آقای مولوی عبدالحمید امام جمعه اهل سنت زاهدان گفته؛ تنها خواسته ما این است که گروهی بیطرف و منصف به منطقه بیایند و بهطور دقیق حادثه سراوان را کارشناسانه بررسی کرده، مجرمین را شناسایی و برای حسابرسی به قانون و دادگاه معرفی کنند. او گفته مجرمین چه سوختبران باشند، چه نیروهای مرزی، چه قاچاقچیان درشت، هر که باشد آنها را معرفی کنند!
علی آقا، استاد دانشگاه و دوست سیستان و بلوچستانیام به من گفته بود در روستاها و شهرهای آن استان خیلیها با همین مبلغ اندک یارانه زندگی میکنند!
و من باور نمیکردم.
به من گفته بود تو چه میدانی فقر چیست، باید بیایی آنجا تا فقر واقعی را ببینی، چطور برخی با هیچ زندگی میکنند، من باور نکرده بودم.
گفته بود مردم آنجا به اندک راضی هستند، به خیلی اندک، به همان آب و نان باورش برای من خیلی سخت بود.
برادرم به تازگی از زاهدان آمده، میگوید اگر معادن مهم سیستان و بلوچستان بهخوبی شناسایی و بهرهبرداری شوند این استان غرق در ثروت میشود. میگوید انگار دستهایی در کار است حاشیهها و آنجا پیشرفت نکنند.
من باور نمیکردم.
غلامرضا میگفت فکر نکنید وقتی قاچاق سوخت میشود امکان قاچاق هزار لیتر برای کسی فراهم است، نه! میگفت آنجا سوخت آزاد سه هزار تومانی هم جیرهبندی است. و در ماه دویست و پنجاه لیتر بیشتر به هر خودرو داده نمیشود.
من این را نمیدانستم.
نادر دوست آزادهام که خودش در چابهار مشغول کار است قسم میخورد سواحل مکران در نزدیکی چابهار از اروپا زیباتر است. میگفت آنجا طبیعتی دارد که در دنیا نظیر ندارد. بعد اضافه میکرد همان اطراف روستاهایی هست که محتاج نان هستند. میگفت گاهی یک گونی آرد میبرم روستا، چه خوشحال میشوند آن روستاییهای بینوا و کم انتظار.
من باورم نمیشد. این همه زیبایی و استعداد جهانگردی، این همه معدن، این همه سواحل زیبا و پر از گنج، این همه مردم کم توقع و مهربان...
و این فقر عمیق.
مولوی عبدالحمید گفته گروهی بیطرف بیایند منصفانه بررسی کنند چه کسی مقصر بوده. لابد منظورش گروهی از اساتید دانشگاهی است، لابد منظورش گروهی است که از حاکمیت نترسند، مواجب بگیر دولت و حکومت نباشند، حقوقدان باشند، شجاع باشند و عدالت و انصاف داشته باشند.
چه انتظارات زیادی است!
او را میشود به حصر برد...
او را میشود به زندان برد.
گروهی بیطرف!؟
آن وقت آمدیم و گفتند تقصیر سپاه بوده!
آمدیم و گفتند تقصیر مرزبانها بوده...
گفتند هیچ کس از پاکستان شلیک نکرده!
آمدیم و گفتند حق با مردم بوده...
آن وقت چه کار کنیم با مردمی که میخواهند در همهی امور گروههایی بیطرف بیایند و بررسی کنند حق با کیست!!
مگر میشود؟
مگر حق با پابرهنهها هم میشود؟
مگر حق با آن موتورسوار بینوایی میشود که دو بشکه بیست لیتری گذاشته ترک موتورش، میرود تا خرج یک ماهش را درآورد، میرود تا برای کودکان منتظرش خوراکی بیاورد!؟
مگر میشود حق با آن پیرمردی باشد که خرج دوا و درمانش را هم ندارد.
مگر ممکن است یک وقت حق با برادران اهل تسنن ما باشد!
به نظرم مولوی را هم به حصر ببرند، اینترنتش را قطع کنند، ملاقاتهایش را ممنوع کنند، مصاحبههایش را، سخنرانیهایش را
مشکل حل میشود.
این بدعت خطرناکی است که او خواسته
فردا همه، گروهی بیطرف و منصف میخواهند!
همه میخواهند امور کارشناسی شود
همه میخواهند عدالت پیاده شود...
مگر میشود؟
مگر شوخی است!
مگر عدالت مطلق نیست؟!
مگر خدا نگفته چنین باشد و چنان!
مگر عدالتتر از این هم ممکن است باشد؟
مولوی عبدالحمید را بگویید ببرند حصر
او سخنان خطرناکی گفته است
او نفهمیده که چه گفته
او تشکیک کرده
در عدالت ما!!