وبسایت «انتخاب»
حضور غیر منتظره فائزه هاشمی در کلاب هاوس و در اتاق پر از بحث و جدل مصطفی فقیهی، شاید یکی از جنجالیترین رخداد سیاسی جامعه ایران، در یک سال اخیر بود. اما دو ویژگی که در میان اکثر تحلیلهای انتقادی برای سخنان فائزه هاشمی به آن اشاره شده بود، این هاست:
- سخنان فائزه هاشمی دارای تناقضات متعددی در درون خود است.
- این سخنان انعکاس مواضع بخش قابل توجه و مهمی از مردم عادی جامعه ایران است.
در این میان برخی تحلیگران با طرح نکته ای مهم این دو ویژگی را به یکدیگر پیوند دادند و گفتند:
- تناقض ظاهر شده در سخنان فائزه هاشمی، برخاسته از تناقض موجود در جامعه امروز ایران است.
اما به نظر می رسد برای رمزگشایی و پی بردن به مفهوم مدفون در سخنان فائزه هاشمی ناگزیر به مرور برخی از تناقضات آن هستیم:
- برانداز نیستم اما حاضر به مشارکت در انتخابات و تایید سیاست های کشور نمی باشم.
- با تحریم مخالفم اما علت تحریمها را در سیاستهای نادرست خودمان می دانم.
شاید از نظر شخص فائزه هاشمی، این مواضع متناقض نباشد، اما منتقدان که می توان آنها را در سه گروه اصولگرایان، اصلاح طلبان و براندازان تقسیم بندی کرد، معتقد به تناقض این مواضع بودند و آن را از طرف یک فعال سیاسی غیر قابل پذیرش ارزیابی می کردند.
اما از زاویه ای دیگر نیز می توان به موضوع نگریست:
فائزه هاشمی، در حال نمایندگی کردن نگاه بخشی از جامعه است که از ایدئولوژی عبور کرده و به عملگرایی رسیده است؛ ایدئولوژی در همه اشکال آن، خواه در قامت تئوریزه کردن حکومت اسلامی و تبدیل جمهوری اسلامی به مدینه فاضله حکومت دینی، یا در قالب جنبش اصلاحات و تئوری پردازان آن در احزاب شاخص اصلاح طلب و چه از سوی براندازان که به دنبال ساقط کردن جمهوری اسلامی و ایجاد جمهوری جدیدی هستند.
این نگاه فائزه هاشمی را می توان در موضعش نسبت به رای دادن مشاهده کرد:
- من رای نمی دهم، حتی اگر برادرم محسن که فردی کارامد و اجرایی است، کاندیدا شود. فقط در شرایطی رای میدهم که نشانه ای از تغییر سیاستها را ببینم، مثلا اگر آقای رییسی دستور آزادی زندانیان سیاسی را صادر کند یا مساله مذاکره با آمریکا و مشکلات ناشی از آن برای جامعه حل شود.
در این نگاه عملگرایانه، مشارکت در انتخابات، برخلاف مواضع احزاب اصلاح طلب به حضور خود گره نخورده، بلکه حتی با اقدامات عملی از سوی اصولگرایان نیز می تواند محقق شود و این همان عبور از ایده گرایی و تئوری پردازی به عملگرایی است.
ممکن است بخشهای قابل توجهی از سخنان فائزه هاشمی، دارای تناقضات تئوریک یا تضادهایی آشکار با مواضع آیت الله هاشمی رفسنجانی باشد، همان گونه که خود وی نیز صراحتا این تضاد را پذیرفت، اما باید توجه داشت که فائزه هاشمی خود را در قامت یک رهبر و لیدر سیاسی نمی بیند و حتی برای خود رسالتی جهت کادرسازی و جریان سازی قائل نیست. او یک فعال سیاسی است که می خواهد نگاه بخشی از جامعه را نمایندگی کند؛ مردمی خسته، با ذهنی پر از تناقض و تضادی برخاسته از جامعه افسرده و مملو از مشکلات. این بخش نه ادعای نظریه پردازی دارند و نه خود را متعهد به حزب و گروهی خاص می بیینند، اما از مشکلات به ستوه آمده اند، می دانند که براندازی و تغییر نظام هزینه های بسیار سنگینی دارد و به همین دلیل با اپوزسیون همراه نمی شوند؛ اما به ناکارآمدی و بن بست جناحهای اصلاح طلب و اصولگرا در حل مشکلات نیز اذعان دارند.
حاضر به رای دادن و مشارکت در انتخابات هستند، اما نه به خاطر اشخاص و شعارها و احزاب، بلکه در صورت مشاهده تغییرات عملی و عینی در زندگی خود. این پیام مهمی است که می توان از سخنان فائزه هاشمی برداشت کرد؛ هرچند خود او بدنبال رساندن این پیام به مخاطب نباشد.
به هر تقدیر اگر مخالف فائزه هاشمی باشیم، نمی توانیم از همراهی بخشی از جامعه با این سخنان چشم پوشی کنیم و اگر موافق سخنان فائزه هاشمی باشیم، نمی توانیم از تناقضات و تضادهای آن عبور کنیم. کارکرد نخبگان تبدیل این خواسته اجتماعی به راهبرد و اقداماتی عینی است تا ایده گرایی و شعارهای بی حاصل دهه نود که در دو جناح منجر به بن بست و شرایط سخت کنونی جامعه شده، به گشایشی در دهه پیش رو و تولد جریان هایی عملگرایانه از پوسته نظریه پردازیهای بی حاصل اصلاح طلبی و اصولگرایی شود.
ونکته پایانی آنکه، این گفتگو با همه تضادها و تناقض هایی که با خطوط قرمز رسمی و دیدگاههای آیت الله هاشمی رفسنجانی داشت، فرصتی برای تنفس و طرح صداهای ناشنیده بخشی از جامعه بود، فرصتی که معمولا توسط نظام در آستانه انتخاب و تصمیم فراهم می شود تا جامعه شاهد پویایی و تحول خواهی گردد، از این رو سخنان مذکور بیش از آنچه تجدیدنظر طلبانه باشد کارکردی تحول خواهانه دارد.