ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Wed, 12.05.2021, 21:58
جهل و تعصب

آرمان امیری

کانال تلگرام مجمع دیوانگان

نخست: جهل

جنگ جهانی اول با قریب به ۱۷ میلیون کشته به پایان رسید؛ اما آتش جنگ که خاموش شد، یک بلای طبیعی از راه رسید که بعدها به «آنفولانزای اسپانیایی» شهرت پیدا کرد. کمترین تخمین‌ها از قربانیان این بیماری از کل کشتگان جنگ هم بیشتر بود و برخی مجموع تعداد قربانیان را در سراسر جهان حتی تا ۵۰میلیون نفر تخمین می‌زنند. دست‌کم در این سال‌های کرونایی شاید بهتر از هر زمان دیگر بتوانیم حدس بزنیم که همتای دیرین چطور در تمام جهان گسترش یافته و باز هم می‌توان دریافت که چطور با امکانات بهداشتی محدود قدیمی و البته دانش و اطلاع‌رسانی و بهداشت ابتدایی قربانیان بسیاری گرفته است.

تخمین تعداد قربانیان در ایران، با توجه به مشخص نبودن آمار و سرشماری در یک قرن پیش دشوار است اما اعدادی از ۹۰۰ هزار نفر تا ۴میلیون نفر تخمین‌های نسبتا قابل تاملی است که ذکر شده. علاوه بر بیماری، برخی تاریخ‌نگاری‌های پژوهشی نشان می‌دهد که قحطی، خشک‌سالی، فساد و ناکارآمدی دستگاه اداری کشور، ضعف شدید راه‌ها و حتی اشتباه در تغییر کاربری زمین‌های کشاورزی از گندم به تریاک، عواملی بودند که به افزایش قربانیان بیماری در ایران دامن زدند. با این حال، این پژوهش‌های تاریخی هرگز جذابیت سناریوهای «توهم توطئه» را ندارد.

ذهنیتی که در مثال عینی و ملموس کرونا مدعی می‌شود این بیماری از اساس یک توطئه غربی برای نابودی «ژن ایرانی» است، طبیعتاً برای مرگ و میر یک قرن پیش هم نسخه را می‌پیچد که «کار کار انگلیسی‌ها است». یعنی یک قرن بعد از واقعه، ناگهان تاریخ‌نگاری حکومتی وقوع یک «نسل‌کشی» در ایران را گزارش داد! تلاش‌های پراکنده‌ای هم در این سال‌ها از جانب حکومت برای ترویج این روایت مجعول انجام شد اما طبیعتاً هیچ پژوهش‌گر خردمندی آن‌ها را جدی نگرفت. اگر هم برای کسی ابهامی ایجاد شود خوشبختانه تاریخ‌نگاری معاصر کشور اینقدر غنی هست که بتواند حقیقت را دریابد. پس وقتی شخصی در سطح «محمود دولت‌آبادی» از تعبیر عجیب «نسل‌کشی» برای ایرانیان آن دوران استفاده می‌کند، (*) دیگر جای توجیهی باقی نمی‌ماند. جناب استاد یا معنای سنگین «نسل‌کشی» را نمی‌داند و یا تاریخ معاصر کشورش را به جای منابع موثق از سریال‌های درجه چندم تلویزیون پی می‌گیرد. در هر صورت توصیفی بجز «جهل» نمی‌توان برای‌ش سراغ کرد.

دوم: تعصب

در زمان همان جنگ جهانی، دولت ایران اعلام بی‌طرفی کرده بود اما هیچ یک از طرفین جنگ این بی‌طرفی را رعایت نکردند. روس‌ها از شمال، انگلیسی‌ها از جنوب و عثمانی‌ها از غرب وارد خاک ایران شدند و آلمانی‌ها هم که مرز مشترکی نداشتند مستشاران و جاسوس‌هایی را فرستادند که به شورش‌های داخلی دامن بزنند. خاک ایران، از هر جهت به عرصه «جنگ نیابتی» و تاخت و تاز اشغال‌گرانی بدل شده بود که فکر می‌کردند «اگر در ایران نجنگند، باید در خاک خودشان بجنگند»!

لازم نیست که حتما ایرانی باشیم تا قلب‌مان از این تصویر تاریخی به درد بیاید. هر ناظر خردمند و هر وجدان بیداری از تماشای سرزمینی که عرصه تاخت و تاز و جنگ‌های دیگران شده متاثر می‌شود. عصبیت اما خرد انسان را کور و وجدان‌اش را فلج می‌کند. فرد متعصب، نه به ذات زشت و کریه جنگ، بلکه به مصلحت کوته‌بینانه خود در آن می‌نگرد و حتما با خود می‌گوید مرگ خوب است، اگر نصیب همسایه شود! بدین ترتیب، جناب استاد دولت‌آبادی، با دیدن عرصه ترک‌تازی جنگ‌طلبان نیابتی، به جای هیهات سردادن از نفس جنگ و تجاوز و لشکرکشی‌های فرامرزی و ابراز نفرت از تمام آنانکه خاک همسایه را در شهوت کشورگشایی خود به توبره می‌کشند، در سوگ سرداران جنگ‌افروز و نمادهای تمام عیار همان «جنگ‌های نیابتی» اشک می‌ریزد. (*)

سوم: تاریخ

همین چند روز، انفجار تروریستی دیگری در خاک افغانستان افکار عمومی را متاثر کرد. در زمانه‌ای که آتش جنون و عصبیت از یک‌سو و شهوت قدرت و کشورگشایی از سوی دیگر تمامی شهروندان خاورمیانه را به قربانی یک جنگ کثیف و بی‌انتها بدل کرده، در زمانه‌ای که به نظر می‌رسد هیچ امیدی به سیاست‌مداران نیست، شاید آخرین امیدها باید معطوف به اهل هنر و ادبیات و نویسندگان می‌شد که قلم‌هایشان را برافرازند و فریاد بزنند: تمام کنید این جنون جنگ‌افروزی و نظامی‌گری را؛ اما افسوس!

من فقط امیدوارم تاریخ، کارنامه هنر و ادبیات این روزهای ما را با قلم و بیان امثال دولت‌آبادی ثبت نکند؛ چرا که هزاران جنگ و کشتار و خون‌ریزی را می‌توان در لابه‌لای برگه‌های تاریخ پنهان کرد، اما تمجید و ستایش از جنگ‌افروزی و تعظیم هنر به پای چکمه‌پوشان لکه ننگی است که با هیچ آب زمزمی شسته نخواهد شد.

—————————
* محمود دولت‌آبادی در گفت‎وگو با خبرجنوب گفته است:
«من مسئول اداره ذهن دیگران نیستم بلکه شخصا مسئول وجدان ملی خودم هستم و توجه دارم به همین قرن گذشته که میهن من و شما در اسارت دست بیگانگان مهاجم قرار گرفت و مردم ما نسل‌کشی شدند.
از آن‌جا که ما ایرانی‌ها در ضعف تمام بودیم، چنان ادعای به حقی را نتوانستیم به کرسی بنشانیم و از مهاجمان غرامت بگیریم. اگر شده یک عذرخواهی ساده که هجوم آورده‌اند به کشوری که در هر دو جنگ اعلام بی‌طرفی کرده بود! حتی نمایندگان ایران در جلسه ترک مخاصمه و خروج قوای بیگانه از مملکت ما اجازه حضور پیدا نکردند و سرگردان ماندند در محل اجلاس در پاریس.
اگر به این معانی اندیشه بشود و به یاد بیاید که در کم‌تر از ۲۰۰ سال اخیر، به علت ضعف و جهل سه‎پاره از کشور ما زدوده شده، در آن صورت ممکن است به درنگ واداشته بشوید که چرا در فقدان ژنرال‌های مملکتم و همچنین ژنرال سلیمانی مویه کرده‌ام.»