اقتصاددان
هرکه ناموخت از گردش روزگار
می نیاموزد از هیچ آموزگار
حوادثی که در روز ۱۷دیماه ۱۳۹۹ مصادف با چهارشنبه ۶ژانویه ۲۰۲۱ در واشنگتن اتفاق افتاد، اهمیت جهانی دارد. هجوم هواداران ترامپ به ساختمان کنگره، اشغال آن و بهم زدن مراسم شمارش آراء الکترال ایالتها که برای تایید آن در جریان بود، مراسمی که به ریاستجمهوری بایدن رسمیت قانون میداد. این رخداد هم تجربه قابلتوجهی برای درسآموزی است.
درس یکم، آنچه بر همگان معلوم است اینکه ترامپ انتخابات را باخت؛ اما نمیخواست بر اساس نتیجه انتخابات از قدرت کنارهگیری کند. او در توییتها و مصاحبههای مختلف گفته بود که قصد دارد در قدرت ؛بماند و مدت آن را هم بیستوپنج سال اعلام کرده بود یعنی تا پایان عمر. وقتی رهبر چین با برگزاری نمایشهای معمول در مجمع حزب کمونیست و کف زدن حضار پیشنهاد ماندن بر قدرت مادامالعمر را قبول کرد، ترامپ هم گفت باید چنین کاری را مورد بررسی قرار دهد.
همه این واقعیتها موجود بود و دیگران آن را جدی نگرفتند. او میخواست روش مرسوم جهان سومی را به کار ببرد، با رای و انتخاب مردم بر سر کار بیاید و از طریق سوءاستفاده از ابزارها و اهرمهایی که امانت مردم به اصحاب قدرت است، با زور و حیله و دغل بر قدرت باقی بماند و انتخاب و حق رای مردم را ضایع یا منتفی اعلام کند.
روش بهکارگرفتهشده نیز آشنا است. برخی از اقشار مردم را از عاملی که اسباب نگرانی آنان است، بترساند. ترس را تقویت کند بر اساس دروغ گفتن و تکرار دروغ بخشی از مردم را نسبت به این تهدیدها متقاعد کند، چنانکه دروغهای تکراری را راست بپندارند. کنترل بخشی از مردم را هدف قرار دهد که بهسادگی خشمگین میشوند و خشم، اختیار عقل ناچیز را از آنان میرباید و در اختیار کنترلکننده قرار میدهد.
کانون عوامفریبی او این شعار بود که “باید کشورمان را پس بگیریم”. از چه کسی پس بگیرند؟ از غیرسفیدپوستها و مهاجرین که بهتدریج به اکثریت تبدیل میشوند و به دلیل برخورداری از تحصیلات، تخصص و مهارت، مشاغل مهم اقتصادی، علمی و فنی را در اختیار دارند و از درآمد بالایی برخوردار هستند. درحالیکه بسیاری سفیدپوستان مدعی برتری نژاد، دارای تحصیلات زیر دانشگاهی بوده، در مشاغل یقهآبی مشغول و از درآمد کمتری برخوردار هستند. بیشتر این گروه شکار تبلیغات و عوامفریبی ترامپ شدند.
درس دوم، میتوان برخی از افراد موجود در قدرت را شریک تباهکاری کرد از طریق قول شریک و ذینفع بودن و یا تهدید خشم و انتقام عوام تحریکشده و برانگیختهشده، و تهدید اخراج از سیستم سیاسی و از دست دادن شغل. او عملا کنترل حزب جمهوریخواه و بسیاری از سناتورهای این حزب و نمایندگان مجلس از حزب جمهوریخواه را در دست داشت. یعنی، کنترل بخش مهمی از قوهمقننه که سبب شد تلاش برای استیضاح او به جایی نرسد.
تهدید عمده او این بود که به طرفدارانش اشاره میکند تا در انتخابات بعدی به مخالفین او رای ندهند. سعی کرد مشاغل خالی قضاوت در سطح فدرال را از طریق انتصاب قضات عضو حزب جمهوریخواه دارای سابقه راستگرایی پر کند. همچنین، چند پست خالی دیوانعالی را نیز از این طریق پر کرد. دادستانکل را نیز فردی انتخاب کرد که کاملا تابع او بود تا لحظه یک به آخر. به امید اینکه قوهقضاییه نیز در کنترل او باشد. باز هم یک تجربه جهان سومی یعنی ضایع کردن اصل تفکیک قوا و فاسد کردن سازوکارهای مقننه و قضاییه برای ماندن در قدرت و اعمال قدرت دلبخواه.
درس سوم، برای فردی که در قدرت است اگر ظرفیت و توان کنترل نفس و سرپوش گذاشتن بر شهوت جاه و مقام وجود نداشته باشد، کار آسانی است که بازی را به هم بزند. یعنی هنگامی که صلحآمیز با رای مردم به قدرت رسید، صلحآمیز از قدرت کناره نرود. در هر جامعهای متاسفانه بخشی از مردم هستند که میتوان آنان را اجامر خواند، شیفته خشونت و بلوا و دهشتافکنی هستند و برای این کار هم پاداشی جز مجوز درگیر شدن در اقدامات خشونتآمیز لازم ندارند. اجازه دهید خشونتورزی و تعدی کنند؛ دستمزد نمیخواهند، جانشان را هم تقدیم میکنند. این دو عامل کلید استبداد و کلید دموکراسی است. یعنی، جامعه ای که از هردو نوع این افراد در سیستم سیاسی و حیات اجتماعی ورود کنند و فعال باشند به طرف استبداد حرکت میکند و جامعهای که هردو نوع این افراد مقید و تحت نظم قرار گیرند، میتواند به سوی دموکراسی حرکت کند و پایدار بماند.
روزی که تونی بلر، نخستوزیر وقت انگلستان، با اینکه حزب او در قدرت بود از سمت نخستوزیری استعفا داد، گفت بهترین راه مقابله با قدرتپرستی این است که فرد خودش چاله قدرتپرستی را پر کند. در هر جامعهای از این دست افراد فراوان هستند که توان مدیریت و اعمال تدبیر کلان را دارند و توان کنترل بر نفس اماره را نیز، اما یافتن آنان توسط مردم و گول نخوردن از گندمنمایان جوفروش مهارت و پیشرفت اجتماعی لازم دارد که کمیاب است.
درس چهارم، ترامپ عاقبت شکست خورد و دموکراسی مبتی بر رای مردم پیروز شد. عامل کانونی این رخداد اینکه بسیاری اهل قدرت تا جایی با ترامپ همراهی کرده و در رفتار خارج از عرف و خودخواهانه با او همراه شدند. اما لااقل از حدی جلوتر نرفتند و آن زیر پا گذاشتن رای مردم بود.
ویلیام بار که دادستان کل دولت ترامپ و بسیار تابع و وفادار به او بود، از اینکه اعلام کند در انتخابات تقلب گسترده شده، خودداری کرد و تسلیم ترامپ نشد و استعفا کرد. مایک پنس معاون او در مقابل این درخواست او که رای برخی ایالتها را باطل اعلام کند، مقاومت کرد و بایدن را پیروز انتخابات اعلام کرد. همچنین او بود که گارد ملی را برای بیرون راندن تظاهرکنندگان از ساختمانهای مجالس فراخواند و جلسه سنا را پس از اشغال و آشوب تا دیرهنگام شب ادامه داد و رایهای الکترال را شمرده و نتیجه پیروزی بایدن را اعلام کرد.
بسیار از قضات انتصابی ترامپ درخواستهای او برای باطل کردن رای ایالتهای تعیینکننده را به کناری انداختند و دیوان عالی نیز، که اکثریت قضات آن از حزب ترامپ و سه نفرشان انتخاب ترامپ بودند، حداقل در دو نوبت حتی از ملاحظه، خواندن و بررسی شکایتهای عوامل ترامپ استنکاف کرد. برخی از وکلای دعاوی جاهطلب در خدمت اهداف ترامپ قرار گرفتند مانند رودی جولیانی و خانم کلتا میچل که توسط بنگاههای حقوقی که در آنها شریک بودند، توسط سایر شرکا اخراج شدند و جامعه وکلا به آنان پیام داد که حرکت در جهت ضایع کردن رای مردم را تحمل نمیکند.
مسئول انتخابات جورجیا که خود از حزب ترامپ بود، در مقابل فشارهای ترامپ برای تغییر نتایج انتخابات مقاومت کرد و نهایتا نوار گفتوگوهای ترامپ را در اختیار جراید قرار داد. نمیتوان از نقش بسیاری از روزنامهها و شبکههای تلویزیونی در حمایت از دموکراسی و ایستادگی در مقابل نابهکاری قدرتطلب نیز غافل شد.
عامل مهم اینکه در امر قدرت لازم است خط قرمزی کشیده شود و آن نیز رای آزادانه مردم در به قدرت رساندن صلحآمیز و از قدرت کنار زدن صلحآمیز مدیران کلان کشور در حیطه قدرت سیاسی است. اگر این اصل در هر جامعه تبدیل به آموزه و وجدان سیاسی شد، آنگاه آن جامعه میتواند از بین همه شرهای مختلف روزگار لااقل از شر شهوت قدرتطلبی عدهای عنانگسیخته، در امان بماند.