من از مفاد سند یا موافقتنامه یا قرارداد ــ اسمش را هم نفهمیدم آخر! ــ میان ایران و چین اطلاعی ندارم. اگر هم اطلاع مییافتم نه سواد حقوقی و نه تجربهای در معاهدات بینالمللی دارم که بتوانم دربارۀ آن داوری کنم. در یک کلام، من با اطلاع و بدون اطلاع از مفاد این موافقتنامه صلاحیت نظر دادن دربارۀ آن را ندارم. اما به عنوان شهروند و کسی که دغدغۀ حیات ایران و ایرانیان را دارد، طبعاً اجازه دارم از جنبهای که عقلم میرسد، دربارۀ آن نظر دهم ــ مانند عموم مردم.
نظر من همان چیزی است که سر قضیۀ تقسیم منابع خزر داشتم. راهحل و پیشنهاد من به عنوان یک شهروند برای ایران «راهحل لیبرال» است. وقتی در زمینۀ سیاست خارجی از «راهحل لیبرال» صحبت میکنیم معنایش این است که باید در اسرع وقت تابع بازار آزاد جهانی قرار گرفت؛ باید بیدرنگ همۀ همّ و غم ما ناظر به این باشد که سهم سودمند، پربازده و آیندهداری را از «نظام تقسیم کار جهانی» به خود اختصاص دهیم و از طریق ایفای نقشی اقتصادیـبازاری در جهان ثروتسازی کنیم. این راهحل کلاسیک لیبرال در سیاستگذاری خارجی است. اصول لیبرال ناظر بر این است که همۀ موانع داخلی و خارجی ممکن که میتواند به این «درهمتنیدگی در بازار جهانی و حضور در نظام تقسیم کار بینالمللی» آسیب بزند، از میان برداشته شود: جنگ و منازعات از هر نوع آن و سر هر چیز، در فرایند درهمتنیدگی در نظام تقسیم کارِ بینالمللی (یا همان بازار جهانی) اختلال ایجاد میکند. بنابراین موضعی که من از آن دفاع میکنم و به گمانم باعث بهروزی همگان است، روشن است: زدن به سینۀ اقتصاد جهانی و تبعیت از اصول بازار جهانی.
از همین منظر و با همین راهبرد کلان دربارۀ موافقتنامه با چین نظر میدهم (فارغ از مفاد آن که صحبت از آن در تخصص من نیست). در راستای برداشتن مرزهای اقتصاد ملی، هر گونه توافق بینالمللی تجاری اگر به بسط دامنۀ اقتصاد ایران کمک کند، مفید است. این دقیقاً همان چیزی است که آرزوی هر کسی است که مانند امثال من فکر میکند. و حرفم با بقیۀ هموطنانم و صاحبمنصبان این است که چرا همین «منطق توافق با چین» را به دیگر کشورها تعمیم ندهیم؟ وقتی اصرار داریم پیمان راهبردی و توسعۀ بسترهای تجاری (و حتی امنیتی) با قدرت دوم جهان ــ که در آینده هم قدرت اول است ــ کار درست و معقولی است، ناگزیر باید پرسید: پس تکلیف درگیری با سایر قدرتهای بزرگ جهان چیست؟ اگر توسعۀ تجارت با یک یا دو کشور بزرگ برای دولت و ملت مفید است، پس چرا از فواید توسعۀ تجاری با سایر قدرتها به دلایل و بهانههای مختلف محروم شویم؟ اگر بستن پیمانهای راهبردی با قدرتهای بزرگ به استقلال ما آسیبی نمیزند، پس چرا اینقدر اصرار داریم کشورهایی چون ژاپن، کرۀ جنوبی و کشورهای عربی به دلیل تن دادن به چنین پیمانهایی با قدرتهای بزرگ هیچگاه استقلال واقعی نداشتهاند؟
اگر بستن قرارداد جامع و بلندمدت با یک کشور بزرگ آسیبی به جایگاه ما نمیزند، پس همین درهمتنیدگی اقتصادی با سایر قدرتها هم آسیبی به ما نخواهد زد. شاید بگویید: «نه! خلط مبحث نکن! مسئله در اینجا سیاست قدرت است! یعنی همپیمانی با چین به این دلیل به ما آسیب نمیزند، چون در سیاست قدرت منطقهای و بینالمللی حریف ما نیست، اما ما این مناسبات همسو را با آمریکا و اروپا نداریم.» قبول! میپذیرم که نوع رابطۀ ما با چین و جنس مناسبات قدرت بین ما و چین با آنچه بین ما و غرب وجود دارد، متفاوت است. اما یک مسئلۀ ساده: توسعۀ روابط راهبردی با چین حتماً به قدرت و امنیت ما در همین آرایش سیاسیِ موجود کمک میکند. پس: «همپیمانی راهبردی با قدرتهای بزرگ روشی برای توسعۀ اقتصاد و امنیت است.» همین را هم بپذیریم کافی است! پس اگر کسی هم آمد و گفت این الگو را در مورد کشورهای دیگر هم میتوان اجرا کرد، نه مزدور است، نه خائن و نه ستون پنجم. فقط به همین اصلی باور دارد که اینک در پس قرارداد راهبردی با چین نهفته است.
در نهایت آرزوی من این است که آنچه در دوران ناصرالدینشاه میتوانست شروع شود و با مقاومت جامعه و با انگارهها و تصورات نادرست ما محقق نشد، سرانجام روزی محقق شود. به گمان من حتی قراردادهای دوران ناصرالدینشاه نیز قراردادهای بدی نبود. همان امتیازاتی که شرکتهای غربی از دولت خودشان میگرفتند، از ما هم میخواستند. همان امتیازاتی که شرکتهای راهآهنسازی خصوصی از دولت آمریکا گرفتند، طبعاً اگر به ایران میآمدند، از ما هم میگرفتند (کسی چیزی مفت برای کسی نمیسازد! مثل همین چینیها!). اینکه در به روی اقتصادها و کشورهای دیگر بگشاییم، خیانت نیست، بلکه یک الگوی کارآمد توسعه است که هیچگاه به آن تن ندادهایم و ۱۵۰ سال است با شعار ناموزون «استعمارستیزی» و «استقلال» از آن پرهیز کردهایم.