آندره تارکوفسکی در یکی از دیالوگهای فیلم سولاریس میگوید: “شرم، احساسی است که انسانیت را نجات خواهد داد.”
این جمله ساده تارکوفسکی را با دقت و تامل بیشتری نگاه کنیم.. آیا فراموشی “شرم” همان حلقه گمشدهای نیست، که بیش از هرچیزی بقا جامعه ما را تهدید میکند؟
به جامعه نگاه کنیم..
امروز مسئولانمان بدون هیچ شرمی منافع فردی و گروهی و فرقهای خود را به وظیفه اجتماعی و منافع عمومی ترجیح میدهند..
امروز دلالان و بازار گردانانمان بیهیچ شرمی زندگی میلیونها انسان را برای منفعت شخصی خود نابود میکنند..
امروز استاد دانشگاه و پزشک و کارمند و.. ما بدون هیچ شرمی از مخاطبان و مراجعان خود سوء استفاده میکنند..
امروز فعالین رسانهای و مجازی ما بدون هیچ شرمی به هر کسی که دلشان بخواهد حملهور شده و با انواع توهین و تهمت، آبروی هر کسی را که دلشان بخواهد میریزند..
امروز جوانان و نوجوانانمان بدون هیچ شرمی مقابل پدر و مادر و معلم و استاد و.. هر گونه که دلشان بخواهد رفتار میکنند و پیر و جوان را به سخره گرفته و با هر ادبیاتی که دلشان بخواهد به دیگران توهین میکنند..
امروزه سلبریتی و فعال مجازیمان هر کالای بنجل و مبتذلی را بیهیچ شرمی به عنوان کالای هنری به جامعه عرضه کرده و در مقابل کوچکترین نقدی، واکنشی وقیحانه نشان میدهند..
امروز کارگزاران رسانه ملیمان بیهیچ شرمی هزاران میلیارد تومان از پول این مردم فقیر را بلعیده و در عوض چیزی جز ابتذال و بیفرهنگی و توهم عرضه نمیکنند..
امروز شومنهای چاپلوس تلویزیونمان از هزاران روش جیب ملت را خالی میکنند و در آخر در نهایت بی شرمی لگدی به این سرزمین زده و اینجا را نفرین شده نامیده و تولد فرزند و خانه و سعادت خود را در سوی دیگر دنیا میجویند..
امروز سیاستمدار ما بیهیچ شرمی چشم در چشم ایستاده لبخندی بر لب نشانده و به مردم دروغ میگوید..
از جامعه امروز ما نه تنها “شرم” رخت بربسته است، بلکه “بی شرمی” به عنوان یک ارزش و هنر و موفقیت و توان فردی معرفی میشود..
آقازادهای که با رانت دولتی در کشورهای غربی مشغول زندگی لاکچری است، نه تنها شرمی از دزدی و رانت خواری خود ندارد، بلکه با افتخار ثروت و سبک زندگی خود را به رخ مردم میکشد.. طبقه دلالی که با سو استفاده از شرایط کشور و نبود نظارت یک شبه ره صد ساله را میپیماید با به نمایش گذاشتن سبک زندگی پرهزینه و متفاوت خود فاصله طبفاتی افسار گسیخته را به رخ دیگران میکشد.. وکیل، پزشک، مدیر شرکت، صاحب کارخانه یا استاد دانشگاهی که با سوء استفاده از موقعیتش خواسته غیرقانونی خود را بی هیچ شرمی مطرح میکند.. سلبریتی و فعال مجازی دربه دری که هنوز تفاوت گفتار ساده پورنوگرافیک با نظم و نثر و اصول ابتدایی روابط اجتماعی را نمیداند، کتاب و دفتر شعر و رمان چاپ کرده و کنسرت برگزار میکند و نشست خبری گذاشته و خود را هنرمند معرفی میکند.. نقاش و بازیگر و استاد موسیقی و روشنفکر و.. که آموزشگاه نقاشی، کارگاه فلسفه و شعر و داستان نویسی و موسیقی و بازیگری و امثالهم راه انداخته است و با بی شرمی تمام هر هدفی را دنبال میکنند، جز هدفی که برای آن شکل گرفته است.
به نظر ضربالمثل “در دیزی بازه، حیا گربه کجا رفته است” در ایران امروز بیشتر از هر ضربالمثلی قابل استفاده است.
درست است که در جامعه امروز ما نظارتی بر فعالیت موسسات و شرکتهای مختلف وجود ندارد. درست است که آقا زاده بدون کمترین مزاحمتی بر اسب اقبال خود سوار و میتازند.
درست است که ایران بهشت دلالان و فرصت طلبان اقتصادی است.درست است که شرایط پول شویی و سوء استفاده از موقعیت به بهترین وجه فراهم است اما “در دیزی باز است، حیا گربه کجا رفته است؟”چگونه شخصی رانت خوار با ماشین چند میلیاردی در شهری که اکثریت آن با پراید تردد میکنند حاضر میشود و نه تنها از هموطنان خود احساس شرم نکرده، بلکه فخر فروشی هم میکند؟ چگونه در کشوری که برخی از ساکنان آن در تامین غذای شب مانده و سر در سطل زباله فرومی کنند، عدهای وعده غذای میلیونی خود را بی هیچ خجالتی به نمایش میگذارند؟چگونه در سرزمینی که حافظ و سعدی دارد، عدهای بی هیچ شرمی هذیانات ذهنی خود را به اسم شعر فارسی منتشر میکنند؟
باید گزاره مورد اشاره تارکوفسکی را در اینجا به صورت وارونه نوشت و گفت ” آن چیزی که نابودمان خواهد کرد، بی بهره گی از نعمت شرم است که فردوسی هزار سال پیش گفته است.
دیرگاهی است دیگر در این جامعه صورتی از شرم سرخ نمیشود و هیچ عمل و کرداری قبیح شمرده نمیشود. دیرگاهی است ارزشهای انسانی و اخلاقی در پای منافع و لذتهای فردی قربانی شده و دیگر هیچ چیز شرم زده و متعجبمان نمیکند. دیگرگاهی است که آرام آرام شرم از جامعه رخت بسته است و گوشهایمان هم قدرت شنوایی صدای آن را از دست داده است.