داود فیرحی، نظریهپرداز، استاد اندیشه سیاسی دانشگاه تهران و از نواندیشان دینی در سن ۵۶ سالگی براثر ویروس کرونا درگذشت.
درگذشت او موجی از پیام های تسلیت از مقامهای دولتی ایران گرفته تا شخصیتهای سیاسی، دانشگاهی و حوزوی را در رسانهها به دنبال داشت.
او کتابهای «قدرت دانش و مشروعیت در اسلام»، «آستانه تجدد»، «نظام سیاسی و دولت در اسلام»، «فقه و سیاست در ایران معاصر» و «فقه و حکمرانی حزبی» را نوشت و برای پژوهشگران این رشته باقی گذاشت.
آنچه آقای فیرحی را در رسانهها برسرزبان انداخت اندیشهها و نظریههای او درباره مباحث فقهی و عقلی بود. مجادله او با نظرات دو فیلسوف شناخته شده ایران، عبدالکریم سروش و محمد مجتهد شبستری برسر کارآمدی یا ناکارآمدی فقه در دنیای معاصر یکی از ماندگارترین مباحثههای سالهای اخیر بود.
او در میانه فقه و فقیهان سنتی و مخالفان دو آتشه فقه به دنبال باز کردن معبر یا پلی به دنیای جدید بود تا بگوید راه سومی وجود دارد که از بطن سنت ۱۴۰۰ ساله می گذرد و فقه و حقوق دینی میتواند با دموکراسی، عقلگرایی و انسانگرایی سازگار باشد.
فیرحی چگونه فیرحی شد؟
داود فیرحی در زنجان به دنیا آمد و دروس مقدمات حوزه علمیه را در این شهر خواند، خارج و فقه را در حوزه علمیه قم آموخت و در سال ۶۶ وارد فضای دانشگاه شد و علوم سیاسی خواند و در همین رشته دکترا گرفت. رساله دکترای او با الهام از روششناسی فوکو و هرمنوتیک گادامر نگاشته شد.
دو رساله در مقطع کارشناسی ارشد و دکترا با عناوین «اندیشه سیاسی شیعه در دوره قاجاریه» و «دانش، قدرت و مشروعیت در اسلام» نوشت که پایهگذار اندیشه سیاسی او شد و به دنبال یافتن پیوندی میان اندیشه سیاسی شیعه با انقلاب مشروطه و انقلاب اسلامی ایران بود.
داود فیرحی مؤلف ۱۰ کتاب و همچنین دارای حدود ۶۰ مقاله در مجلات و کنفرانسهای علمی در حیطه اندیشه سیاسی اسلام است.
فیرحی چه میگوید
آنچه بیش از هر چیز داود فیرحی را به عنوان یک نظریهپرداز در جامعه دانشگاهی مشهور کرد، مخالفت او با فقه سنتی بود اما خواهان از بین بردن فقه نبود و تیشه بر ریشه فقه سنتی نمیزد و از دل همان فقه سنتی میخواست فقه را اصلاح و امروزی کند و بین فقه سنتی و تجدد آشتی برقرار کند.
آقای فیرحی میخواست با نقد گفتمانهای روز گروههایی چون اخوانالمسلین، داعش، طالبان و تفکرات سنتی شیعی و سنی در دنیای امروز، تصویری از یک اسلام مدرن و نو را به خواننده و بیننده معرفی کند.
او با وجود آنکه از بطن حوزه بیرون آمده بود اما حوزه و گفتمان حوزه را کارآمد نمیدانست و میخواست در دانشگاه، روشهای علمی و راههای نوین را جستجو کند برای همین او بیشتر از آن که یک حوزوی باشد، پژوهشگری دانشگاهی در حوزه علوم اجتماعی و سیاسی است.
آقای فیرحی معتقد بود دستگاه فقه یک جریان ۱۴۰۰ ساله است و جریان روشنفکری سابقه ۲۰۰ ساله دارد و این دو به شدت به هم نیاز دارند و میتوانند مکمل هم باشند.
داود فیرحی به دنبال ساختن همین پل ارتباطی بود. او برخلاف روحانیون سنتی و فقهمدار براین باور بود که روشنفکری دینی تحولآفرین در دانشهای حوزوی است و اگر فقه با یک نقد جدی مواجه نباشد، بهتدریج فسیل و دچار تصلب میشود، اگر دانشهای دینی و حوزوی به حال خود رها شود، مسجد تبدیل به خانقاه شده و دین مسئولیتهای اجتماعی سیاسی خود را از دست میدهد. روشنفکری دینی، این تذکر را میدهد که وظیفه دین، توجه به امر اجتماعی به معنای عام آن است.
آقای فیرحی در عین حال به جریان روشنفکری و متفکرانی چون عبدالکریم سروش، محمد مجتهد شبستری و هاشم آغاجری هم نقدهای جدی داشت و مهترین نقدش این بود که “روشنفکران دینی ما به شدت روی کلام و فلسفه فشار آورده و از ارزش فقه غافلند حال آنکه زندگی عملی را فقه اداره میکند و این خطرناکترین رویکردی است که به آن دچار هستند، گویی یک چرخ دوچرخه را نوسازی کرده و چرخ دیگر را کهنه باقی بگذارید”. به عبارتی “اگر فقه را از دین حذف کنیم انگار هواپیمایی داریم که فرودگاه ندارد”.
مباحثه فیرحی با مجتهد شبستری
در چند سال اخیر به خصوص سال ۹۶، میان آقای محمدمجتهد شبستری نواندیش برجسته دینی و آقای فیرحی بر سر اهمیت فقه در جامعه اسلامی مطالب مختلفی در رسانهها رد و بدل شد.
آقای مجتهد شبستری در یکی از نقدهایش به دیدگاه آقای فیرحی نوشته: “ما مسلمانان در عصر حاضر باید پرونده علم اصول و اجتهاد فقهی را که برای حفظ هویت جمعی امت بوده و دوران آن سپری شده، ببندیم و کتاب و سنت را با رویکرد عقلانی تفسیر کنیم. برای ادامه حیات مسلمانان مراجعه به کتاب و سنت بیثمر و عقیم است و عملی نیست.”
اقای شبستری در نقد دیدگاههای آقای فیرحی برای حفظ فقه میگوید “این ‘اسلامیزه کردن’های بیدلیل و بیاعتبار، چشم بستن بر واقعیت است و باید از آن دست برداشت” اما آقای فیرحی میگفت “به نظر میرسد پروژهی استادم مجتهد شبستری اصلا شدنی نیست. مطالعات نشان میدهند حتی انقلاب تجدد و انقلاب علمی از درون سنتهای کلیسایی در آمده است”.
آقای شبستری در آذرماه ۹۶ در پاسخ به آقای فیرحی در مقالهای دیگر با عنوان «چرا از فقه عبور میکنم؟» نوشت: “اگر منظور این باشد که چون روحانیّت و مرجعیّت در ایران ریشههای بسیار قوی دارد و بدون موافقت فقهی آنها امور سیاسی از پیش نمیرود، گونهای اجازه گرفتن و مشروع دینی ساختن لازم است، در این صورت حقیقت را فدای مصلحت کردهایم و چنین کاری عواقبی بس زیانبار و ندامتآور دارد...”
و در نهایت آقای فیرحی در پاسخ مینویسد “فقه یک دانش است؛ مثل هر دانش دیگر جدید و قدیم دارد، اما عبور از دانش بیمعنی است”.
تصویری از فیرحی در پیامهای تسلیت
اکثر پیامها از جامعه دانشگاهی ایران و طیفهای اصلاحطلبان اعم از محمد خاتمی، مجید انصاری، مجمع روحانیون مبارز و تشکلهای نزدیک به این گروهها بود و روحانیون سنتی حوزه علمیه قم به جز چند پیام انگشت شمار، واکنشی به درگذشت آقای فیرحی نداشتند.
محمد مجتهدشبستری سعهصدرش را ستود و پژوهشها و مطالعات دینی و سیاسی او را راهگشا دانست.
عبدالکریم سروش نوشت: “در اندیشیدن دلیر و توانا بود و برای گشودن معضلات فکری و سیاسی ایران و آشتی دادن دین و قانون و آزادی شجاعانه و فروتنانه تلاش مبارک کرد.”
عمادالدین باقی نوشت: مرگ فیرحی بار دیگر یادآور این است که ما قدر دانشمندانمان در زمان حیاتشان را نمیدانیم.
محمد جواد کاشی، استاد و پژوهشگر علوم سیاسی میگوید “فیرحی فکر میکرد جامعه یک چرخدنده اصلی دارد وقتی نمیچرخد، جامعه راکدی پر از بلاهت، سکون، گسیختگی و بیاخلاقی میشود و اگر آن چرخ نچرخد همه گمراه و مبتذلاند. حاکمان دست به کار چپاول سرمایههای اجتماعی، فرهنگی و تاریخی میشوند و مردم هم در همین کار با هم مسابقه میگذارند... آرام آرام همه چیز در حال فروریختن است... به نظرش کلام روشنفکران نیز در افزایش این زوال بیتاثیر نیست، میگفت سخن باید با چرخدندههای ساکن این جامعه نسبتی برقرار کند تا چرخ به چرخیدن بیافتد.”
محسن کدیور، اسلامپژوه که سابقه همکاری با او داشته، نوشته: “فیرحی از مدافعان بازخوانی فقه سیاسی اجتماعی و دمکراتیزه کردن فقه شیعه بود. بنابراین رویکردی کاملا متفاوت با دیگر نواندیشان دینی درباره ‘عدم امکان فقه سیاسی اجتماعی در دوران مدرن’ داشت. چکیده این رویکرد خوشبینانه را در مباحثه قلمیش با استاد محمد مجتهد شبستری می توان مطالعه کرد”.