسته اصلی قدرت در ایران، بهگونهای طراحی كرده بود كه انتخابات ریاستجمهوری از نظر نتیجه قابل پیشبینی و از نظر شور و اشتیاق، كسلكننده باشد. اما، مستقل از نتیجه انتخابات در فرصت پدیدآمده حوادثی رخ داد كه نشان داد، فرآیند انتخابات خود میتواند در عرصة عمومی تأثیرگذار و گاه دگرگونكننده شود. فرآیند انتخابات و مشاركت در آن، بدون توجه به رأی دادن و رأی آوردن نهایی، فرآیندی است برای آموزش ضمن فعالیت و دگرگون شدن نگرش حاضران در آن. از میان وقایع تأثیرگذار در جریان انتخابات دو مورد اهمیت و تأثیرگذاری بیشتری دارند. نخست نامزد شدن یك اصلاحطلب پیشرو و خواهان اصلاحات ساختاری (جناب آقای مصطفی تاجزاده) و دیگری نامنویسی یك خانم اصلاحطلب كه از حمایت و پشتیبانی اكثریت اصلاحطلبان نیز برخوردار شد (سركار خانم زهرا شجاعی). هر دو اتفاق از این لحاظ اهمیت داشت كه تأكید مجددی بود بر تمایز گفتار سیاسی اصلاحطلبان پیشرو.
همانطور كه بارها تأكید شده پیوستار گسترده اصلاحطلبان در درون خود فراكسیون(جناح)های مختلف دارد: (محافظهكار، میانهرو و عملگرا و پیشرو). از همه گرایشهای اصلاحطلب، در این انتخابات نمایندگانی نامنویسی كردهاند. آنچه این گرایشها را از هم متمایز میكند از یکسو میزان گسترده و ژرفای انتقادی است كه از وضع موجود دارند و از سوی دیگر راهحلی است كه برای ایجاد تحول مثبت در جامعه پیشنهاد میكنند. اگر دقت كنیم، هر دو ثبتنام یك پیام محوری دارند: «رفع تبعیض و درخواست برابری».
این پیام محوری، هم تحلیل ما از علل پیدایش وضع موجود را نشان میدهد و هم راه اصلاح آن را. آنچه امروز جامعه ما را اینقدر درمانده و ناامید و خشمگین كرده است، بیش از هر چیز احساسی است كه در مورد اعمال نظامیافته تبعیض و گستره و عمق نابرابریها وجود دارد. تبعیضهای اعمال شده هم در قوانین و نظم حقوقی حاكم ردپایی برای خود یافته و بهگونهای خود را تثبیت كردهاند و هم در مناسبات و توزیع فرصتها خود را بازتولید كردهاند. البته برای دستیابی به برابری فرصتها، فقط رفع تبعیض و نگاه برابر به انسانها داشتن كافی نیست، لازم است زمین بازی نیز همسطح گردد. به طور مثلا اینكه ما در انتخابهایمان فقط به شایستگی افراد برای مسئولیت فكر كنیم و ویژگیهای جنسی، مذهبی، قومی، وابستگی سیاسی و... آنها در نظر نگیریم، لازم است اما كافی نیست. وضعیت فعلی برخی از قشرها و گروههای اجتماعی ما، ناشی از مدت طولانی اعمال تبعیض است. مثلاً اگر بخواهید از میان افراد باتجربه مدیریت، فردی را انتخاب كنید، تعداد زنانی كه در دایره انتخاب شما قرار میگیرند بهطور محسوس و معناداری كمتر از مردان است. اما این بهدلیل فقدان شایستگی زنان برای مدیریت نیست، بلكه به دلیل تبعیض نظامیافتهای است كه برای مدت طولانی در انتخاب نكردن آنها مبنا بوده است. اگر بخواهید رقابت در دنیای واقعی را با هدف رسیدن به برابری فرصتها سامان بدهید، باید با اعمال تبعیض مثبت به نفع قربانیان تبعیض، آنها را در موقعیت برابر برای رقابت قرار دهید. دو نامزد اصلاحطلب، در گفتار و رفتار تبعیض را سخت به چالش گرفتهاند و ضرورت برابری شهروندان ایرانی را دوباره به خواست محوری تبدیل كردهاند. به گمانم این بهترین محور برای بازسازی گفتار سیاسی اصلاحطلبان در ایران است. ثبتنام این دو نامزد اصلاحطلب از زاویة دیگری نیز به مشخص و متمایزشدن گرایشهای مختلف در میان اصلاحطلبان كمك میكند. برای توضیح این مطلب ناگزیر از طرح مقدمهای هستم. اگر به سخنان اصلاحطلبان در مورد هدفشان از مشاركت در انتخابات توجه كنید، خواهید دید كه هر كدام با دغدغههایی وارد این فعالیتها شدهاند كه میتوان آن را بهصورت زیر دستهبندی كرد.
یكم) حفظ هویت و ارتقاء گفتار سیاسی. گروهی از اصلاحطلبان باور دارند كه مجموعه وقایع رخ داده و مجموعه طراحیهای انجام گرفته، بهگونهای است كه حاكمیت دوباره درصدد یكدستسازی خویش و آمادگی برای پشت سر گذاشتن یك دوره گذار است. از نظر آنها هیچ زمینهای برای مشاركت دادن غیرخودیها در اعمال قدرت وجود ندارد و از این رو بهجای تلاش برای سهیم شدن در قدرت باید به حفظ استقلال هویتی و گفتمانی خویش اندیشید و برای آن برنامهریزی كرد. از این نظر بهجای آنكه به دنبال نامزدی بگردیم كه از طرف حاكمیت تحمل میشود، نامزدی را معرفی كنیم كه تفاوت را نشان داده و خواستههای اصلی را مطرح میكند. معرفی نامزد پیشرو و زنان میتواند چنین پیامدی داشته باشد.
دوم) سهیم شدن در قدرت از طریق جلب اعتماد حاكمیت. این گروه از اصلاحطلبان باور دارند كه تندرویهایی كه توسط برخی از اصلاحطلبان در طول سالهای گذشته صورت گرفته است و درگیری آنها با هستة اصلی قدرت و نهادهای منسوب به آن، حكومت را به هراس انداخته و موضع طرد و مقابله گرفته است. از اینرو راهی برای حضور اصلاحطلبان و انجام اصلاحات باز نكرده و كاملاً مقاومت میكند. از نظر آنها گفتار و رفتار ما باید دوباره اعتماد را بازسازی كند و بتوان با پشتوانه مردم در قدرت سهیم شد و راهبردها و خطمشیهای بحرانزا را تعدیل كرد و تغییر داد، البته این مستلزم حذف برخی از شعارها و خواستهها و به رسمیت شناختن محدوده قدرتبخشی از نهادهای مستقر خواهد بود. نامزد انتخاباتی این گرایش نباید شعاری یا خواستهای طرح كند كه ساختارشكنانه تلقی شود. صبوری، مذاكره و گفتگو در درون ساختار قدرت را بهعنوان روش طرح كند و بهطور مداوم خود را از تندروها و رادیكالهای اصلاحطلب متمایز سازد. البته او میتواند اصلاحات را بهصورت مجموعهای از اقدامهای «فنی» و تغییرهای «سیاستی» بهجای «سیاسی» معرفی كرده و دنبال نماید. خستگی مردم از كشمكش و تنش و لزوم عادیسازی زندگی از استدلالهای این گرایش است.
سوم) مقابله ملی با افراطیگری. تجربه مجلس یازدهم و تركیب راهیافتگان آن، بسیاری را نگران خطری كرده كه ممكن است با غلبه یكپارچه جریان راست افراطی، كشور را تهدید كند. از نظر آنها جریان راست افراطی توسط تركیبی از «خیالپردازی»، «مشاوره نفوذیها» و «منافع مادی» پنهان شده در پشت «شعارهای ایدئولوژیك» هدایت میشود. آنها در مورد تناسب میان اهداف و ابزار نمیاندیشند و شعارهایی را كه میدهند گاه باور كرده و مبنای عمل قرار میدهند. حاصل چنین حركتی جز تنش، ویرانی، محدودیت و تنزل جایگاه جهانی كشور، نخواهد بود. از نظر این گرایش چالش اصلی امروز ما میان «افراطیون راست» از یك سو و «عقلا» از سوی دیگر است. از نظر آنها در میان جریان اصولگرا، گرایشهایی وجود دارد كه بهتدریج دریافته كه كشور را با خیال و شعار نمیتوان اداره كرد. اصولگرایان معتدل البته به هستة اصلی قدرت از اصلاحطلبان معتدل نزدیكترند و راحتتر پذیرفته میشوند. نگاه بلندمدت دارند، از تنشزدایی استقبال میكنند، نظر كارشناسان را جدی میگیرند و دریافتهاند كه كشور را به یك جناح خاص نمیتوان سپرد و بقیه را به تعطیلات تاریخی فرستاد!
از نظر این گرایش باید فعلاً از بحثهای تاریخی خودداری كرد و به آینده اندیشید. با موضعی كه مردم دارند و با مقاومتی كه هسته اصلی قدرت در مقابل اصلاح امور میكند، باید با جریان معتدل اصولگرا همراهی كرد و از افتادن كشور در گرداب افراطیگری جلوگیری نمود. نجات كشور اولویت اول است و اصلاح آن اولویت دوم. درست است كه اینبار نوبت اصلاحطلبان نیست، اما معنای آن سپردن امور به افراطیون هم نیست.
چهارم) واگذاری كامل قدرت و پاسخگو كردن آن. بخش كوچكی از اصلاحطلبان معتقدند كه حضور نیروهای بهبودخواه و معتدل در درون حاكمیت، توجیهی فراهم كرده است كه جریانی كه بیشترین قدرت و اختیار تصمیمگیری را دارد، از پذیرش نتایج اقدامات خود سرباز زند و گناه را بر گردن دیگران بیندازد.
پیشنهاد آنها این است كه بگذارید، یك بار دیگر یكپارچه كردن قدرت را بیازمایند. جایگاه كشور در نظام جهانی بهگونهای نیست كه بتوانند هر تصمیم خطرناكی را بگیرند. بهعلاوه تأمین معاش مردم به آنها اجازه ماجراجویی زیادی نمیدهد، شعار میدهند اما با نظام جهانی كنار آمده و میكوشند از جانب آنها پذیرفته شوند. اداره امور در شرایط دشوار كنونی، آنها را ناگزیر از محاسبه هزینه و فایده هر اقدامی میكند و این بهمعنای بازگشت «عقلانیت» در میان مدت خواهد بود. آنها دیگر نمیتوانند مشكلات را بر عهدة این و آن بگذارند و ناگزیرند برای جلوگیری از تنش مسئولانه رفتار كنند. البته در میانمدت نیز همانگونه كه در فاصله میان سالهای 84 تا 92 شاهد بودیم، این یكپارچگی هم به طول نخواهد کشید و بهزودی متوهمان و واقعگرایان در آن از هم جدا خواهند شد؛ روشن است كه پیشنهاد برآمده از این تحلیل، ایستادن و آگاهانه نظارهگر بودن است و نه معرفی نامزد و فعال شدن در انتخابات.
پنجم) تضمین بقا به عنوان منتقد مسالمتجو. این دیدگاه نیز روند طراحی شده و زمینههای اجتماعی را برای پیروزی اصلاحطلبان مساعد نمیداند، اما معتقد است كه شركت فعال در انتخابات و بهدست آوردن حداقلی از رأی مردم، حضور اصلاحطلبان را در عرصه سیاسی ایران تضمین میكند.
اگرچه شما ممكن است چند سال با برچسب «بدون حمایت مردمی» یا «اقلیت» بودن مورد حمله قرار گیرید اما همگان درمییابند كه حذف شما ممكن نیست و باید همزیستی مسالمتآمیز را با اصلاحطلبان تجربه كنند. معرفی یك نامزد واحد اصلاحطلب و حمایت فعال از او، میتواند این خواسته را بهخوبی تأمین نماید. البته در میان این گرایش جمعی نیز هنوز امیدوارند كه اگر اصلاحطلبان فعال عرصه انتخابات شوند و بتوانند همراهان خود را قانع كنند، پیروزی هم ممكن خواهد بود، بهویژه ضعفهای متعدد رقبای انتخاباتی اصلاحطلبان و شناخت منفی كه اكثر مردم از آنها دارند. میتواند زمینهسازی چنین پیروزی (هرچند با فاصلهای نه چندان زیاد) گردد.
این دستهبندی را طرح كردم تا بگویم كه اگرچه این تفاوتها تصریح نمیشود، اما نمیتوان آن را نادیده گرفت. به گمانم در نهایت اصلاحطلبان به هر یك از گرایشهای پیش گفته كه تمایل داشته باشند از تثبیت هویت و استقلال گفتمانی خود حمایت خواهند كرد. به همین دلیل است كه از اهمیت نامزد شدن زنان و پیشروان سخن میگویم.
منبع: وبسایت مشق نو
تاریخ انتشار: سهشنبه ۴ خرداد