بیش از ۲سال شرایط بحرانزده کشور پس از خروج آمریکا از برجام، انتظارات و مطالبات عمومی نسبت به بهبود شرایط را در نقطه اوج خود قرار داده است. دولت آقای حسن روحانی در نقطه کانونی این توقعات، تاکنون استدلالهای مختلفی را برای چنین شرایطی پیش کشیده است. تحریمهای بینظیر و بیسابقه علیه ایران در کل دنیا و تاریخ ۴۲ساله انقلاب عمدهترین علت مطرحشده از سوی دولت بودهاند. مخاطب این سخنان نیز مردم هستند. اما حداقل ۵سؤال در اینباره نیازمند پاسخگویی شفافتر است. نخست اینکه مردم چقدر پذیرای سخنان دولت درباره علل و ریشههای فشارهای معیشتی ۲سال اخیر هستند؟ اینکه واقعیت چیست و تلقی از واقعیت چیست ۲مقوله متفاوت از هم هستند. هماکنون ذهنیت جامعه بهگونهای است که طرح این توجیهات از سوی دولت را پذیرا نیست حتی اگر واقعیت داشته باشد. مردم ایران تجربه دولتهای مختلف را از سر گذراندهاند و در هر بار تغییرات نسبت به بهبود شرایط دلخوش شدهاند، اما در عمل مشاهده کردند که اوضاع خوب نمیشود. گفتوگوهای دولت با مردم ممکن است در سطح نخبگان که مسائل را از ابعاد مختلف تحلیل میکنند قابل تأمل باشد ولی مردم به سفرهشان نگاه میکنند. افکار عمومی مرتب مسائل سیاسی را دنبال نمیکنند و درگیر امورات روزمره خودشان هستند. مشکل جامعه ما این است که شکاف بین حاکمیت و مردم بهخصوص در بعد اعتماد و معیشت دچار خدشه شده است.
سؤال اساسی دوم مردم این است که علت این فشار چیست؟ سخنگوی دولت تحریمها، کمبودها و تحت فشار بودن جمهوری اسلامی ایران را بهعنوان علل فشارها یاد میکند، اما مردم میپرسند آیا تحمل این فشارها لازم است؟ افکارعمومی این سؤال را میپرسد که چرا ترکیه یا حتی پاکستان متحمل این هزینهها در سیاست خارجی خود نمیشوند؟ علت چیست؟ پاسخ به این سؤالات بهویژه در ارتباط با استکبارستیزی باید برای مردم شفاف شود. انقلاب اگر برای مردم است باید نسبت به این مسائل قانع شوند.
سؤال سوم این است که سهم مدیریت و سهم تحریمها در فشارهای بینالمللی علیه ایران چقدر است؟ در پاسخ باید گفت جغرافیای ایران سر جای خودش است و مشکلات نیز سر جای خودشان باقی ماندهاند. چرا مشکلات همچنان تداوم یافتهاند و در تمام دولتها رخ نشان دادهاند؟ علت درگیری ۴۲ساله ایران با این مسائل چیست؟ نقطه ثقل وحدت ملی، منافع ملی و امنیت ملی که ۳مقوله مهم ما هستند کجاست؟ کجا میتوان از آنها مخرج مشترک گرفت؟ این نقطه ثقل هماکنون ثبات ندارد و باید در جایی به تعادل برسد.
سوال چهارم این است که چرا با وجود برجام و شعار سیاست خارجی تعاملگرای دولت آقای روحانی، یکبار دیگر از تحریمهای بینظیر سخن گفته میشود؟ وقتی فشار شورای امنیت همانند دولت آقای احمدینژاد وجود ندارد و همچنان ذیل برجام هستیم، این پارادوکس بازگشت فشارها بهصورت بینظیر خود چگونه قابل توجیه است؟ در پاسخ باید گفت جریانی در داخل با مخالفانی از بیرون علیه سیاست خارجی دولت آقای روحانی کار کردند و نگذاشتند به نتیجه برسد. خواسته یا ناخواسته چه آنهایی که در خارج مخالف این توافق بودند و چه آنهایی که در داخل مخالف این توافق بودند به هدف خودشان رسیدند. قدرتهای بزرگ نیز هرگونه پیامی از داخل ایران را به وضوح دریافت میکنند. آنچه میتوانست روح برجام را حفظ کند وحدت و همگرایی در داخل بود، نه سیگنالهای منفی به خارج.
سؤال پنجم این است که آنچنان که دولت مدعی است جنس فشارهای خارجی ۲سال اخیر چه تفاوتی با گذشته دارند؟ قرائتهای مختلف از منافع ملی و مسئولیتناپذیری درقبال سیاست خارجی، انگشت اتهامات مقامات را به سمت هم روانه میکند و مردم نیز در میانه میدان حیران میمانند.
جمعبندی این پاسخها را شاید بتوان در ۲اظهارنظر متفاوت مسئولان دولتی پیدا کرد. جایی آقای روحانی گفتند در بسیاری از مسائل مهم و اساسی ازجمله در سیاست خارجی میتوان به رأی مردم و همهپرسی مراجعه کرد، از سویی آقای ظریف در سخنانی گفتند ما انتخاب کردیم در سیاست خارجی چنین باشیم. این تعبیر نمیتواند پاسخ درستی به صحبتهای آقای روحانی باشد. مردم با چه مکانیسمی رأی و نظر خودشان را در این انتخاب اعلام کردهاند؟ باید مکانیسم و چارچوبی تهیه کرد تا مردم بتوانند با توجه به فقر معیشتی خودشان نسبت به تصمیمگیریهای سیاسی کلان کشور صاحب رأی و اثر باشند.
*دبیرکل حزب اراده ملت
همشهری