حاکمی که در موقعیت قدرت مطلقه قرار دارد به نصیحت گوش نمیدهد. منطقی هم نیست که گوش دهد.
شاه زمانی صدای انقلاب را شنید که خشم انقلابی فراگیر شده بود، بسیار دیر هم شنید. بن علی در تونس مدتها با نام رییس جمهور، دیکتاتوری میکرد تصورش را نمیکرد در چهار هفته اعتراض نظامش سرنگون شود. شاید اگر قدرت مردم را دست کم نمیگرفت امروز بر مسند قدرت در شکل دیگری ادامه حیات میداد. حسنی مبارک در برابر مطالبات متنوع جامعه مصر اصلاحات قطره چکانی را در پیش گرفته بود اما با موج وسیع مردم معترض در خیابان و اینترنت غافلگیر شد. اصلاحات بشار اسد پاسخگوی حجم بحرانها و شکافهای کشورش نبود و سوریه نیز با مردمی خشمگین مواجه شد که در نهایت به جنگ داخلی و سرکوب رسید. واقعیت این است دیکتاتورها بسیار دیر فهم هستند یا نفهم هستند یا میفهمند اما نادیده میگیرند.
دیکتاتورها به ندرت با خواست درونی قلبشان به تقسیم قدرت دست میزنند. زبان مذاکره، نامه،گفتگو برای باز شدن فضا مناسب است اما به شرطی که پشتوانه اجتماعی داشته باشد. دیکتاتور به التماس و نصیحت بی توجه است. لزومی هم بر آن نمیبیند. با زبان جنبش اجتماعی باید با دیکتاتور حرف زد، باقی حرفها نصیحت الملوک است که تاریخ ما پر است از این انذارها.
اگر قرار بود دیکتاتوری به این آسانی فضا را باز کند که دیگر این تاریخ پرالتهاب پر از جنبش و انقلاب برای چیست؟ خبری از نامه جدید خاتمی که احتمالا به هفتههای پیش مرتبط است در رسانهها درز کرده که دفترش اصلش را تایید کرده اما محتوای خبر را گمانه زنی رسانهای دانسته. واقعیت این است من هم خیلی دوست دارم کار با یک نامه نگاری ساده حل میشد یا با یک حضور دیگر در انتخابات. کدام آدم عاقلی است این مسیر هموار را نپذیرد؟ اما مساله این است نصیحت، راهبرد نیست. تغییر در سیاست را تغییر در موازنه قوا تعیین میکند و در حال حاضر موازنه قوا به گونهای نیست که خامنهای با نامه خاتمی تحت تاثیر قرار بگیرد.
از منظر نتیجهگرایی، اصرار بر مسیرهایی که حداقلی از نتایج هم برای آن تصور نیست کاری بیهوده است. نصیحت کردن راهبرد نیست و برای نیروی سیاسی مهم است چه حرف را کجا در چه موقعیتی و با تصور چه نتیجهای بزند تا بار معنایی حرفها نابود نشود. این اصلی است که اصلاح طلبان کمتر به آن توجه میکنند.
زمان اصلاحات، سازوبرگ و قوا داشتند فنش را بلد نبودند حالا که خامنهای کنترلشان کرده برای نصیحت کردن کمی دیر شده. ایراد دیگر به نامه رییس جمهور اصلاحات، همین محرمانه بودن است.
این شکل نامهنگاری و درز خبر در سایتها تقویت کننده این گزاره است که مردم محرم نیستند و فقط در انتخابات و صندوق معنا دارند. طبیعی است این رویکرد عدم شفافیت بر اعتماد عمومی ضربه میزند. به خصوص اینکه بسیار کسانی که با دعوت خاتمی در انتخابات نود و شش شرکت کردند هنوز توضیح شفافی درباره نتایج این حضور و علت رویگردانی منتخبین از وعدهها یا گزارشی درباره عملکرد فراکسیون امید از زبان دعوت کننده نیافتهاند . فقدان گفتگو و محدود کردن ارتباط با مردم به چند ویدیو در ایام انتخابات، مردمی را که با هزار امید و آرزو به نیروهای پایین تر از سطح متوسط رای دادند خشمگین میکند.
سیاست تنها بُعد قدرتش نیست فن ارتباط با مردم اصل مهمی است تا مخاطبان گمان نکنند در نظر سیاستمداران آنها برگه رای هستند نه شهروندانی صاحب کرامت. به خصوص اینکه در دنیایی زندگی میکنیم که سرعت تغییرات شگفت آور است و نمیشود با ذهنیت دهه هفتاد و هشتاد به استقبال سده چهارصد رفت.